فیلوجامعه‌شناسی

والتر بنیامین؛ مدرنیت و انهدام ”حال و هوا“ی زندگی

فرستادن به ایمیل چاپ


برداشت آزاد از اندرو ادگار و جرج ریتزر؛ فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬ والتر بندیکس شونفلایز بنیامین (Walter Bendix Schönflies Benjamin [ˈvaltɐ ˈbɛnjamiːn] , 1892–1940)، نظریه‌پرداز بزرگ آلمانی با مکتب انتقادی آلمان، موسوم به مکتب فرانکفورت در رابطه بود، هر چند که هیچ‌گاه رسماً به عضویت انستیتو تحقیقات اجتماعی فرانکفورت درنیامد. آثار او بسیار متنوع است؛ هم از لحاظ موضوع (از ادبیات رمانتیک و معاصر گرفته تا عکس و سینما و ماهیت زبان و ترجمه)، و هم از باب رویکرد نظری و شیوه‌ی انتشار به صورت سخنرانی و مقاله و….
▬ افکار او را می‌توان حداقل به سه بخش تقسیم نمود؛ نوشته‌های اولیه‌ی او درباره‌ی ادبیات و زبان بود که تأثیرپذیری او از عرفان یهود را نشان می‌دهد (او دوست نزدیک گرشوم شولم بود). پس از جنگ جهانی اول، بنیامین تحت تأثیر برتولت برشت شکلی از مارکسیسم را اختیار کرد. در همین زمان او تحقیق عمیق، پیچیده و چندلایه‌ای را درباره‌ی پاریس قرن نوزدهم با تمرکز به آثار بودلر آغاز کرد. مقالات پایانی او نشانه‌هایی از بازگشت علایقش به عرفان یهودی را نشان می‌دهد. در همین زمان او بالقوه گرایش داشت تا با یک ذهنیت یهودی به سامان دهی یک فلسفه‌ی مارکسیستی تاریخ و انقلاب بپردازد. بنیامین در جریان فرار از گزند نازی‌ها در مرز فرانسه و اسپانیا خودکشی کرد.
▬ نخستین مقالات بنیامین، شامل مطالعاتی روی رمانتیسیسم و داستان «Die Wahlverwandtschaften» (میل ترکیبی) گوته بود. آن نوشته‌ی بنیامین که متعلق به دوره‌ی اول بود و در دنیای انگلیسی زبان مؤثر واقع شده کتاب «Trauerspiel» او بود. این کتاب بسیار دشوار نوشته شده بود. Trauerspiel نه تنها به دلیل فقدان یک قهرمان واقعی از تراژدی یونان باستان متمایز است، بلکه هم‌چنین، از بابت شکل دادن به یک تلقی یکسره متفاوت از زمان نیز با تراژدی‌های یونان باستان متفاوت است. تراژدی اعتراض انسانی علیه تقدیر و خدایان بود. هنگامی که رفورماسیون برداشت مسیحی از حرکت تاریخ به سوی روز جزا را به زیر سؤال برد، زمان تاریخی از هر نوع جهت و حرکت باز ایستاد. Trauerspiel این زمان خالی را با استفاده از مجاز، و هم‌چنین، از طریق شخصیت‌های غنی و چندبعدی مانند «پرنس» و «دسیسه‌چین» نشان می‌دهد. «پرنس» هم مسؤول کنترل بحران دولت است، و هم ناتوان از فایق آمدن بر بحران روح خود (با در نظر گرفتن شخصیت هملت). بی‌تصمیمی پرنس او را تحت کنترل دسیسه‌چین قرار می‌دهد. به این ترتیب، نمایش در مکان آراسته و برقرار می‌شود و نه در زمان. در کنار این شخصیت‌پردازی، مجاز نیز مفهوم زمان گذرا و در حرکت را منهدم می‌کند. مجاز تنها در یک فضای معنایی بسیار قراردادی و در رابطه با سایر اشیاء و ایده‌ها معنا دارد. مجاز می‌تواند به جای هر عینیتی بنشیند. نمادها واسطه‌های مبادله‌ی اطلاعات هستند و کمک می‌کنند تا معانی انتقال یابند، انباشته شوند، مقوله بنده گردند و جای تازه‌ای بیابند؛ اما، مجاز در مقابل، نماد است؛ نماد دانش صحیحی از عینیت به دست می‌دهد. بنیامین در جای دیگری با تمسک به داستان خلقت حضرت آدم (ع) بر آن می‌شود که نمادها نام‌هایی هستند که آدم نخستین بر اشیاء نهاد و مجاز صورتی از ارتباط در یک جهان هبوط کرده، پسا بهشتی، و در نهایت امر بی‌معناست. بنا بر این، Trauerspiel به عنوان یک اثر هنری غلط و نادرست است، زیرا، مجاز آن هیچ گاه به نماد تبدیل نمی‌شود؛ در عین حال، در این خبط و خطا درون‌مایه‌ی سیاست و الهیات زمان خود را می‌نمایاند.
▬ از میان مقالات بنیامین در دوره‌ی مارکسیستی او، آن‌چه بیشترین توجه را به خود جلب کرد نوشتار «اثر هنری در عصر تکثیر مکانیکی» است. این مقاله تحلیلی از تأثیر عکاسی و سینما بر مصرف هنری و از جمله تأثیری که امکان تکثیر عکاسی بر ایده‌های مرسوم اصل بودن اثر هنری را داشته باشند. او تأثیرات مختلف این پدیده را بررسی می‌کند و این‌گونه می‌کوشد تا نوعی زیبایی‌شناسی ایجاد کند که برای فاشیسم قابل استفاده نبود. این زیبایی‌شناسی طبیعتاً به سمت نوعی زیبایی‌شناسی مارکسیستی میل می‌کند، اما، نوعی از آن که عمیقاًَ تحت تأثیر داداییسم و سوررئالیسم قرار دارد. بنیامین استدلال می‌کند که نفس وجود بازتولید مانند چاپ، لیتوگرافی، عکس‌برداری، فیلم و انواع دیگر آن، حال و هوای نسخه‌ی اصل را از بین می‌برد. حتی، کامل‌ترین بازتولید یک اثر هنری نیز عنصری را فاقد است: حضور آن در زمان و مکان؛ وجود منحصر آن در مکانی که باید باشد. مدرنیت از منظر بنیامین در کل موجب نابودی حال و هوا و رایحه در تمامی عرصه‌ها و حوزه‌های زندگی می‌شود. عقل‌گرایی بی‌عاطفه همراه با سرکوب این حال و هوا به وضعیت هولناک و مهیبی می‌انجامد که در آن انسانیت می‌تواند نابودی خود را به مثابه‌ی لذت زیبایی‌شناختی دست اول تجربه کند.
▬ در حالی که تعمق و مداقه در یک اثر هنری سنتی، فرد را به درک و جذب پیام آن موفق می‌کرد، نفوذ شکه‌آور سینما که مبتنی بر تغییر مداوم ایماژهاست باعث می‌شود که فرد بدون تعمق و دقت ایده‌ی فیلم را دریابد. این‌گونه واکنش بیننده در مقابل، فیلم بدون تعمق و خالی از ذهنیت و تأمل است. هدف بنیامین آن است که بیننده‌ای منتقد و به لحاظ سیاسی فعال بسازد که ایماژهای سینمایی مونتاژ شده را از هم بگشاید و مقهور کثرت آن نشود. بنیامین در کتاب «پروژه‌ی بازارچه‌ها» مطالعه‌ای امپرسیونیستی درباره‌ی پاریس قرن نوزدهم صورت می‌دهد. بنیامین به ماهیت سایه‌وار و سراب‌گون مدرنیت و خصوصاً شهر مدرن می‌پردازد و این کار را بویژه با توجه به کار بودلر در مورد سوژه‌ی پرسه‌زن مدرن انجام می‌دهد. در واقع، این بنیامین بود که برای نخستین بار بودلر را مورد توجه وسیع قرار داد. بودلر در مقاله‌ی مهم خود، نقاش و زندگی مدرن در قالب عباراتی مشخص به تعریف مدرنیت پرداخت: «مدرنیت نوعی انتقال و گذار است، جریانی سیال و مشروط و موقت. نیمی از هنر است که نیم دیگر آن جاویدان، سرمدی و لایتغیر است» و از این از نظر دیوید هاروی نخستین تعریف مشخص از مدرنیت است. از نظر بودلر مفهوم «مدرنیت» بیانگر «تمام چیزهایی است که سبک و سلیقه‌ی معاصر می‌تواند از شهر در خلال تاریخ داشته باشد»؛ و به عنوان پدیده‌ای «گذرا، سیال، فرار، مشروط و غیرثابت» تعریف شده بود؛ به تعبیر والتر بنیامین مدرنیت موجب فرونشاندن یا سرکوب هر نوع تداوم و استمرار در حمایت از یک رشته «حملات و ضربات» کم و بیش آنی می‌گردد، که سبب تجزیه و متلاشی شدن ذهنیت و ایجاد بحران‌هایی در اشکال روایی بازنمایی خواهند شد. باومن معتقد است که از نظر بودلر تجربه‌ی مدرن در واقع، تماشای منظره‌ای گذراست. از نظر او هنر به منظور همگامی و هماهنگی با تجربه‌ی مدرن باید جهان را به صورت پدیده‌ای منقسم و چندپاره، تجزیه شده، انتقالی، سیال و گذرا (صورت مجموعه‌ای از «لحظات شناور») ترسیم نماید. بسیاری از نظریه‌پردازان مدرن با الهام از شعری از بودلر معتقدند که تنها با در اختیار گرفتن و قبض روح زمان و منجمد یا تثببیت ویژگی‌های سیال و فرازمان است که می‌توان به وجه ازلی و جاویدان دست یافت. او می‌سراید:

• آگاه بودن، در زمان بودن نیست.
• بل، تنها لحظه‌ای در زمان بودن است که در گلشن باشی.
• لحظه‌ای که در باغ و بستان باشی و ترنم باران بشنَوی
• به یاد بسپار؛ ‌ای گرفتار بیم گذشته و امید آینده
• تنها با زمان می‌توان بر زمان فائق آمد.

▬ بودلر مدرنیت را به مثابه‌ی جریانی ترسیم نمود که قهرمانش شخص عادی و معمولی است. مطابق با نظر بودلر، کارهای طاقت‌فرسای روزمره، ازدواج مدرن و مشاغل مدرن جملگی برای اکثر اشخاص اعمالی قهرمانانه محسوب می‌شوند. انسان سرگردان بودلر به عنوان نماد انسان مدرن در عین حال، که نه گذشته‌ای دارد و نه آینده‌ای، معترض است به مصرف‌گرایی و تولید انبوه. پرسه‌زن شعر بودلر بیانگر ماهیت ناپایدار و زودگذر برخوردها و رویارویی‌هایی است که ویژگی زندگی شهری است. بودلر از جمله‌ی نخستین کسانی بود که مانند زیمل مدرنیت را به مضمون زوال و انحطاط و تناقض پیوند زد.
▬ آخرین نوشته بنیامین «تزهایی درباره‌ی فلسفه تاریخ» (۱۹۴۰) است که در آن یک تلقی مارکسیستی و ماتریالیستی از تاریخ، با زبانی متألهانه ارائه داده است. تاریخ مانند بادی است که مدام می‌وزد و هیچ‌گاه مقصد آن معلوم نیست. باز هم، دل‌مشغولی بنیامین مسأله‌ی بیان و نقد خالی بودن زمان در جامعه‌ی سرمایه‌داری است. زبان الهیات مسیح موعود، ابزاری برای تفهیم امکان انقلاب به دست می‌دهد.
مآخذ:...
هو العلیم

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.