فیلوجامعه‌شناسی

یک دیدگاه: مروری عمومی به نظریه حقوق

فرستادن به ایمیل چاپ

برداشت از دکتر محمد علی موحد؛ فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    تار و پود اندیشه‌های سیاسی غرب دو نظریه‌ی حقوق طبیعی و قرارداد اجتماعی است.
▬    هر دو نظریه ریشه در فلسفه‌ی رواقی و یونان باستان دارند. دنباله‌ی بحث حقوق طبیعی به ظهور و شکوفایی حقوق بشر منتهی گشت که آن را باید جوان‌ترین و پویاترینِ رشته‌های حقوق در روزگار ما دانست. اندیشه‌ی قرارداد اجتماعی نیز مسلط‌ترین اندیشه درباره‌ی روابط بشری در این زمان است. امروزه، عرصه‌ی روابطِ بشری هم‌چون موازییکی ساخته و پرداخته از شبکه‌های خرد و بزرگِ قراردادی تصویر می‌شود. امروزه، هر سو می‌نگریم و بر هر چه دست می‌نهیم مُهر قرارداد بر آن زده شده است. قرارداد مبتنی بر تراضی است و تراضی مبتنی بر پیش‌فرض استقلال و تساوی طرفین است که قرارداد را پدید می‌آورند. استقلال و تراضی با تعادل حقوقی دو طرفِ قرارداد شرط اصلی تحقق قرارداد است.

░▒▓
▬    برای زندگی، دست کم در عالم خیال، دو راه یا دو حالت می‌توان تصور کرد. نخست آن‌که انسان‌ها، مانند بسیاری از جانوران، در استقلال کامل از یکدیگر زندگی کنند و اتکای هر کس در صیانت نفس و برآوردن خواست‌ها و نیازهای زندگی تنها به نیروی خویش باشد. چنین زندگی آمیخته با ترس و وحشت بسیار و دست‌خوش آفات و مخاطرات بی‌شمار خواهد بود. دوم زندگی در حالت اجتماع و بهره‌گیری از نیروهای یکدیگر برای چیرگی جستن بر دشواری‌ها و به حداقل رسانیدن مخاطرات. بشر تا خود را به یاد دارد در این حالت دوم زیسته و از همین راه به تسخیر طبیعت و رام کردنِ محیط زیست و گشودن قفل بسیاری از مشکلات دست یافته، و از همین روست که او را حیوانی مدنی بالطبع خوانده‌اند. شکل دوم زندگی اجتماعی همان است که ما آن را جامعه‌ی مدنی می‌خوانیم و مقصود از آن یک زندگی اجتماعی است که بر اساس رابطه‌ی برابری تشکل پذیرد و قوام آن به تراضی افراد باشد.
▬    در هر دو صورت از زندگی اجتماعی، انسان‌ها زیر چتر حفاظتی یک قدرت برتر (حکومت، دولت) به سر می‌برند. چیزی که هست آن قدرت برتر در اجتماعِ مبتنی بر سلطه خود را بدهکار کسی نمی‌داند؛ از همه مسؤولیت می‌طلبد و خود مسؤولِ کسی نیست.
▬    اندیشه‌ی مشارکت بر اساسِ تراضی و قراردادی چیزی بالنسبه نوظهور و بی‌سابقه است و بخش اعظم تاریخ گذشته‌ی بشری با تجربه‌ی مشارکت مبتنی بر سلطه و تغلب سپری گشته است. اندیشه‌ی قرارداد اگر هم در گذشته وجود داشته از جنبه‌ی ایده‌آلی امر حکایت می‌کرده و بازتاب واقعیتِ موجود نبوده است. این‌که انسان‌ها در حالت اجتماع زندگی می‌کنند و اجتماع تابع نظاماتی است لازم نمی‌آورد که اجتماع آنان بر اثر توافقی آگاهانه به وجود آمده باشد.
▬    نظریه‌پردازان قرارداد اجتماعی دو قرائت مختلف از آن ارائه کرده‌اند. تامس هابز در کتاب «لویاتان» از جامعه‌ی مدنی بحث می‌کند، ولی، سخن از مدنی بالطبع بودنِ انسان‌ها در میان نمی‌آورد. مقتضای طبیعت انسانی آن است که همه با همه در جنگ باشند. آن‌چه آدمیان را به تأسیس جامعه‌ی مدنی وام می‌دارد نه طبیعت مدنیت‌خواه او، بلکه خوفِ جان است که می‌بیند اگر از سرشت ستیزه‌جوی خود پیروی نماید در معرض هلاک خواهد بود و موجودیت و هستی خود را بر باد خواهد داد. این است نگرش هابز و قرائت او از نظریه‌ی قرارداد اجتماعی که با قرائت لاک و روسو و دیگران تفاوت دارد؛ زیرا، که اینان طبیعت انسانی را با همدستی و همزیستی سازگار می‌دانند و برخلاف تامس هابز که انسان را موجودی خودخواه، درنده‌خوی، ستیزه‌جوی و بدسرشت می‌شناسد اینان تک تک انسان‌ها را موجوداتی نیکوسرشت، مستعد ترقی، یاری‌ده و یاری‌جو می‌شناسند. ظاهراً، این دو نظر با اصل اندیشه‌ی قرارداد اجتماعی مشکل پیدا می‌کند.
▬    پس، این قرارداد اجتماعی که در سیصد چهارصد سال اخیر مدام از آن بحث می‌شود چیست؟ چنین می‌نماید که قرارداد اجتماعی بیش از آن که به یک واقعیت تاریخی اشاره کند از یک نگرش آرمانی حکایت دارد. این نکته را هم متفکران گذشته چون روسو و کانت، و هم متفکر معاصر ما رالز تصریحاً یا تلویحاً گفته‌اند. پس، اگر چنین قراردادی در هیچ جا از جهان و در هیچ تاریخی به واقعیت نپیوسته است چیزی جز جنبه‌ی آرمانی آن برجای نمی‌ماند.
▬    از خود می‌پرسیم که نهاد دولت از کجا پیدا شده و انسان خردورز و مختار چگونه تن به قبول حکومت داده است؟ اجتماع انسانی اگر از دیدگاه گذشتگان در آن بنگریم به گله‌ی گوسفند می‌ماند. تمثیل جمعیت انسانی و پادشاه به گله‌ی گوسفند و شبان انعکاس عصری است که انسان‌ها به گله‌داری و چوپانی روزگار می‌گذارنیدند. شبان خوب آن بود که بتواند گوسفندان خود را به چراگاه‌های پرنعمت هدایت کند و از شر گرگان در امان نگاه دارد. پادشاه خوب هم می‌بایستی در رعایت رعیت فروگذار ننماید و از عهده‌ی حمایتِ آنان در برابر بیگانگانی که به قصد غارت و چپاول می‌آیند برآید. کم‌کم تصحیح کوچکی در تمثیل گله و شبان پیدا شد. یعنی، گفتند که مالک این گوسفندان خداست و پادشاه از سوی او برای حفظ و حراست آنان گماشته شده است. اصل گوسفند است و شبان برای خدمت گزاری به اوست.
▬    و چنین بود، و گفت‌وگوها در همین چارچوب ادامه داشت تا آن‌گاه، که روزگار فئودالیسم به سرآمد و طلیعه‌ی عصر سرمایه‌داری پدیدار گشت. مردم دیگر به چشم گوسفند در خود نمی‌نگریستند و حاضر هم نبودند که کسی به این چشم در آنان بنگرد. پس، زندگی مدنی و روابط جامعه و دولت توجیهی دیگر و تمثیلی دیگر می‌طلبید و اندیشه‌ی قراردادِ اجتماعی مناسب‌ترین چارچوب برای این تمثیل و توجیه بود.
▬    آنچه درباره‌ی قرارداد اجتماعی گفتیم درباره‌ی حقوق طبیعی نیز راست درمی‌آید. اندیشه‌ی حقوق طبیعی قدمت بسیار دارد و تفسیرهای گوناگون از آن شده است. نقطه‌ی اشتراک همه‌ی تفسیرها در آن است که اشتیاق و ایمان بشر را به معیاری فراتر از هوی و هوس‌ها و تمنیات و تفنناتِ این و آن بازگو می‌کند. قانون طبیعت در معنی اصل پدیده‌ای است که ما آن را کشف می‌کنیم، امری موجود است که وجود آن به مشاهده و تجربه قابل اثبات است. ولی، حقوق طبیعی مظهر حقیقتی فراتر از پدیده‌هاست.
▬    توجه و تمرکز مباحث حقوق بشر در قرن هجدهم بیش‌تر بر مفهوم آزادی بود. در قرنِ نوزدهم نقطه‌ی تأکید از آزادی به برابری انتقال یافت؛ و سرانجام، در قرن بیستم مفهومِ عدالت بود که در محور اصلی این مباحثات قرار داشت.
▬    قوام زندگی با عشق به عدالت است، با عشق و با عدالت است؛ و زادگاهِ هر دو مفهومِ عشق و عدالت رابطه‌ی انسان با انسان است، اما، نه عشق و نه عدالت در زادگاهِ خود محصور نمانده است. عدالت پاس داشتنِ مرزهاست. قانع شدن به حق خویش و تجاوز نکردن به حق دیگری است. عشق گذشتن از خویش و ایثارِ به دیگری است. اگر آدم‌ها همه عاشق بودند نیازی به عدالت نداشتند.
مآخذ:...
هو العلیم

 

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.