Encarta
█ █ ظهور فرانكها
تـاريخ اروپا در ناحية شمال، از قرن پنجم تا سده نهم، تحت سلطه گروهي از قبايل ژرمن غربي قرار داشت كه جملگي فرانك ناميده ميشدند. فرانكها به رغم ژرمنهاي شرقي، از كفر كهن مستقيماً به مسيحيت كاتوليك درآمدند، بدون آنكه دورة آريانيسم را سپري كرده باشند. ايمانآوري فرانكهاي سالايي1، پس از آنكه فرماندة جنگجوي ايشان، كلويس2 همراه با بسياري از پيروانش به نشان پذیرش مسيحيت، غسل تعميد داده شد (در سال 496) آغاز گرديد. كلويس كه نوادة مرويچ3 يا مرويج (حاكم به سالهاي 458-228) بود، و بنابراين بخشي از خاندان مقدس حاكم بر فرانكهاي سالايي به شمار میرفت، نخستين پادشاه سلسلة مرويجيها گرديد. وی به دليل فتوحات نظامي فراوان عليه ديگر اقوام، و بهرهمندی از جايگاه مناسب بر اساس مجموعهاي از شاخصهاي پيچيدة عصبیت خانوادگي در فرهنگ فرانكها، پیشوای اعلاي تمامي فرانكها شده بود.
پس از مرگ كلويس، بر اساس قوانين فرانكهاي سالايي، سرزمينهاي تحت فرمان او ميان چهار پسرش تقسيم شد. آنها نيز به نوبة خود، بايد سرزمين خود را به يكي از وراث ذكوري كه میخواستند، تقدیم میکردند. به اين ترتيب، ويژگي كل دورة حكومت مرويجيها، دورههاي متناوب چندپارگي و انسجام بود كه به شمار و جربزه پسران بستگي داشت.
دورة حكومت اينان در قرن هشتم پايان يافت. آخرين پادشاهان مرويجي، لقب سلاطین تنبل (rois fainéants) را از تاريخ گرفتند. قدرت، بيشتر به دست مقام كاخ شهرداري بود تا در دست خود پادشاه، تا اينكه در سال 751، پادشاه شيلدريك سوم4 و تنها پسرش در بند شدند، دودمان بلندبالايشان بريد، و پپين5 مقام كاخ شهرداري و پسر شارل مارتل6، رزمآور بزرگ، خود را پادشاه فرانك اعلام كرد و اولين پادشاه از سلسله كارولينژيها به خود عنوان پادشاهي داد.
كودتاي كارولينژي، هرگز بدون مداخلة فعال پاپ رخ نداد. در مجموعه نامههايي كه ميان پپين و پاپ در دهه 740 رد و بدل شد، پپين در مورد رسوم کشورداری توضيح داد و گفت كه همة قدرت در دستان شاه نيست. پاپ در پاسخ، به مجوز مسيحايي داوود اشاره كرد كه از سوي سموئيل7 پيامبر تدهين شده بود، در حالی که در وقت صدور اين مجوز، سلطان سموئيل هنوز پادشاه بود. علاوه بر اين، پاپ در پي تأييد و تدهين پپين، اجازه داد كه پپين به تدهين نسل خويش در چهارچوب شعائر تقدس پادشاهي ادامه دهد.
█ █ شارلماني
بزرگترين پادشاه سلسله كارولينژي، شارلماني8 بود كه حتي در زمان حيات، شخصيتي اسطورهاي و افسانهاي یافت. دوران حكومت او به روزگار اوج تكامل فرانكها بدل شد. در زمان حكومت وي، فرانكها در پي مجموعه فتوحات نظامي به اربابان غرب و كفيلان قدرت پاپ در ايتاليا بدل شدند. او لومباردها در ايتاليا، فريزيها9 در شمال، و ساكسونها در شرق را به هزيمت كشاند، دوكنشين باواريا10 را تصرف كرد و مورها را به جنوب فرانسه عقب راند. او براي تحكيم سيطرة خويش بر اين ملك وسيع، اعضاي طبقة زميندار را بر آن داشت تا با يكديگر و او پيمان و سوگند وفاداري بسپارند، و از پاداش زمينهاي اهدايي ناشي از متصرفات تازه بهرهمند شوند. اين سياست (نخستين نمونة بارز الزامات فزايندة مربوط به وابستگيهاي فردي مرتبط با قدرت سياسي، موسوم به فئوداليسم) نه تنها پشتيباني مناسبي از قشون نظامی شارلماني فراهم ميآورد، بلكه به او كمك كرد تا وضعيتي پديد آورد كه گويي او در همه جاي قلمروش حاضر و ناظر است. نوكران11 پادشاه (نزديكترين بستگان او) و نوكران آن نوكران به نوبه خود، به جانشينان شاه بدل شدند.
به دنبال انسجام نظامي و سياسي، اين احساس در شارلماني قوت گرفت كه مبلغ كيش مسيح است. او خانههاي رهباني را در اكناف قلمرو خود ايجاد كرد. اين امر پيشگام اقداماتي بود كه جنگلها و بيشهها و معابد خدايان قديمي را به زير كشت كشاورزي و تحت كنترل مسيحيت ميبرد. همچنين، آنها مراكزي براي فعاليتهاي تبليغي و آموزشي، و مآلاً گسترش مسيحيت ايجاد كردند كه خود مستلزم روحانيان تربيت شده، شعائر و آداب همگون و توليد كتب مهم بود. نقطة كليدي، آموزش و اقدامات عملي براي بنيادگذاري و تجهيز مدارس رهباني و اسقفي بود كه كمكهاي بيروني را اقتضا ميكرد. شارلماني اين كمكها را در روم و اراضي لومبارد يافت، جايي كه سنتهاي قديمي آموزشي هرگز به طور كامل از ميان نرفته بود. با اين حال، بيشترين سهم را در اصلاحات آموزشي كارولينژيها، انگليسيايرلنديها داشتند. چرا كه بزرگترين خانههاي رهباني در انگلستان و ايرلند بود. اين خانهها به لحاظ كتاب و تبحر غني بودند، و همچنين مشهورترين مشاور شارلماني آلكويين12يك استاد انگليسي بود.
در نتيجه، پادشاه فرانكها اروپا را از حيث قلمرو و فرهنگ آن چنان متحد كرد كه از زمان امپراطوري روم سابقه نداشت. در كريسمس سال 800، شارلماني به جمع تودة مردم در كليساي سن پيتر در رم رفت. آنگاه كه در ميان نمازگزاران ظاهر شد (چنان كه در اساطير آمده)، پاپ تاجي بر سر او نهاد، وی را ستود، و او را با عبارت ”امپراطور عظيم“ تحسين کرد. بدين ترتيب، شارلماني امپراطور تاجدار نه تنها فرانكها، كه روم شد قدرت دولت جديد(كه به آن امپراطوري روم مقدس اطلاق شد) قدرت سازمان كليسا و قدرت سنتهاي رومي همگي به حدي غير قابل تصور رسيده بود.
█ █ غارتهاي جديد
...←ادامه دارد←...
1 Salian.
2 Colvis.
3 Merovech.
4 Childeric III.
5 Pepin.
6 Charles Martel.
7 Sammuel ؛ در مسيحيت به پيشواي اسراييليان در قرن يازدهم ق. م اطلاق ميشود، وي نخستين پيامبر پيش از مسيح بود.م.
8 Charlemagne.
9 Frisians.
10 Bavaria.
11 surrogates.
12 Alcuin.