برداشت از سید علیرضا هاشمی؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
☱ بیتردید دیدن جعبهای که از آن صدا و نوا تولید میشود. برای شنوندگان نیم قرن پیش عجیب بوده است.
☱ شنوندهای میگوید: «اولین بار رادیو را زمانی دیدم که پدرم آن را خرید و چون تا به حال رادیو ندیده بودم فکر کردم آن یک جعبه معمولی است. من سنگی برداشتم و به جعبه زدم و، اما، روی رادیو ترک برداشت و زمانی که پدرم آمد دید جعبه رادیو ترک برداشته، من و خواهرم را که کوچکتر از برادرانم بودیم آورد و از ما پرسید چه کسی رادیو را شکانده است. خواهرم که کوچکتر بود، گفت: من نشکاندم و من با اشاره دست به پدرم فهماندم که او شکانده است. پدرم حرف مرا باور کرد و خواهرم را سه روز در انبار علفها در زیرزمین زندانی کرد، اما، زمانی که پدرم رادیو را روشن کرد من فکر کردم پدرم است که صدا در میآورد؛ اما، بعد از چند روز فهمیدم که رادیو صدا میدهد» .
☱ شنونده دیگری میگوید: من یک برادر داشتم که با همهچیز ور میرفت؛ پدرم خیلی رادیو را دوست داشت و از اول صبح که بیدار میشد به صدای رادیو گوش میداد تا وقتی که میخواست بخوابد. برادرم کنجکاو بود و میخواست رادیو را باز کند و ببیند داخلش چه چیزهایی است.
☱ یک روز که پدرم برای کشاورزی به صحرا رفته بود، دور از چشم خانواده آن را باز کرد و وسایلش را بیرون ریخت و، سپس، آن را جمع و جور کرد و مقداری از وسایلش اضافه آمد؛ در نتیجه، دیگر رادیو کار نکرد. شب که پدرم به خانه آمد و رادیو را روشن کرد دید که کار نمیکند. از مادرم پرسید که سر این رادیو چه بلایی آمده است که من سریع گفتم کار برادرم است. آن شب برادرم کتک مفصلی از پدرم خورد؛ ولی، او دست از آن کارهایش برنداشت و عاقبت بعد از چندین سال تعمیر کار وسایل برقی شد.
☱ این پدیده عجیب در میان روستاییان تعجب بیشتری را برمیانگیخت به طوری که یک ساکن قزوین میگوید: «برای اولین بار که در دهات ما یک نفر رادیو خریده بود، بلد نبود روشنش کند. بعد از روشن کردن، مردم شبها به در خانه آن مرد میرفتند و رادیو گوش میدادند. مردم میگفتند که چطوری آدمها تو اینجا جاشون میشه. یک روز که جلوی در خانه آن مرد رفتند که رادیو گوش کنند، مرد ایستگاه رادیو را عوض کرده بود و نمیدانست چه کار کند و میگفت آن قدر چرخوندمش که رادیو سوخت و دیگر وود وود نمیکند!»
☱ بیتردید حضور رادیو در منزل افراد در آن زمان با شگفتی همراه بود و، حتی، به دلیل آنکه گاهی صدای دستگاه، هنگام روشن شدن با پارازیت همراه بوده است موجب وحشت نیز میشده است، همان طور که در خاطرات این شنونده آمده است: «رادیو برای همه ما تعجبانگیز و جالب بود، البته، همه رادیو نداشتند؛ برای همین وقتی برای اولین بار رادیو را دیدم یکی از بستگان دستگاه بزرگی اندازه یک چمدان آورد و گفت: نگاه کن. من در حین اینکه داشتم چای برای او میآوردم او یک دگمه را زد که صدای خیلی زیادی از آن جعبه درآمد و من از ترس چای را روی شلهزردی که داشتم درست میکردم، ریختم» .
☱ اینها مواردی از عکسالعمل و شگفتی مردم در برابر جعبه رادیو بود. در این بین خاطره رادیویی یک شهروند دیگر نیز جالب است: «حدود ۵۰ سال پیش فردی به نام رجب ابراهیمی که دوران خدمت سربازی خود را در تهران و به عنوان خدمه سرهنگ میگذراند، پس از پایان خدمت سربازی، جناب سرهنگ به پاس خدماتی که انجام داده بود، به وی یک رادیو به بزرگی یک جعبه هدیه میدهد و او رادیو را به روستا میآورد و در منزل پدرش با نصب یک آنتن بر روی پشت بام که به صورت یک میله چوبی سه متری و بالای آن یک جعبه چوبی شبیه الک بود، از آن رادیو استفاده میکردند و اهالی محل بخصوص کودکان و نوجوانان برای گوش دادن به موسیقی، زیر پنجره منزل آقا رجب مینشستند و هر خبری که از رادیو میشنیدند به دیگران منتقل میکردند و اگر کسی میپرسید از کجا شنیدهای، میگفتند که رادیوی آقا رجب گفته است» .
░▒▓ تلاش برای خرید رادیو
☱ هر دستگاه رادیو در آن زمان هزینه گزافی داشت و همه افراد قادر به خرید آن نبودند؛ اما، افزایش ورود این دستگاه، پایین آمدن قیمت و راهیابی آن به منازل مردم عادی، افراد و خانوادهها را علاقهمند به خرید آن میکرد. پیرمردی میگوید: «برای نخستین بار که رادیو آمد من و همسرم نمیدانستیم که رادیو چه است و اصلاً چرا و چه کسی این رادیو را ساخته است. من برای خریدن رادیو تلاش زیادی در مزرعه خود میکردم تا پول لازم را جهت تهیه یک رادیو فراهم سازم. من ماهها در زمین کشاورزیام کار کردم تا بالاخره، زمانی پول در دست و بالم آمد و خلاصه رادیو را با کلی دنگ و فنگ تهیه کردم و به خانه آوردم. زمانی که رادیو را به خانه آوردم از خوشحالی در پوست خود نمیگنجیدم. من با خریدن رادیو توانستم از اوضاع کشور و، حتی، کارهای کشاورزی اطلاعات زیادی پیدا کنم» .
☱ گاهی نیز افراد با پسانداز کردن به آرزوی خرید رادیو دست مییافتند. مثلاً، شنوندهای میگوید: «من برای تهیه رادیو پول زیادی پسانداز کردم؛ اما، چند سال بعد در رستورانها و قهوهخانهها رادیو گذاشتند و با پخش آهنگهای سنتی باعث لذت بردن مردم میشد. من از جمله معدود مردمی بودم که رادیوی شخصی داشتم و اکثر همسایههای ما دارای رادیو نبودند. پس از مدتی رادیو ما خراب شد و کسی هم موفق به تعمیر آن نشد و آن را به قیمتی بسیار ارزان فروختم و آلان پشیمان هستم؛ زیرا، الآن به عنوان یک عتیقه به حساب میآمد» .
☱ یکی از قدیمیترین رادیو فروشان تهران حاجی برادران ساداتی نام داشت که معروف به جاوید بود. او از سال ۱۳۲۴ در یکی از مغازههای پشت شهرداری در میدان توپخانه رادیوفروشی میکرد.
☱ در آن زمان تعداد ۷ مغازه بود که به این شغل مشغول بودند. آنگاه، چهار پنج سال بعد چند رادیوفروشی دیگر نیز در خیابان قزوین شروع به کار کردند. حاجی برادران ساداتی میگوید: «رادیوهای آن زمان بسیار گران بودند و معمولاً، از کشور آلمان یا انگلستان وارد میشد. هر کس که رادیو میخرید به شهربانی مراجعه میکرد و یک عکس و جواز از آنها میگرفت و ما میرفتیم منزلشان و رادیو را نصب میکردیم. در آن زمان همه نمیتوانستند رادیو بخرند؛ مثلاً، در تهران از هر هزار خانه یکی رادیو میخرید از این رو، تعمیر کار رادیو هم خیلی کم بود. آن موقع به دلیل آنکه رادیو خیلی گران و بزرگ بود، در هر مغازه رادیوفروشی شش یا هفت رادیو بیشتر نبود که کل سرمایه آن مغازه را تشکیل میداد. رادیوهای برقی و چوبی بزرگ آلمانی حدود ۲۰۰۰ تومان و ۱۵۰۰ تومان و برخی از آنها ۱۰۰۰ تومان قیمت داشت که مبلغ گزافی در آن زمان بود. مشتریهایی که برای خرید رادیو میآمدند معمولاً، قسم میدادند و میپرسیدند این آقایی که در رادیو ضرب یا ویولن میزند، قدش چقدر است یا چگونه در این جعبه رفته است. در برخی خانهها که برق نداشتند از رادیوی باطریدار استفاده میشد. باطریهای این رادیوها بزرگ بود و در خارج از جعبه رادیو قرار میگرفت و هر وقت خالی میشد قابل شارژ بود. رادیوهای باطریدار معمولاً، هلندی بودند که پس از یک یا دو هفته باطری آنها خالی میشد و شارژ مجدد آنها مکافات بود. در سالهای بعد رادیوهایی وارد شد که با باطری خشک کار میکرد. این رادیوها را با باطری آن وارد میکردند که مشهورترین آن «آندریا» نام داشت. فروش رادیو در آن زمان زیاد نبود، به طوری که طی هفته یا پانزده روز یا یک ماه، یک رادیو به فروش میرسید، اما، اگر رادیوی کسی خراب میشد یک مهندس آلمانی به نام کریشاد رادیوها را تعمیر میکرد. پس از آنکه این مهندس آلمانی به اروپا رفت ما یک ارمنی به نام آساتور پیدا کردیم که رادیوها را تعمیر میکرد و بعد خودم رفته رفته تعمیر رادیو را از او یاد گرفتم.
░▒▓ آدم کوچولوها در رادیو
☱ خاطرات شنوندگان آن زمان رادیو، نسبت به گویندگان رادیو شبیه داستان آلیس در سرزمین عجایب است.
☱ بانوی سالخوردهای از الیگودرز میگوید: «من فکر کردم که آدمها را زیر دستگاههای مخصوص کوچک کرده و در رادیو قرار میدهند و آنها شبها فرار کرده و صبح زود دوباره بازمیگردند. به همین علت یک شب وقتی همه در خواب بودند من بیدار ماندم و دیدم خبری از آدم کوچولوها نشد. پیش خود فکر کردم که شاید امشب به خاطر ترس از من نرفتهاند. به همین خاطر گفتم اگر دو یا سه روز دیگر در رادیو بمانند از گشنگی و تشنگی میمیرند. پس، من سه شبانهروز بیدار ماندم و به رادیو خیره گشتم، ولی، از آنها خبری نشد، به طوری که در این مدت از سردرد شدید بیتابی میکردم».
☱ یک شنونده دیگر رادیو میگوید: «در اولین سالهایی که رادیو به ایران آمد همه مردم موفق به خرید آن نمیشدند و فقط طبقه مرفه از آن استفاده میکردند، به مرور رادیو به دیگر خانهها راه پیدا کرد. بعضی از مردم به آن جعبه جادو میگفتند. جعبهای که از آن صدا به بیرون میآمد. پدربزرگ خدا بیامرزم که مرد بسیار سادهای بود اولین بار که رادیو را دید تا مدتها جلوی آن نشسته بود تا آدمهایی را که در آن حرف میزنند، ببیند و میگفت این آدمها چهطور داخل جعبه شدهاند!»
░▒▓ رادیوهای آنتندار
☱ همان طور که از قول سالمندان بیان شد دستگاههای گیرنده رادیو در ابتدا ورود همراه با آنتن بزرگی بوده است که دارنده دستگاه میبایست آن را در نقطهای از بام خانه خود نصب نماید. از این رو، نصب این آنتنها روی پشتبام منازل نشاندهنده حضور رادیو در آن خانه بود. بانوی شنوندهای در این مورد از خاطرات خود میگوید: «یک روز که از خانه یکی از همسایگان در تفرش برمیگشتم، دیدم که مردم دور خانهای جمع شدهاند. وقتی جلو رفتم و علت را پرسیدم، یکی گفت: دارند آنتن این چیز جدیدی که آمده را بالای پشت بام وصل میکنند. پرسیدم آنتن چیه؟ گفت: نمیدونم! به خانه که رفتم و جریان را برای همسرم تعریف کردم او گفت من هم شنیدهام؛ میگویند این آنتن صداها را میگیرد و به رادیو میدهد. رادیو هم صداها را پخش میکند. دیگر چیز زیادی یادم نیست فقط یادم است که یکی دو سال بعد همسرم یک رادیو خرید و با خوشحالی به خانه آورد و آنتن بزرگی را در پشت بام نصب کرد». بانوی کهنسال دیگری خاطرات خود را از آنتن رادیو اینطور بازگو میکند: «در قدیم یکی از اقوام مان جعبه بزرگی را که در دستش داشت به خانه ما آورد. خانه ما نیز پر از میهمان بود. همه با تعجب نگاه کردیم، من که در آن زمان تقریباً، کودک بودم به دیگر همسالانم گفتم این جعبه بزرگ چیه؟ فامیلمان جواب داد که رادیو است که از درون سوراخهای آن صدا بیرون میآید. او رادیو را روشن کرد، ولی، هیچ صدایی از آن درنیامد. هر کسی چیزی گفت و بالاخره، به این نتیجه رسیدند که این رادیو بدون آنتن اصلاًروشن نمیشود و باید به آن آنتن وصل کنیم. آنتن در آن زمان عبارت بود از دو تا چوب صاف و بلند که بالای آن یک سیم وصل میشد. دو تا وسیله کائوچویی نیز بود که به دو سر آنتن میبستند و سیم را از داخل آن رد میکردند که به آن «مقره» میگفتند. یک سیم هم از بالای پشتبام میکشیدند تا به رادیو وصل شده و رادیو روشن شود. بعدها رادیو ترانزیستوری به بازار آمد که آنتن سرخود داشت و با باطری کار میکرد و پدرم یکی از آنها را ۳۰۰ تومان خرید».
برداشت از دنیای اقتصاد
هو العلیم