برداشت آزاد از آنتونی آربلاستر؛ ایدهای برای تأمل بیشتر
▬ از سال ۱۷۸۹ به بعد، با اوجگیری فعالیت سیاسی مردمی و پیدایش یک طبقه کارگر شهری، مسایل مربوط به حاکمیت مردم، جنبهای مبرم یافت، و به عامل تقسیمات بنیادین سنت لیبرال تبدیل شد.
▬ یکی از پیامدهای اولیه این وضع، ایمان بیقید و شرط به مردم بود.
▬ بین دموکراتها و کسانی که چنین طرز فکری نداشتند، شکافی فزاینده پدیدار شد.
▬ اثرات ویرانگر انقلاب فرانسه، یک دستهبندی سه گانه میان لیبرالها/ دموکراتها/سنتگرایان، در سراسر اروپا ایجاد کرد.
▬ چرخش ادموند برک (Edmund Burke, 1729-1797)، سایستمدار و خطیب برجسته انگلیسی، از موضع نسبتاً لیبرال ویگگرایی، به محافظهکاری ضد انقلابی افراطی است که نه تنها در مورد خود او، بلکه در تاریخ بعدی لیبرالیسم نیز اهمیت دارد.
▬ برک، مدافع آرمان تساوی حقوق و رهایی کاتولیکها در میهن خود، ایرلند بود، و همچنین، از الغاء تجارت برده پشتیبانی میکرد.
▬ برک، اعتقاد به اصول یا حقوق جهانشمول را انکار کرد، و حفظ حقوق و رسوم پیشین را توصیه نمود. او، حتی، در اکتبر ۱۷۸۹ بر این نظر بود که در فرانسه «عناصری که جامعهی انسانی را میسازند جملگی فرومیپاشند، و به جای آن، دنیایی از هیولاها پدید میآید». وی از اوائل دههی ۱۷۹۰ به کتابش «تأملاتی درباره انقلاب در فرانسه» را به طور پیگیر، جهت جلب حمایت ویگها از سیاست خارجی ضد فرانسه و سیاست داخلی سرکوبگرانهی حکومت پیت سازماندهی کرد.
▬ فاکس عقیده داشت که وظیفهی ویگها باقی ماندن در موضع مخالف، و دفاع از آزادیهای مدنی و سیاسی در حد مقدور است. فاکس نسبت به اصلاح پارلمان نیز اشتیاق چندانی نداشت. فاکسیها، عمدتاً اشرافی بودند که فاصلهی خود را با عوام رادیکال حفظ میکردند. ایستادگی آنها در دههی ۱۷۹۰، پیوند قدیمی ویگها را با اصل آزادی تجدید کرد و زمینه تبدیل ویگگرایی را به لیبرالیسم قرن نوزدهم فراهم ساخت.
▬ برک، به دفاعی سازشناپذیر از مالکیت پرداخت و معتقد بود، سلطهی مالکیتهای بزرگ بر سیاست، عاقلانه و موجه است.
▬ برک، یکی از نخستین کسانی بود که همراه با بنیانگذاران امریکا، تلقی از دموکراسی به مثابه نوعی جباریت را طرح کرد. وی، فکر اصلاحات تدریجی در متن سنتها و نهادهای پابرجا را در مقابل، طرح انقلابی دگرگونی کلی قرار میداد. برک از «انسان دوستی مرگبار فرانسه»، با سرزنش یاد میکرد. دشمنی برک با اصول «تجریدی» و طرحهای کلی به بخشی از خصوصیات متداول محافظهکاری تبدیل شد.
▬ پشتیبانی آشکار و همهجانبهی او از اجتماعی بسامان و باثبات، و مبتنی بر مالکیت زمین، به همان اندازه به اقتصاد سیاسی جدید آدام اسمیت و پیامد آن، که برخوردی خشن با فقر و نیاز بود، تعهد داشت. برک با نقش دولت در تخفیف فقر مخالف بود.
مآخذ:...
هو العلیم
باسمه تعالی
سه نکته لازم برای زندگی در دنیای امروز
1.در دنیای امروز تنها وفقط دو ایدئولوژی وجریان حاکم است ، دچار تکثر نشویم، تنها جنگ بین دو مورد زیر است:
الف-اسلام ناب محمدی
=انتهای خیر=خاتم همه ادیان الهی و آخرین تفکر توحیدی=اصالت خدا=حتی نسبت به بدن خود مالکیت نداری ومالک همه چیز تنها خداست و با اجازه او هر کاری اخلاقی می شود=خداپرستی=خدا کمال مطلق است= آزادی نفس مطمئنه و اسارت نفس اماره=مطلق نور=مطلق فضائل انسانی حق=امام حسین (ع)
ب-لیبرالیسم
= آخرین تفکر مادی باطل وانتهای همه شرها=اصالت سود=اصالت انسان و بشر به جای خدا =اخلاق راسل=به نظر راسل به عنوان مثال اگر بتوانی مرغ همسایه را بدزدی و او نتواند گاو تو را بدزدد این کار تو اخلاقی است و باید در این دزدی تعجیل کنی=هرکاری که دوست دارم و از آن لذت یا نفع می برم حق من است=خود پرستی=خدا تکامل مطلق است =آزادی نفس اماره و اسارت نفس مطمئنه(عقل و روح- آزادی هم در اسلام نامحدود است و هم در لیبرالیسم اما جهتش فرق می کند)=لباس نفاق(با استفاده از جهل(بدترین جهل جهل مرکب است) یا دلبستگی مردم) =مطلق ظلمت=مطلق رذائل حیوانی=شمر=ایدئولوژی حاکم بر غرب =مقام پیامبران را تا یک مصلح بشری پایین می آورند و مثلا می گوید وحی یعنی نبوغ بشری=ماندگاری لیبرالیسم در نفاق آن است چون سپر به سپر با دین حرکت میکند(همیشه باید پرسید چه و ازچه ؟مثلا ب چه آزادی و آزادی از چه؟)=لیبرالها دوستان مشترک ندارند و فقط منافع مشترک دارند=استعمار کشورهای جهان سوم کاملا درست و اخلاقی است چون به سود ماست و...=تجربه گرایی و حس گرایی=بیشتر دنیای امروز را فرا گرفته است و به سرعت درحال گسترش است ازجمله در کشور های به ظاهر اسلامی
2.برخی دیگر از ایدئولوژی ها وجود دارد نظیر شیطان پرستی،پوچ گرایی،ستاره پرستی،گاوپرستی و... اما لیبرالیسم(خودپرستی)آخر همه اینهاست.یک کش را در نظر بگیرید که در حرکت کشسانی می رود به مثلا شیطان پرستی و .. می خورد و دوباره به لیبرالیسم بر میگردد.به گفته خود دانشمندان غربی لیبرالیسم انتها و آخر همه ایدئولوژی هاست و بیشتر از آن نخواهد آمد.لیبرالیسم مبتنی بر جهان بینی اومانیسم (انسان گرایی)و با قانون مندی راسیونالسم(عقل گرایی البته عقل بدون وحی) و ریشه گرفته از ماتریالیسم(مادی گرایی) و دارای مکتب اخلاقی رادیکالیسم(وجدان گرایی) است
3.پس چرا وارد جامعه لیبرال می شویم و رفتارهای اخلاقی و انسانی و نرمال می بینیم و در جوامع اسلامی نمیبینیم؟
الف-رفتار اخلاقی:هرکجای عالم رفتار اخلاقی دیده شود نشئت گرفته از پیامبران الهی است،نظیر یهودیت و مسیحیت و اسلام(همه ادیان الهی تنها یک خرف زده اند: قولو لا اله الا الله تفلحو)-مثل تربیت دست پدرو مادر مسیحی
ب:رفتار انسانی:فردی که عنوان می کند من لیبرالم ولی مثلا دروغ نمی گوید مفهوم لیبرال را خوب متوجه نشده است.چون انسانها ذاتا پاکی عدالت و راستگویی و ...را دوست دارند و از خیانت بدشان میآید و...
ج-رفتار نرمال=قرادادهای اجتماعی دارند-قرارداداجتماعی مبتنی بر اصالت سود(اخلاق راسل)است و با اخلاق 180 درجه فرق می کند-مثلا دو نفر با هم می روند دزدی و یکی از آنها تیر می خورد ،دیگری به زحمت او را با خود می برد،علت این کار او ایثار و فداکاری نیست بلکه برای این است که لو نرود یا دفعه دیگر کی باشد که با او به دزدی بیاید.یا اینکه یک گروه با هم می روند راهزنی و قراداد می بندند که هرچه گیرمان آمد بین همه مساوی تقسیم میکنیم،اگر کسی بیشتر بردارد او را می کشند پس این کار آنها عدالت نیست...
به موارد بالا آموزش هم اضافه می شود،اما در جوامع اسلامی علت اینکه این رفتارها را نمیبینیم
الف-اعتقادی به دین ندارد
ب-اسلام را نشناخته است ومسلمان شناسنامه ای است
ج-تحت تربیت دین قرار نگرفته است
و...
نتیجه:پسر نوح با لیبرال ها بنشست خاندان نبوتش گم شد/سگ اصحاب کهف روزی چند پی انسان گرفت و مردم شد
--------------------------------
اولاً ممنون.
ثانیاً خیلی سر و ساده قضاوت کردید. موضوع پیچیده تر از اینهاست.
زیادی ساده کردن هم اسباب دردسر است.