برداشت از دکتر سعد الله زارعی؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
▬ شاید این جمله میشل فوکو، فیلسوف مشهور فرانسوی را شنیده باشید: «همیشه اتفاقهای بزرگ در غرب آسیا افتاده، از این پس، نیز چنین خواهد بود».
▬ و البته، این فقط فوکو نیست که چنین میاندیشد، بلکه امروز بسیاری از دولتها گمشده خود را در این منطقه جست و جو میکنند و دقیقاً از همین روست که منطقه مابین مدیترانه و خلیج فارس در تلاطم فزاینده قرار دارد و به نظر میآید این فشار تا زمانی که سامان جدیدی در عرصه بینالملل پدید نیامده است، ادامه داشته باشد.
▬ غرب آسیا برخلاف آنچه در نگاه اول تصور میشود فقط خاستگاه «خیزش» و «شورش» نیست، بلکه بیش از هر جای دیگر خاستگاه اندیشه و تمدن بوده است از این روست که ادیان بزرگ الهی که زمینه ساز تمدنهای بزرگ بودهاند همه در این منطقه پدید آمدهاند. بعضی از اندیشمندان غربی در واکاوی ریشههای تمدنی غرب به این نکته اذعان کردهاند که تمدن مغرب زمین ریشه در غرب آسیا دارد. اگوست کنت جامعه شناس سرشناس معتقد است زیرساخت پدید آمدن اندیشه در غرب، اندیشه ورانی نظیر خواجه نصیر و ابوعلی سینا بودهاند این البته، به آن معنا نیست که تار و پود و روش و نتایج تمدن غرب از شرق و دانشمندان آن اخذ شده و به آن مربوط است، بلکه اندیشه کردن و با اندیشه به حقایق و «راههای جدید» رسیدن در غرب از شرق اخذ شده است.
▬ یکی از موضوعات اساسی که غرب از شرق دریافت کرده توجه به آینده و متوقف نماندن در شرایط جاری است که غرب از آن به «پارادایم» (Paradiyma) تعبیر میکند. دانشمندانی نظیر خواجه نصیر معتقد بودند امور جهان را باید به ثابت و متغیر تقسیم کرد امور ثابت از نظر او «نوامیس» هستند و قرنها ثابت میمانند یکی از این نوامیس دین است که در گذشته طی قرون به پیامبر جدید (به تعبیر خواجه، صاحب ناموس) احتیاج میشده، اما، در هر قرن به «مدیریت جدید» احتیاج پیدا میشود که بدون او امور از هم میپاشد. کما اینکه امیر مؤمنان (ع) ضمن آنکه دین را مقولهای ابدی و لایتغیر میداند به پیروانش توصیه میفرماید که فرزندانتان را متناسب با فردا تربیت کنید، زیرا، آنان برای روزگاری متفاوت از روزگار شما خلق شدهاند. در واقع، این نگرش همان است که در ادبیات رایج از آن به «پارادایم» یاد مینمایند.
▬ در فضا و وضع جدید، حتماً باید نگاه جدید، برنامه جدید و روش جدیدی در پیش گرفت، اما، این موضوعی است که اگر با «بصیرت» و «ظرافت» همراه نشود، دستاوردها را بر باد میدهد و در عین حال، نتیجهای را هم در برنخواهد داشت، بزنگاه و نقطه کانونی این موضوع «مدیریت» یا رهبری است. برای نزدیک شدن به موضوع به سال ۱۳۶۷ برگردید و نوع مدیریت دو شخصیت که اداره دو کشور مهم را بر عهده داشتند، مورد ارزیابی قرار دهید؛ «حضرت امام خمینی» و «میخائیل گورباچف». در آن مقطع فهمیدن اینکه تغییرات پرشتابی در پیش است، کار آسانی نبود و گورباچف که از سال ۱۳۶۴ زمام امور بلوک شرق را به دست گرفته بود، عمق تحولی که در چند قدمی او بود را درک نکرد و ظرف ذهنی کوچک او به او میگفت که ایدئولوژی کمونیسم را کنار بگذارد و رئالیسم غربی را دنبال کند تا شوروی را از عقب افتادگی اقتصادی نجات بدهد. گورباچف نیمی از مطلب را فهمیده بود و در نیمه دیگر دچار خطا بود و از این رو، فرمول گورباچف «اتحاد جماهیر شوروی» را از بین برد و عقبماندگی اقتصادی نیز تشدید شد تا جایی که روسیه دوره «یلتسین» صدها میلیارد دلار به غرب مقروض گردید و سالها طول کشید تا از زیر بار بدهی خلاص شود. در همین مقطع حضرت امام خمینی-ره- هم بزرگی تحولات، و هم سمت و سوی نهایی آن را درک کرد. امام در نامه دی ماه خود به گورباچف، تحولات را حتمی و قریبالوقوع خواندند و در عین حال، یادآور شدند که این تحولات ماهیت مادی و اقتصادی ندارد و اگر او با گمانه زنی مادیگرایانه به سمت غرب رو کند، نه تنها مشکل شوروی را حل نمیکند، بلکه بر عمق و گستره مشکل میافزاید. امام در آن نامه بعد از تحلیل هوشمند فلسفی عرفانی حقایق جهان، «انقلاب اسلامی» را راه حل و چشم انداز تحولات را هم بر این مبنا تحلیل کردند. چیزی نگذشت که شوروی و بلوک شرق رسماً فرو پاشیدند و جهان شاهد تحولات بزرگ در نیمی از جهان شد. غرب به گمان اینکه به دوره طلایی خود نزدیک شده شروع به داعیه پراکنی کرد. رئیس جمهور وقت امریکا در حالی که روی عرشه یک ناو جنگی ایستاده بود گفت «همه از من راجع به قرن ۲۱ میپرسند من با صراحت میگویم که ما یک قرن امریکایی را در پیش داریم». در این وقت، تئوریسینهای سرشناسی نظیر فوکویاما و هانتینگتون هم شروع کردند برای این ادعا فلسفه تراشی کردن! فوکویاما گفت پایان تاریخ جهان فرا رسیده و همه دنیا در آستانه تسلیم شدن در برابر لیبرال دموکراسی امریکا هستند. هانتینگتون هم گفت جنگی خشن میان تمدنها رخ میدهد و در نهایت با تسلیم شدن اسلام در برابر غرب، این جنگ تمدنی فرو مینشیند و ارزشهای امریکایی جهانی میشوند.
▬ اما امروز، حتی، در درون امریکا نیز کسی یافت نمیشود که قرن ۲۱ را امریکایی بداند یا غرب را پیروز یک نزاع تمدنی با اسلام معرفی نماید. حدود دو دهه پس از فروپاشی شوروی، بخشی از بلوک غرب نیز فرو پاشید. فروپاشی رژیمهای وابسته به امریکا در شمال افریقا، فروپاشی رژیمهای غربگرا در امریکای لاتین و اذعان دستگاههای اطلاعاتی امریکا به فروپاشی قریب الوقوع رژیمهای عربستان، اردن، مراکش، بحرین و... به آن بخش از پیش بینی امام جامه تحقق پوشاند که فرموده بود راه حل در «اسلام» است. آقای گورباچف نمرد تا هر دو بخش پیش بینی آن مرد الهی را ببیند. وی چندی پیش در مصاحبه با روزنامه «لو فیگارو» با اذعان به اهمیت نامه امام، گفت پیام هوشمندانه و شجاعانهای بود که اگر میپذیرفتم اوضاع جور دیگری میشد و شوروی از بین نمیرفت.
▬ بحث ما در این یادداشت بررسی محتوا و پیامدهای نامه حضرت امام به گورباچف نیست؛ در واقع، ما با مرور عملکرد دو رهبر در مواجهه با شرایط پیش رو به این نتیجه رسیدیم که باید «پارادایم» پیش رو را شناخت و متناسب با آن عمل کرد چون اگر کسی از قافله عقب بیفتد قافله برای جبران عقب افتادگی او توقف نمیکند.
▬ اما پارادایم پیش روی ما چیست، و چه خصوصیاتی دارد و چگونه میتوان به درک آن نایل گردید؟ این البته، موضوعی است که به مجال بزرگتری نیاز دارد و در حد و اندازه یک یادداشت نیست.
▬ اگر به گفتمان مسلط کنونی در عرصه بینالمللی و منطقهای نگاه بیندازیم میبینیم که گفتمان امنیتی است. این گفتمان امنیتی از شورای امنیت تا کره شمالی گسترده است و بخصوص در منطقه ما از فراگیری زیادی برخوردار است، اما، حتماً شما هم با این جمعبندی موافقید که عمر گفتمان امنیتی نمیتواند طولانی باشد. کما اینکه هیچگاه هم بیش از یک دهه به درازا نکشیده است. پس، گفتمان آینده امنیتی نیست. گفتمان آینده اقتصادی هم نخواهد بود، چرا که، از زمان پایان سیطره این گفتمان زمان زیادی نگذشته است. گفتمان حاکم بر عرصه مناسبات بینالملل تا پایان قرن بیستم گفتمان (عمدتاً) اقتصادی بود و ما هر روز آمار جدیدی از رشد کشورها در این حوزه دریافت میکردیم روزی امریکا، روزی ژاپن، روزی آلمان، روزی هند، روزی چین، روزی ببرهای شرق آسیا و روزی ببرهای امریکای لاتین حالا زمان این بحثها هم به سر رسیده است. البته، نمیتوان گفت که بحث اقتصادی و پارادایم اقتصادی به طور کلی، از میدان بیرون رفته، ولی، این قدر معلوم است که این موضوعی نیست که بتواند موجی بزرگ به وجود آورد.
▬ با این وصف، میتوان گفت پارادایم آینده طبعاً هویتی فرامادی خواهد داشت نه اینکه سرمایه و... در آن راهی نداشته باشد یا در پیدایی پارادایم آینده کاملاً بیاثر باشد، بلکه اقتصاد هم در این پارادایم منظر جدیدی پیدا میکند به اندازهای که منظر «توسعه» از «عدالت» متفاوت است.
░▒▓ آینده را میتوان با عنصر «فرهنگ» توضیح داد
▬ فرهنگ موضوعی است که در ۲۰۰ سال گذشته همواره مورد بیاعتنایی واقع شده است. کمونیستها معتقد بودند فرهنگ روی بنا و اقتصاد زیربناست، غرب نیز به گونهای دیگر سرمایه و توسعه را اساس شکلگیری قدرت ارزیابی میکرد و بقیه امور را «تکمیل کننده» میدانست و در عمل هم فرهنگ فقط «بازیچه» بود برای سرگرم کردن سرمایه داران. از آن طرف در هر دو نگرش مادیگرایانه کمونیستها و کاپیتالیستها، «دین» را که مانا و مؤثرترین عنصر فرهنگی است، تخدیرکننده و دست و پاگیر معرفی میشد و از این رو، اگر از فرهنگ هم ذکری به میان میآورد در آن از روح، یعنی، دین خبری نبود، میتوانیم با قاطعیت زیادی بگوییم در آینده پارادایم فرهنگ حاکم خواهد شد و مناسبات جهانی تعریفی عمدتاً فرهنگی پیدا میکنند و در این بین دین حرف اول را میزند و شما میتوانید رشد هر روزه آن را ببینید... و خدا بر درجات امام راحل ما (ره) بیفزاید که میفرمودند «دنیا تشنه فرهنگ اسلام ناب محمدی (ص) است».
مأخذ:کیهان
هو العلیم