سعید نجیبا؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
☱ بیتردید از جنگ جهانی دوم به این سو تحولات مهمی در ماهیت طبقه متوسط غربی پدید آمده است. این تحول را میتوان چنین خلاصه کرد: اگر چه تا قبل از جنگ دوم جهانی طبقه متوسطی وجود داشت که در درون خود نوعی قشربندی افقی هم عرض «طبقه متوسط بالا» و «طبقه متوسط پایین» داشت، اما، اکنون، دو طبقه متوسط آشکارا متفاوت پدید آمده است که به لحاظ قشربندی کاملاً عمودی هستند و طبقه متوسط بالا به نحو محرزی بالاتر از طبقه متوسط پایین قرار میگیرد.
☱ هر یک از این دو طبقهی متوسط بالا و پایین در درون خود خرد قشربندیهایی دارند. در واقع، امروزه، دو طبقه متوسط به جای یک طبقه متوسط وجود دارد. گر چه طبقه متوسط قدیمی که شامل تجارت پیشگان و متخصصان و مدیران میشد (با این ویژگی که نه جزء طبقه سرمایه دار محسوب میشوند و نه جزء کارگران یدی) که در کار تولید و توزیع نوع خاصی از محصولات مادی دخیل بودند، هم چنان وجود دارد، در عین حال، یک «طبقه جدید» دیگر پدید آمده است که به کار تولید و توزیع دانش و اطلاعات نمادین مشغول هستند. بیایید به این طبقه جدید نام «طبقه اطلاعاتی» را بنهیم.
☱ ریشههای اقتصادی و تکنولوژیک شکل گیری این پدیده تازه چیز جدیدی نیستند؛ تولید محصولات مادی به حدی از کفایت و اشباع رسیده است که تعداد هرچه کمتری از نیروی کار به سمت این تولید روانه میشوند. بنا بر این، تعداد بیشتر و بیشتری در بخشهای خدماتی اقتصاد جذب بازار کار میشوند. نوعی «صنعت اطلاعاتی» به وجود میآید که تعداد عظیمی از افراد را در کار تولید و توزیع دانش به کار میگیرد. این قشر جدید اجتماعی بسیار گسترده است. این عده افرادی را که در سیستم آموزشی، رسانههای ارتباطی و آژانسهای بوروکراتیک که به نیازهای غیرمادی جامعه میپردازند را شامل میشود و این امر امروزه، حجم عظیمی از شاغلان و، بلکه بخش عمدهتر شاغلان را تشکیل میدهد.
☱ این مهم است که بدانیم این «طبقه اطلاعاتی»، بسیار عظیمتر از گروهی است که سنتاً به آن ها «روشنفکر» اطلاق میشود. روشنفکران شاید تنها ردههای فوقانی طبقه اطلاعاتی را شامل میشوند و بخشی از تولیدات این صنعت را به عهده دارند. مثلاً، یک استاد دانشکده هنرهای زیبا در رشته تئاتر در طبقهای مشابه با فعالان فرهنگ مثلاً، در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و صدا و سیما را تشکیل میدهد، اما، نکته اینجاست که در همین طبقه متوسط جدید نوعی قشربندی درونی شکل گرفته است. در درون همین طبقه متوسط جدید تنشهایی پدید میآید. مثلاً، اساتید دانشکده هنر میکوشند تا از صعود دانشجویان یا فارغالتحصیلان یا تکنسینهای حرفهای به هیأت علمی برای حفظ موقعیت خود جلوگیری کنند. در عین حال، همینان در مواقعی به بهانه برخی مسایل مشترک که به منافع کل طبقه متوسط مربوط میشود با هم متحد میشوند.
☱ در حالی که فرض میشد که نبردهای طبقاتی گذشته در غرب مبتنی بر منافع اقتصادی و مادی بوده است، امروزه، این قشربندیهای جدید که در چهارچوب کلی طبقه متوسط جدید به مبارزات قشری میپردازند فرهنگها و خرده فرهنگهای خاصی برای خود پدید آوردهاند و در جهت پارهای مطالبات فرهنگی دست به اقدام میزنند. این گرایش فرهنگی با آن چه در گذشته بود متفاوت است. از نظر کسی مانند مارکس برخوردهای فرهنگی عمدتاً روبنا و نمودی از برخوردهای عمیق تر در سطوح اقتصادی بود، اما، این ایده حداقل در مورد برخوردهای اجتماعی امروز صدق نمیکند. چرا که، امروزه، مطالبات فرهنگی و هویتی به مطالبات درجه اول تبدیل شدهاند. این امر در مورد جنبشهای زنان، محیط زیست، ضد انتظامات هنجاری و دینی و… صدق میکند و در همگی آن ها آن چه مهمتر است مطالبات هویت یابی کنشگران از طریق این جنبشها و هم چنین، پارهای منافع فرهنگی در رقابت با منافع فرهنگها و خرده فرهنگهای دیگر است.
☱ اگر به جنبشهای اجتماعی جدید توجه کنیم، دو وجه اساسی و بی سابقه در این جنبشها میبینیم که تحلیل آن ها را بسیار پیچیده میکند؛
☱ نخست آن که این جنبشها منافعی را دنبال میکنند که براساس پایه و مقام آموزشی و میزان تحصیلات عالیه قشرهای دیگر و بخشی از حکومت که در مقابل، امتیازات آن مقاومت میکند ابراز میگردد. چنین مطالبهای آشکارا مطالبهای خارج از منطق بازار سرمایه داری است و به تولید یک نیروی اجتماعی به اتکاء نوعی سرمایهی فرهنگی منجر میشود. در واقع، قشربندیهای فرهنگی، به نحو بسیار پیچیدهتری نسبت به برخوردهای اقتصادی وارد منازعه میشوند.
☱ نکته دوم در این جنبشها آن است که قدرت هر قشر از طبقه جدید بستگی نزدیکی به سهم آن از ساختار بوروکراتیک دولت یا میزان نفوذی دارد که آن ها در آن دارند. این بدان معناست که رقابت درونی این اقشار درونی طبقه جدید به تقویت مداوم قدرت مداخله گر دولت رفاهی و مداخله گر در صحنه اجتماعی بستگی دارد. به عبارت دیگر، این رقابتها بیش از پیش به تولید نیروهای اجتماعی برای تقویت دستگاه بوروکراتیک علیه سایر طبقات میشود. این بدان معناست که نفوذ و قدرت هر چه بیشتر این طبقه جدید به غلبه هر چه بیشتر صبغههای چپ در سیاست و گسترش قدرت بوروکراتیک میانجامد.
مآخذ:...
هو العلیم