حامد دهخدا؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
☱ مطلب مربوط به سال ۱۳۸۲ است، که به تناسب احوال امروز، ذیلاً مرور میشود:
☱ انتقال از زور به اجماع در بطن شرایط مادی و فرهنگی طبقهی متوسط شهری که امروز در ایران به عنوان تعیینکنندهی اصلی جریان سیاسی محسوب میشود، مستتر است. از آنجا که این جامعه از افراد «آزاد» بظاهر مختار تشکیل شده است که هر یک عملاً در پی منافع خصوصی خود است، هر گونه نظارت سیاسی متمرکز خارج از مکانیزمهای رسانهای بر این سوژههای اتمیزه بسیار سختتر دست میدهد (به همان میزان کنترل رسانهای آنها سهل و سادهتر از کنترلهای پیشین است) . در نتیجه، هر یک از آنها میبایست به صورت یک مسند خودفرمان درآیند؛ هر یک از آنها میبایست قدرت را «درونی» کنند، آن را به نحو خودانگیخته از آن خود کنند و به عنوان اصلی جداییناپذیر از هویتهایشان همه جا آن را با خود همراه داشته باشند. نظمی اجتماعی باید پدید آید که در آن فرد بتواند بر خود حاکم گردد، بیآنکه از این رهگذر خودفرمانیاش با جامعهی سیاسی در تضاد قرار گیرد، بلکه بر عکس، به صورت تداوم هنجاری آن و مکمل انداموارهای آن درآید. زندگی حکومت باید خودانگیخته شود و با هویت آزاد سوژهی فردی افراد این طبقهی متوسط سازگار گردد. حداقل در آن سطح که به سیاست مربوط میشود، این روانشناسی انسان ایرانی است (چرا که تعیینکنندگان نهایی امر سیاسی در ایران همین طبقهی متوسط هستند).
☱ البته، نکته این نیست که در چنین ساختاری تمامی نیروهای سیاسی محبوب و مقتدر، از چنین همراهی و هماهنگیای با ارادهی سوژههای فردی پیروی میکنند، بلکه نکته بیشتر در اینجاست که استراتژیهای عملیای وجود دارند که فلان قدرت مسلط به مدد آن، اجماع مخاطبان خود را به سوی اهداف خود جلب میکند. صرفنظر از اهداف کسانی که میتوانند از چنین مکانیسمی برای مقاصد خود بهره ببرند، مهم این است که شرایط فرهنگی موجود جامعه و بویژه جامعهی شهری تا اندازهی زیادی تحت سیطرهی چنین مکانیسمی است. در واقع، هم تحولات گذشته، و هم تغییرات آتی را تا اندازهی زیادی میتوان بر مبنای نیروهای جاری در عرصهی سیطرهی رسانهای با رویکردهای ایدئولوژیک مختلف بررسی کرد و، حتی، بسیاری از راه حلها را باید از خلال چنین بررسیای استنتاج نمود.
☱ دست یافتن به تسلط بر روند امور سیاسی در جامعهی سیاسی شهری ایران به معنای ایجاد رهبری اخلاقی، سیاسی، و فکری در زندگی اجتماعی به مدد پراکندن «جهانبینی» شخص در سراسر بافت جامعه به طور کلی، و مآلاً برابر شمردن منافع خود با منافع جامعه به طور کلی، است. این دقیقاً اتفاقی است که در دوم خرداد سال ۱۳۷۶ افتاد؛ نوعی بازتفسیر نیازهای مردم و توزیع این جهانبینی به سطح عامهی مردم (خصوصاً طبقهی متوسط شهری) از طریق مکانیسمهای رسانهای. از این طریق گروه فکری مسلط، نیازهای روشنفکری خویش را به مردم تزریق کرد و صدای خویش را برآمده از حلقوم مردم وانمود؛ این قاعدهی اساسی بازی در چنین جامعهای است. همین بازی دوم خردادی را میتوان در عملکرد مطبوعاتی مانند «جام جم» ، «همشهری» و «ایران» و همینطور شبکهی پنجم سیما مشاهده کرد. درست همینها هستند که بیشتر از هر یک از ارکان حکومتی و بیشتر از هر نهاد مدنی و صنفی دیگر و، حتی، افزون از ارادهی «مردم» در بازیهای سیاسی ایران تعیین کنندهاند. مثلاً، افول روزنامهی «صبح امروز»، در کنار ظهور روزنامهی «جام جم» یکی از تعیینکنندهترین و شاید تعیینکنندهترین رویدادها در زوال قدرت عالیجناب سید محمد خاتمی محسوب میشدند (هر چند که مشخص شدن نفوذ بوروکراتهایی مانند مرحوم محسن نوربخش و مدیران اقتصادی نیز در کاهش وجههی کاریزماتیک عالیجناب سید محمد خاتمی مؤثر بوده است).
☱ در واقع، میتوان ادعا کرد که هر شکل از قدرت سیاسی برای آنکه پایدار و موجه باشد، میبایست دست کم درجهای از اجماع «مردم» خود را جلب کند، اما، دلایل کافی در دست است تا باور داشت که بویژه در جامعهی سرمایهداری جدید که رسانهها رکن اصلی قدرت را تشکیل میدهند، نسبت میان اجماع و زور قاطعانه به سود اولی میچربد. در واقع، در تقسیمبندی پارتویی وجه روباهی سیاست به وجه شیرصفتی آن میچربد. اوج چنین رویدادی را در دوران معاصر میتوان در سیطرهی مجدد اخلاق پروتستان بر جامعهی انگلستان طی دورهی حاکمیت مارگارت هیلدا تاچر ملاحظه کرد. تاچر ضمن آنکه مظاهر آشکار زور قاطعانهی خود را از جامعه جمع و جور کرد و عِده و عُدهی دولت خود را طوری خلاصه کرد که کاستیها را به پای دولتش ننویسند، در عین حال، از طریق کنترل متمرکز رسانهها توانست در عمل، کلیهی عرصههای اجتماعی را به سوی اهداف خویش حرکت دهد و مخالفان خود را با شدت هر چه تمامتر منکوب کند. بنا بر این، یکی دیگر از ارکان مهم سیاستورزی در شرایط جدید ایران، تخصیص بخش عمدهای از منابع در دسترس هر سیستم سیاسی موفق به افکار عمومی و مدیریت آن است. در چنین جامعهای بیش از هر نهاد دیگر، نهادهای مدنی مانند رسانهها، احزاب، مدارس، خانوادهها، هیأتها، مساجد، گعدههای دوستانه و باشگاهها و دیگرانی از این دست، وسایل و ابزار اساسی پیشبرد مقاصد سیاسی هستند و استفاده از اینها برای پیشبرد برنامههای تبلیغی و بعداً سیاسی در اولویت کار قرار گرفته است. صرفنظر از آنکه چنین بهرهبرداریای را سوء یا مثبت در نظر بگیریم، این واقعیتی است که حداقل از انتخابات مجلس چهارم و، حتی، کمی قبل از آن تعیینکنندهی واقعی جریان سیاسی در ایران بوده است.
☱ در چنین شرایطی اگر حکومت یا هر نیروی دیگر مستقیماً وادار به کاربرد مستقیم خشونت شود، به طور جدی در معرض از دست دادن اعتبار خود قرار خواهد گرفت. در نظر نهاد قدرت مدرن مرجح این است که به صورت نامرئی بماند و در سراسر بافت زندگی اجتماعی و از جمله بافت زندگی روزمرهی تک تک افراد انتشار یابد و به این ترتیب، به عنوان رسم، عادت و کردار خودانگیخته «طبیعی» شود. همین که قدرت آشکارا دست خود را رو کند میتواند به صورت موضوع ستیزهی سیاسی درآید. مثلاً، این خبط و خطا در برنامهریزی سیاسی را میتوان در رویدادهای انتخاباتی عالیجناب علی اکبر ناطق نوری مشاهده کرد که از جملهی دلایل زوال وجههی ایشان در انتخابات دوم خرداد سال ۱۳۷۶ همین بود.
☱ آگاهی طبقهی متوسط شهری ایران، نوعاً شکسته بسته و ناموزون است. در چنین آگاهیای معمولاً، دو مفهوم متضاد از جهان وجود دارد؛ یکی که از مفاهیم رسمی قدرت مسلط که از سوی رسانهها تلقیح میشود برگرفته شده و دیگری از تجربهی عملی از واقعیت اجتماعی این طبقه برگرفته شده است. چنین تضادهایی در جامعهی ما و خصوصاً در این طبقهی متوسط شهری شکل چیزی را به خود میگیرد که میتوان از آن به عنوان «تضاد زبان عمل» یاد کرد. یعنی، میان آنچه طبقهی متوسط شهری میگوید و آنچه به تلویح در رفتار خود آشکار میکند، فاصله و، حتی، نوعی تضاد وجود دارد. همین است که مهندسان اجتماعی را به اشتباه میافکند و رفتار «رأیندهندگان» انتخابات شوراهای اخیر را برای ایشان غیر قابل درک میسازد. این تضاد زبان عمل را نباید به چشم خودفریبی محض نگریست؛ ممکن است چنین توضیحی در مورد افراد خاص کافی باشد، اما، در مورد تودههای بزرگ مردان و زنان طبقهی متوسط شهری ایران چنین نیست. این تضادهای موجود در اندیشه و عمل را باید بر مبنای شالودههای فرهنگی متضادی که در اثر چندگانگی رسانهها و نهادهای مدنی کنترلی پدید آمدهاند تبیین کرد. این چندگانگی متضاد که، حتی، خود افراد را نیز کلافه کرده و در بحران هویت فرو برده است، ناشی از انفعال اسفبار این طبقه (که به شدت به لحاظ ایدئولوژیک خالی از تشخیصهای فردی و به شدت متأثر تحریکات عاطفی بیرونی است) در زمانهای «عادی» به ایدههای رسانههای مسلط است. پس، به نظر میرسد در چنین شرایطی یکی از هدفهای هر برنامهی تغییر اجتماعی در ایران باید به شرح اصول بالقوه خلاق مستتر در شناخت عملی طبقهی متوسط شهری و ارتقای این عناصر به سوی یک جهانبینی روشن و منسجم به سوی منظوری اخلاقی اختصاص یابد. آنچه در اینجا مهم است، وارد کردن یک نیروی قدرتمند برای گذار طبقهی متوسط شهری از آگاهیهای رسانهساختهی موجود به سمت یک آگاهی واقعبینانه در مورد ابعاد حوادث سیاسی است که امروز بر ایران میگذرد و نوع واکنشهایی که اخلاقاً باید نسبت به این حوادث از خود نشان داد. این جهانبینی جدید باید تا اندازهی زیادی به تجربیاتی که هماکنون، در تار و پور ویژگیهای انسان طبقهی متوسط شهری ایرانی وجود دارد متکی باشد و الا به طور ناراحتکنندهای مبهم خواهد بود. این کار از طریق اقدام هماهنگ دستهای از روشنفکران قابل انجام است که با تزریق آن نیروی سنگین به بدنهی این طبقه نوعی آگاهی گسترده را در سراسر جامعه توزیع نمایند و مدام در کار تصحیح آن و تطبیق آن با شرایط جدید برآیند. اتخاذ چنین روشی در شرایط فعلی از سوی هر یک از جناحهای سیاسی یا گروههای فکری مستقل در تعیین سرنوشت دو انتخابات آتی میتواند بسیار مؤثر و، حتی، تعیینکنندهی نهایی باشد. این حرکت روشنفکری به این شرط توفیق خواهد یافت که اقدامی سراسری و فراگیر را سامان دهد و در این راه این گروه روشنفکری باید نه فقط شامل ایدئولوگها و فیلسوفان، بلکه فعالان سیاسی، اقتصاددانان سیاسی، متخصصان حقوقی و، حتی، صاحبنظران فنی و طبی باشد که در مجموع، داعیهدار ارائهی یک نسخهی کامل در قالبهای متکثر باشد. تنها چنین چهرهای از گروه روشنفکری که به طور متناقضی متحد و متکثر باشد میتواند در شرایط روانشناسی اجتماعی طبقهی متوسط شهری توفیقی حاصل کند. چنین گروهی بر وفق ویژگیهای طبقهی متوسط شهری باید شیوهی اندیشهوری ژرفاندیش روشنفکران قدیم مانند دکتر علی شریعتی و شهید مرتضی مطهری را با «اقناعگری پیگیر» ، سازماندهی فعالانه در اعماق زندگی اجتماعی و خصوصی و شرکت سازنده در گوشهگوشهی حیات اجتماعی را در دستور کار قرار دهد، تا جریان سیاسی مثبتی را با انسجام و نظاممندی محکمی ایجاد کند و برای سالها آن را حفظ کند. در چنین چشماندازی میبایست فعالیت فلسفی را به پیکاری فرهنگی برای دیگرگون کردن «ذهنیت» طبقهی متوسط شهری و پراکندن نوآوری اخلاقی در مواجهه با مسائل فردی و اجتماعی تبدیل کرد. این اقدامی است که طی یکی دو سال اخیر توسط صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران پیگیری میشود و البته، میزانی از نفوذ سنگین سیاسی این رسانه در حال حاضر و در آتیه از جانب چنین تدبیری هست و خواهد بود. این رسانه میکوشد تا به نحوی متکثر دست به نسخهپردازی برای عرصههای مختلف زندگی طبقهی متوسط شهری بزند. در چنین اقدامی روشنفکر تلویزیونی (مانند افرادی مانند دکتر الهی قمشهای، آیتا…سید مهدی طباطبایی و حجتالاسلام راشد یزدی) حلقهی اتصال میان تعمقات دینی، فلسفی، علمی از یک سو و مردم از سوی دیگر، را ایجاد میکند و خود را فعالانه با مردم یکسان میسازد. از این طریق قدرت نفوذ هنگفتی را در طبقهی متوسط شهری مییابد. رسانههایی مانند صدا و سیمای جمهوری اسلامی در کار تولید و توزیع انبوه چنین روشنفکرانی هستند که در نهایت میتوانند در مواقع حساس سیاسی دست به اقدام هماهنگ جهت یک تغییر کلی پارادایمی در جهانبینی جامعه و تصمیمگیری سیاسی طبقهی متوسط شهری بزنند. هدف این روشنفکران این است که در سایهی ایجاد یک آگاهی مشترک وحدتی فرهنگی اجتماعی پدید آورند که در آن ارادههای فردی که در حالت کنونی ناهمگوناند، بر پایهی مفهوم مشترکی از جهان به هم جوش بخورند و دست آخر ثمربخش از آب درآیند. ظاهراً، چنین روشنفکرانی میکوشند که نه به صورت احساساتی به وضع جاری آگاهی طبقهی متوسط شهری گردن گذارند و نه فلان حقیقت بیگانه را از «بالا» برای آنها به ارمغان آورند. آنها فرض را بر این میگیرند که همهی مردان و زنان به یک معنا روشنفکرند، زیرا، فعالیت سیاسیشان مستلزم نوعی فلسفهی ضمنی یا برداشت از جهان است. نقش این روشنفکران شکل بخشیدن به فهم عملی، و لذا، متحد ساختن نظر و عمل است. میتوان بر پایهی عملی خاص نظریهای بنا کرد که با تطبیق دادن و یکی پنداشتن خود با عناصر قطعی خود عمل بتواند فرایند سیاسی را که در حال سیلان است، شتاب بخشد یا متحول سازد، و عمل را در همهی عناصر آن هماهنگتر، منسجمتر و کارآمدتر کند و به عبارت دیگر، ظرفیت بالقوهی آن را تا حداکثر بپروراند.
☱ با این حال، انجام این کار به معنای جنگیدن بسیار با آن چیزی است که در آگاهی تجربی طبقهی متوسط شهری امروز ایران (فهم متعارفی طبقهی متوسط شهری) ، عنصر منفی به شمار میرود. فهم متعارفی طبقهی متوسط شهری که خود را در عامهپسندی برنامههای ملغمهگون و آشفتهی تلویزیونی مانند «پاورچین»، «شبتون به خیر»، «زیر آسمان شهر»، «کوچهی اقاقیا» و… نشان میدهد، «تودهی آشوبناک مفاهیم ناهمساز» است؛ قلمرو مبهم و متناقضی از تجربه که به طور کلی، از لحاظ سیاسی کند و کمشتاب و به لحاظ اخلاقی مبهم و متناقض و، حتی، مبتذل و کثیف (هنگامی که شرکتکنندهی مسابقهی برنامهی «شبتون به خیر» به نحوی کاملاً سکسی بر فراز آب آویزان میشود و، سپس، به آب انداخته میشود) است. چگونه میتوانیم انتظار داشته باشیم که این فهم متعارف طور دیگری باشد، در حالی که بلوک مسلط رسانهای از آغاز دورهی موسوم به سازندگی تا آخرین نفسهای دورهی اصلاحات، در آن هژمونی خود را تکمیل کرده است و افرادی رفاهزده و تماماً متوجه مصرف را پدید آورده است تا چرخ اقتصاد سیاسی و سیاست اقتصادی بچرخد؟ برخی مفاهیم عامهی مردم که در آنها همهچیز با معیار پول سنجیده میشود، در واقع، جنبههای مهمی از زندگی اجتماعی و قدرتهای مسلط به فرهنگ و خصوصاً ابعاد مهمی از افکار مسلط بر رسانهها را بازمیتاباند. آگاهی همگانی طبقهی متوسط شهری را نمیتوان به عنوان امری صرفاً منفی رد کرد، بلکه در عوض، میباید پیشروترین و ارتجاعیترین عناصر آن را از هم تمیز داد و این برای روشنفکران تمامی گروههای فکری که آهنگ ایجاد تحولی در شرایط بحرانی فرهنگ ایران را دارند یک نکتهی مهم و تعیینکننده است. اخلاق عمومی طبقهی متوسط شهری تا حدی رسوب تبلیغات «عصر سازندگی» و «عصر اصلاحات» است، اما، بخشی از آن نیز گسترهای از نوآوریهای اغلب خلاق و پیشرو است که ممکن است بر ضد رسوب تبلیغاتی مذکور باشد. آنچه مورد نیاز است، نه فلان تأیید و حمایت «پدرمنشانه» از آگاهی همگانی طبقهی متوسط شهری است، بلکه ساختن فهم متعارف نو و همراه با آن فرهنگی نو و فلسفهای نو است که از آگاهی همگانی این طبقه نشأت میگیرد و همان کیفیت مستحکم و ضروری باورهای اصولی و بعضاً سنتی را دارد. کارکرد روشنفکران جدید این است که حلقههای پیوند میان «نظریه» و «ایدئولوژی» را قوام بخشند و گذرگاهی دوطرفه میان تحلیل سیاسی و تجربهی عمومی جامعه و خصوصاً تجربهی عمومی طبقهی غالب متوسط شهری پدید آورند. ایدئولوژی در این معنای تازه از یک جهانبینی سرچشمه میگیرد و تلویحاً در هنر، حقوق، اقتصاد و در همهی جلوههای زندگی فردی و سیاسی متجلی میشود. در مجموع، با در نظر گرفتن شرایط مادی و فرهنگی طبقهی متوسط شهری ایران، اینگونه روشنفکری در واقع، در ارتباط با زندگی اجتماعی موقعیت میانجی مهمی را اشغال میکند و در مواقع مقتضی میتواند حجم عظیمی از بسیج سیاسی را تأمین کند و اهداف خود را در سایهی هماهنگی در بین خودشان پیش برد.
مآخذ:...
هو العلیم