فیلوجامعه‌شناسی

تحلیل فرهنگی ماهیت ”نارضایی از زندگی“

فرستادن به ایمیل چاپ

حامد دهخدا؛ فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


░▒▓ مطلب اول
▬    بخش عمده‌ای از شکاف‌های اجتماعی که در جامعه‌ی شهری و خصوصاً در شهر پرشکافی مانند تهران به شکل خصومت‌های آشکار میان رده‌های مختلف اجتماعی یا میان افراد گذری در کوچه و خیابان درآمده است را می‌توان در سایه‌ی نفوذ ویژگی‌های مدرنیت تبیین نمود.
▬    اساساً مدرنیت علاوه بر آن‌که فرق‌گذار است، در عین حال، تقریباً، میزانی از ناخرسندی را برای همه‌ی رده‌های اجتماعی فراهم می‌آورد که به لحاظ نوع و شدت و حدت متفاوت است؛ بخشی از خصومت‌ها به دلیل نابرابری‌هایی پیش می‌آید که به لحاظ توزیع ناموزون ناخرسندی‌های مدرنیت پدید می‌آیند. در واقع، هرم توزیع این مسائل ناخرسندی‌آور تا اندازه‌ای با هرم توزیع ثروت متفاوت است. ویژگی مهم این هرم آن است که در مسائل مختلف به شکل‌های گوناگونی درمی‌آید و عمق و تارک هرم جایگزین می‌شود. به عبارت دیگر، برخی مسائل ویژه‌ی طبقه‌ی متوسط است و طبقات بالا و پایین به میزان کمتری با آن دست به گریبان‌اند. به علاوه، برخی مسائل نیز خصوصاً گریبان طبقات پایین یا بالا را می‌گیرد.
▬    این میزان از «نارضایی از زندگی» یک‌راست یا نایک‌راست از اقتصاد تکنولوژیک مدرن ناشی شده است. این ناخرسندی‌ها در تحلیل نهایی به عقلانیت افرادی که در این جامعه زندگی می‌کنند مربوط می‌شود؛ عقلانیت حسی تجربی مدرن هر آن‌چه خارج از خود باشد به عنوان امر غیرعقلانی از دستور کار خارج می‌کند. نتیجه، تنش شدید روان‌شناختی است. افراد یا حداقل برخی از افراد یا رده‌های اجتماعی در رابطه با خود یا با دیگر افراد و رده‌های اجتماعی، ناگزیرند که زندگی عاطفی خود را با انتقال به ویژگی‌های عقلانیت تکنولوژیک و عینیت‌گرای امروز اداره کنند. نوع برخوردی که میان نسل میان‌سال کمتر مدرن‌شده و نسل جوان مدرن‌شده رخ می‌دهد یا برخی شکاف‌ها در درون نسل جوان به این ترتیب، قابل تبیین‌اند.
▬    عوارض این وضعیت، وسیع‌تر و جدی‌تر است. در واقع، شرایط جدید عوارض متعددی دارد که بررسی مجموعه‌ی آن‌ها درک مناسبی از ساز و کار بروز شکاف‌های اجتماعی جدید در ایران به ما می‌دهد. در واقع، شکاف‌های اجتماعی جدید که شناخت آن‌ها ابزار اساسی مهندسی اجتماعی ایران است، ماهیتی یکسره متفاوت از شکاف‌های اجتماعی گذشته یافته‌اند؛ به این معنا که مثلاً، در مجاورت رویداد انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ شکاف‌های اجتماعی معمولاً، شکاف میان طبقه‌ی بزرگ فقیر، طبقه‌ی مرفه و متوسط رخ می‌داد یا شکاف‌های فرهنگی در موضوعات ایدئولوژیک کلان رخ می‌نمود، اما، امروزه، شکاف‌ها خردتر، گسل‌ها جزئی‌تر و در عین حال، فراوان‌تر، و عمدتاً از نوع فرهنگی اخلاقی و نه اقتصادی هستند.
▬    این همه افتراق به دلیل از دست رفتن عوامل انسجام‌زا پدید آمده‌اند. بخش عمده‌ای از نارضایی فراگیر از زندگی اجتماعی  (اینکه افراد از زندگی در جامعه‌ی خود رضایت اندکی دارند) به دلیل کثرت جهان‌های زندگی اجتماعی ایجاد شده است. شالوده‌ی کثرتگرایانه‌ی جامعه‌ی امروزین، زندگی افراد را بیش از پیش، مهاجرتی، متغیر و متحرک نموده است. انسان تهرانی، در زندگی روزمره‌ی خود، مدام در شرایط اجتماعی بسیار متناقض و اغلب تضادآمیز در نوسان است. این انسان از درون یک رشته جهان‌های اجتماعی بسیار متفاوت مهاجرت می‌کند  (خیابان، مدرسه، خانواده، محل کار و… که هر یک به شدت با دیگری متفاوت شده‌اند و فرد هنگام خروج از یکی و ورود به دیگری باید خود را تغییر شکل دهد) . بسیاری از ساکنان تهران (یا شهرهای بزرگ و مدرن‌شده‌ای مانند اصفهان) از محیط اجتماعی خود کنده شده‌اند، یا مدام مجبور به کنده شدن از محیط‌های اجتماعی متکثری که با آن‌ها درگیرند هستند، و افزون بر آن محیط‌های جانشین به «وطن» مألوف آن‌ها بدل نمی‌شود و فرد با دیگر افراد و نهادهای محیط جدید بیگانه می‌ماند و روابط بسیار محدودی برقرار می‌کند. این مسأله در مورد خانواده، روابط کوچه و خیابان، داخل اتوبوس و روابط کاری اداری به شدت خود را نشان می‌دهد.
▬    زندگی یک تهرانی که در آن، همه چیز در حال حرکت همیشگی است، جهانی است که در آن برای فرد با عقلانیت جزئی دستیابی به هر گونه قطعیتی دشوار می‌گردد. تحرک اجتماعی با تحرک‌شناختی و هنجاری و اخلاقی پیوند دارد، چرا که، عقلی که باید به شناخت یا کشف ارزش نائل آید عقل تجربی است که در این فضاهای مختلف درک‌های متفاوتی می‌یابد. آن‌چه در شرایط معین از زندگی اجتماعی فرد حقیقت دارد، چه بسا در شرایط دیگر خطا باشد. آن‌چه در یک مرحله از نقش اجتماعی فرد درست تلقی شده است، در مرحله‌ی دیگری اشتباه است. در واقع، جوان تهرانی در محل کار، خانواده، دانشگاه و خیابان باید رفتارهای آشکارا متناقضی از خود نشان دهد و به این تناقض خو کرده است. چنین حیات اجتماعی مدام در معرض تهدید بی‌قانونی و بی‌قاعدگی است و مدام از فرد انتظار دارد که تحولات بسیار عمیقی را متحمل شود.

░▒▓ مطلب دوم
▬    با کمی دقت مشخص می‌شود که یکی از قاطع‌ترین تأثیرات در این مدرن شدن زندگی طبقه‌ی متوسط شهری در عرصه‌ی دین حاصل شده است. به این معنا که افراد در دین خود به شدت به تلقی‌ها و مصلحت‌اندیشی‌های فردی آلوده‌اند و دین در عرصه‌های هر چه محدودتری می‌تواند به عنوان قاعده‌ی پیش‌بینی کننده‌ی رفتار به کار آید. مثلاً، زن تهرانی خود را مسلمان می‌داند، اما، بنا به استدلال‌هایی مثل اولویت ازدواج، زیبایی، تمیزی، اراده‌ی همسر و… دست به مصلحت‌اندیشی خاصی می‌زند که در نتیجه، نوع خاصی از آرایش یا پیدایی موی خود را براساس آن توجیه می‌کند. این‌گونه مصلحت‌اندیشی‌ها نه صرفاً در سطح فردی، بلکه در سطوح نهادی به عنوان یک رویه‌ی معمول درآمده است و ضوابط دینی بنا به اندک مصلحت فردی و اجتماعی کنار گذاشته می‌شوند. در کنار این وضعیت، پیدایی کیش‌های خاصی مانند یوگا، یا آئین منعکس شده در نوشته‌های پائولو کوئلو و… جملگی نشان از بروز یک تحول جدی در تلقی دینی افراد دارد.
▬    در چنین شرایطی نقش دیرینه‌ی دین در «تأمین قطعیت غایی در متن مقتضیات بشری» ، از دست می‌رود و چنین دین قرائت‌مدار و به شدت دست‌خوش تحریف دائمی فرد فرد عاملان، در حل بحران «بی‌خانمانی» و کشیدن کثرت‌های اجتماعی به زیر یک سایبان مقدس (از جنس معنا و ایمان و عمل) ناموفق می‌شود. در واقع، افراد پس از مثله کردن دین دیگر نمی‌توانند به دینی که خود با قرائت‌های خویش ساخته‌اند به عنوان یک نسخه‌ی قابل اعتماد برای عمل اعتماد کنند. پس، افراد، کم‌کم دینی بودن خود را با نوعی ظاهرفریبی هم‌عنان می‌بینند.
▬    وجه بغرنج‌تر و در عین حال، پیچیده‌تر چنین نسبی شدن دینی در آن است که «بی‌خانمانی» اجتماعی، به دلیل این بحران دینی به امری متافیزیکی یعنی، «بی‌خانمانی» کیهانی بدل می‌شود. به این معنا که انسان احساس می‌کند که در عالم تنها و بی‌یاور است. وبر این نقش کیهانی دین را با کلمه‌ی «ایمان به عدل» نامیده است. معنای این واژه، توضیح رویدادهای بشری به نحوی است که برای تجربه‌های رنج و شر هدف قایل است. دین در بخش اعظم تاریخ انسانی چنین ایمانی به عدل را فراهم آورده است و نشان داده است که در نهایت، رنج‌ها پاسخی در خور خواهند گرفت. دین  (و بویژه ادیان الهی) دردبارترین تجربه‌های حالات انسانی را، خواه ناشی از علل طبیعی باشد، خواه ناشی از عوامل اجتماعی، هدفمند نموده است. جامعه‌ی مدرن وجه عدل دینی را تهدید کرده است و اساساً وجود معنایی برای زندگی و تاریخ را فارغ از آن‌چه به طور عینی مشاهده می‌شود، مورد تردید قرار داده است. این در حالی است که تجربه‌هایی که موجب تجربه‌های دردبار بوده‌اند هم‌چنان بر جای‌اند. بشر هم‌چنان گرفتار بیماری و مرگ است؛ هنوز بی‌عدالتی اجتماعی و محرومیت ادامه دارد. باورها و ایدئولوژی‌های مادی یا تکثرگرا، که در عصر نو پدید آمده‌اند، در خلق عدل‌باوری‌های خرسندکننده یکسره ناموفق بوده‌اند. در واقع، افراد با گرفتار آمدن در قرائت‌های سروشی گمان نمی‌کنند که صرف‌نظر از دید خاص آن‌ها و در «واقع» امر، اثری از تاریخ و معنای غایی و عدل در کار باشد. این امر دلهره‌ای خاص به بار آورده است که دارای تأثیر فوری و مهم به زندگی و نیم‌بندی آن است؛ مثلاً، چنین وضعیتی را در زندگی روزمره‌ی دانشجویان با دین‌داری سروشی می‌توان ملاحظه کرد. در تماس‌هایی که با این‌گونه افراد داشته‌ام، گاه آن‌ها را در یک قدمی خودکشی دیده‌ام.
▬    راه حل فلسفه‌ی «سروشی» و رویکردهای مدرنیستی برای این دشواری و این نارضایی‌های فراگیر از زندگی اجتماعی، آفرینش پهنه‌ای خصوصی به عنوان بخش متمایز و کاملاً مجزای زندگی اجتماعی، همراه با دو پاره کردن الزامات جامعه‌ی زیستی فرد میان دو پهنه‌ی خصوصی و عمومی است. در واقع، روشنفکران سازندگی و اصلاحات کوشیده‌اند که به طور جداگانه این دو حوزه را حداقل تا آن‌جا که به امکانات مادی عینی یا آزادی‌های خاص و قابل درک برای افراد مربوط می‌شود پر و پیمان کنند. در این طرح پهنه‌ی خصوصی به عنوان نوعی مکانیسم دفاعی و متعادل‌کننده، در خدمت هدف‌ها و فعالیت‌های هدفمند، برای ترمیم نارضایی از زندگی که از ساختارهای بزرگ اجتماعی ناشی می‌شوند قرار می‌گیرد. فرض بر این است که در این پهنه انگیزه‌های به دور از عقلانیت تکنولوژیک اجازه‌ی بروز دارند.
▬    اما نکته‌ی مهم آن است که آیا عقلانیت تکنولوژیک، فرد را در خلوت خود تنها می‌گذارد. به علاوه، آیا این اتمیزه‌تر شدن فضاها به نفع فضای خصوصی، بحران روابط صمیمی را به دنبال نخواهد داشت؟ به این معنا که آیا دست زدن به چنین اقدامی نوعی قطع امید آشکار از ایجاد یک حوزه‌ی ارتباطی مشترک میان انسان‌ها که به لحاظ اخلاقی ارضاء کننده باشد نیست. به نظر می‌رسد که این راه‌حل بیشتر زندان‌های مجهزی می‌سازد و تلاش می‌کند افراد را در درون این زندان‌های خودساخته مهار کند. در واقع، تأکید بر حوزه‌ی خصوصی و غفلت از اخلاق مناسبات اجتماعی در عمل منجر به قطع ارتباط فعال فرد با دیگران می‌شود و وضعیت بی‌خانمانی را تا اندازه‌ی زیادی برای این حیوان اجتماعی تشدید می‌کند. این امر خصوصاً بخش مهمی از شکاف‌های اجتماعی را پدید می‌آورد که در شهرهای بزرگی مانند تهران در میان طبقات متوسط و مرفه ملاحظه می‌شود. در واقع، سطح وسیعی از بی‌اعتمادی میان افراد نزدیک، از هم پاشیدن یا تصنعی شدن خانواده و روابط خانوادگی، از دست رفتن روابط دوستانه‌ی واقعی، فقدان اعتماد به همشهریان، و… جملگی نشان می‌دهند که این سیاست روشنفکران لیبرال «عصر سازندگی» و «عصر اصلاحات» عملاً به زندانی کردن و امحاء کامل روابط صمیمی در سطح اجتماعی منجر شده است و «فرد تنها» پدید می‌آورد. به علاوه، این سیاست مسؤولیت‌های سنگینی بر روی فرد نحیف مدرن‌شده‌ی تهرانی وارد می‌کند. ساده‌تر گفته شود؛ این افراد که فهمیده‌اند که باید خود به تنهایی دین خود را به درستی بفهمند و تفسیر کنند، و براساس آن عمل کنند و کلاً برنامه‌ای مستقل برای تنظیم امور خود ایجاد نمایند، واقعاً نمی‌دانند که چگونه باید چنین کاری را انجام دهند؛ بویژه که تجربه‌ی اجتماعی بارزی برای انجام کاری چنین سترگ در دست ندارند و پدران و مادران آن‌ها به سبک دیگری زندگی خود را برساخته‌اند؛ و از این رو، هنگامی که این افراد طبقه‌ی متوسط مدرن با ضرورت چنین اقدامی مواجه می‌شوند به شدت سرخورده می‌شوند. این پهنه‌ی خصوصی هم‌چون پهنه‌ی شکاف‌اندازی سر برداشته است که نهادهای بزرگ جامعه‌ی نو، آن را به حال خود واگذاشته‌اند. هر چند که نهادهای فرهنگی مانند صدا و سیما، مطبوعات و کتاب، مسجدها و… تلاش می‌کنند تا حوزه‌ی خصوصی را در ایجاد یک سامانه‌ی اخلاقی جدید یاری دهند، اما، واقعیت آن است که نفس تکثر این مراکز و عدم هماهنگی آن‌ها، منجر به تولید نسخه‌های متکثری شده است که خود این تکثر وضعیت بی‌خانمانی پیش‌گفته را تشدید می‌کند. به عبارت دیگر، هنوز یک اراده‌ی هماهنگ و هم‌چنین، روش‌های مشخص برای ایجاد این هماهنگی برای ارتقاء آن‌چه «فرهنگ عمومی» خوانده می‌شود  (و کم و بیش به موضوع چهارچوب‌های اخلاقی فردی مربوط است) شکل نگرفته است. این بی‌ارادگی هم در سطح خود افراد، هم در سطح روشنفکران، هم در سطح نهادها، و هم در سطح کل حاکمیت ملاحظه می‌شود.
▬    این حوزه‌ی خصوصی افراطی یک دشواری دیگر را نیز به همراه دارد؛ زندگی اجتماعی در شرایط «بی‌خانمانی» ، از خلأ بیم دارد؛ انسان‌ها از تحمل آزادی دائمی زندگی و ناپایداری ناشی از آن، بدون یک حمایت بنیادی (از سوی یک مرجع اخلاقی تأییدکننده و صمیمی) ناتوانند. این وضعیت خلأ منجر به اقدام افراد در ایجاد نهادهای موقتی (مانند گروه‌های دوستی داوطلبانه) برای حمایت از خود می‌شود. در این میان گاه افراد به نهادهای قدیمی (مانند خانواده) روی می‌آورند و در عین حال، عملاً با آن‌ها مشابه نهادهای موقتی جدید رفتار می‌کنند.
▬    اما در نفس و بطن این نهادها نوعی تناقض وجود دارد که لزوماً موقتی بودن آن‌ها را موجب می‌شود. این تناقض هنگامی پیش می‌آید که از یک سو، اگر کیفیت دل‌بخواهی زندگی خصوصی را حفظ کند  (تا زندگی خصوصی هم‌چنان کارکرد پیش‌گفته‌ی روشنفکران لیبرال سازندگی و اصلاحاتی را به انجام رساند) ، نمی‌تواند از پس، ثبات و اطمینانی که لازمه‌ی بقای گروه است برآید (در واقع، افراد به دلیل فقر دستورالعمل‌های اخلاقی نمی‌توانند دست به ایجاد روابط اجتماعی پایدار بزنند)، اما، از سوی دیگر، اگر دارای یک سامان اخلاقی منسجم باشد، حوزه‌ی خصوصی فردی و احساس استقلال فردی را تضعیف می‌کند و سرنوشت نهادهای بزرگ‌تر و نهادهای قدیمی را پیدا می‌کند. مثال این وضعیت را می‌توانید در مورد روابط صمیمی دوستانه‌ی موقتی یا روابط خانوادگی ببینید که به دلیل خودپسندی افرادی که گمان می‌کنند باید از سوی دیگران پرستیده شوند از هم می‌پاشند. این را می‌توان یک تبیین‌کننده‌ی مهم طلاق‌هایی که بویژه در سنین جوانان روی می‌دهند شمرد. تحت تأثیر خودشیفتگی، رابطه‌های صمیمانه و خصوصی و هم‌چنین، ارتباط‌های وسیع‌تر با دنیای اجتماعی کیفیتی ذاتاً ویرانگر پیدا می‌کنند. افق‌های فعالیت شخصی به رغم، یا بهتر بگوییم به علت جست و جوی مزمن کامیابی سرد و بی‌روح و فاقد جاذبه می‌شود و، در عین حال، هرگونه احساس شایستگی یا وظیفه‌شناسی مدنی به تدریج محو می‌گردد. خودپسندی به جای شایستگی و وقار می‌نشیند: چیزی که عمل یا اقدام معینی را خوب جلوه می‌دهد آن است که با خواست‌ها و تمایلات شخص تطابق یابد و، در ضمن، قابل عرضه در برابر دیگران هم باشد. این‌چنین خاصیت ترمیمی که روشنفکران لیبرال نسبی‌گرا برای حوزه‌های خصوصی و پاسداری از آن قایل بودند، در نتیجه‌ی ضعف درونی و دشواری‌های عظیم ذاتی که وصف آن رفت مدام به مخاطره می‌افتد و عملاً بدنه‌ی ناکارآمدی را می‌سازد.
▬    راه حل پهنه‌های خصوصی برای افزایش «رضایت از زندگی اجتماعی» و کاهش شکاف‌های فعال اجتماعی و خصومت افراد علیه یکدیگر، که از سوی روشنفکران لیبرال سازندگی و اصلاحاتی مطرح شده است، عملاً ناممکن است و موقعیت فردی و فردگرایی این وضعیت را به بار آورده است. مسؤول این وضعیت وخیم نوع خاص جهان‌بینی مدرن و نگاه نسبیت‌گرایانه به ساختارهای انسجام‌بخش هم‌چون دین است. در واقع، سایبان مقدسی که افراد در زیر آن جمع می‌شدند و روابط متقابل خود را سامان می‌دادند به شدت مخدوش شده است.
مآخذ:...
هو العلیم

 

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.