برداشت از محمد مروار؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
▬ در نتیجه، مبارزات گسترده مردم و اتحاد و اتفاق طبقات مختلف در برابر استبداد حاکم، سرانجام، در تاریخ ۱۴ جمادیالثانی ۱۳۲۴، فرمان مشروطیت توسط مظفرالدین شاه صادر شد. این مسأله در ابتدای امر با استقبال مردم و آزادیخواهان مواجه شد؛ زیرا، به صراحت به تشکیل مجلس شورای ملی و تدوین نظامنامه انتخاباتی اشاره کرده بود، اما، پس از انتشار فرمان، مشروطهخواهان آن را کافی ندانسته و به جمعآوری نسخ فرمان پرداختند؛ چون نه تنها از توده مردم یعنی، ملت نامی در آن برده نشده بود، که برخی مفاد آن نیز دارای ابهام بود و این احتمال وجود داشت که مورد استفاده سوءمخالفان مشروطیت قرار گیرد. بر اثر اعتراضات وارده، مقرر شد جلسه مشترکی بین نمایندگان آزادیخواهان و مشیرالدوله تشکیل شود و درباره نکات مبهم فرمان، بحث و تبادل نظر صورت گیرد و در نتیجه، این جلسه و با همکاری صدراعظم، مظفرالدین شاه فرمان دیگری صادر کرد که متمم فرمان نخست بود.
▬ انتشار این فرمان، با رضایت عمومی و پایان تحصن سفارت انگلیس و مهاجرت قم همراه بود. در ۲۷ جمادی الثانی ۱۳۲۴، جلسهای با دعوت دولت و با حضور علما، وزیران، درباریان، رجال، تجار معروف و اصناف تشکیل شد؛ این جلسه برای افتتاح مجلس موقتی بود که میبایست نظامنامه انتخابات و سایر امور مربوط به مجلس را مورد بررسی و تصویب قرار دهد. افراد این مجلس اگر چه عنوان نمایندگی ملت را از طریق انتخابات عمومی نداشتند، اما، از نظر تاریخی دارای اهمیت زیادی بودند؛ زیرا، از این جلسه به عنوان نخستین مجلس موسسان و نخستین مجلس شورای ملی یاد شده است. مجلس مزبور که به نام «مجلس موقتی» معروف شده بود، هفتهای دو بار تشکیل جلسه میداد و کمیتهای را مأمور تدوین نظامنامه انتخابات کرد.
▬ به این صورت، مشروطیت سبب ورود ایرانیان به دنیای جدید شد و فصل نوینی را در مناسبات اجتماعی سیاسی ملت ایران گشود. با این نهضت، استبداد مهار شد و نهادهای دموکراتیک پدیدار گشت. در راس این نهادها مجلس قرار داشت که اساس نظام مشروطه به حساب میآمد و از آن جا که پایه و اساس حکومت از ملت و اراده عمومی ناشی میشد و این امر در مجلس متجلی میگردید، نماد واقعی مشروطیت و رکن رکین آن محسوب میشد. جایگاه واقعی مجلس نه به دلیل ترکیب نمایندگان آن، که ریشه در مبانی حقوقی نظام مشروطه و ملهم از قانون اساسی آن بود که در صدد بود تا از بروز دیکتاتوری به هر شکل ممکن جلوگیری شود و مجلس را در موضعی برتر قرار دهد. به این دلیل در قانون اساسی هیچ ساز و کاری به منظور انحلال مجلس توسط شاه در نظر گرفته نشده بود به طوری که سیدحسن تقیزاده، از مجلس به عنوان یک «دیکتاتور روشنگر» نام میبرد. در این دوره، مجلس به عنوان مرکز ثقل تحولات کشور ایفای نقش میکند، چنانچه سرگذشت دلخراش مجالس نخستین عهد مشروطه، خود حاکی از نقش و اهمیت بسزای این نهاد است. جایگاه بلند مجلس در نظام مشروطه تا مدتها این نهاد را به صحنهگردان اصلی رویدادها و جریانهای جاری کشور تبدیل کرد و در عین حال، به علت وظایف و اختیارات گستردهاش، از درون و بیرون تحت فشارهای مضاعف قرار داشت و به کانون بحران تبدیل شده بود. هر تنش سیاسی یا اقتصادی بر فعالیتهای مجلس اثر مستقیمی داشت و حاد بودن این بحرانها گاه مجلس را تا آستانه انحلال پیش میبرد؛ تجربه سه مجلس آغازین مشروطه، موید این مطلب است.
▬ فترتهای طولانی و جلوگیری از افتتاح به موقع مجلس و تقلبات انتخاباتی در این دوران از اهمیت مجلس حکایت میکرد. تکامل نیافتگی بسترهای دموکراتیک از یک سو و حضور قوی اقشار اجتماعی ماقبل مدرن از سوی دیگر، مجلس را به میدان منازعات قدرتطلبانه و کشمکشهای صنفی و سیاسی تبدیل نمود که پیامدهای آن افزایش بحران و ناپایداری سیاسی بود. تا آنجا که بعد از جنگ جهانی و بروز اغتشاشات سیاسی اقتصادی در جامعه، مشروطه به انفعال کشیده شد و زمینه برای دیکتاتوری رضاشاه فراهم گردید. مجلس به عنوان ثمره انقلاب مشروطه و مظهر استقلال کشور مورد حمایت اقشار مختلف جامعه قرار گرفت به گونهای که تحصیلکردگان، روشنفکران مختلف، روحانیون و، حتی، محافظهکاران به آن معتقد بودند و از آن حمایت میکردند. ناگفته نماند که عدهای نیز به دلیل جاهطلبی و اینکه از مجلس به عنوان پایگاهی جهت رسیدن به مقام و موقعیت بهتر استفاده کنند به آن علاقه نشان میدادند. مردم، خواهان مجلسی بودند که نمایندگان آن منتخب خودشان باشند نه منتخبان شاه و دربار، بنا بر این، مجلس اول پس از تنظیم نظامنامه داخلی خود، به اولین اقدامی که مبادرت نمود تهیه و تدوین قانون اساسی و در واقع، ایجاد و خلق مشروطیت بود. مشروطهخواهان برقراری مجلس شورا را به عنوان راهحل نهایی حل مشکلات خود تصور میکردند، اما، به دلیل فراهم نبودن بستر سیاسی اجتماعی در جامعه، نه تنها چنین مسألهای به وقوع نپیوست که مشکلات عدیده جدیدی نیز بر مشکلات گذشته افزوده شد؛ زیرا، مهمترین هدف تشکیل مجلس، یعنی، تحدید دیکتاتوری محقق نشد و، حتی، بیش از گذشته نمود پیدا کرد.
▬ یکی از مشکلاتی که مشروطهخواهان با آن روبهرو بودند، رابطه مجلس با شاه و دولت یا با دول خارجی و مخالفین مشروطه بود که به دلیل عدم تجربه کافی برای حل مشکلات، موجب بسته شدن مجلس و ایجاد دورههای فترت گشت؛ در حالی که مهمترین اصل از نظر مشروطهخواهان، باز نگه داشتن مجلس و برپا بودن مشروطه بود. دورهای که از انقلاب مشروطیت تا مجلس پنجم را شامل میشود، دورهای بسیار حساس و مهم و شاید در تمام تاریخ معاصر ایران بینظیر باشد. وقوع جنگ جهانی، تجاوز بیگانگان و قیامهای داخلی، همگی باعث تضعیف هرچه بیشتر دولت مرکزی شدند.
▬ در پایان دوره ۱۹ ساله اول مشروطیت، شاهد تجدید دیکتاتوری و تغییر سلطنت از قاجار به پهلوی و محدود شدن دستاوردهای مختلف انقلاب مشروطه هستیم. در این دوره علاوه بر مشکلات و نارساییهای نهادی و قانونی در کار مجلس؛ مانند اصل حدنصاب نمایندگان، دوره کوتاه مدت دو ساله مجلس، مشکل رسیدن نمایندگان از ولایات به تهران و بررسی طولانیمدت اعتبارنامههای نمایندگان که همگی بر عملکرد مجلس تأثیر مستقیم داشتند، مداخلات گسترده نیروهای خارجی و جناحهای محافظهکار و مستبد داخلی نیز بر عملکرد مجلس تأثیرگذار بود و باعث ایجاد فترتهای طولانی و افزایش آسیبپذیری مجلس شد. یکی از مباحث مهم در مورد مجالس دوره مشروطه، مسأله چالش و کشمکش بین دولت و مجلس بود. با وجود اینکه روابط مجلس و دولت از لحاظ قانونی در قانون اساسی و آییننامههای مختلف به وضوح تصریح شده بود، اما، در عمل، این روابط تغییرات قابل توجهی میکرد، به طوری که دولتها در مواقعی که در موضع قدرت قرار داشتند در تصویب و رد لوایح مجلس نقش حائز اهمیتی ایفا میکردند؛ البته، در عهد اول مشروطه به جز دوره بعد از کودتا چنین امری محقق نشده است.
░▒▓ جایگاه مجلس در دوره رضاشاه
▬ در زمان سلطنت رضاشاه ۸ دوره انتخابات مجلس شورای ملی (دورههای ششم تا سیزدهم) برگزار شد که هفت دوره آن در زمان سلطنت وی افتتاح شد و دوره سیزده در اوایل سلطنت محمدرضاشاه فعالیت خود را آغاز نمود. نحوه برگزاری انتخابات دوره رضاشاه نتیجه تحولاتی بود که در فاصله بین سالهای ۱۳۰۴ـ ۱۲۹۹ هـ.ش. در ایران به وقوع پیوست.
▬ رضاشاه به مرور زمان بر قوه مجریه تسلط یافت و از آنجا که انتخابات مجلس توسط قوه مجریه برگزار میشد، به آسانی توانست نخست از طریق وزارت دربار و، سپس از طریق وزارت داخله در امور انتخابات مجلس شورای ملی دخالت کند. عملکرد هشت مجلس دوره رضاشاه مبین این امر است که تاریخ سیاسی ایران پس از مشروطه، هیچگاه اینگونه انتخابات بیمحتوا و بیدخالت مردم را به یاد ندارد. انتخاب رضاشاه به عنوان نخستین شاهی که در ایران مشروعیت خود را منحصراً از مجلس دریافت داشته بود، مساعی شاه در انجام انتخابات به موقع و عدم فترت آن در سراسر سلطنت وی که تا قبل از آن سابقه نداشته، شرکت نمایندگان متعدد و نوگرای مجلس در هیأت دولت و نقش مؤثر آنها در روند تغییرات، بیانگر این واقعیت است که مجالس دوره رضاشاه چندان هم عناصر بلااثر نبودهاند؛ هر چند که در میان تعامل قدرت میان دولت، مجلس و شاه و جایگاه هر یک از آنها در توزیع قدرت سیاسی نکاتی قابل توجه وجود دارد. از این پس، رضاشاه با دخالت در امر انتخابات، مجلسی وفادار و مطیع فرامین خود پدید آورد که هم چون مهر لاستیکی و ابزاری بیاراده به نهادینه کردن تصمیمات شاه و وجه قانونی بخشیدن به برنامههای شبه مدرنیستی وی پرداخت و زمینه تحکیم دیکتاتوری او را فراهم نمود. در دوره رضاشاه با توجه به ثبات سیاسی حاکم بر جامعه، عمر دو ساله مجلس با آرامش سپری میشد و انتخابات مجالس بر خلاف انتخابات دوره اول تا ششم، بدون فترت آغاز میشد و در تاریخ قانونی، مجلس کار خود را شروع میکرد. رضاشاه چارچوب تشریفاتی حکومت مشروطه و قلب آن یعنی، مجلس را به صورت تشکیلاتی فرمایشی به منظور به اجرا در آوردن تصمیمات خود در آورد. به عبارتی عمر دموکراسی پارلمانی ایران با تشکیل دوره ششم مجلس به سر آمد و شاید از همان زمان بود که اصطلاح «مجلس فرمایشی» متداول گردید.
▬ رضاشاه با قبضهکردن قدرت در ید بلامنازع خود، همه نیروهای سیاسی و مخالفان داخلیاش را یا سرکوب کرد، یا وادار به اطاعت نمود، یا از میان برد و راه را برای اغراض خود هموار ساخت. از دوره ششم مجلس شورای ملی به بعد براساس قانون اساسی، پنج ماه مانده به آخر هر دوره، فرمان انتخابات صادر میشد و سه ماه مانده به آخر هر دوره، انتخابات در سراسر کشور آغاز میشد و تقریباً، قبل از پایان مجلس، انتخابات تمام کشور به پایان میرسید. روش رضاشاه در انتخاب نمایندگان مجلس چنان بود که قبل از شروع انتخابات، لیستی از اسامی نامزدهای مورد اعتماد دولت از استانداران، فرمانداران، افراد لشکری و فرماندهان ارتش و شهربانی محلی اخذ میشد و پس از تأیید توسط دولت، دربار و شاه جهت انتخابات آماده میشدند. در مورد کیفیت انجام این کار در منابع چنین آمده است:
• «طرز انتخاب در آن زمان چنین بود که قبل از رسیدن موعد انتخابات، اعلیحضرت در همهجا از استانداران و فرماندهان و بعضی اوقات از شهربانی هم، هر یک جداگانه نظر عمومی مردم هر شهرستان را میخواست، از آنها سوال میشد چه اشخاصی مورد احترام و توجه مردم میباشند. وقتی آن صورتها میرسید بین آنها یکی را که بیشتر مورد نظر قرار گرفته بود و خود نیز میپسندید انتخاب میکرد و دستور میداد به انتخاب او کمک شود و همان شخص انتخاب میشد، منتخب مزبور دیگر باقی میماند و هر دوره تجدید انتخاب میشد مگر اینکه شکایتی از او میرسید یا رفتاری جز انجام وظایف قانونگذاری از او ناشی میشد، در این صورت، به تغییر آن نماینده به همان کیفیت خواستن اسامی جدید از معتمدین و محترمین محل اقدام میشد».
▬ در مقایسه، مشاهده میشود با وجود تمام مشکلات، باز از دوره اول تا پنجم سیاستمداران، افراد ملی و مورد احترام مستقل، به دلیل مشارکت مردم وارد مجلس میشدند، اما، از دوره ششم همهچیز انتصابی شد. نقش تیمورتاش در این باره حائز اهمیت بود، به طوری که سرنوشت دورههای ششم تا نهم کاملاً در دست وی بود. با حذف تیمورتاش، دفتر مخصوص شاهنشاهی به جای وزارت دربار متصدی امور شد. در مورد دخالت دولت و دربار و شاه در انتخابات دوره رضاشاه باید گفت در ابتدا به تدریج بر دامنه و شدت آن افزوده میشد، سپس، این دخالتها از دوره هفتم به بعد سازمان یافته و سراسری به اجرا در آمد و در نهایت دخالت حاکمیت در انتخابات نه تنها انکار نمیشد، بلکه از آن دفاع نیز میشد.
▬ در دوران رضاشاه، نمایندگان مجلس به اندازهای حالت انفعالی به خود گرفته بودند که خود شاه نیز گفته بود به نمایندگان تفهیم کنید در مجلس به انتقاد بجا از دولت بپردازند، البته، حدود این انتقادها معین بود، تا آن جا انتقاد مجاز بود که به گاو و گوسفند او برنخورد.
▬ اردشیر جی ریپورتر از بزرگترین ستایشگران رضاشاه در خاطرات خود مینویسد:
• «از لحاظ تعریف سیاسی، رضاشاه اتوکرات است و اینکه در ایران ظواهر پارلمانی به چشم میخورد ناقض این حقیقت نیست، زیرا، ترکیب مجلس با نظر و تصویب نهایی شاه است و نه انتخاب مردم و رضاشاه نیازی ندارد که مجلس را به توپ ببندد». رضاشاه عملکرد مشروطه را به هم زد و به دوران قبل از مشروطه باز گرداند. در عین حال، که قانون اساسی همچنان دست نخورده باقی بود، به اصول آن عمل نمیشد. به عبارت دیگر، هر چند ساختار نظام مشروطیت پا بر جا بود، اما، عملکرد نظام به دوره استبداد ماقبل مشروطه برگشته بود. در این دوران که به دوران اقتدار نگهبان مشروطه (شاه) معروف است مفهوم آزادی زیر بار فشار دیکتاتوری رنگ میباخت و هر اندازه به عمر سلطنت رضاشاه افزوده میشد به همان اندازه بر فشار وارده بر مجلس نیز افزوده میشد. رضاشاه برای اینکه قدرت خود را تضمین کند مصونیت پارلمانی نمایندگان را سلب و، حتی، احزاب سیاسی را از فعالیت محروم کرد. از دوره هفتم به بعد، حتی، یکی از شخصیتهای مخالف رضاشاه به مجلس راه پیدا نکرد. رضاشاه هیچ بهایی به مجلس نمیداد، مجلس را علاوه بر اینکه شکل ظاهری حکومت مشروطه را نشان میداد برای این میخواست که میتوانست خانها، مالکان بزرگ و روسای ایلات و طوایف بزرگ را در آن جا دهد و همگی را در مرکز کشور زیر نظر خود نگه دارد.
▬ محمدرضاشاه در کتاب انقلاب سفید خود در این باره چنین مینویسد: «ولی متأسفانه [مجلسی] که با چنین فداکاریهایی به وجود آمد خیلی زود تیول همان اشراف و متنفذین و فئودالهایی شد که صلاح خود را در عوض، کردن ماسک و تظاهر به مشروطهطلبی و آزادیخواهی تشخیص دادند و در لوای همین نقاب از دموکراسی جدید کشور بهرهبرداری کردند. قدرت و نفوذ این عده از همان آغاز باعث شد که راه نمایندگان واقعی طبقه کارگر و کشاورز؛ یعنی، طبقاتی که حقا در آن سهم داشتند سد شود و به این ترتیب، پارلمان ایران تقریباً، دربست در اختیار اقلیتی که گفته شد قرار گیرد... » رفتار رضاشاه با مجلس نشانه عمق دیکتاتوری و اعمال قدرت مطلقه بود. چنانکه به مدت چهار دوره متوالی، محتشمالسلطنه اسفندیاری را به عنوان رییس مجلس منصوب کرد و این در حالی بود که انتخاب رییس مجلس طبق قانون بر عهده نمایندگان مجلس بود نه شاه.
▬ رضاشاه، حتی، در روزهای پایانی سلطنت خود نیز دست از تحکم برنداشت، چنانکه وقتی بعد از حوادث سوم شهریور نمایندگان مجلس تصمیم گرفتند از شاه بخواهند قانون اساسی را رعایت کند و به مجلس اجازه دهد تا به وظایف قانونی خود عمل کند، شاه عصبانی شد و از تن دادن به چنین مسألهای خودداری کرد. به طور کلی، در دوره رضاشاه توازن داخلی قوا وجود نداشت، نه در مجلس بعد از دوره ششم اقلیت و اکثریت معنی داشت، نه در قوه مجریه بیم ناسازگاری و نه موردی برای استیضاح وزرا در مجلس. مجلس حالت تسلیم و فرمانبرداری نسبت به پادشاه را در پیش گرفته بود.
░▒▓ جایگاه مجلس در دوره محمدرضاشاه
▬ در مدت سی و هفت سال سلطنت محمدرضاشاه، یازده دوره قانونگذاری تشکیل شد که از حیث کارآمدی نمایندگان، منشأ طبقاتی و اجتماعی و گرایشهای سیاسی نمایندگان، به مقاطع مختلفی تقسیم میشود:
░▒▓ ۱
▬ دورههای چهاردهم تا هجدهم: در فاصله سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ که دورههای چهاردهم تا هجدهم قانونگذاری را در برمیگرفت به دلیل اوضاع بینالملل و جوان و کم تجربه بودن شاه، از فشارهای دربار و شاه بر مجلس کاسته شد؛ اما، در عین حال، مجلس از ثبات چندانی برای بهرهگیری از این وضعیت برخوردار نبود. فراکسیونگرایی شدید و کوتهبینیها و نگرشهای محدود اکثر نمایندگان و عدم توان آنان در درک وظایف اجتماعی خود و مقدم شمردن آنها بر مقاصد خصوصی، عوامل متعددی بودند که در تهی ساختن مجلس از هرگونه محتوای معنیدار بسیار موثر بودند. در واقع، سرشت ساختاری فراکسیونگرایی و سیاست ایلی قبیلهای ایران در این سالها، مانع پیدایش و گسترش یک نظام پارلمانی کارآمد مبتنی بر قانون شد، حتی، قدرتمندی بعضی از نمایندگان مجلس نیز برای توسعه دموکراسی کافی نبود. طی دهه بیست، مجلس شورای ملی از جمله کانونهای مهم قدرت سیاسی به حساب میآمد که ترکیب نمایندگان آن، مواضعش نسبت به دولت و دربار و میزان دخالت و نظارتش بر مسائل مهم داخلی و سیاست خارجی میتوانست تعیینکننده باشد.
▬ به طور کلی، سالهای دهه بیست را به علت تحولاتی که در پی برداشته شدن استبداد رضاخانی و گشوده شدن فضای سیاسی، حضور گروهها و احزاب و توزیع قدرت بین نهادهایی چون مجلس، دربار، شاه، دولت و ارتش به همراه داشت و جوی سیال در صحنه سیاست کشور پدید آورد، شاید بتوان از بعد سیاسی، سالهای تمرین مجدد دموکراسی دانست؛ هر چند حضور نیروهای خارجی در ایران در این دوره سبب شکست این روند و بازگشت مجدد دیکتاتوری در سال ۱۳۳۲ شد.
▬ در این مدت توزیع قدرت متمرکز بین نهادهای مذکور، محوریت نهاد سلطنت را به شدت تضعیف نمود و سبب تقویت مجلس شد. مجلس تقریباً، جایگاه ویژه خود را در یک نظام پارلمانی باز یافت، لیکن به کانونی برای رقابت داخلی و اعمال نفوذ افراد، احزاب، دربار و سفارتخانههای شوروی، انگلیس و امریکا تبدیل شد. یکی از مشکلات مجلس این دوران به شیوه عملکرد اقلیت و اکثریت آن بازمیگشت تا آنجا که در مجلس، کمتر منافع و مصالح کشور مد نظر قرار میگرفت، اعضای مجلس عموماً از کسانی انتخاب میشدند که از نفوذ و اقتدار محلی برخوردار باشند، به همین دلیل اکثراً از دانش سیاسی کافی جهت حل مسائل سیاسی و اجتماعی برخوردار نبودند؛ همان چیزی که محمدرضاشاه به دنبال آن بود.
▬ در مورد نمایندگان مجلس در این دوران باید یادآور شد که بسیاری از آنان مردانی سستعنصر، مطیع و بیبهره از قاطعیت بودند که توان مقاومت در برابر بسیاری وسوسهها را نداشتند و به آسانی آماج دستآموزی واقع میشدند. آنان فرصتطلبانی اصلاحناپذیر و در مجموع، فاقد قدرت کافی از مسؤولیتهای سیاسی و مدنی خود و معنا و مفهوم نظام پارلمانی بودند. از درک و تشخیص مصالح ملی یا عمومی فرو میماندند. به جز تعداد معدودی از نمایندگان که اعتقادات ایدئولوژیکی محکمی داشتند، اکثر آنها فرصتطلبانی ثابتقدم بودند که گفتارشان چندان با کردارشان نمیخواند.
░▒▓ ۲
▬ دورههای هجدهم تا بیست و یکم مرحله دوم فعالیتهای مجلس در دوره محمدرضاشاه (۱۳۴۲ـ ۱۳۳۲) که مجالس هجدهم تا بیست و یکم را در بر میگرفت، در انتخابات اجازه هیچ نوع انتخاب ارجح داده نمیشد و کاندیداها با روشهایی نظیر همان روشهای زمان رضاشاه انتخاب میشدند. پارلمان بعد از کودتای ۲۸ مرداد به نحو قابل توجهی قدرت سیاسی خود را از دست داده و نفوذ و اقتدار کارسازی نداشت. در این مرحله، فعالیت سیاسی نمایندگان مجلس منحصر بود به بیان موضوعهای غیرسیاسی و مسائل محلی مربوط به حوزههای انتخاباتی. در سالهای بعد از کودتا، مجلس اقتدار نیمبند سالهای دهه بیست را از دست داد و به یکی از مجاری قدرت محمدرضاشاه تبدیل شد. با تاسیس ساواک و تقویت ارتش و نیروهای نظامی، حیطه نفوذ سیاسی شاه گسترش یافت و انتخابات مجلس تحت کنترل در آمد. پس از کودتا، شاه و دربار به طور موثر در انتخابات مجلس دخالت کرده و با استفاده از شیوههای مختلف، در تعیین و گزینش داوطلبان مورد نظر و حذف افراد مستقل در انتخابات اعمال نفوذ میکردند. تغییراتی که در دوران محمدرضاشاه در متمم قانون اساسی صورت گرفت سبب شد تا وی صاحب اختیاراتی فوقالعاده شود؛ چنانکه به موجب اصل ۴۸ مصوبه مجلس مؤسسان در اردیبهشت ماه ۱۳۲۸ شاه میتوانست مجلسین را منحل کند.
▬ همین امر موجب تقویت قدرت محمدرضاشاه و تضعیف نقش مجلس در پویایی سیاست قانونگذاری خود شد. در حالی که در دهه بیست، مجلس از اقتدار بیشتری برای تحقق اهداف خود برخوردار بود، پس از کودتای ۲۸ مرداد شاه قدرت مجلس را تا حد یک نهاد تشریفاتی پایین آورد. ۳- دورههای بیست و یکم تا بیست و چهارم محمدرضاشاه در این دوران از طرفی بر ضرورت تحقق دموکراسی غربی تأکید داشت و از طرف دیگر، میخواست خود را پادشاهی مقتدر و سنتگرا نشان دهد؛ بنا بر این، پایبندی چندانی به اصول پارلمانتاریستی نشان نمیداد. به عبارتی در این دوره، مجلس کاملاً تحت سیطره شاه در آمد. شاه سعی میکرد در ظاهر قانون اساسی را رعایت کند، هرچند مجلس مهر تأییدی برای اعمال و اوامر شاه به حساب میآمد، ولی، با این حال، مباحثه و سایر نشانههای وجود مجلس مستقل رعایت میشد و، حتی، با وجود بعضی افراد مخالف باز هم مجلس حول اجرای فرامین شاه دور میزد. بنا بر این، مجلس پس از یک دوره فعالیت نیمه مستقل در دهه بیست، دیگر تا اواسط دهه پنجاه برای رژیم به عنوان یک مهر لاستیکی عمل میکرد و همزمان با نزدیک شدن پیروزی انقلاب اسلامی و قیام عدهای از نمایندگان علیه حزب رستاخیز بود که مجلس تا حدی از آزادی عمل برخوردار شد.
برداشت آزاد از دنیای اقتصاد
هو العلیم