فیلوجامعه‌شناسی

تز دوم در بازخوانی کتاب مهم «برساخت اجتماعی واقعیت»: ”زندگی روزمره“ و دیگر هیچ

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


☱ به اتکاء رویارویی ادموند گوستاو آلبرشت هوسرل با بحران تاریخی فلسفه اروپایی، «برساخت‌گرایی» در زمینه تحقیق جامعه‌شناختی، رویاروی جوهرگرایی تعبیر شده است.
☱ بر این مبنا، هر نوع ادعایی در مورد حقیقت، لزوماً به معنای سخن گفتن از حقیقت مستقل از ناظر انسانی نمی‌تواند باشد. هر توضیحی دربارۀ حقیقت، در واقع، «توصیف» «سایه‌ها»ست. توصیف تصاویری است که بر دیدگان توصیف‌گر ظاهر می‌شود. در این شرایط معنای «اثبات» نظریه از دست می‌رود و جملۀ محافظه‌کارانه برگر و لوکمان معنا می‌یابد: «ما در این کتاب، هیچ قصد و شوق مشاجره نداشته‌ایم».

░▒▓
☱ بر مبنای طرح و مشی آیرونی فرجام کتاب، جمله «ما در این کتاب، هیچ قصد و شوق مشاجره نداشته‌ایم» در مؤخره، مقدمه با ستیزه‌جویی و حملات کوبنده«ریشه‌های کلاسیک» (”classic roots“) جریان اصلی جامعه‌شناسی غربی آغاز می‌شود.
☱ برگر و لوکمان کوشیده‌اند که در ضمن تعهد به برداشت‌های اصولی هوسرل در «توصیف‌گرایی»، مبنای انتقادی خود را حفظ کنند. سازه نظری آنان در کتاب مهم «برساخت اجتماعی واقعیت؛ گفتارهایی در جامعه‌شناسی معرفت» برای رسیدن به چنین مقصودی بی‌اندازه پیچیده و غامض و در عین حال، قابل اعتناست.
☱ برگر و لوکمان، در مقدمه این کتاب، «ریشه‌های کلاسیک» جامعه‌شناسی غربی را در مارکس، دورکیم، وبر، شوتز، و مید می‌کاوند. در واقع، هر چند عنوان فرعی کتاب بیراه نیست و کتاب واقعاً در زمینه جامعه‌شناسی معرفت سرنوشت‌ساز و تعیین کننده است، ولی محتوای کتاب، بازسازی ریشه‌های کلاسیک جامعه‌شناسی است.
☱ دعو اصلی آن‌ها، علاج ساختارگرایی-کارکردی عوامانه (popular versions of structural-functionalism) رایج در جامعه‌شناسی ایالات متحده است. آن‌ها برای تصحیح (”correct“) ساختارگرایی سر و ساده (“purely structural” argument) متداول در ۱۹۶۶ (سال انتشار کتاب)، انسان‌های کنش‌گر و کنش‌متقابل‌گری را پیش می‌نهند که عاملیت‌های اصلی برساختن، ابقاء و تغییر امر اجتماعی هستند.

░▒▓
☱ شاید یکی از دلایل طرح عنوان فرعی کتاب، میل برگر و لوکمان در رویارویی با ادعای مانهایمی جامعه‌شناسی معرفت است. نفس بیان منظور اصلی (که همان بازسازی «ریشه‌های کلاسیک» جامعه‌شناسی است) در قالب رویارویی با ادعای مانهایمی جامعه‌شناسی معرفت می‌تواند به تفهیم بهتر منظور کمک کند. مضمونی که در کار مانهایم هست، کم و بیش در کار مارکس و دورکیم و وبر هم هست. آن‌ها می‌خواهند جهت تعین را تغییر دهند. در حالی که در باور مارکس و دورکیم و وبر و مانهایم، این، جامعه است که به مثابه یک عینیت ذهنیت‌ها و سوژه‌ها را شکل می‌دهد و می‌سازد. ولی برگر و لوکمان، اصولاً با این رویاروی قرار دادن عینیت و ذهنیت مخالف‌اند. این، چیزی است که در جمله مندرج در صفحه نخست کتاب می‌شود دید: «reality is socially [+] constructed» (ص.۱.).
☱ آنچه مهم است، این است که چطور ما زندگی اجتماعی را تجربه و التفات می‌کنیم. باید نحوه واقعیت تلقی شدن یک «واقعیت» را در جریان یک تجربه میان‌ذهنی و مفاهمه‌ای و اجتماعی شکل می‌گیرد، ابقاء می‌شود و دگرگونی می‌پذیرد. اعتبار نهایی این «واقعیت» و «شناخت» این واقعیت، نه موضوع بحث است، و نه قابل بررسی است، چرا که همان طور که هوسرل مدلل کرد، این پرسش، پایه‌ای خارج از دوگانه موهوم سوژه/ابژه ندارد. آن‌ها دو «اعلام جنگ» (”marching orders“) علیه جامعه‌شناسی مدرن دارند. از یک سوی، ایده دورکیم، در مورد شیئیت واقعیت اجتماعی را هدف قرار می‌دهند، و از سوی دیگر، ادعای وبر در مورد سوبژکتیو بودن همه واقعیت‌های اجتماعی و تاریخی را ویران می‌کنند (ص.۱۸.).
☱ در واقع، آن‌ها می‌خواهند ریشه‌های جامعه‌شناسی کلاسیک را از طرح پرسش‌های غیر انضمامی راجع به واقعیت اجتماعی عینی که به طرز تصنعی از ذهنیت منفک شده است بتابانند، و به سمت یک برداشت پراگماتیک‌تر، انضمامی‌تر، و زیسته‌تر، از «واقعیت» پیش ببرند. «واقعیت» اجتماعی بدان‌سان عینی نیست که تحلیل‌گر اجتماعی از بالا به آن نگاه کند و آن را مانند شیئی جدا از خود مورد تحلیل قرار دهد.

░▒▓
☱ برگر و لوکمان، ریشه‌های این برداشت خود را در پدیدارشناسی شوتز و کنش متقابل نمادین جرج هربرت مید می‌جویند.
☱ شوتز بر گرایش طبیعی به «زندگی روزمره» به عنوان محور التفات ما به دنیا نظر دارد. دنیا، علی‌العموم، و خصوصاً زندگی اجتماعی، استمراری در روند زیسته و انضمامی زندگی روزمره است.
☱ آن‌چه از جرج هربرت مید می‌آموزند، فهم کنش اجتماعی، به مثابه کنش متقابل نمادین است. در واقع، آن چه به عنوان طرف عینی و جبری کنش متقابل مد نظر کسانی مانند دورکیم است، نزد مید، حضور نمادین آن شیء در ساحت و معنا و زبان است که نزد ما فعال است. زبان و معرفت، منابع و امکانات نمادین را هماهنگ و منسجم می‌کنند و در خط مستمر کنش کنش‌گر قرار می‌دهند. دنیا هر چه می‌خواهد باشد، دنیا آن طور که نزد من حاضر است، نمادین می‌شود و در یک دامنه زندگی مأنوس و روزمره متحد و هماهنگ و تفسیر می‌شود.

░▒▓
☱ پس از این همه گرایش انضمامی و پراگماتیک، از گرایش انتقادی که به برگر و لوکمان نسبت دادیم، چه می‌ماند؟ آن‌چه می‌ماند این است که عوالم نمادین، همگی مشروعیت‌هایی هستند که محصول انسانی است. پایه زیست آن‌ها در حیات انضمامی افراد نهاده شده است، و هیچ پایه و جایگاه تجربی خارج از زندگی‌های انضمامی ندارد.
☱ از این قرار، برگر و لوکمان، مآلاً نگران نیروهای ویرانگر و ناتوان‌کننده‌ای هستند که از متن دوگانه تصنعی سوژه/ابژه برمی‌خیزد:

• عینیت دنیای نهادی، هر قدر هم که در نظر فرد سنگین جلوه کند عینیتی است ساخته و پرداخته انسان. روندی که به وسیله آن فراورده‌های برونی شده فعالیت انسان رنگ عینیت به خود می‌گیرند روند عینی‌سازی است. رابطه میان انسان، صانع و دنیای اجتماع، مصنوع او، رابطه‌ای دیالکتیکی است و خواهد بود.

☱ این، دقیقاً شبیه دغدغه‌ای است که هوبرت درایفوس (شاگرد و اصلی‌ترین مفسر مارتین هایدگر) را در کنار پل رابینو به مواضع پساساختارگرایانه میشل فوکو علاقمند می‌کند.
☱ برگر، لوکمان، هایدگر، درایفوس، و فوکو، به یک اندازه، رویاروی برداشت اومانیستی متداول در دنیای مدرن می‌ایستند که بر پایه دوگانه تصنعی سوژه/ابژه منابع مشروعیت و نهادسازی را در ذهن افراد پرورش می‌دهند، و افراد را ناتوان می‌سازند.

░▒▓
☱ پیتر برگر و توماس لوکمان، کوشیده‌اند (کوشیده‌اند... کوشیده‌اند... کوشیده‌اند) تا برساخت‌گرایی را به حربه «نقادی» کوبنده‌ای علیه مدرنیت و سکولاریزاسیون تبدیل کنند. «نقادی جامعه‌شناسی برساخت‌گرا» (Social Constructionist Critique) رویارویی تبیین‌هایی قرار می‌گیرند که «اشیاء همین هستند که هستند، و همیشه بوده‌اند».
☱ این گرایش انتقادی که در کار برگر و لوکمان پیداست، در میانه و حد فاصل رویکرد برساخت‌گرایی (constructionism) و ولنگاری برساخت‌زدایی (deconstruction blurs) قرار می‌گیرد.

░▒▓
☱ تمرکز برگر و لوکمان بر زندگی روزمره، و پراگماتیک زندگی «اینجا و اکنون»، یک رویکرد یکسره رادیکال و انقلابی بود که هم تأثیرات شوتز از دانشگاه وین را در خود داشت و هم تأثیرات پراگماتیسم ویلیام جیمز امریکایی را.
☱ البته، در عین آن که گشودن راه را یکه و تنها آغاز کردند، ولی پرداخت مناسب آن‌ها باعث شد که توجه اساتید و دانشجویان متعددی به این سمت معطوف شود. حالا، معلوم شده بود که مقیاس کوچک زندگی معمولی و روزمره، پر از معانی لازم برای تحلیل شکل‌گیری، استمرار و تغییر نهادهای اجتماعی و تاریخ است. تحلیل زندگی روزمره است که می‌تواند نشان دهد که چطور کنش‌های متقابل اجتماعی در ریل‌های نهادینه شده اجتماعی (مانند زبان، خانواده، دانش،...) به پیش می‌روند.
☱ یک دیالکتیک و پوست‌اندازی مستمر است که واقعیت اجتماعی را می‌سازد؛ دیالکتیک میان زندگی روزمره (everyday life)، نهادینه‌سازی (institutionalization)، و مشروع‌سازی (legitimation)، درونی‌سازی (internalization)، هویت (identity)، و باز، زندگی روزمره (everyday life)، واقعیت اجتماعی را می‌سازد:

زندگی روزمره ← نهادینه‌سازی ← مشروع‌سازی ← درونی‌سازی ← هویت ← زندگی روزمره ← نهادینه‌سازی ← ...

☱ کل این چرخه در متن و فضای زندگی روزمره روی می‌دهد. این باور، این خصلت را هم داشته است که خصلتی رهایی‌بخش و آگاهی‌بخش هم دارد.

░▒▓
☱ در راستای همین برداشت از زندگی روزمره است که تحلیل دین در زندگی روزمره از تحلیل دین به عنوان یک سازه حقیقی الهیاتی جدا می‌شود. تحلیل دین در متن زندگی روزمره، وجه علاقه لوکمان و برگر قرار گرفت.
☱ از نظر برگر، دین یک زندگی روزمره و عالم و فضایی مأنوس ایجاد می‌کند که در آن عالم و فضای نمادین و عقاید و معنویات، افراد هم‌فکر، ذیل آن «سایه‌بان مقدس» (۱۹۶۷) به کنش متقابل می‌پردازند. چرخه کامل زندگی روزمره و معمولی زیر سایه دین، همراه با حسی از انسجام اجتماعی روی می‌دهد.
☱ این، در حالیست که تأمل برگر در مورد دنیای مدرن، نشانگر تمایز فزاینده میان فضاهای نهادین و فرایندهای اجتماعی است. دین، در کنار هنر و علم و ایدئولوژی‌ها، به یکی از و فقط یکی از امکانات معنایی و معناسازی بدل شده است. حتی انشقاق و تکثر در درون دین هم پدید آمد. همه این‌ها موجب شد که هم‌سازی و اشتراک معنایی در یک فضای مأنوس زندگی روزمره کم‌رنگ شود.
☱ برگر در عین تعریض و ناخرسندی از ویرانی زندگی معمولی و روزمره، در عین حال، یکی از چهره‌های شاخصی است که گسترش سکولاریزاسیون را فرجام گریزناپذیر مدرنیزاسیون می‌شمرد. مع‌الوصف، در کتاب «قرن مسیحی» (۱۹۹۷)، مدعیست که اغلب جهان امروز نه تنها سکولار نیست، بلکه بسیار هم دینی است.

░▒▓
☱ در همین خط تحلیلی، لوکمان دنبال تلفیقی بین رشته‌های مختلف علوم انسانی بود. به باور او، شکاف فزاینده میان رشته‌های علوم انسانی که آن‌ها را ناکارآمد و ناموجه ساخته است، به واسطه «مدرنیت»، فرآیند «سکولاریزاسیون» و «نظریه اجتماعی» پدید آمده است.
☱ علاقه ویژه لوکمان به تلفیق میان جامعه‌شناسی، فلسفه و دین بود.
☱ ابزار تحلیلی لوکمان برای این منظور، تأکید به «زندگی روزمره و امر زیسته» (everyday life and the lived)، «میان‌ذهنیت تأملی» (reflexive intersubjectivity) و «ارتباط در زندگی روزمره» (متأثر از نظریه کنش ارتباطی هابرماس) بوده است.
☱ از نظر لوکمان، دین، زیر بار تأثیرات ویران‌گر مدرنیت و سکولاریزاسیون، نقش تلفیق‌گر و یکپارچه کننده خود را در زندگی روزمره و حوزه عمومی، از دست داده است. جامعه‌ای که بیش از پیش، تمایز می‌یابد و تقسیم کار در آن افزوده می‌شود، تکه تکه می‌گردد و زندگی روزمره، نقش خود برای ایجاد معنای یکپارچه زندگی را از دست می‌دهد. زندگی به مثابه یک کل معنادار تکه پاره می‌شود. این، مضمون کتاب «دین ناپدید: دگرگونی نمادها در جامعه صنعتی» (۱۹۶۳؛ چهار سال بعد از آلمانی به انگلیسی برگردانده شد). او نشان می‌دهد که چگونه در یک جامعه صنعتی، جنبه‌های دینی تجربه انسانی از حوزه عمومی رانده می‌شوند، و به درون زندگی خصوصی و گاه ضمیر درونی فرد به انزوا می‌روند.
مآخذ:...
هو العلیم

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.