برداشت آزاد از جرج مککارتی؛ ایدهای برای تأمل بیشتر
▬ کارل مارکس را نمیتوان پوزیتیویست پنداشت. عنوان «دیالکتیک» در ایده «ماتریالیسم دیالکتیک»، معرفتشناسی نگاتیو مارکس را تصریح میکند، هر چند که آن وصف «ماتریالیسم» شاید تحلیلگری را به خطا بیفکند که او لااقل در تحلیل «سرمایه»، پوزیتیو عمل میکند.
▬ ولی مارکس در «سرمایه»، روش علوم طبیعی و اقتصاد را به مثابه ازخودبیگانگی و کالایی شدن حیات اقتصادی و اجتماعی، هدف انتقادات خود قرار میدهد. مارکس، در نقد فتیشیسم اقتصاد مدرن، استدلال میکند که علم اقتصاد مدرن روابط انسانی را به روابط کاریکاتوری بین اشیاء تقلیل میدهد (Capital: A Critique of Political Economy, vol 1: The Process of Capitalist Production, trans. Samuel Moore and Edward Aveling, ed. Engels (New York: International Publishers, 1968), p. 72).
▬ مارکس، با تکیه بر نقد ارسطو از بازار و کالایی شدن تجربهی انسانی، نظریه «فتیشیسم کالا» را به مثابه یک رویکرد اصولی در روششناسی و فلسفه علوم اجتماعی بنا میکند.
▬ او به بررسی این مسأله میپردازد که «کار»، چگونه به یک عامل تولید دیگر، در کنار عواملی نظیر زمین، منابع طبیعی و تکنولوژی در این فرایند، تقلیل مییابد، و چگونه «کار»، به مثابه یک کالا مورد مطالعه علمی قرار میگیرد. عناصر جامعهشناختی و تاریخی یک تحلیل انتقادی در مورد «کار» انسانی، حذف و سرکوب شدهاند، و چیزهای دیگری به جای آنها بررسی میشوند. مسائل «نابرابری اجتماعی»، «طبقه»، «قدرت»، «موانع عقلانیت»، «اقتدار انسانی» و «زندگی خوب»، و «آرمانهای عدالت اقتصادی و آزادی اجتماعی» در این علم اقتصاد مدرن حذف شدهاند. اینها، همه، قضاوتهای ارزشی اخلاقی و سیاسی قلمداد میشوند که ربطی به تحقیق علمی ندارند. آنها، غیر علمی و متافیزیکی اند.
▬ در نتیجه برداشت غیردیالکتیکی و پوزیتیو علم اقتصاد مدرن، «ارزش»های انسانی به مثابه چیزی در مقابل «واقعیت» و «حقیقت» تحریف شدند. سعادت و زندگی فضیلتمند، به رقابت و تملک در بازار تغییر معنا یافتند؛ از جستجوی عقلانیت و آزادی از طریق مشارکت عمومی، صرفنظر شد و به جای آن «مصرف خصوصی» محوریت یافت؛ و وقتی عقل انسانی و فرهیختگی فردی با مالکیت خصوصی و قدرت طبقاتی مبادله گردید، رویاهای باستانیان به آمال اقتصادی تبدیل و تحقیر شد.
▬ مبادلهی کالا، پول و سرمایه (مالکیت)، کسب و کار، سرمایهگذاری و تولید، نه به عنوان روابط انسانی، بلکه در شکل و قامت انتزاعیات و ابژهها در نظریه اقتصادی مورد بررسی قرار میگیرند. در این علم پوزیتیو شیءشناسی، روابط اجتماعی ارگانیک که فعالیت اقتصادی را در جهت کسب منافع و معنای زندگی انسانی تعریف میکنند، محو میگردند.
▬ این علم پوزیتیو شیءشناسی، در واقع علم انسانی و انسانشناسی نیست. بسیاری از عیوب بورژاوزی و تمدن جدید آن را هم میتوان به اتکاء نقصانهای چنین فهم و برداشتی از انسان فهم کرد.
مآخذ:...
هو العلیم