فیلوجامعه‌شناسی

ظهور کاپیتالیسم استبدادی؛ قربانی اصلی بحران اقتصادی، مردم‌سالاری است

فرستادن به ایمیل چاپ

برداشت آزاد از شادی آذری؛ فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬ شاید تصور شود که این بحران به وجود آمده ناشی از کاپیتالیسم بی‌رحم و لجام گسیخته است که موجب شده است نظر برخی افراد در مورد ماهیت اصلی اقتصاد جهان تغییر کند. شاید تصور شود که جنبش وال استریت به جایی خواهد رسید. اما...
▬ اما شاید این تصور اشتباه باشد. درست است که در جهان امروز به هیچ وجه احساسات ضد کاپیتالیستی کم نیست، بویژه حالا که بدترین افراط‌ها در این سیستم، بحرانی را ایجاد کرده است که هنوز هم اقتصاد جهان را مورد تهدید قرار می‌دهد. در واقع، اکنون، ما شاهد انبوهی از انتقادهایی هستیم که در مورد ترس از کاپیتالیسم مطرح می‌شوند: کتاب‌ها، تحقیقات روزنامه‌ها و گزارش‌های تلویزیونی به ما از شرکت‌هایی می‌گویند که ظالمانه هوایمان را آلوده می‌کنند، از بانک‌داران فاسدی می‌گویند که هم‌چنان پاداش‌های کلان دریافت می‌کنند؛ در حالی که بانک‌های آن‌ها با پول مالیات‌دهندگان نجات داده می‌شوند و از فروشگاه‌هایی حکایت دارند که در آن‌ها کودکان اضافه‌کاری می‌کنند.
▬ اما گذشته از این‌که این سوءاستفاده‌ها چقدر دردناک است یا تا چه حد نشان‌دهنده یک شکست اقتصادی بزرگ‌تر و سیستمیک‌تر هست، واقعیت این است که این انتقادها از محدوده خاصی فراتر نمی‌روند. همیشه هدف این است که کاپیتالیسم به صورت دموکراتیک در آید آن هم تحت عنوان مبارزه با انباشت سرمایه و افزایش کنترل دموکراتیک بر اقتصاد از طریق فشار بیشتر رسانه‌ها، پرسش‌های پارلمانی، قوانین سخت‌گیرانه‌تر و تحقیقات صادقانه پلیس. آن‌چه هرگز مورد پرسش قرار نمی‌گیرد، وضعیت بورژوازی قانون است که کاپیتالیسم مدرن به آن بستگی دارد. این موضوع به مانند گاو مقدس هندی‌ها از چنان تقدسی برخوردار است که، حتی، افراطی‌ترین منتقدان هم از گروه‌هایی چون اشغال وال‌استریت یا مجمع اجتماعی جهان، جرأت نزدیک شدن به آن را ندارند.
▬ بنا بر این، تعجبی ندارد که حالا معلوم شده انتظارات خوش‌بینانه چپ‌گراها یک کوته‌بینی خطرناک بوده است.
▬ آن‌ها تصور می‌کرده‌اند که بحران جاری لحظه سختی چون یک خواب بد است که سرانجام، پایان می‌یابد و بیداری از راه می‌رسد.
▬ سال ۲۰۱۱ یکی از همان خواب‌های خطرناک بود که در آن سیاست‌های آزادی‌بخش افراطی در سرتاسر جهان احیا شده بود، اما، تنها یک سال بعد معلوم شد که این بیداری است که در واقع، شکننده و متناقض است. جنبش اشغال وال‌استریت تا آن‌جا قدرت خود را از دست داده است که پلیس، پارک زاکوتی را چنان تخلیه کرده که گویی چهره جدیدی به آن بخشیده است. در دیگر نقاط جهان هم داستان همین است.
▬ مائوئیست‌های نپال توسط نیروهای وفادار به استبداد سرکوب شدند، تجربه «بولیواری» ونزوئلا روز به روز به پوپولیسم رییس محور تبدیل می‌شود و، حتی، در یونان، جنبش ضد ریاضتی با شکست حزب چپ‌گرای سیریزا انرژی خود را از دست داده است.
▬ به نظر می‌رسد که تأثیر اولیه بحران اقتصادی، سیاست خیزش چپ‌های افراطی نبوده است؛ بلکه پوپولیسم نژادپرستانه، جنگ‌های بیشتر، افزایش فقر در فقیرترین کشورهای جهان سوم و افزایش فاصله میان فقیر و غنی بوده است. به خاطر آن‌که همه آن بحران‌ها خشنودی مردم را از آن‌ها گرفته و برای آن‌ها پرسش‌هایی را در رابطه با اساس زندگی‌شان مطرح ساخته است، نخستین واکنش مردم نه انقلاب که اضطراب است. این اضطراب منجر به بازگشت به مسائل اساسی زندگی‌شان می‌شود: غذا و سرپناه. اصول اساسی ایدئولوژی حاکم مورد تردید قرار نمی‌گیرد. حتی، با خشونت بیشتری از آن‌ها دفاع هم می‌شود.
▬ آیا ما واقعاً شاهد شرایطی خواهیم بود که در آن کاپیتالیسم بیش از پیش افراطی می‌شود؟ فیلسوف آلمانی، پیتر سلاتردیک، روزی گفت که اگر یک شخص زنده باشد که از هم‌اکنون، تا ۱۰۰ سال برایش بنای یادبود می‌سازند، آن لی کوآن یو است؛ رهبر سنگاپور که بیش از هر کس دیگر کاپیتالیسم را با استبدادگرایی آشتی داد و آن را «ارزش‌های آسیایی» نام نهاد. ویروس این کاپیتالیسم استبدادی گر چه به کندی، اما، به یقین در سرتاسر جهان در حال پراکنده شدن است و در هیچ جا به اندازه چین قابل مشاهده نیست.
▬ تحلیلگران در مواجهه با انفجار کاپیتالیسم در چین امروز، اغلب این پرسش را مطرح می‌سازند که چه زمانی دموکراسی سیاسی به عنوان مکمل سیاسی «طبیعی» کاپیتالیسم خود را به ظهور می‌رساند؟ اما، پرسشی که اکنون، مطرح است این است که اگر این دموکراتیک‌سازی هرگز به ظهور نرسد چه؟ اگر کاپیتالیسم استبدادی چین در مسیر حرکت به سمت دموکراسی بیشتر، تنها یک ایستگاه نباشد، بلکه آخرین کشوری باشد که جهان به سمت آن در حرکت است چه؟
▬ لئون تروتسکی، زمانی روسیه سزاری را به عنوان «ترکیبی شرورانه از تازیانه آسیایی و بازار سهام اروپا» توصیف کرد، اما، این توصیف بیشتر برای چین امروز مناسب است. در مورد چین این ترکیب، با ثبات‌تر از مدل کاپیتالیسم دموکراتیکی که ما آن را طبیعی می‌پنداریم از کار درآمده است.
▬ بنا بر این، قربانی اصلی بحران جاری، نه کاپیتالیسم که در حال تبدیل به شکلی فراگیرتر و مهلک‌تر هست، بلکه دموکراسی است. ناتوانی چپ‌ها در ارائه یک جایگزین جهانی باز هم بر همه آشکار شده و دست چپ‌ها رو شده است. گویی بحران به مرحله‌ای رسیده است که نشان می‌دهد تنها راه‌حل شکستی که کاپیتالیسم متحمل شده، کاپیتالیسم بیشتر است.
برداشت آزاد از دنیای اقتصاد
هو العلیم

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.