گفتوگو با جیوانی آندریا کورنیا؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
░▒▓ به نظر شما ویژگی برجسته ربع پایانی قرن بیستم و سالهای بعد از آن چیست؟
☱ ربع آخر قرن بیستم و سالهای بعد- سالهای جهانی شدن اخیر- از «منافع اقتصادی صلح» در دوره بعد از جنگ سرد، از «منافع اقتصادی دموکراتیک شدن» بعد از سقوط کمونیسم و رشد نهادهای دموکراتیک، از «منافع اقتصادی بازار» تأسیسشده به دست اصلاحات نهادی در اقتصادیهای مداخلهگر، از «منافع اقتصادی تحولات جمعیتی» ناشی از کاهشهای تند در میزان زاد و ولد و همینطور رشد موازی در نیروی کار و سرانجام، از «منافع اقتصادی فناوری» ناشی از رشد فناوری اطلاعات و ارتباطات و انقلاب زیستی- پزشکی بهره برده است.
☱ این دوره همچنین، شاهد رشد و گسترش سرمشق اقتصادی بوده که در آن همزمان بر ثبات اقتصاد کلان، آزادسازی داخلی، خصوصیسازی بنگاههای دولتی و نهادهای عمومی، حذف موانع تجاری و مالی بینالمللی، و تلاش برای یافتن راهحلهای بازار بنیاد در تولید کالاهای عمومی تأکید شده است. ادعای این سرمشق این است که این اقدامات موجب کاهش رانتجویی، بهبود فرصتهای صادراتی و تشویق همگرایی در درآمد سرانه میان کشورهای فقیر و پیشرفته میشود. چنین ادعاهایی، البته، به ندرت معتبر بودهاند و عملکرد اقتصادی و بهداشتی در کشورهای مختلفی که این سیاستها را دنبال کردهاند، ناامیدکننده بوده است. در این باره، بحث پیرامون بهبود در وضع سلامت و بهداشت و کاهش تفاوتهای بهداشتی موضوعیت زیادی دارد. هرچند وضع سلامت و بهداشت میتواند تحت تأثیر عوامل غیر سیاستی چون ایدز باشد، با وجود این، روندهای نامطلوب سلامت میتواند نتیجه آثار جانبی منفی سیاستهای مرتبط با جهانی شدن باشد، هم چنان که آثار مثبت در این باره میتواند نتیجه جنبههای مثبت آن باشد.
░▒▓ حال اجازه دهید به بحران اخیر مالی و علل آن بپردازیم. به نظر شما چه تبیین قابل قبولی در این باره وجود دارد؟
☱ در این باره تبیین منحصر به فردی وجود ندارد. با وجود این، بحران ریشه در این عوامل دارد:
• ۱. ظهور «سرمایه داری مالی» قدرتمند در جهان آنگلوساکسون که در پی حداکثرسازی سهم خود از تولید ناخالص داخلی بود. برای نیل به این هدف، سرمایهداران مالی لابی سنگینی را انجام دادند تا دولت کلینتون را وادار به لغو قانون گلاساستیگال کردند؛ قانونی که در سال ۱۹۳۳ به منظور تنظیم بازار مالی تصویب شده بود. این اقدام موجب بسط غیرمسؤولانه وام دهی موسوم به ساب پرایم (برای خرید مسکن و همینطور برای اعتبار مصرفی، وامهای دانشجویی، قراردادهای هج (Hedge) و غیره شد. اقتصاد سیاسی ضعیف و ناتوان در تنظیم بازار مالی نکته کلیدی از این دیدگاه است.
• ۲. عدم توازنیهای کلان اقتصاد جهانی مشکلی است که موجب وقوع بحران شد. این موضوع با سیاست مالی ضعیف امریکا (به دنبال کاهش مالیاتهای ثروتمندان در دوره جرج دبلیو بوش) و سیاست تجاری سوداگرانه چین و تعدادی از کشورهای دیگر سرو کار دارد.
░▒▓ آیا با شبیهسازی بحران به پدیده طبیعی چون سونامی موافق هستید؟ معنای این شبیهسازی این است که عدم توان اقتصاددانان جریان متعارف در پیشبینی بحران با ماهیت این پدیده ارتباط دارد.
☱ نه، من موافق نیستم. نویسندگان مختلف (مانند رابرت شیلر یا، حتی، صندوق بینالمللی پول) به نحوی مشکلات ناشی از مالیگرایی بیش از اندازه در امریکا، انگلستان، ایرلند و اسپانیا را پیشبینی کرده بودند.
░▒▓ با توجه به این بحران چه اصلاحاتی باید صورت گیرد؟
☱ ۱. تنظیم صحیح بازار مالی در امریکا و انگلستان و همینطور سایر کشورها. دولت اوباما و کنگره پیش از این، قانون فرانک-داد (Frank-Dodd) را تصویب کردهاند؛ اما، این کافی به نظر نمیرسد.
☱ ۲. تدوین موافقتنامه جدیدی (به رهبری گروه ۲۰ یا صندوق بینالمللی پول گسترشیافته با حاکمیت جدید) درباره هماهنگسازی اقتصاد کلان جهانی.
☱ ۳. اصلاح نظام پولی بینالمللی (از طریق انتقال تدریجی به یک نظام چند نرخی یا حق برداشت مخصوص صندوق).
░▒▓ آیا بحران به معنای تسریع گذار از نظم تک قطبی به چند جانبه است؟
☱ امریکا (و بیشتر اروپا) به نظر میرسد که در حال از دست دادن قدرت مسلط خود هستند و این در آینده بویژه در مورد اروپا ادامه خواهد داشت (جایی که پیر شدن جمعیت به صورت معضلی جدی ظاهر شده است).
☱ امریکا داستان متفاوتی دارد و ممکن است تا حدی خودش را حفظ کند (به خاطر قدرت رهبریش در بخش نظامی و فناوری و همینطور بازبودنش به روی مهاجران)، اما، فکر میکنم که آسیا به سرعت در حال ظهور است (امریکای لاتین هم خیلی خوب دارد عمل میکند از جمله به خاطر مردمسالاری ).
☱ حوادث جدید جهان عرب هم به طور بالقوه امیدوارکننده هست. بیتردید جهان در حال حرکت به سوی یک جهان مبتنی بر چند قدرت مسلط است.
░▒▓ آیا نظام حکمرانی اقتصادی جهانی همراه با ظهور قدرتهای جدید منطقهای تغییر خواهد یافت؟
☱ سازمانهای بینالمللی بتدریج (شاید خیلی به تدریج) در حال تکامل هستند؛ علایم روشنی از این تکامل دیده میشود (در حال حاضر، اقتصاددان ارشد بانک جهانی، جاستین لین، چینی است. گروه ۲۰ جایگزین گروه هفت شده است و غیره). آینده نامعلوم است.... شاید مشکلاتی نیز در فرآیند انتقال از نظم امریکا محور به آنچه قابل جایگزینی خواهد بود رخ دهد. مشکلی که در این باره وجود دارد نبود تقریباً، هر نوعی از دموکراسی در چین است. همچنین، به طور تاریخی، قدرت دروننگر بوده است. بنا بر این، گرایش و توان آن برای مدیریت و هدایت جهان نامعلوم است. و این به معنای نیاز به تعدادی از قدرتهای در حال ظهور دیگر است.
░▒▓ در مورد تاسیس نظام پولی و ذخیره جدید جهانی چه راه حلهایی وجود دارد؟
☱ من دو راه ممکن رو به جلو میبینم:
• ۱. یک صندوق بینالمللی پول جدید (که حکمرانی متوازنتر و وسیعتر را در برگیرد) که حق برداشت مخصوص را در مقادیر بیشتری منتشر کند و برای چند سالی در کنار دلار امریکا قرار گیرد و، سپس، جای آن را بگیرد. این راه دموکراتیکتری برای تغییر نظام ذخیره جهانی است، اما، ممکن است از منظر سیاست واقعی امکانپذیر نباشد.
• ۲. احتمال زیادی وجود دارد که جهان به سوی نظام چند ارزی (ترکیبی از دلار امریکا، یورو، یوآن، روپیه، ین، و شاید یوروی امریکای لاتین) حرکت کند. چنین نظامی نیز کمی غیرمنصفانه است؛ چرا که، به کشورهای دارنده آن حق خاصی میدهد؛ دیگران (از جمله کشورهای افریقایی و غرب آسیا و غیره) تابعی از سیاستهای پولی و مالی این کشورها خواهند بود. در عین حال، پیش بینی اینکه چنین سیستمی تا چه حد از منظر نرخهای ارز بین ارزهای عمده و ثبات اقتصاد کلان منصفانه و خوب خواهد بود، سخت است.
░▒▓ راهکارهای کنترل سرمایه مالی چیست؟
☱ طی بحران مالی اخیر، مشکل اصلی، نبود تنظیم داخلی در شمال (امریکا و بریتانیا) است. جریانهای سرمایه بینالمللی مشکل دیگر است، اما، به نظر میرسد که برخی از کشورهای در حال توسعه (چین، و همینطور امریکای لاتین و شرق آسیا) نحوه کنار آمدن با آن از طریق سیاستهای هوشیارانهتر مالی، پولی و بانکی و همینطور انباشت البته، پرهزینه ذخایر را آموختهاند. این در مورد اروپای شرقی سابق و شوروی سابق صدق نمیکند، اما، در مورد کشورهای در حال توسعه پیشرفت کلی وجود دارد. مالیات توبین همچنان موضوعی حایز اهمیت است، اما، به نظر میرسد که از سوی نیمی از کشورهای توسعه یافته با مخالفت مواجه میشود و شاید در برخی از کشورهای در حال توسعه مهم. فکر میکنم احتمال بیشتری دارد که به جای آن از «کنترلهای سرمایهای» در سطح ملی بیشتر استفاده شود (برزیل چندی پیش این کار را کرده است).
░▒▓ درآمد سرانه کم و بنا بر این، کمبود تقاضای موثر در بخشهای فقیر جهان میتواند یکی از علل تمرکز سرمایه در کشورهای توسعه یافته باشد. وقتی درآمد سرانه پایین است توجیه اقتصادی برای حرکت سرمایه بینالمللی به چنین مناطقی وجود ندارد. از جمله سیاستهای مواجهه با این موقعیت، تأمین عدالت اجتماعی در جهان به طور عام و بخشش بدهیهای کشورهای فقیر به طور خاص است. آیا شما با این ایده موافق هستید؟
☱ موافق نیستم.
☱ شرکتهای فراملیتی در کشورهای در حال توسعه (مانند چین و هند) به دلیل بازار داخلی وسیع آنها مستقر شدهاند و از آنها به عنوان پایههای صادراتی کالاها به کل دنیا استفاده میکنند. نیمی از صادرات چین متعلق به این شرکتها است که به دلایل نیروی کار ارزانقیمت و آموزشدیده و زیرساختهای خوب در چین جذب شدهاند. البته، طبیعی است که سرمایه به سمت کشورهایی حرکت میکند که پویایی قابل توجهی دارند (یعنی به جایی میروند که انباشت سرمایه و تولید با سرعت رشد میکند). تردیدی نیست که در مورد کشورهای کمتر توسعه یافته افریقا مشکل همچنان باقی است، اما، حتی، در این مورد نیز تغییری ولو به میزانی کم به دلیل جریان آرام سرمایهگذاری چین در زیرساختها (جاده، خط آهن، فرودگاه، ارتباطات و غیره) صورت گرفته است. در میان کشورهای کمتر توسعه یافته چند موردی وجود خواهند داشت که از نبود سرمایه رنج ببرند. تضمینهای بیمهای سرمایه بینالمللی در این مورد موثر خواهد بود. در عین حال، تلاشهای داخلی برای تجهیز پسانداز داخلی نیز باید افزایش یابد (مانند آنچه در مورد معجزه آسیا رخ داد).
░▒▓ فعالیت شرکت نفتی بیریتیش پترولیوم در خلیج مکزیک موردی از فعالیتهای شرکتهای فراملیتی است که بر محیط زیست آسیب وارد میکنند. آیا راهی برای کنترل و تنظیم فعالیت این شرکتها وجود دارد؟ در صورت پاسخ مثبت چگونه با موضوع اصلاحات ساختاری نظام اقتصاد جهانی ارتباط پیدا میکند؟
☱ پرسش سختی است. در سطح ملی، «آثار خارجی منفی» از طریق ابزارهای مالیاتی پوشش داده میشوند. ضمانتی وجود ندارد که چنین ابزاری در سطح بینالمللی برای حل این مشکل وجود داشته باشد. شما حتماً از موافقتنامه کیوتو درباره گازهای گلخانهای و مشکلات پیشروی آن مطلع هستید. مسأله در مورد نفت و نظایر آن این است که، حتی، موافقتنامهای شبیه کیوتو در مورد آنها وجود ندارد. بنا بر این، در اینجا، نیاز داریم که یک گام به پیش برویم.
░▒▓ تحلیلتان از «جنگ ارزی» چیست؟
☱ در اینجا دو موضوع هست؛ اول، «جنگ ارزی» (این اصطلاح را وزیر دارایی برزیل، گویدو منتگا، به کار برد) دغدغه بسیاری از کشورهای در حال توسعه است که میبینند ارزش پولهایشان به دلیل سیاست ارزی چین (و همینطور چند کشور دیگر) و سیاستهای مرتبط با جریان سرمایه و پول در امریکا و چند کشور دیگر تقویت میشود. این جنگ ارزی مشکلاتی را برای صادرات بسیاری از کشورها ایجاد میکند و باید رفع شود. در غیر این صورت، ممکن است با افزایش حمایتگرایی (بویژه از جانب چین، ویتنام و... ) مواجه شویم.
☱ با وجود این، هیچ تردیدی نیست که چین از قبل به صورت «موتور رشد» درآمده و در کنار کشورهای سازمان همکاری اقتصادی و امریکا قرار گرفته است. در آینده چین نقش بزرگتری را بازی خواهد کرد، چرا که، میتواند با اتکا به بازار داخلی توسعهنیافته خود رشد کند؛ جایی که مصرف سرانه بیشتر چینیها هنوز در سطح بسیار بسیار پایینی است. تنها خطر برای نقش رشد چین در آینده «ثبات سیاسی» آن و تکامل روند دموکراسی در آن است. بلوک شوروی سابق از دهه ۱۹۹۰ کم و بیش به سوی نهادهای دموکراتیک گذار کردهاند. همین مورد در امریکای لاتین رخ داده است؛ و در جهان عرب نیز در حال رخ دادن است.
░▒▓ ظهور قدرتهای منطقهای جدید در آسیا، امریکای لاتین و افریقا را میتوان به عنوان ظهور منطقهگرایی دانست که میتواند در نیل به توسعه مساواتگرایانهتر موثر باشد؟
☱ کاملاً موافق هستم.
☱ تعداد موافقتنامههای منطقهای به طور قابل توجهی افزایش یافته است. این موافقتنامهها آثاری بیشتر از آنچه به تجارت مربوط میشود دارند و در آینده موجب ادغام اقتصادی (و سیاسی) بزرگتری خواهند شد. این رویکرد به اندازه «چندجانبهگرایی» سودمند نیست با وجود این مثبت است و قابلیت عملیاتی شدن بیشتری دارد.
برداشت از دنیای اقتصاد
هو العلیم