فیلوجامعه‌شناسی

یک دیدگاه: یوشکا فیشر و تحلیل شرایط بغرنج غرب آسیا

فرستادن به ایمیل چاپ

برداشت از یوشکا فیشر، وزیر خارجه سابق آلمان؛ فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    تمام غرب آسیا در جنبش است و برای برقراری نظمی جدید و با ثبات به زمان زیادی نیاز هست. تا آن زمان، این منطقه نه تنها در داخل، بلکه، حتی، برای همسایگانش از جمله اروپا و جهان هم‌چنان خطرناک خواهد بود.
▬    دو سال پس از آغاز خیزش‌های مردمی تکان‌دهنده در غرب آسیا، افراد معدودی از «بهار عربی» سخن به میان می‌آورند. با توجه به جنگ خونین شهری در سوریه، افزایش قدرت نیروهای اسلام‌گرا از طریق انتخابات آزاد، بحران‌های در حال گسترش سیاسی و اقتصادی مصر و تونس، افزایش بی‌ثباتی در عراق، عدم اطمینان از آینده اردن و لبنان و تنش‌ها در خصوص برنامه هسته‌ای ایران، امیدواری متقن نسبت به خاورمیانۀ جدید را نابود کرده است.
▬    با افزودن مناطق پیرامونی غربی و شرقی– افغانستان و افریقای شمالی شامل کشورهای ساحل مدیترانه و سودان جنوبی- به این سیاهه، تصویری که به دست می‌آید، حتی، ترسناک‌تر خواهد بود. در واقع، لیبی به طور روزافزونی بی‌ثبات‌تر می‌شود، القاعده به طور فعالی در کشورهای ساحل جنوبی مدیترانه مشغول است و هیچ کس نمی‌تواند پیش‌بینی کند که پس از خروج نیروهای ایالات متحده امریکا و نیروهای ائتلاف ناتو در سال ۲۰۱۴ از افغانستان چه اتفاقی در این کشور خواهد افتاد.
▬    همه ما، مکرراً به انجام یک اشتباه مشابه گرایش داریم: در آغاز هر انقلابی تصور می‌کنیم که آزادی و عدالت بر دیکتاتوری و ستم غلبه یافته است، اما، تاریخ به ما نشان داده است که آن‌چه پس از هر انقلابی به وقوع می‌پیوندد، معمولاً، چیز خوبی نیست.
▬    یک انقلاب نه تنها یک رژیم سرکوبگر را سرنگون نمی‌کند، بلکه نظم قدیمی را هم تخریب می‌کند و زمینه را برای اغتشاش آماده کرده و جنگ برای کسب قدرت به منظور ایجاد نظمی جدید را کلید می‌زند. فرآیندی که هم‌زمان بر سیاست داخلی و خارجی اثر می‌گذارد. معمولاً، دوره‌های خطرناک در پی انقلاب‌ها می‌آیند.
▬    استثناهای این الگو، اما، نادر هستند: افریقای جنوبی به دلیل وجود نبوغ یکی از برجسته‌ترین رهبران سیاسی این کشور یعنی، نلسون ماندلا، یکی از این استثناهای این الگو به شمار می‌رود. از زیمبابوه به عنوان نمونه، مشاهده شده دیگر می‌توان نام برد.
▬    اروپای مرکزی و شرقی پس از ۱۹۸۹ اگر چه یک نمونه بسیار جالب برای تحلیل انقلاب‌های عربی است، در عین حال، نمونه مناسبی برای انجام این کار نیست، چرا که نظم خارجی و داخلی این منطقه از تغییر در شرایط خارجی ناشی از فروپاشی قدرت شوروی حاصل آمد.
▬    اما تقریباً، همه این کشورهای اروپایی از نظر داخلی ایده بسیار روشنی برای آن‌چه که می‌خواستند، داشتند: دموکراسی، آزادی، اقتصاد بازار و رهایی از سلطه امپراتوری روسیه. آن‌ها غرب و دسترسی‌شان به «ناتو» و اتحادیه اروپا را می‌خواستند که منطقی بود.
▬    هیچ یک از این خواسته‌ها در بحران منطقه غرب آسیا کاربردی ندارند. هیچ قدرتی در هیچ کجا، در این منطقه یا خارج از آن، نمی‌خواهد و نمی‌تواند نسخه‌ای از نظم منطقه‌ای جدید را یا، حتی، نسخه‌ای از بخش‌های مختلف آن را اجرا کند.
▬    افزون بر فقر، عقب افتادگی، سرکوب، رشد سریع جمعیت، خصومت‌های قومی و مذهبی و مردمان بی‌دولت (مانند فلسطینی‌ها)، این منطقه مرزهای ناپایداری دارد. بسیاری از مرزهای این منطقه توسط قدرت‌های استعماری مانند بریتانیای کبیر، فرانسه پس از جنگ اول جهانی کشیده شده‌اند و از مشروعیت اندکی برخوردارند.
▬    گویا این موارد کافی نیستند، چرا که برخی کشورها – از جمله ایران، عربستان سعودی و، حتی، کشور کوچک، اما، ثروتمند قطر – در فکر تبدیل شدن به قدرت منطقه‌ای هستند. همه موارد، شرایط تنش‌آمیز کنونی را بدتر می‌کنند. همه این تناقض‌ها هم اینک در سوریه در حال گسترش است، کشوری که مردمانش از یک فاجعه انسانی رنج می‌برند این در حالی است که جهان به منظور جلوگیری از این فاجعه تمایلی برای مداخله [نظامی] ندارد. (در صورتی که استفاده از سلاح‌های شیمیایی گسترش یابد، مداخله [نظامی] غیرقابل اجتناب خواهد بود).
▬    اگر چه مداخله، موقتی و به لحاظ تکنیکی محدود خواهد بود؛ اما، همه از این کار اجتناب می‌کنند، چرا که، مخاطراتش بسیار زیاد است. این مداخله نه فقط به معنی پایان بخشیدن به یک جنگ مخرب شهری و فاجعه انسانی است، بلکه کمک به استقرار نظمی جدید برای همه غرب آسیا است.
▬    هر گونه مداخله نظامی نه تنها به مواجهه با نیروی نظامی سوریه (که از سوی روسیه و چین حمایت می‌شوند)، بلکه به مواجهه با ایران شیعه و هواداران لبنانی‌اش، حزب‌الله منتهی خواهد شد. افزون بر این، هیچ کسی نمی‌تواند تضمین بدهد که این مداخله به سرعت منجر به جنگ با اسرائیل نشود. خطرهای اقدام و انفعال بسیار بالا هستند.
▬    محتمل‌ترین نتیجه در سوریه این است که فاجعه انسانی در این کشور تا زمان فروپاشی حکومت بشار اسد ادامه یابد. پس از آن نیز به احتمال زیاد این کشور با مرزهای مذهبی و قومی به چند بخش تقسیم می‌شود. تجزیه سوریه می‌تواند غرب آسیا را بیشتر بالکانیزه (به قطعات کوچک‌تری تقسیم) کند و به طور بالقوه به خشونت‌های جدید دامن بزند.
▬    دولت‌های خط مقدم مانند لبنان، عراق و اردن شرایط را به گونه‌ای مدیریت خواهند کرد که از مسأله تجزیه سوریه جدا نباشند. چه اتفاقی برای کردهای سوریه، فلسطینی‌ها یا مسیحی‌ها و اقلیت‌های مسلمان این کشور خواهد افتاد؟ و بر سر علوی‌ها (ستون فقرات حکومت اسد) چه خواهد آمد؟
▬    سؤالات بی‌پاسخ زیادند. البته، در مواجهه با این بدبختی، نباید امیدمان را در دستیابی به توافق‌های ناشی از به‌کارگیری دیپلماسی از دست بدهیم؛ اما، اگر واقع‌بینانه نگاه کنیم، می‌بینیم که این فرصت‌ها نیز هر روز کوچک‌تر و کوچک‌تر می‌شوند.
▬    تمام غرب آسیا در جنبش است و برای برقراری نظمی جدید و با ثبات به زمان زیادی نیاز هست. تا آن زمان، این منطقه نه تنها در داخل، بلکه، حتی، برای همسایگانش از جمله اروپا و جهان هم‌چنان خطرناک خواهد بود.
برداشت از دنیای اقتصاد
هو العلیم

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.