برداشت آزاد از جرج مککارتی؛ ایدهای برای تأمل بیشتر
☱ کارل مارکس، تولید سرمایهداری، را متکی بر عقلانیت صوری میداند. عقلانیت صوری که در جهت به حداکثر رسانی سود قرار دارد.
☱ ولی اگر به رسمیت بشناسیم که موتور محرک سرمایهداری پس از انباشت اولیه سرمایه، به «مصرف» منتقل شده است، آنگاه یکی از تناقضهای اصلی سرمایهداری، همین جا، خود را نشان میدهد. چیزی که بعداً نظر افرادی مانند تورشتاین وبلن را به خود جلب کرد.
☱ مسأله این است که این اصول صوری تولید، با الزامات بازار برای مبادله و مصرف انبوه، در تضاد قرار میگیرد.
☱ اقتصاد سرمایهداری با وامگیری از این شرایط برای مصرف، مبنای اجتماعیاش برای تولید مستمر را به مخاطره میافکند. بدون «مصرف»، تولیدی وجود نخواهد داشت. از سوی دیگر، بدون استثمار و کمینهسازی قدرت خرید کارگران، هیچ سودی وجود ندارد. پس، دو عنصر نظام اجتماعی (به حداکثر رسانی منافع و کاهش قدرت خرید) به طور مستمر در تضاد با یکدیگر قرار دارند.
☱ افزایش بازده سرمایه تنها با کاهش قدرت مصرف کارگران میسر است، و با این کار، روند مصرف مختل میشود، و این، به نوبه خود بازده سرمایه را محدود و محدودتر میکند.
░▒▓
☱ این وضع با گرایش سرمایهداری و دنیای مدرن به اتوماسیون تشدید هم میشود. تمایل به افزایش بازده سرمایه، استفاده از ماشین به جای نیروی کار انسانی را تشدید میکند و بدین ترتیب، استخراج ارزش مازاد مبتنی بر کار، کاهش مییابد وقتی مقدار کار در هر کالایی به واسطهی گسترش و خودکار شدن رو به فزونی تکنیکی کاهش مییابد. عقلانیسازی تولید منتهی به افزایش توسعه و کفایت تکنولوژیک میشود. اشباع تولید در دستان افراد کمتر یکی از نتایج بهبود عدم تناسب در اقتصاد میان تولید و مصرف است.
☱ این مسأله در نهایت، در گرایشی به نرخ سود به نتیجه میرسد تا در همان زمان که مقدار کل سود افزایش مییابد، از جای دیگر سقوط کند.
░▒▓
☱ نظام سرمایهداری برای سالهای سال، این تناقض را به بیرون از خود و جهان سوم، از طریق استثمار شدید نیروی تولید جهان سوم و استثمار شدید طبیعت (اعم از طبیعت جهان سوم و طبیعت کشورهای متبوع خود) پوشش میداد.
☱ امروز که این دو بلاگردان بحرانی شدهاند، این تناقض سرمایهداری خود را عیان کرده است.
☱ همیشه تضادی میان ضرورتهای ساختاری برای انباشت (کاهش هزینههای تولید و درگیری کار) و تحقق مسأله (فروش کالاها و کمبود تقاضا) برقرار است.
مآخذ:...
هو العلیم