فیلوجامعه‌شناسی

✔موشکافی‌فوق‌العاده‌یوناس: ماکس وبر واقعاً دنبال چیست؟

فرستادن به ایمیل چاپ

برداشت آزاد از فریدریش یوناس؛ فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    تا مدت‌ها، اندیشمندان، نظریۀ سرمایه‌داری ماکس وبر را با تفسیر تاریخی کارل مارکس از ظهور سرمایه‌داری مقایسه می‌کردند. به نظر این مفسران، وبر می‌خواست نظریه ایده‌آلیستی خود را جایگزین نظریه مادی‌گرایانه از تفسیر تاریخ سازد. صرف‌نظر از انبوه خطاها و کم‌دقتی‌ها که در استعمال این تعابیر هست، اصل رویاروی دیدن این دو قادر به درک این واقعیت نیست که تفسیر مارکس و وبر دارای سطوح متفاوتی نسبت به یکدیگر هستند.
▬    مارکس ادعا می‌کرد، یک علیت واقعی و مشخص به معنای علیت اقتصادی تکنیکی، تاریخ را به حرکت واداشته است، حال آن که وبر تنها به این بسنده می‌کرد که می‌توان تنوع تاریخی مشاهده‌ناپذیر را به کمک هم‌بستگی‌های «تیپ‌های مُثُلی» (Ideal Types) به امری قابل فهم تبدیل کرد.
▬    نکته‌ای که پذیرش آن دشوار است، این است که دغدغه وبر، اساساً شناخت نظام سرمایه‌داری نبود. او، همچون زیمل، مشغول مطالعاتی بود که بیش از آن که خود موضوع مطالعه برایش جالب باشد، ایضاح و استعمال روش‌شناسی و هستی‌شناسی مد نظرش بوده است. ماکس وبر در نامه‌ای به رابرت لیفمن در هزار و نهصد و بیست می‌نویسد: «اگر من امروزه (با توجه به مدرک تحصیلی‌ام) جامعه‌شناس شناخته می‌شوم، به این دلیل است که بتوانم موضوع تهوع‌آور بازی با مفاهیم جمعی را خاتمه دهم».
▬    اصرار وبر این بود که باید به عوامل، در سطح کنش توجه شود، و بازی تهوع‌آور مفاهیم جمعی خاتمه یابد. او باور داشت که مفاهیم جمعی و کلانی که استعمال می‌شد، فرقی نمی‌کند، خواه از سوی مارکس، و خواه از سوی دیلتای، همه مفاهیمی بود که دیگر کمکی نمی‌کنند.
▬    از این گذشته، ذهن وبر، هیچ گاه از عوامل تکنیکی و شیوه تولید خالی نبود؛ از همان ابتدا، و از رساله پایان‌نامه دکترا بر سر رابطه تکنیک، زمین‌داری، وجه تولید، و شیوه سرمایه‌دارانه باستان در امپراطوری روم، موضوع تحقیق او بود. پس، او با در نظر گرفتن تکنیک به عنوان یک عامل مشکلی نداشت. او بیشتر خواهان این بود که نشان دهد که سطح تحلیل باید از سطوح کلان تاریخی، به سطح کنش تقلیل یابد، و این مقتضای علم در دنیای مدرن و افسون‌زدوده و پیوریتن‌زده است.
▬    به علاوه، ماکس وبر در عین آن که عوامل تکنیکی را انکار نمی‌کرد، اصراری بر یک ریشه‌یابی ژرف سرمایه‌داری در امر فرهنگی نداشت. چرا که وبر اساساً چنین تلقی ریشه‌شناسانه از توضیح جامعه‌شناختی را صحیح نمی‌دانست. او اعتقادی به وضع قانون‌مندی‌های علی عام در تاریخ که انگیزه‌ها و ارزش‌های خاص مشارکت‌کنندگان در یک رویداد تاریخی اعتنایی نمی‌کردند، نداشت. او، همچنین، تمایلی به استفاده از مفاهیم عملیاتی تعمیم‌پذیر به عنوان ابزار کمکی در پژوهش تاریخی نشان نمی‌داد. وبر دنبال یافتن و ترسیم نقطه عطفی بود که به کمک آن بتواند تکوین سرمایه‌داری را «قابل فهم» سازد... «قابل فهم» سازد... «قابل فهم» سازد... «قابل فهم» سازد.... وبر در بند این بود که مخاطب جامعه‌شناسی، نهایتاً باید با «شیطانی که خود در قلب دارد» واقعیت را دریابد، و جامعه‌شناس نمی‌تواند فهم خود را به او حقنه کند.
▬    تصور وبر از نقش جامعه‌شناس، چیزی شبیه نقش رمان‌نویس یا فیلم‌ساز است. رمان‌نویس، با طرح کاراکترهای داستانی در مورد سرمایه‌داری، ایده‌هایی به مخاطب می‌دهد که موقعیت‌های سرمایه‌دارانه خاصی که در زندگی خود با آن‌ها مواجه است را به عنوان امری متمایز و خاص، درک کند. در اینجا دو نکته هست؛ یکی این که کار جامعه‌شناس تعمیم نیست، بلکه تفرید و یافتن فردیت‌های منحصر به فرد، اما الهام‌بخش است. در ثانی، جامعه‌شناس تنها می‌کوشد به نحوی و در خطی، موضع را برای مخاطب قابل درک کند، و نمی‌توان فهم او را متعین و پیشاپیش معلوم کند.
مآخذ:...
هو العلیم

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.