برداشت آزاد از دکتر محمّد غضنفری؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
░▒▓ ۱. پیش در آمدی بر ”نظریّه نزاکت“
▬ گر چه در چند دههی اخیر در حوزهی مطالعات زبانشناسی نظریّهها و پارادایمهای گوناگونی در باره «اصول نزاکت» (politeness principles) مطرح شدهاند، با این وجود، تقریباً، همه پژوهشگران این عرصه بر این نکته اتفاق نظر دارند که موضوع «نزاکت» یکی از زیرشاخههای منظورشناسی (pragmatics) شناخته میشود. از سوی دیگر، تردیدی نیست که زبان یکی از پیچیدهترین پدیدههای انتزاعی مختصّ به نوع انسان است. با وجود آن که نقش اساسی زبان فراهم آوردن امکان ارتباط میان آدمیان است، اما، نقش آن تنها به همین قلمرو ختم نمیشود و از آن فراتر میرود و به مثابه یک کنش اجتماعی در عرصه زندگی بر روابط انسانها تأثیرات ژرفتری بر جای میگذارد، به گونهای که در هر ارتباط کلامی موقعیت اجتماعی گوینده و شنونده نسبت به یکدیگر، احساسات و عواطف متقابل آنان نسبت به هم، نوع ارتباط اجتماعی فی ما بین آنان (مثلاً، دوستانه/خصمانه، آشنا/غریبه، خودی/بیگانه، و...) و نظایر اینها بازتاب خود را در زبان پیدا میکنند. بنا بر این، در منظورشناسی، که خود یکی از شاخههای زبانشناسی جدید محسوب میشود، نحوه کار برد زبان در امر ارتباط میان انسانها و نیز ساز و کار نزاکت مورد بحث قرار میگیرد.
▬ بنا بر «نظریّه نزاکت»، که اولین بار به گونهای جامع و فراگیر در سال ۱۹۷۸ و، سپس، با اصلاحاتی در سال ۱۹۸۷ به قلم براون و لوینسون تدوین شده است و به منزله پدیدهای جهانشمول در زبانها و فرهنگها و در همه عصرها شناخته میشود، سخن گویان هر زبان در ارتباطهای کلامی روزانه خود با «گفتار-کنشهایی» (speech acts) مانند درخواست، گلایه، انتقاد، تعریف و تمجید، قول دادن، و... سر و کار دارند که بر زبان آوردن هر یک از آنها به خودی خود میتواند تهدیدی برای «حیثیت» (face) مخاطب (و نیز گاهی تهدید حیثیت خود گوینده) باشد. بنا بر این، عنصر کلیدی و برانگیزاننده گفتمان نزاکت را «حفظ حیثیت» تشکیل میدهد. به بیان دیگر، به کارگیری راهکارهای نزاکت در گفتمان، چه در گفتار و چه در نوشتار، از میزان تهدید حیثیت (چه نسبت به مخاطب و چه نسبت به گوینده) فرو میکاهد و سخن یا گفتار-کنش ادا شده را برای طرفین گفت و گو پذیرفتنی و ملایم میسازد.
▬ از دیدگاه پژوهشگرانی مانند لیچ و براون و لوینسون، نزاکت به منزله یک راهبرد (استراتژی) یا مجموعهای از راهبردها تلقی میشود که گویشوران یک زبان برای تحقق هدفهایی مانند برقراری یا تداوم روابط مسالمت آمیز با مخاطبان خود به کار میگیرند.
▬ اما اصطلاح «حیثیت» را اولین بار اروین گافمن (Ervin Goffman) در سال ۱۹۶۷ وارد مباحث جامعهشناسی زبان و تحلیل گفتمان کرد و مراد وی از آن «مناعت طبع» یا تصویری است که هر فرد در عرصه اجتماعی برای خویشتن قایل است. به بیان دیگر، تصوری که هر عضو جامعه در عرصه عمومی از خویشتن در ذهن دارد، حیثیت او را رقم میزند. حیثیت خصوصیتی انسانی است و در همه افراد بشر به صورت یک نیاز درونی و شخصیتی جلوه گر میشود. بنا بر تحلیل براون و لوینسون، نیاز به حیثیت در افراد در دو چهره نمایان میشود:
▬ اینکه هر فردی دوست دارد در حوزه امور شخصی خود استقلال عمل داشته باشد، یا حریم خصوصی او از دخالت دیگران مصون بماند.
▬ اینکه هر کس دوست میدارد کارها و رفتارهای او مورد تأیید و تمجید دیگران واقع شود.
▬ حیثیت نوع اول اصطلاحاً «حیثیت منفی» و نوع دوم «حیثیت مثبت» خوانده میشود. برای مثال، وعده انجام کاری را به کسی دادن، از آنجا که عرصه آزادی عمل گوینده را محدود میکند، نوعی تهدید حیثیت منفی است. در صورتی که پوزش خواستن از کسی به خاطر اقدامی نادرست، از آن دیدگاه که رفتار انسان مورد ستایش و تأیید دیگران قرار نگرفته است، از نوع تهدید حیثیت مثبت به حساب میآید.
▬ همان گونه که پیشتر یادآور شدیم، و شایسته است مورد تأکید مجدد قرار گیرد، ساز و کار نزاکت مختص زبان فارسی یا هر زبان دیگری نیست و پدیدهای است جهانی و در همه زبانها حضور دارد. تفاوتی که از این نظر، در زبانها وجود دارد در میزان شدت و ضعف یا بسامد حضور فرمهای احترام آمیز در گفتمان است. برای مثال، در زبانهای شرقی عموماً و در زبان ژاپنی خصوصاً بسامد فرمهای احترام آمیز از زبانهای مغرب زمین بیشتر است. تفاوت در این مورد تا جایی است که مثلاً، در نظر بسیاری از ژاپنیها زبان انگلیسی زبانی «خشن» و، حتی، «عاری از نزاکت» جلوه میکند. در حالی که در زبانهایی مانند فارسی و انگلیسی، احترام و نزاکت نسبت به مخاطب را معمولاً، در نشانههای خطابی (مانند آقای/خانمِ... استاد... دکتر... حضرت آیت الله، و...) بیان میکنیم، در بعضی زبانهای شرقی مانند کُرهای و ژاپنی بسیاری از مقولههای دستوری (مانند اسمها، صفتها، فعلها، و...) نیز تغییر میکنند. آن چنان که ماتسوموتو آورده است، در زبان ژاپنی امکان ندارد که گوینده در سخن خود رابطه خویشتن با مخاطب را نادیده انگارد. او برای نمونه، جمله خبری امروز شنبه است را مثال میآورد و میافزاید فعل ربطی همین جمله (یعنی معادل «است» در فارسی و «is» در انگلیسی)، بسته به موقعیت اجتماعی مخاطب، در ژاپنی میتواند به سه صورت متمایزٍ ساده (دا)، احترام آمیز (دسو)، و فوقالعاده احترام آمیز (دگوزایماسو) بیان شود!
▬ در همین ارتباط، نقل نمونهای از کاربرد زبان مؤدبانه و تعارفآمیز در میان مسلمانان اردو زبان اهل دهلی، هندوستان، خالی از لطف نخواهد بود. سخن گویان این جامعه زبانی اگر بخواهند کسی را به منزل خود دعوت کنند، جمله تعارفآمیزی به کار میبرند که براون و لوینسون برگردان انگلیسی آن را این گونه آوردهاند: Please bring your ennobling presence to the hut of this dustlike person sometime.
▬ که برگردان فارسی آن تقریباً، چنین خواهد بود: «تمنا میکنم با تشریف فرمایی خود به کلبه این خاک پای مبارک سرافرازمان فرمایید».
▬ تردیدی ندارم که چنین جملات تعارفآمیزی در زبان فارسی کم نیست و بنا بر این، جمله بالا دست کم شگفتی ما فارسی زبانها را چندان بر نخواهد انگیخت!
... ادامه...
░▒▓ ۲. پیشینه پژوهش در زمینه «زبان تعارف و احترام» در فارسی
▬ از آنجا که رشته منظورشناسی خود از پیشینه چندان دیرینهای برخوردار نیست و سرآغاز آن به سالهای میانی سده بیستم و نظریات آستین (J. L. Austin)، فیلسوف بریتانیایی، در باره زبان و نیز دو تن از شاگردان وی، یعنی، گرایس (H. P. Grice) و سرل (J. R. Searle)، باز میگردد، انتظار زیادی نمیتوان داشت که مطالعات مرتبط با حوزه گفتمان نزاکت، به خصوص در زبان فارسی، از گستردگی چندانی برخوردار باشد. گر چه در زبان انگلیسی در این عرصه در دهههای اخیر مطالعات نسبتاً مفصلی انجام گرفته است، شوربختانه باید اعتراف کرد که پژوهشهای انجام شده در این زمینه در کشور ما به عدد انگشتان یک دست هم نمیرسد. در این میان، میتوان به مقاله پژوهشی نسبتاً جامع کشاورز به زبان انگلیسی اشاره کرد، که عناوین و ضمایر خطابی را در دوران پس از انقلاب مورد بررسی قرار داده است. بررسی دیگری که در زمینه زبان تعارف و احترام در میان گویشوران فارسی انجام گرفته پایان نامهای است دکتری و نیز مقالهای برگرفته از آن، هر دو به زبان انگلیسی و به قلم خانم سوفیا کوتلاکی. وی دو گفتار-کنش تعارف (offer) و سپاسگزاری را محور پژوهش خود قرار داده و از تحلیل دادهها به این نتیجه میرسد که بر خلاف ادعای براون و لوینسون، که تعارف و سپاسگزاری را، به ترتیب، تهدیدکننده حیثیت مخاطب و گوینده میشمرند، در میان گویشوران فارسی، این دو گفتار-کنش نه تنها عامل تهدید حیثیت نیستند، بلکه موجب تحکیم حیثیت و پیوند هرچه بیشتر طرفین گفت و گو به شمار میآیند. نگارنده این مقال را نیز پژوهشی است منتشر ناشده در زمینه کاربرد زبان مؤدبانه در گفتمان سیاسی ایران، که در سال ۲۰۰۷ در قالب یک سخنرانی در همایش بینالمللی آموزش زبان در کوالالامپور ارائه شده است.
▬ اما چهارچوبی که به نظر این نگارنده در زمینه تحلیل راهبردهای نزاکت و زبان تعارف در میان فارسی زبانها از کارآیی بیشتری برخوردار است، پژوهشی است که یک زبانشناس امریکایی به نام ویلیام بیمن (William Beeman) انجام داده است. او طی اقامت چند سالهای که در ایران در دهه هفتاد میلادی داشته است، در مطالعات خود در زمینه زبان تعارفآمیز و گفتمان مؤدبانه فارسی زبانان به تعمیمها و نکات جالبی رسیده است. از دیدگاه وی، در زبان فارسی امروز، ساز و کار نزاکت بیشتر از طریق دو راهکار «خوار-خویشتنی» (self-lowerin) و «بزرگداشت مخاطب/دیگران» (other-raising) تحقق مییابد. راهکار «خوار-خویشتنی» هنگامی به کار میرود که شخص در گفتن یا نوشتن به خویشتن اشاره میکند، مانند «بنده»، «حقیر»، «چاکر»، «مخلص» و جایگزینهای دیگری که برای رعایت نزاکت و فروتنی به جای ضمیر «من» به کار برده میشوند. بیان فروتنانه منحصر به عبارتهای اسمی نیست؛ عبارتهای فعلی خاصی نیز غالباً به تبع عبارتهای اسمی برای رعایت نزاکت و شکسته نفسی به کار میروند، نظیر: «عرض کردن» به جای «گفتن»، «خدمت رسیدن» به جای «نزد کسی آمدن»، و مانند اینها.
▬ راهکار «بزرگداشت مخاطب/دیگران» در مواردی به کار میرود که گوینده یا نویسنده در باره شخص دیگری سخن میگوید، چه این شخص مخاطبِ گوینده (یعنی دوم شخص) باشد و چه شخص غایب (یعنی سوم شخص) باشد. برای مثال، امروزه، فارسی زبانها در خطاب به دوم شخص مفرد غالباً برای رعایت نزاکت و احترام به جای ضمیر «تو» ضمیر «شما» را به کار میبرند و برای محکم کاری، حتی، فعل جمله را نیز به صورت جمع صرف میکنند (مثلاً «شما اشاره فرمودید که...»)، چرا که، کاربرد «تو» چه بسا از سوی مخاطب نیز توهین آمیز تلقی شود. در اشاره به سوم شخص مفرد نیز سخن گویان امروز زبان فارسی برای حرمت بخشیدن و اعتلای فرد مورد اشاره به جای ضمیر «او» ضمیر جمع «ایشان» را به کار میبرند و فعل جمله را نیز نخست از میان معدود فعلهای خاصی (مانند «فرمودن» به جای «گفتن»، «تشریف فرما شدن» به جای «وارد شدن» و... ) بر میگزینند و، سپس، صورت آن فعل خاص را از مفرد به جمع تبدیل میکنند (مثلاً، «ایشان فرمودند...» که صورت احترام آمیز جمله بیپیرایه «او گفت...» است).
▬ علاوه بر دو راهکار بالا، سامانه جهانشمول دیگری در زبانها در کار است که سخن-گویان هر زبان از طریق آوردن «عناوین احترام آمیز» (honorifics) بر سر نام افراد نسبت به آنان ادای احترام میکنند و مراتب نزاکت را به جای میآورند. در این فرایند، در واقع، هردو راهکار «خوار-خویشتنی» و «بزرگداشت دیگران» همزمان در کارند، به گونهای که گوینده یا نویسنده با خطابی احترام آمیز مخاطب خود را در جایگاهی بالاتر و والاتر از خویشتن مینشاند و در حقیقت، برای رعایت نزاکت خود را از نظر موقعیت اجتماعی فروتر از او قرار میدهد. برای نمونه، ما فارسی زبانها به جای آنکه کسی را صرفاً «تو» خطاب کنیم، بسته به جایگاه اجتماعی مخاطب و موقعیت گفتمان، ممکن است به کاربرد رسمی و تشریفاتی زبان روی آوریم و او را با عنوان «جناب عالی»، «حضرت عالی»، «سرکار» و مانند اینها مورد خطاب قرار دهیم.
▬ پس از این پیش درآمد، به موضوع اصلی سخن باز گردیم. آنچه در این پژوهش بدان خواهم پرداخت پرسشهایی از این دست خواهد بود:
▬ در زبان نوشتاری پارسی سده پنجم، یعنی، روزگار ابوالفضل بیهقی، نویسنده نامدار ایرانی، ساز و کار بیان مؤدبانه چگونه بوده است؟
▬ آیا هیچ یک از راهکارهای زبان مؤدبانه امروز فارسی، که مختصری از آنها را در بالا آوردیم، در روزگار بیهقی متداول بوده است؟
▬ آیا از روزگار بیهقی تا کنون، زبان فارسی شاهد تحول و تطوری در زمینه ساز و کار بیان مؤدبانه بوده است؟
▬ در ادامه بحث، نگارنده خواهد کوشید، در حد توان خود، پاسخ پرسشهای بالا را جست و جو و عرضه نماید.
░▒▓ ۳. زبان مؤدبانه در متن تاریخ بیهقی
▬ از لوازم زبان مؤدبانه عفت کلام است. به طور کلی، یکی از خصوصیات برجسته شیوه نویسندگی بیهقی عفت قلم اوست. جز در موارد بسیار نادری که در باره طغیانگران و «عاصیان» و کسانی که به باور او نسبت به سلطان «خیانت» ورزیدهاند و «کافر نعمت» شدهاند، زبان درشت و ناهموار به کار نمیگیرد. تا آنجا که «در جستن هنر و نثار کردن سخن تحسین آمیز سخاوتمند است؛ میکوشد تا در هر کسی حسنی به بیند و آن را با چربترین بیان به قلم میآورد... هنگامی که با کسی موافق نیست، میکوشد تا در کنار عیبش، هنر نیز بیابد». عدالت، میانه روی و حسن نظر او تا حدی است که، حتی، در سخن گفتن در باره دشمنانش—کسانی مانند بوسهل زوزنی—نیز انصاف نگاه میدارد و گشاده دستی به خرج میدهد، چنانکه در باره بوسهل زوزنی مینویسد: «مردی امام زاده و محتشم و فاضل و ادیب بود».
▬ زبان مؤدبانه بیهقی را از دیدگاه «نظریّه نزاکت» از چند زاویه میتوان مورد بررسی و تحلیل قرار داد. برای سهولت کار، موارد بیان احترام آمیز در متن کتاب بیهقی در چهار دسته جداگانه مورد بررسی قرار گرفته، مثالها و مصداقهایی از هر مقوله از متن کتاب برگرفته شده و در جای خود ارائه گردیده است. این مقولههای چهارگانه عبارتند از:
▬ عناوین و القاب احترام آمیز.
▬ فعلها و عناوین خطابی بیانگر نزاکت.
▬ عدول از مخاطب به غایب برای رعایت نزاکت.
▬ فعلها و عبارتهای اسمی بیانگر فروتنی («خوار-خویشتنی»).
░▒▓ الف عناوین و القاب احترام آمیز
▬ در تاریخ بیهقی، چند عنوان احترام آمیز مکرراً به کار رفتهاند که کاربرد آنها صرفاً به مردان اختصاص داشته است و امروزه، در زبان فارسی دیگر کاربرد چندانی ندارند. از میان این دسته از عناوین کتاب بیهقی، دو، سه تای آنها از بسامد بیشتری برخوردارند: یعنی، عناوین «خداوند»، «خواجه» و «امیر».
▬ عنوان «خداوند» را در کنار عناوین دیگری مانند «سلطان» و «امیر» غالباً برای پادشاه به کار برده است. کاربرد عنوان «خداوند» با این معنا شاید برای فارسی زبانهایی که با زبان بیهقی و ادبیات کلاسیک فارسی آشنایی کافی ندارند مایه اندکی شگفتی باشد. به نمونههای زیر، که به طور
▬ تصادفی از متن تاریخ بیهقی انتخاب شدهاند، بنگرید:
▬ در ابتدای کتاب بیهقی، در «نامه حشم تگینآباد»، آمده است: «زندگانی خداوند عالم، سلطان اعظم، ولی، النعم دراز باد...».
▬ پس از مرگ خوارزمشاه و تعیین هارون، پسر او به جانشینی وی در ولایت خوارزم، پسر دیگر او، با وجود نومید شدن از جانشینی پدر، در محضر سلطان میگوید: «بنده یک روز خدمت و دیدار خداوند را به همه نعمت ولایت دنیا برابر ننهد». [ضمناً، توجه داشته باشید که در ابتدای این جمله واژه «بنده» نیز از مصادیق بیان حاکی از خوار-خویشتنی است، که در ادامه بحث به آن خواهیم پرداخت].
▬ در ماجرای درگذشت وزیر و رایزنی مسعود با بزرگان برای برگزیدن جانشینی برای وی، بونصر مشکان به امیر میگوید: «و خداوند هم بندگان و چاکران شایسته دارد».
▬ پس از وقایع خوارزم، که سلطان به وزیر بدگمان شده است، بونصر مشکان وی را به ملایمت اندرز میدهد: «زندگانی خداوند دراز باد، مهمات را نباید گذاشت که انبار شود، و خوار گرفتن کارها این دل مشغولی آورده است... چون خداوند میداند که چنین است و این مرد وزیر است و چند خدمت که وی را فرموده آمد نیکو به سر برد و جان و مال پیش داشت، بر وی بدگمان بودن و وی را متهم داشتن فایده چیست؟ که خلل آن به کارهای خداوند باز گردد...».
▬ گاهی عنوان «خداوند» را به همراه عنوان مترادف آن و با صفات دیگری آورده است. بونصر در نامهای که به فرمان سلطان به احمد عبدالصمد مینویسد و او را برای وزارت به درگاه میخواند آورده است: «دیگر، خداوند، سلطان بزرگ، ولی، النعم که... بونصر مشکان را جایگاه آن سر داشته است و...».
▬ بوعبدا... پارسی از قول وزیر به بوبکر حصیری میگوید: «هر چند خداوند سلطان فرموده بود تا تو را و پسرت را هر یکی هزار عقابین بزنند، من بر تو رحمت کردم و چوب به تو بخشیدم».
▬ در داستان بر دار کردن حسنک وزیر، بیهقی خود او را هم مقصر میشمرد: «و چاکران و بندگان را زبان نگاه باید داشت با خداوندان، که محال است روباهان را با شیران چخیدن».
▬ اما گویا این عنوان منحصر به شخص پادشاه نبوده و در موارد نادری به بزرگان دیگری مانند وزیر هم اطلاق میشده است. ماجرای آوردن حسنک به دیوان و تکریم وی از سوی وزیر و اعتراض بوسهل زوزنی به وزیر معروف است: «بو سهل را طاقت برسید. گفت»: خداوند را کرا کند که با چنین سگ قرمطی که بر دار خواهند کرد به فرمان امیرالمؤمنین چنین گفتن؟».
▬ در جای دیگری از متن که بوسعید بغلانی بونصر مشکان را به باغ خود در حومه غزنین دعوت میکند و او را آن «شراب بازپسین» مینوشاند، که گفتند سبب مرگ او شده است، میخوانیم: «بوسعید گفت»: این باغچه بنده در نیم فرسنگی شهر خوش ایستاده است. خداوند نشاط کند که فردا آنجا آید».
▬ اما عنوان «خواجه» لقب وزیران و صاحبان دیوان بوده است و در تاریخ بیهقی شاید از همه عناوین دیگر بسامد آن بیشتر باشد.
▬ طاهر دبیر به بیهقی در باره استادش میگوید: «منکر نیستم بزرگی و تقدم خواجه عمید بو نصر را و حشمت بزرگ که یافته است از روزگار دراز...».
▬ در موضوع فرا خواندن احمد حسن میمندی به وزارت، بیهقی مینویسد: «و از هرات نامه توقیعی رفته بود با کسان خواجه بو سهل زوزنی تا خواجه احمد حسن به درگاه آید».
▬ عنوان «خواجه» بدون این که اسمی به دنبال آن بیاید به تنهایی هم به کار میرفته است. در داستان حضور حسنک در دیوان مسعود، که بیهقی در شرح آن به حق داد سخن داده است و یکی از زیباترین دیالوگهای غم انگیز تاریخ را رقم زده است، عنوان «خواجه» چندین مرتبه تکرار شده است. این فصل از تاریخ بیهقی به فرازی از یک رمان میماند که طی آن نویسندهای توانا با قلم سحر آمیز خود کاراکترهای رنگارنگ را یک یک به صحنه میآورد، نقش و سخن و حالات و عواطف هر یک را به بیانی گیرا و تأثیر گذار بازگو میکند، و چنان فضای واقعیت نمایی بر داستان حاکم میکند که گویی خواننده متن خود در صحنه ماجرا درگیر است، به گونهای که او را یارای فروگذاشتن کتاب و رها کردن دنباله داستان نیست: «امیر خواجه را گفت»: به طارم باید نشست که حسنک را آنجا خواهند آورد با قضات و مزکیان تا آنچه خریده آمده است جمله به نام ما قباله نبشته شود...» خواجه گفت: «چنین کنم».
▬ بیهقی در ادامه این سناریوی تراژیک آورده است: «چون حسنک بیامد، خواجه بر پای خاست».
▬ و میخوانیم که این مکرمت وزیر «نیک از جای شدن» و «با خویشتن ژکیدن» بوسهل را به دنبال دارد، به خصوص در آن هنگام که: «خواجه بزرگ روی به حسنک کرد و گفت»: خواجه چون میباشد و روزگار چگونه میگذارد؟» گفت: «جای شکر است». خواجه گفت: «دل شکسته نباید داشت که چنین حالها مردان را پیش آید...» بوسهل را طاقت برسید... خواجه به خشم در بوسهل نگریست. حسنک گفت: «سگ ندانم که بوده است... این خواجه که مرا این میگوید، مرا شعر گفته است و بر در سرای من ایستاده است...».
▬ عنوان «خواجه» به همراه القاب و صفات دیگری نیز آمده است. در همان نامهای که بونصر به احمد عبدالصمد نوشته است میخوانیم: «زندگانی خواجه سید دراز باد و در عز و دولت سالهای بسیار بزیاد... چند دراز باید کرد، سخت زود آید، که صدر وزارت مشتاق است تا آن کس که سزاوار آن گشته است و آن خواجه سید است به زودی اینجا رسد و چشم کهتران به لقای وی روشن گردد...».
▬ عنوان «امیر» را بیشتر برای شخص سلطان به کار برده است، گر چه با اسامی وزیران و شاهزادگان هم آن را آورده است. به نمونههای زیر نگاه کنید.
▬ در قضیه بیماری و مرگ بونصر مشکان، بیهقی آورده است: «روز آدینه بود. امیر را آگاه کردند. گفت»: نباید که بو نصر حال میآورد تا با من به سفر نیاید؟»... امیر ابوالعلا را گفت تا آنجا رود و خبری بیارد... بوالعلا آمد، و مرد افتاده بود... نومید برفت و امیر را گفت: «زندگانی خداوند دراز باد، بونصر برفت و بونصر دیگر طلب باید کرد». امیر آوازی داد با درد و گفت: «چه میگویی؟»....
▬ در شرح جنگ و گریز حصار دندانقان، تلاش مودود، پسر سلطان مسعود، را میستاید: «و امیر مودود را دیدم رضی الله عنه خود روی به قربوس زین نهاده و شمشیر کشیده به دست و اسب میتاخت و آواز میداد لشکر را که»: ای ناجوانمردان! سواری چند سوی من آیید». البته، یک سوار پاسخ نداد...».
▬ در مقایسه شخصیت حسنک و بوسهل زوزنی، این گونه اظهار نظر میکند: «و بوسهل با جاه و نعمت و مردمش در جنب امیر حسنک یک قطره آب بود از رودی».
▬ عنوان احترام آمیز دیگری که شایسته یادآوری است، عنوان «خاتون» است که از آن نظر که به بانوان متشخص اطلاق میشده است در خور توجه است، گر چه به باور شیرینبیانی و به دلایلی که او برشمرده است، در این دوره، زنان در نوعی فراموشی فرو میروند و «دوره غزنویان دوره زن نبوده است، و از تاریخ بیهقی که آینه زمان است، نمیتوان انتظار گرفتن مطالب سرشار و غنیای راجع به زن داشت».
▬ در باره عنوان «خاتون»، قیام الدین راعی، نویسنده افغانی، نوشته است: «این کلمه که به معنای زن و خانم، تا امروز نیز مورد استعمال دارد، از جمله لغات مغولی است».
▬ در دستورنامه (مشافهه) ی که با ابوالقاسم حصیری مبنی بر خواستگاری از دختر قدرخان، خاقان ترک، و دختر پسر و، ولی، عهد او میفرستد، مسعود تأکید میکند: «اما چنان باید که این دو کریمه از خاتونان باشند...».
░▒▓ ب کاربرد فعلها و عناوین خطابی بیانگر نزاکت و احترام
▬ در زبان بیهقی بسیاری از کاربردهای تعارفآمیز امروز را نمییابیم. همان گونه که در مقدمه اشاره شد، میدانیم که در زبان فارسی امروز در اشاره به سوم شخص مفرد غایب، برای رعایت نزاکت، غالباً ضمیر «ایشان» را به جای «او» یا «وی» به کار میبریم و فعل جمله را هم به صورت جمع میآوریم، مانند: ایشان گفتند... یا مخاطب را به جای آنکه با ضمیر «تو» مورد خطاب قرار دهیم، ضمیر جمع «شما» را با فعل جمع به کار میبریم، مانند: شما گفتید... در بیان بیهقی این گونه کاربرد ابداً جایی ندارد. حتی، در اشاره به شخص پادشاه هم ضمیر مفرد «او» یا «وی» را به کار میبرد و فعل را هم مفرد صرف میکند. در باره سلطان مسعود چنین داوری میکند: «اما چون تقدیر چنان بود که او در روزگار ملک با درد و غبن باشد و خراسان و ری و جبال و خوارزم از دست وی بشود چه توانست کرد جز صبر و استسلام؟».
▬ در فصلی که جد و جهد سلطان در تعقیب ترکمانان را شرح میدهد، مینویسد: «بیشتری از شب بیدار بود، کار میساخت و غلامان را اسب میداد».
▬ در موارد معدودی که افعال خاص (مانند «فرمودن») را برای رعایت نزاکت به کار میبرد هم قواعد دستوری را برهم نمیزند و فعل با فاعل مطابقت دارد. در همان فصل آمادهسازی لشکر برای تعقیب ترکمانان میخوانیم: «[سلطان] در معنی خزانه و هر بابی احتیاط میفرمود».
▬ در واقع، ه جنگ دندانقان و هزیمت مسعود و لشکریانش آورده است: «امیر براند. پس، فرمود که»: راه حوض گیرید». و آن راه گرفت و...».
▬ بو سهل حمدوی در نامهای به وزیر مینویسد: «سلطان چنین چیزهای ناصواب میفرماید؛ خواجه بهتر داند که چه میفرماید».
▬ در وقایع سال ۴۲۲ هجری میخوانیم: «امیر مسعود ـرضی الله عنه این روز از کوشک در عبد الاعلی سوی باغ رفت تا آنجا مقام کند... و یک سال که آنجا رفتم، دهلیز و درگاه و دکانها همه دیگر بود که این پادشاه فرمود...».
▬ پس از رایزنی مسعود با بزرگان در مورد برگزیدن جانشینی برای وزیر در گذشته، بیهقی مینویسد: «امیر فرمود تا دوات آوردند و به خط خویش ملطفهای نبشت...».
▬ در واقع، ه لشکر کشی سلطان مسعود به آمل، بیهقی با لحن ملایم و در عین حال، تأسف باری مسعود را سرزنش میکند: «بایستی که امیر رضی الله عنه در چنین ابواب تثبت فرمودی».
▬ پس از دریافت نامهای در باب آشوبی که سلجوقیان در خراسان بر پا کردهاند، سلطان نگران میشود: «امیر سخت اندیشه مند شد و جوابها فرمود که...».
▬ در صحبت از بزرگان دیگر، غیر از پادشاه، هم فعل احترام آمیز «فرمودن» را به کار برده است. در فصل شرح درگذشت بونصر مشکان، مینویسد: «استادم به باغ رفت و بوالحسن دلشاد را فرمود تا آنجا آمد... پس، پیش امیر رفت و پنج و شش نامه عرض کرد و به صفه باز آمد و جوابها بفرمود».
▬ نکته دیگری که در انشای بیهقی باید بدان اشاره کرد، کاربرد واژه «عالی» در ترکیب با واژگانی دیگر، به صورت مضافالیه، برای رعایت نزاکت در سخن گفتن از امور یا چیزهایی است که غالباً به شخص سلطان مربوط میشوند. در بیان بیهقی، این واژه در بعضی موارد، یعنی، در مواردی که حکام و محتشمان را طرف خطاب قرار میدهد، تقریباً، با همان معنایی به کار رفته است که عناوین خطابی «جناب عالی» و «حضرت عالی»، در ترکیب با اسامی دیگر (مانند: فرمایش حضرت عالی، نظر جناب عالی و... )، امروزه، در زبان فارسی به کار میروند، اما، در موارد دیگری هم به معانی دیگری مانند «شاهانه» و «ملوکانه» نزدیک است.
▬ هنگامی که مسعود در نیشابور به سر میبرد، پیکی از هرات میرسد و خبر درگذشت وزیر را به ریاست دیوان رسایل اعلام میکند: «خواجه احمد بن حسن پس از حرکت رایت عالی به یک هفته گذشته شد».
▬ و بیهقی ادامه میدهد که بونصر مشکان، استاد وی، این خبر را به سلطان میرساند: «خداوند عالم را بقا باد. خواجه بزرگ، احمد، جان به مجلس عالی داد.»
▬ در نامهای که بونصر مشکان به فرمان امیر به احمد عبدالصمد مینویسد و او را به وزارت سلطان میخواند، آورده است: «و نامه سلطان من نبشتم به فرمان عالی، به خط خویش... و به خط عالی ملطفهای درج آن است؛ و این نامه از خویشتن هم به مثال عالی نبشتم».
▬ در رایزنی امیر با بزرگان برای تعیینسالاری محتشم و کاردان برای ری، وزیر چنین اظهار نظر میکند: «بنده آنچه دانست باز نمود و شک نیست خداوند بیندیشیده باشد و پرداخته، که رأی عالی برتر است از همه».
░▒▓ ج عدول از صیغه مخاطب به غایب برای رعایت نزاکت
▬ کاربرد احترام آمیز دیگری که در تاریخ بیهقی آمده است، عدول از صیغه مخاطب به صیغه غایب است، بدین معنی که برای رعایت نزاکت، دوم شخص یا مخاطب به سوم شخص غایب تبدیل شده و فعل آن هم به تبع آن به صیغه سوم شخص آمده است.
▬ در دعوت از احمد حسن میمندی به وزارت، بیهقی مینویسد: «بوسهل آمد و پیغام امیر آورد که خداوند سلطان میگوید خواجه به روزگار پدرم آسیبها و رنجها دیده است و ملامت کشیده؛ و سخت عجب بوده است که وی را زنده بگذاشتهاند؛ و ماندن وی از بهر آرایش روزگار ما بوده است، باید که درین کارها تن در دهد...».
▬ پس از تصمیم مسعود برای گزینش احمد عبدالصمد به وزارت، سلطان در خلوت به رایزنی با بو نصر مشکان مینشیند و او تصمیم سلطان را این گونه ستایش و تأیید میکند: «بونصر گفت»: سخت نیکو اندیشیده است».
▬ و سلطان در نوشتن نامه به احمد عبدالصمد به بونصر دستور میدهد: «به خط خویش چیزی نبیس، و یاد کند که اگر به غیب وی خللی افتد به خوارزم، معتمدی به جای خود نصب کند».
▬ و بونصر در همان نامه خطاب به احمد عبدالصمد مینویسد: «چند دراز باید کرد؛ سخت زود آید...».
▬ در دعوت بوسعید بغلانی بونصر را به باغچه خود در بیرون شهر، خواندیم: «خداوند نشاط کند که فردا آنجا آید».
▬ در نگارش بیهقی تنها عدول از صیغه مخاطب به غایب نیست که بیانگر احترام به مخاطب است؛ گاهی متکلم نیز به صیغه غایب صرف میشود که بیانگر فروتنی و «خوارخویشتنی» گوینده باشد.
▬ بیهقی در استعفا خواستن از شغل دبیری، به سلطان مینویسد: «بنده را قوتی که در دل داشت برفت... اگر رأی عالی بیند، بنده به خدمت دیگر مشغول شود».
░▒▓ د فعلها و عبارتهای اسمی خاص بیانگر «خوار-خویشتنی»
▬ بیان فروتنانه و سخن گفتن با تواضع را بیمن ذیل مقوله «خوار-خویشتنی» (self-lowering) مورد بحث قرار داده است. به طور کلی، این راهکار از طریق یک دسته از فعلهای خاص، مانند «عرض کردن»، «عرضه کردن»، «خدمت رسیدن» و مانند اینها و عبارتهای اسمی خاصی، نظیر «بنده»، «حقیر»، «مخلص» و امثال اینها، متجلی میشود. نمونههای هر دو دسته از این نوع کاربرد را در تاریخ بیهقی به وفور میتوان یافت. به مثالهای زیر بنگرید.
▬ بیهقی آورده است که بونصر مشکان، پس از دریافت خبر درگذشت وزیر، موضوع را به سمع پادشاه میرساند: «و استادم چون نامه بخواند، پیش امیر شد و نامه عرضه کرد».
▬ در فصل درگذشت استادش، بیهقی آورده است: «پس پیش امیر رفت و پنج و شش نامه عرض کرد و به صفه باز آمد و...».
▬ در تاریخ بیهقی، هر جا متکلمی در حضور بزرگی مانند پادشاه سخن میگوید، یا کسی در نوشتهای شخص سلطان را خطاب قرار میدهد، معمولاً، از کاربرد ضمیر «من» خودداری میکند و در عوض، واژه بدیل «بنده» یا «این بنده» را به کار میبرد. گویا این گونه بیان حاکی از فروتنی در روزگار بیهقی بیشتر در محضر پادشاه معمول بوده، چنانکه در موقعیتهای متعدد دیگری، خود وی در اشاره به خویشتن به سادگی ضمیر «من» را به کار میبرد. نمونههای زیر را ملاحظه کنید.
▬ پس از سرزنش ملایم مسعود در واقع، ه آمل، بیهقی از خوانندگان خود پوزش میخواهد: «و سخت دشوار است بر من که بر قلم من چنین سخن میرود، و لیکن چه چاره است؟».
▬ در توجیه تاریخ نگاری خود، بیهقی فروتنی میکند و پوزش میطلبد: «بزرگانند که اگر به راندن تاریخ این پادشاه مشغول گردند، تیر بر نشانه زنند و به مردمان نمایند که ایشان سوارانند و من پیاده... و چنان واجب کند که ایشان بنوشتندی و من بیاموزمی و چون سخن گویندی، من بشنومی».
▬ در ماجرای آوردن حسنک به دیوان، بیهقی مینویسد: «من که بوالفضلم و قومی بیرون طارم به دکانها بودیم نشسته در انتظار حسنک».
▬ اما هنگامی که مخاطب پادشاه است، متکلم به ناچار از به کار بردن «من» خودداری میکند، تن به تواضع میدهد، خوار-خویشتنی پیش میگیرد، و در اشاره به خویشتن لفظ «بنده» را به کار میبرد. نمونهها را بنگرید:
▬ بیهقی در نامه استعفایی که به سلطان نوشته است، آورده: «بو نصر قوتی بود پیش بنده و چون وی جان به مجلس عالی داد، حالها دیگر شد؛ بنده را قوتی که در دل داشت برفت... اگر رأی عالی بیند، بنده به خدمت دیگر مشغول شود».
▬ خواجه احمد عبدالصمد، وزیر، هنگامی که سلطان تصمیم به تخلیه غزنین گرفته است، در نامهای به او مینویسد: «[خداوند] این زمستان در غزنی بباشد... که بنده بوری تگین را برین قوم آغالید و او بخواهد آمد... خداوند تا این غایت چندان استبداد کرد و عاقبت آن دید... و بنده این نصیحت بکرد و حق نعمت خداوند را بگزارد و از گردن خود بیفگند».
▬ در نامه دیگری که وزیر از خراسان به سلطان نوشته، واژه «بنده» چند نوبت تکرار شده است: «بنده کارها به جد پیش گرفته است و عمال شهرها را که خوانده بود میآیند... بوسهل علی نایب عارض عرض به استقصا میکند پیش بنده و سیم میدهد. چون کار لشکر ساخته شود و روی به مخالفان آرند، بنده تدبیر راست پیش ایشان نهد... و بنده را صواب آن مینماید که خداوند به هرات آید... تا بنده به مرو رود...».
▬ در تاریخ بیهقی گاهی کاربرد واژه تواضع آمیز «بنده» از متکلم فراتر میرود و گوینده به نیابت از شخص غایب با فروتنی سخن میگوید.
▬ بونصر مشکان، پس از اظهار تأسف سلطان از مرگ وزیر، او را تسلی میدهد که: «این بنده [وزیر، خواجه احمد حسن] را این سعادت بسنده است که در خشنودی خداوند [سلطان] گذشته شد».
▬ پس از کشته شدن عبدالجبار، پسر احمد عبدالصمد، در پاسخ فقیهی که از جانب سلطان به تعزیت او آمده است، وزیر میگوید: «بنده و فرزندان و هر کس که دارد فدای یک تار موی خداوند باد».
▬ اما واژه «بنده» تنها در موقعیتهای گفتمانی که شخص سلطان مخاطب قرار میگیرد به کار نمیرفته است؛ در مواقع دیگری که بزرگ یا محتشمی غیر از پادشاه مخاطب گوینده بوده است، نیز به کار رفته است.
▬ پیشتر آوردم که یکی از رجال، بونصر مشکان را به باغ خود دعوت کرده بود، با بیان فروتنانه ذیل «بوسعید گفت»: این باغچه بنده در نیم فرسنگی شهر خوش ایستاده است. خداوند نشاط کند که فردا آنجا آید».
░▒▓ ۴. پایان سخن
▬ در کند و کاوی که در متن تاریخ بیهقی به منظور بررسی میزان انطباق زبان مؤدبانه بیهقی با «نظریّه نزاکت» و گفتمان محترمانه امروز فارسی به انجام رسید، به طور کلی، به چند نکته برجسته برخوردیم. آن نکتهها را یادآور میشویم و سخن را به پایان میبریم:
● در تاریخ بیهقی عناوین و القاب احترام آمیزی به کار رفته است که در عرصه اجتماعی و سیاسی امروز ایران و در گفتمان نزاکت امروز زبان فارسی دیگر کاربرد چندانی ندارند؛ عناوینی همچون «خواجه»، «خداوند»، و... که امروزه، بدیلهای دیگری مانند «حضرت عالی»، «سرکار»، «آقا» و... جای آنها را در زبان فارسی پر کردهاند.
● شاید وجه مشترک گفتمان مؤدبانه امروز ما با کتاب بیهقی کاربرد بسیاری از فعلها و عبارتهای اسمی حاکی از فروتنی، یا به تعبیر بیمن، «خوار-خویشتنی» باشد؛ گر چه دامنه کاربرد این راهکار امروزه، به نظر میرسد گستردهتر شده و حیطه وسیعتری را در زبان احترام آمیز امروز ما در بر میگیرد. گفتیم که ابزارهای بیانی «خوار-خویشتنی» از طریق فعلهای خاص نظیر «عرض کردن»، «عرضه کردن»، و... و بدیلهایی برای ضمیر اول شخص مفرد، مانند «بنده»، «این حقیر»، و... تحقق مییابند، و نمونههایی از این دست را در تاریخ بیهقی هم به فراوانی میتوان یافت.
● در زبان فارسی امروز، به نظر میرسد ما گویشوران این زبان، در زبان مؤدبانه خود در «بزرگداشت دیگران»، به خصوص در سخن گفتن از اربابان قدرت، راه مبالغه پیمودهایم، تا آنجا که گاهی از سخن مان بوی تملق و چاپلوسی استشمام میشود، و در مواردی استثنایی قواعد دستوری زبان را هم زیر پا میگذاریم؛ مثلاً، برای سوم شخص مفرد به جای ضمیر «او» ضمیر «ایشان» را به کار میبریم؛ فعلهای محترمانه مناسب شخص مورد اشاره مییابیم، و فعل جمله را، به رغم روال دستوری معمول، به جمع صرف میکنیم: «ایشان تشریف آوردند». یا به جای آنکه مطابق دستور زبان، در خطاب به دوم شخص مفرد، «تو» به کار بریم، به بهانه رعایت نزاکت، مخاطب مان را «شما» خطاب میکنیم و فعل را هم از میان فعلهای خاص انتخاب کرده و به صیغه جمع صرف میکنیم: «شما فرمودید که...» این نوع کاربرد در تاریخ بیهقی اصلاً جایی ندارد؛ نه تنها در کتاب بیهقی، بلکه در هیچ یک از متون نثر فارسی قبل و بعد از روزگار بیهقی، حدوداً تا اواخر دوران قاجاریه، اثری از این بدعت زبانی دیده نمیشود. اگر در شعر کلاسیک فارسی در موارد بسیار نادری به کاربرد ضمیر جمع برای شخص مفرد برمی خوریم، غالباً دلایلی نظیر اقتضای وزن و قافیه و تنگنای عرصه سخن موجب شده است که شاعر قواعد دستوری صحیح زبان فارسی را نادیده انگارد؛ مانند بیت زیر از سعدی:
مراد ما وصال توست از دنیا و از عقبی و گرنه بیشما قدری نباشد دین و دنیا را
● سرانجام، این که، هرچند پرداختن به این مقوله خود نیازمند و شایسته پژوهش مبسوط دیگری است، اما، همین قدر بیفزایم که به احتمال قریب به یقین، به باور این نگارنده، این پدیده زبانی یعنی، آوردن ضمیر جمع در اشاره به شخص مفرد، و به تبع آن، صرف فعل به صورت جمع تحت تأثیر بعضی زبانهای اروپایی، چون فرانسوی و انگلیسی، و بیشتر از طریق ترجمه از این زبانها به زبان فارسی راه یافته است.
مأخذ: مجلة تخصصی زبان و ادبیّات دانشکدة ادبیات و علوم انسانی مشهد
هو العلیم
مقاله بسیار جالبی است
اگر امکان دارد منبع دقیقش را ذکر کنید
ممنون