دکتر حامد حاجیحیدری؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
░▒▓
▬ تالکت پارسنز، کتاب اغلب مغفول ”نظریه سازمانهای اجتماعی و اقتصادی“ را از آلمانی به انگلیسی ترجمه کرده است.
▬ این کتاب، در واقع، برگردان بخش نخست از جلد اول ”اقتصاد و جامعه“ است و با متن دشوارش، موشکافیهای بسیار اعجابآور و جذابی دارد.
▬ تالکت پارسنز پیر، در سال ۱۹۷۴، یک مقدمه خواندنی و مفصل بر آن دارد، و سپس کتابی شروع میشود که از سایر آثار وبر موشکافانهتر و جذابتر است.
▬ در صفحه نود و نه از چاپ ۱۹۷۴ کتاب، اصطلاح ”sinnhafte Adäquanz“ به کار رفته که کمتر مورد توجه بوده است.
▬ برای خود وبر، این عبارت، یک اصطلاح داخل گیومه است، که در تتبعات بعدی آلن سیکا در سال ۲۰۰۴، معلوم میشود که آن را از ویلهلم دیلتای گرفته است.
░▒▓
▬ خب؛ خود پارسنز، اصطلاح ”sinnhafte Adäquanz“ را به ”adecuacy on the level of meaning“ ترجمه کرده است، هر چند که در پینوشت، این اصطلاح را یکی از دشوارترین اصطلاحات وبر خوانده است.
▬ آشکار است که پارسنز ترجمه آزادی را برای انتقال منظور وبر انتخاب کرده است. ترجمه قدری دقیقتر میتواند «بسندگی جاافتادن معنا» (بسندگی= Adäquanz معنا=sinn جاافتادن=hafte) باشد:
•
A motive is a complex of subjective meaning which seems to the actor himself or to the observer an adequate ground for the conduct in question. We apply the term “adequacy on the level of meaning” to the subjective interpretation of a coherent course of conduct when and insofar as, according to our habitual modes of thought and feeling, its component parts taken in their mutual relation are recognised to constitute a “typical” complex of meaning. It is more common to say “correct”. The interpretation of a sequence of events will on the other hand be called causally adequate insofar as, according to established generalisations from experience, there is a probability that it will always actually occur in the same way. An example of adequacy on the level of meaning in this sense is what is, according to our current norms of calculation or thinking, the correct solution of an arithmetical problem. On the other hand, a causally adequate interpretation of the same phenomenon would concern the statistical probability that, according to verified generalisations from experience, there would be a correct or an erroneous solution of the same problem. This also refers to currently accepted norms but includes taking account of typical errors or of typical confusions. Thus causal explanation depends on being able to determine that there is a probability, which in the rare ideal case can be numerically stated, but is always in some sense calculable, that a given observable event (overt or subjective) will be followed or accompanied by another event.
• انگیزه، مجموعهای از معانی سوبژکتیو است که از نظر خود کنشگر یا از نظر مشاهدهگر، زمینۀ بسندهای برای یک عمل مشخص فراهم میآورد.
• ما از عبارت «بسندگی جاافتادن معنا»، برای اشاره به تفسیر سوبژکتیو از یک روند همساز و منسجم عمل استفاده میکنیم.
• به نحوی که طبق شیوههای متداول فکری و احساسی خودمان که اجزای تشکیل دهندۀ آن و روابط متقابلی که با یکدیگر دارند، در یک مجموعه «تیپیک» معنایی قابل تشخیص باشد. این معنای «تیپیک» را به تعبیر عامتر، معنای «درست» “correct” میگویند.
• از طرفی، تفسیر توالی رویدادها را میتوان بسندگی علی نامید؛ بدین معنا که طبق تعمیمهای ناشی از تجربه، این احتمال هست که در عالم واقع، این روابط علی، با روالی مشابه روی دهند.
• نمونهای از «بسندگی جاافتادن معنا»، تشخیص راه حل صحیح یک مسأله ریاضی طبق معیارهای فکری و محاسباتی ماست.
• به عبارت دیگر، تفسیر علی بسنده یک پدیدار، خود، منوط به نوعی احتمال آماری است. به این ترتیب که بر اساس تجربه، معلوم میشود که چه میزان از تعمیم موجه است و در این سطح تعمیم است که راه حل درست از نادرست یک مسأله تشخیص داده میشود. این سطح تعمیم نیز به نوبه خود، به معیارهای متداول مربوط است، که در عین حال، شامل به حساب آوردن خطاهای تیپیک و سردرگمیهای تیپیک را نیز شامل میشود.
• پس، تبیین علی، منوط به تعیین یک احتمال است. احتمالی که ندرتاً با حساب ریاضی قابل محاسبه است، ولی همواره بر حسب یک حساب [سطح پایینتر] حسابانی قابل محاسبه است. این احتمال، بیانگر آن است که یک رویداد قابل مشاهده (آشکار یا سوبژکتیو) [معلول]، در نتیجه یا همراه با یک رویداد دیگر [علت] اتفاق میافتد.
░▒▓ بیان مطلب
▬ دیلتای، در ضمایم کتاب ”مقدمهای بر علوم انسانی“، کوشش میکند تا فضای متمایزی برای جامعهشناسی، رویاروی علوم طبیعی از یک طرف، و فلسفه و روانشناسی وونتی تأسیس کند. این اصرار، استمرار همان اصرار کانتی در عدم امکان شناخت شیء فینفسه و جوهر اعیان است.
▬ مفهوم ”تجربه زیسته“ (lebens)، مفهوم اصلی کار دیلتای است. با این مفهوم، میخواهد نشان دهد که شناخت ”معتبر“ جامعهشناسانه، اولاً منوط به جریان ذهنی روایتی است که در بستر آن، معنی meaning به تجربه درمی آید و منتقل میشود. ثانیاً منوط به زمینه خاصی است که نمودها در آن رخ میدهند. ثالثاً، منوط به علم به نظامهای اجتماعی و فرهنگی است که ماهیت اغلب نمودها را تعیین میکنند.
▬ حال، سؤال این است که اگر «جامعهشناسی با مفهوم پر ابهامی که دارد» به مثابه یک علم وجود داشته باشد، در چه سطحی وجود خواهد داشت؟
▬ وبر و دیلتای، به رغم زیمل، معتقدند که در «بسندگی جاافتادن معنا» (بسندگی= adäquanz * معنا=sinn * جاافتادن=hafte) میتواند وجود داشته باشد. در واقع، جامعهشناسانی که به ترتیبی در ”تجربه زیسته“ یک صورت اجتماعی درگیر هستند و درگیر شدهاند، با ملاحظه شرایط سهگانه ”تجربه زیسته“ میتوانند بازسازی علی بسندهای از روند کنشی ارائه دهند. هر نوع تبیین علی هم تنها در همین سطح نازل قابل وقوع است.
▬ البته در دیلتای و وبر نیز به تفاوت، و اینجا و آنجا، این اذعان هست که فرآیند شناخت جامعهشناسانه معتبر، هیچ گاه به مثابه یک شناخت جوهری و اثبات شده نیست. اساساً یک شناخت تفسیری است.
▬ متن وبر در این بخش از کتاب ”نظریه سازمانهای اجتماعی و اقتصادی“، میخواهد بر مبنای تمایز معنای انضمامی کنشگر خاص، و معنای نظری تحلیلگر، همین شأن محدود شناخت تفسیری را جا بیندازد. بگذریم از اینکه زیمل همین سطح را هم معتبر نمیشمرد.
مآخذ:...
هو العلیم