حامد دهخدا؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
▬ آیا یک نقطهی مشخص از «تعادل بهینه» در جریان پیشرفت مدرن شدن زندگی وجود دارد؟ یعنی، نقطهای که در آن سطح رضایت از زندگی اجتماعی در نقطهای تثبیت شود و بیش از این رو، به زوال نرود؟ آیا براساس ذات این برنامهی مدرن شدن، نقطهی مشخصی که در آن مدرنستیزی در بخشهای مختلف حیات فردی و اجتماعی رو به کاهش گذارد وجود دارد؟ این پرسشها به این معناست که آیا «مدرن بودن» دست آخر میتواند به عنوان یک شیوهی زندگی قابل قبول درآید و افراد برای تحقق آن دست به اقدام فعالانه و مشترک بزنند، و در نتیجه، شکافها و منازعات خرد، و در عین حال، فراوانی که امروزه، در کلیهی سطوح فردی و اجتماعی توزیع شده است خاتمه خواهد یافت؟
▬ به نظر میرسد که چنین خوشبینیای را نمیتوان روا داشت. در ریشه، این نارسایی و این ناممکن بودن به ذات عقلانیت محدود مدرن و تجربی برمیگردد که مدام با همه چیز سر دعوا دارد و هیچ چیز غیر از خودش را قبول ندارد. در سطح نهادی و اجتماعی نیز روشن است که ناخرسندیها و نارضاییها از زندگی اجتماعی در حال افزایش تصاعدی است و «راهحلهای کهنه» افزایش رفاه اقتصادی و آزادیهای سیاسی سطح اثربخشی بیاندازه محدودی یافتهاند.
▬ یک دلیل اساسی این وضعیت آن است که آن عواملی که موجد شرایط جدید بودند و نارضاییهای اجتماعی ناشی از این ناقلان نخستین بود، عمق بیشتری یافتهاند. در واقع، گسترش مفرط رفاه که معمولاً، در ایران به عنوان تسکیندهندهی نارضاییهای اجتماعی مورد استفاده قرار میگیرد، در کنار تقویت جهانبینی مدرن از طریق سیستمهای آموزشی و رسانهها باعث تشدید وضعیت تکثر بیحد و حصر جامعه و به ضرر ایجاد یک نظام اخلاقی فراگیر تمام میشود و توجه افراد را به سمت مطالبات خرد رفاهی منصرف میسازد. رقابتهای سیاسی موجود در ایران نیز به افزایش مطالبات رفاهی و خرد مدرنیستی دامن میزنند و با تحریک آنها قصد چانهزنی در عرصهی سیاسی را دارند؛ این نیز وضعیت را بدتر میکند. در مجموع، هیچ تلاش سازمانیافتهای برای ایدئولوژیزاسیون مجدد محیط (مانند اتفاقی که در بنیادگرایی جدید غربی افتاده است، منتها با محتوایی متفاوت) انجام نگرفته است. گسترش رفاه در شهرها و جابجایی تولید به مصرف در تمامی سطوح از جملهی موارد مسألهزاست. این جابجایی در زندگی مردم شهرهای بزرگ به مدد نابرابری شدید و اصرار جناحهای سیاسی برای حفظ حداقل رفاه برای مردم این مناطق جهت کسب رأی رخ میدهد. تجربهی فشار تورمی در سال ۱۳۷۴ که از نظر برخی آغاز نارضایی علیه «جناح راست» گردید، آموزهای بود که جناحهای سیاسی همواره از تکرار آن هراسیدهاند و مدام کوشیدهاند که به رغم اجحاف در مورد سایر نقاط «دهان مردم پنج شهر بزرگ را بسته نگاه دارند». پدیدهی گسترش رفاه و جابجایی تولید به مصرف، آنچنان اهمیت دارد که نتیجهی آن ایجاد یک تحول ریشهای در زندگی اقتصادی روزمره، نه تنها در افزایش ثروت و سطح مصرف، بلکه در افزایش و تغییر ماهیت اوقات فراغت است. بیشتر افراد در دنیای خود اوقات هر چه بیشتری از فراغت خود را صرف مصرف یا مقدماتی برای مصرف میکنند و اینچنین «بودجهی زمانی» اغلب مردم یک ویژگی متناقض مهم پیدا میکند و آن اینکه «بودجهی زمانی» لازم برای انجام کارهای خدماتی گوناگون جهت کسب درآمد لازم برای مصرف، «بودجهی زمانی» لازم برای خود مصرف را تحتالشعاع قرار میدهد. این تضاد را آشکارا در تصادم میان زن و شوهرها میبیند. زنان شهری خواهان صرف وقت بیشتری از سوی شوهران برای تأمین اوقات فراغت همسر و فرزندان هستند و از سوی دیگر، مردان خود را مجبور میبینند که برای تأمین مقدمات لازم برای چنین مصرف پرخرجی زمان بیشتری را برای مشاغل خدماتی مختلف خود اختصاص دهند. در چنین شرایطی جست و جو برای هدفهای ارضاء کننده در زندگی فردی و جمعی حادتر شده است؛ خصوصاً از آن جهت که با گسترش چیزی به نام فراغت حداقل برای زنان و کودکان وظیفهی جدی چارهاندیشی برای گذران هر چه بهتر فراغتها به ذهنهای متراکم آدمهای مدرن اضافه شده است.
▬ به علاوه، ناقل دیگر این شیوهی زندگی یعنی، شهرنشینی، چه به مفهوم حقیقی رشد شهرها و چه به مفهوم گستردهی نفوذ شیوههای زندگی شهری، حتی، در روستاها، در حال گسترش است. بدینسان، هم تشدید، و هم تسریع کثرتگرایی در همهی جوانب زندگی اجتماعی ابعاد گستردهای به «نارضایی از زندگی اجتماعی» داده است (بنا به استدلالات یاد شده در بخشهای پیشین) . رد این «نارضایی از زندگی اجتماعی» را میتوان تا کثرتگرایی در زندگی فردی و اجتماعی گرفت.
▬ یک عامل دیگر نیز در شرایط جدید زندگی شهری بارز و دشوار شده است؛ این عامل گر چه به این صورتی که من وصف میکنم کمتر مورد توجه قرار گرفته است، اما، دارای اهمیت بسیار زیاد است. شهرنشینی جدید در شهرهای بزرگ ایران، یک دنیای تازهی «کودکی» ایجاد کرده است. پیششرط ساختاری این دنیای تازه جدایی خانواده از حیات اقتصادی بود. در واقع، حوزهی زندگی خانوادگی و «کانون گرم خانواده» ، محلی شد که مرد یا زن شاغل باید مسائل کاریاش را در بیرون آن میگذاشت و، سپس، وارد آن میشد. بدینسان، خانواده، تبدیل به محدودهای حمایتی از واقعیتهای سخت زندگی اقتصادی شد. البته، همین محدوده موقعیتی برای کودکی ایجاد کرد. شهرنشینان جدید، و خصوصاً طبقهی متوسط شهری طرز فکر خاصی را دربارهی کودکی مطرح کردند که بر اساس آن این مرحله از زندگی، اهمیت بسیار یافت؛ دیدگاهی که بویژه در آرزوهای آموزشی این طبقه و خصوصاً در «کنکور» خود را به شکلی عیان نشان داد، اما، حتی، از آن اساسیتر، طرز فکر جدید در باب کودکی مبتنی بر این فرض بود که کودکی مرحلهای بسیار خاص و بویژه ارزشمند در زندگی فرد است. کودکی در خانوادهی تهرانی و اصفهانی و بعداً ایرانی، تبدیل به امری سراسر حمایتشده، مهربان و، حتی، «احساساتی» شد و نوعی وسواس و دغدغهی دائم را برای خانواده فراهم آورد. این خانواده ناگهان دریافت که باید وظیفهی ادارهی تمامی ابعاد سنگین زندگی روزمره و امور مادی و معنوی کودکان را به دوش بکشد. این وضعیت بسیار دشوار بود و اوج این دشواری را میتوان در موضوع کنکور دید. کنکور دیگر امتحان سادهای نیست. کنکور اکنون، به دهشتناکترین مسألهی خانوادهی ایرانی بدل شده است. کنکور آئین و مناسک گذار مخوفی است که رد شدن یا نشدن از سد سدید آن به مسألهای وجودی و هویتی برای فرد بدل شده است. پیروز شدگان همانند کسی که از دست دیو مخوفی رها شده باشند، زندگی خود را حداقل در دو سه سال اول تمام شده یا به عبارت بهتر به کمال رسیده متصور میشوند.
▬ این وسواس زایدالوصف در مورد شناسایی هویت فردی به عنوان «کسی که عرضهی قبول شدن در کنکور را دارد» ، باعث میشود که خانوادهی ایرانی به مدارس «غیرانتفاعی دولتی» نیز برای آموزش فرزندان خود اکتفا نکنند و به مدارس و مؤسسات شدیداً انتفاعی خصوصی روی آورند. کم نیستند مادرانی که پا به پای فرزندانشان تا دیپلم بالا میآیند و آن وقت همین مادران، چه فرزندانشان موفق به ورود به دانشگاه بشوند چه نشوند، زمانی که پا به میانسالی میگذارند، احساس میکنند که جوانی خود را بیهوده با از بر کردن چیزهایی که ربطی به زندگی واقعی آنها ندارد تلف کردهاند. سرخوردگی و استیصال و، حتی، عصیان زنان در حال حاضر ربط مستقیمی با رفتار آنان با کودکان و شوهرانشان دارد. شوهرانی که در جریان بسیج همگانی برای موفقیت در کنکور باید همراه زنان یا بدون همراهی آنان پول کلاسهای مختلف را دربیاورند و در مقام رانندهای زحمتکش فرزند خود را از این کلاس به آن کلاس حمل کنند. طبقهی متوسط تهرانی و شهرهای بزرگ بود که این شیوهی زندگی و مراقبت از کودکان را کشف کرد و با مراقبت مفرط خود از کودکان به این نتیجه رسید که مدارس دولتی، حتی، به درد قبول شدن در کنکور هم نمیخورد. آنان آهسته آهسته به تشکیل چیزهایی به نام کلاس کنکور و نوشته شدن تستهای متعدد کنکور یاری رساندند و رفتار آنان به سرعت به الگوی خانوادههای دیگر و خانوادههای شهرستانی بدل گشت.
▬ قاطعیت کنکور دو ماه بعد از کنکور در عدم قطعیت کامل غوطهور میشود و نوجوانی که ورقهی قبولی خود را گرفته است با خستگی و بیحوصلگی از این و آن نشان رشتهای را میگیرد که در آن قبول شده است. آن همه اراده و قاطعیت به ضد خودش یعنی، به تصادف و بخت و قبول این بخت بدل میشود. اگر هروئین را به این سبب محکوم میکنیم که در کنار سایر چیزها ارادهی فرد را میکشد و او را به نهیلیسم میکشاند، آیا این نوع قبولی خارج از اراده از جنس هروئین و نهیلیسم نیست؟ بیهوده نیست که برخی از سال اولیها خسته از سه چهار سال کار و کوشش و اضطراب، در کمال رخوت و سستی در کلاس درس مینشینند و بعد از مدت اندکی کشف میکنند که به جای شیمی که کوچکترین علاقهای به آن در خود احساس نمیکنند، ای کاش نقاشی میخواندند. خانواده مجدداً به اضطرابی جدید دچار میشود. حاصل این همه چیزی به جز نهیلیسمی نیست که سرانجام، آن فرار، اعتیاد، پناه بردن به آشوب جنسی، بیاعتنایی مفرط به دیگران و خودشیفتگی نیست.
▬ خطرات «خیابان» و «دوست ناباب» بر میزان «نارضایی از زندگی اجتماعی» در خانوادهی طبقهی متوسط ایرانی از زندگی میافزاید. در اینجا مسألهی جدیدی پیش میآید و آن شکاف میان پدر و فرزند و فرزند خانوادهی دیگر (که «دوست ناباب» نام دارد) و همینطور خانوادهی اوست. بدین گونه است که خانه که طبق تعریف، جایگاه امن انسان و محل روابط صمیمی و نخستین است، به جایگاه نزاع میان والدین و فرزندان تبدیل میشود، کسانی که هر یک بنا به دلیلی خود را قربانی حس میکنند و دیگری را ناشکر و ناسپاس.
▬ رابطهی این عالم مدرن کودکی و جوانی که در طبقهی متوسط شهری ایران و به تبع در تمام کشور پدید آمده است با «نارضایی از زندگی اجتماعی» ، انسانهای یکسره تازهای پدید آورده است که بر مبنای این رویداد میتوان جامعهشناسی جوانان شهری ایرانی را فهمید. این انسانهای جدید، پس از این همه مراقبت و حمایت، مایلاند که با آنان همچون اشخاصی یکپارچه ارزشمند رفتار شود، عادت دارند که تمامی اشخاص دور و بر آنان به عقایدشان احترام بگذارند (خود را مرکز دنیا تصور میکنند) و معمولاً، با خشونت، رنج یا از این زاویه، هر نوع سرخوردگی شدید، بیگانهاند. میتوان گفت افرادی که با این روندهای اجتماعیسازی در خانواده و محیط اجتماعی بار میآیند به طور خاصی «نرم»اند. دقیقاً همین افراد در مرحلهی بعدی زندگی خود (مثلاً بعد از ازدواج)، با بینامی و ساختارهای «انتزاعی» غیرشخصی دنیای تکنولوژیک و بوروکراتیک شهری مانند تهران مواجه میشود. اینچنین انسانی که خود را مرکز دنیا فرض میکرد، اکنون، خود را همسان با میلیونها آدم دیگر میبیند. واکنش آنان، چنان که میتوان دریافت، خشم است. آنچه ممکن بود به نظر مردم اجتماعی شده تحت شرایط قبل از «سازندگی» و «اصلاحات»، به عنوان عصبانیت خفیف باشد، در نظر این کودکان «عصر سازندگی» و «عصر اصلاحات» بیدادی تحملناکردنی است. لذا، شگفت نیست که جوانان امروز، یکی از مهمترین آماج جنبشها و افکار «همهچیزگریز» و «ضدفرهنگ»اند. همچنین، شگفت نیست که ویژگی آنها، عناد تلخ علیه هر نوع محدودیت و قاعده و قانون است.
▬ با توجه به ملاحظات بالا باید افزود که هماهنگی این نسل جدید با مشخصات جامعه تقریباً، ناممکن است (حداقل تا هنگامی که یک تحول عمدهی فرهنگی روی نداده است که این کار چندان ساده نیست و نیازمند یک اقدام سیاسی فرهنگی قاطع و سراسری است) . جوانان امروز طبقهی متوسط شهری به دلیل «نارضایی از زندگی اجتماعی» در شورشی همیشگی علیه هر آنچه مستقر است خواهند بود و در نظر نگرفتن این حقیقت و داشتن یک دید خوشبینانه، یا از یک نگرش غیرفنی و غیرجامعهشناختی به جامعهی ایران نشأت میگیرد، یا از یک محافظهکاری سیاسی از ترس ادبار این جوانان «نرم».
▬ جوان طبقهی متوسط شهری، در گذر از مراحل کودکی و نوجوانی، به زندگی کاملاً خصوصی میپردازد، هر چند «محصور» در نهادهای آموزشی باشد. حتی، دانشجوی دانشگاه نیز، تا به اکنون، سهمی «جدی» در دنیای مشروع به نظر عموم نداشته است. نتیجه، موقعیتی عجیب و غیرقابل باور برای روشنفکران «عصر سازندگی» و «عصر اصلاحات» است: پهنهی خصوصی که در اصل به عنوان پناهگاهی در برابر «نارضایی از زندگی اجتماعی» تقویت شد، اکنون، به واکنشهای شدید علیه کلیهی ساختارهای کلان اقدام کرده است و تبدیل به منبع جنبش «ضد فرهنگ» شده است. به طور کلی، توجه به دانشگاه، در مقام نخستین جایگاه اینگونه شورشها، معطوف میشود. در عین حال، رویدادهای دانشگاهی را نمیتوان درک کرد، مگر آنکه پسزمینهی رویدادهای مهدکودکی که ذکر آن رفت بررسی شود.
مآخذ:...
هو العلیم