برداشت خیلی آزاد از tahoordanesh؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
░▒▓
▬ ارسطو را میتوان اولین و شاید مهمترین فیلسوفی دانست که به مقولهی رفاقت (Philia; Friendship) و اهمیت آن در جامعه میپردازد. به نظر میرسد او، در بحث از این مقوله، چون بسیاری مقولات دیگر، چندان با استاد خود افلاطون موافقت نداشته است و رفاقت را دقیقاً به عنوان امری اجتماعی و در راستای اهداف مشخص اجتماع برای رسیدن به سعادت در نظر میگرفته است. رفاقت مقولهای فردی و اجتماعی است و نه دولت و نه فرد نمیتوانند بدون آن به حیات خود ادامه دهند.
▬ علاوه بر اینها، رفاقت برای ارسطو، بیشتر مقولهای اخلاقی است تا سیاسی، چرا که، آنرا بیشتر در کتاب اخلاق نیکوماخوس بررسی میکند و کمتر در سیاست.
▬ اهمیت رفاقت در بحث اخلاق برای ارسطو تا حدی است که تنها مقولهای است که دو کتاب از کتابهای اخلاق نیکوماخوس را به خود اختصاص میدهد.
Philia ( /ˈfɪljə/ or /ˈfɪliə/) is one of the four ancient Greek words for love.
Philia (Greek: φιλíα) in Aristotle's Nicomachean Ethics is usually translated as 'friendship', though in fact his use of the term is much broader.
رفق (لغت نامه دهخدا)؛ [رِ]فق. نرمی نمودن با کسی.
رفاقت. [رِ ق َ] همدمی. همراهی. (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات از قاموس). یاری. (از نصاب الصبیان). همراهی. همراهی کردن. (یادداشت مؤلف).
- رفاقت کردن؛ معاشرت کردن. مجالست کردن. نشست و برخاست کردن. همراهی کردن. (یادداشت مؤلف).
دوستی و محبت و مهربانی و ملاطفت || مؤانست || صداقت || مشارکت (ناظم الاطباء).
░▒▓ سه شکل عمده رفاقت
▬ ارسطو در کتاب هشتم اخلاق نیکوماخوس، سه شکل عمده برای رفاقت را مطرح میسازد. از نظر او، رفاقت یا بر «فضیلت» بنا شده است یا «لذت» pleasure یا «منفعت» advantage. تنها رفاقت مبتنی بر فضیلت است که میان مردان خوب وجود دارد و در آن، افراد یکدیگر را برای وجود ویژگیهای فضیلتمندانه رفیق میدارند و این رفاقت در تمام شئون، کامل و بهترین است.
░▒▓ ارتباط رفاقت با لذت
▬ به جز رفاقت فضیلتمندانه که تنها میان نیکان موجود است و مهمترین چیزی که در آن مورد توجه طرفین رفاقت است، یافتن صفات پسندیده در یکدیگر است (چرا که آنها عاشقان فضیلت هستند) دو نوع ناقص رفاقت نیز وجود دارد. روابط جنسی را میتوان مثال بارز رفاقت مبتنی بر لذت دانست که در آن هر یک از طرفین رابطه، به دنبال کسب لذت خود از ارتباط با دیگری هستند. بنا به نظر ارسطو، این نوع رفاقت از نوع دیگر رفاقت ناقص (رفاقت مبتنی بر منفعت) بیشتر به رفاقت واقعی (رفاقت مبتنی بر فضیلت) نزدیک است، چرا که، در آن «هر دو طرف رابطه، چیز مشابهی از یکدیگر دریافت میکنند و منظور مشترکی دارند». این رفقا، داوطلبانه و سخاوتمندانه رفیق خود را از لذت بهرهمند میسازند و در واقع، هر دو، همزمان، به لذت خود دست یافته و ارضا میشوند و شکایتی نیز از جانب هیچ کدام از طرفین رابطه وجود ندارد.
▬ همان گونه که بیان شد، این رفاقت، به رفاقت حقیقی نزدیکتر است و، حتی، در آن امکان تبدیل شدن رابطه به رفاقت حقیقی نیز وجود دارد، چرا که، «در صورت وجود ویژگیهای شخصیتی مشابه یا اینکه هر کدام، شخصیت دیگری را با خود سازگار بیابد» این رفاقت پایدار خواهد ماند.
▬ ذکر این نکته در اینجا لازم به نظر میرسد که رفاقت حقیقی مبتنی بر فضیلت، در صورتی که هر یک از افراد، «شخصیت» character دیگری را رفیق بدارد نیز پدید میآید و از همین روست که آنرا «رفاقت بر مبنای شخصیت» نیز نامیدهاند. بر همین اساس، رفاقت میان همسران (زن و شوهر) نیز قابلیت آن را داراست که به رفاقت حقیقی تبدیل شود. با این حال، این امکان نافی آن نیست که رفاقت مبتنی بر لذت را ناقص و غیرحقیقی بدانیم.
░▒▓ رفاقت و منفعت
▬ رفاقت بر مبنای منفعت نوع ناقصتری از رفاقت است که در آن، هر یک از افراد به دنبال کسب منفعت خود از رابطه است و روابط میان تجار را میتوان نمود این رفاقت دانست. انگیزه اصلی برای این رفاقت در نیاز یا کمبود یافت میشود. با توجه به اینکه نیازها و آرزوهای افراد معمولاً، متغیر است و همچنین، قابلیتهای افراد برای برآورده ساختن نیازهای دیگران نیز تغییر میکند، این رفاقت ناپایدارترین شکل رفاقت است.
▬ از سوی دیگر، رفقای این چنین معمولاً، از رفاقت راضی نیستند. زیرا از آنجا که رفاقت برای به دست آوردن منفعت به وجود آمده است و هر یک از طرفین به دنبال آن است که سود خود را از رابطه افزایش دهد، همیشه انتظار بیشتری دارند و میاندیشند که کمتر از میزان مناسب بهرهمند شدهاند. از این رو، رفقای بر مبنای منفعت، به یکدیگر اعتماد ندارند و ترجیح میدهند که زندگی خود را با یکدیگر نگذرانند و در نتیجه، این رفاقت بسیار شکننده است.
▬ نقطهی اشتراک رفاقتهای مبتنی بر لذت و مبتنی بر منفعت و همچنین، نقطهی افتراق آنها از رفاقت مبتنی بر فضیلت در آن است که هر دوی آنها با از بین رفتن آنچه اسباب لذت یا منفعت را برایشان فراهم میکرد، از بین میروند، در حالی که رفاقت حقیقیِ مبتنی بر فضیلت، همواره پایدار میماند. البته، ارسطو به خوبی یا بدیِ فینفسه، هیچکدام از این دو نوع رفاقت –مبتنی بر لذت و مبتنی بر منفعت- قایل نیست و تنها به این اکتفا میکند که فرد در وارد شدن به این رفاقتها باید، رفیق و راه مناسب رفاقت را برگزیند.
░▒▓ ویژگیهای رفاقت
▬ ارسطو چند ویژگی عمده برای رفاقت عنوان میکند.
▬ اولین ویژگی رفاقت آن است که رفقا باید با یکدیگر زندگی را بگذرانند. از نظر ارسطو هیچ چیزی به اندازه با هم زیستن علامت رفاقت نیست. رفقای خوب خیرخواه well-wisher یکدیگر هستند.
▬ ویژگی مهم دیگری که ارسطو برای رفاقت در نظر میگیرد، متقابل بودن آن mutual است.
▬ ارسطو، معتقد است که اگر صرفاً یک فرد، دیگری را دوست داشته باشد و خیرخواه او باشد، اما، دیگری نیز متقابلاً چنین نباشد، این رابطه را نمیتوان رفاقت دانست، بلکه تنها نوعی خیرخواهی است.
▬ آنچه یک رابطه را تبدیل به رفاقت میکند، متقابل بودن آن است. همچنین، هر کدام از افراد باید از خیرخواهی دیگری نسبت به خود نیز آگاه باشد. این خیرخواهی میتواند برخاسته از هر یک از انگیزههای سهگانهی ذکرشده برای رفاقت باشد و در این هیچ محدودیتی نیست. این دوسره بودن reciprocality خیرخواهی، چنان که پرایس میگوید، هم شامل کنشهای افراد، و هم اهداف مورد نظر آنها میشود. در واقع، رفاقت حقیقی، مستلزم «شباهت» similarity و «انس» familiarity همزمان است.
░▒▓ پایداری در رفاقت
▬ از میان سه شکل ذکرشده برای رفاقت، تنها رفاقت مبتنی بر فضیلت است که برای ارسطو دلپذیر و شایستهی تأمل است. این رفاقت تنها میتواند میان انسانهای نیک محقق شود و بر خلاف دو شکل دیگر رفاقت، تصادفی incidental نیست. به کار بردن واژهی «تصادفی» برای دو نوع غیرحقیقی رفاقت، بیدلیل نیست.
▬ در واقع، به نظر میرسد که فقدان فضیلت در این رفاقتها، ارسطو را متقاعد میکند که این رفاقتها نمیتواند پایدار باشد و تنها حضور همزمان در یک جامعه و اتفاقاتی نظیر آن است که میتواند این رفاقتها را پدید آورد. چنان که در مورد رفاقت مبتنی بر لذت ذکر شد، از نظر ارسطو، هر نوع گلایه یا شکایت یکی از طرفین از دیگری «مسخره» خواهد بود، چون او آزاد است که زندگی خود را بدون حضور رفیقش نیز ادامه دهد.
▬ در حالی که در رفاقت حقیقی، این ویژگی بنیادین انسان نیک است که «انسان نیک باشد» و کنشهای او یا شبیه یا کاملاً مطابق با دیگر انسانهای نیک است و از این رو، طبیعی است که رفاقت میان آنها پایدار و باثبات باشد، اما، آنچه این شباهت در کنش را به وجود میآورد این واقعیت است که انسان نیک همواره از عقل خود، که همانا برترین خیر است، پیروی میکند که خود بهترین دلیل راه برای رسیدن به سعادت است. در واقع، رفاقت برای ارسطو بدون تطابق شخصیتی، امری ناممکن یا دست کم تصادفی است.
▬ عشق love و تساوی equality را میتوان در رفاقت میان مردان نیک، در بالاترین درجهی آن یافت. در همین رفاقت است که لذت و سود نیز همزمان وجود دارد، و از این روست که آنرا رفاقت کامل مینامیم. چرا که، در بر گیرندهی دیگر رفاقتها نیز هست. تساوی موجود در رفاقت با برابری که در عدالت از آن نام برده میشود، متفاوت است. چرا که، برابریای که در عدالت مورد توجه است، بر مبنای تقسیم بر اساس استحقاق است و برابری کمّی تنها در درجهی دوم اهمیت قرار دارد، حال آنکه در رفاقت، برابری کمّی اصل است و برابری بر مبنای استحقاق، ثانوی.
░▒▓ نسبت عدالت و رفاقت
▬ ارسطو، عدالت را «پیونددهندهی مردم جامعه» و فضیلتی اجتماعی که دربردارندهی تمام دیگر فضایل است میداند، اما، رفاقت را در مرتبهای بالاتر از عدالت قرار میدهد و میگوید که با وجود آنکه عدالت بدون رفاقت معنایی ندارد، اما، آنجا که رفاقت موجود باشد، دیگر نیازی به برقراری عدالت نیست. چرا که، عدالت چنان است که «با افزایش رفاقت افزایش مییابد و گویا هر دو در زمینهی مشترکی میرویند و پا به پای یکدیگر نمو میکنند». رفاقت، خود نماد بارز برابری نیز هست و بهترین رفاقت نیز تنها میان کسانی اتفاق میافتد که در فضایل و شخصیت، بیش از هر کسی به یکدیگر شباهت داشته باشند.
░▒▓ دیگر رفاقت
▬ ویژگی مهمی که در تعریف ارسطو از رفاقت وجود دارد آن است که او «رفیق» را چون «خودِ دیگر» another self میداند و معتقد است که رفقا در همه چیز با یکدیگر شریکند. البته، ارسطو مفهوم خود دیگر را اولین بار در ترسیم رابطهی میان والدین و فرزندان مطرح میکند و محبت والدین به فرزند را چون محبت آنها به خود میداند، چرا که، والدین به فرزند، چون پارهای از خود عشق میورزند و فرزندان نیز والدین را به عنوان عامل وجود خود دوست دارند و این بدان خاطر است که «آنچه از آنها ناشی میشود، در هنگام جدا شدن چنان است که گویی خودِ دیگر آنهاست».
▬ تمام روابط و ویژگیهایی که رفاقت را با آنها تعریف میکنیم، از روابط ما با خودمان سرچشمه میگیرد. ما دغدغهی سلامت اعضای بدن خود، و بویژه جزء متفکر خود، را داریم و از بودن با خودمان لذت میبریم. غم و شادیهای خود را ارج مینهیم و در آنها با خودمان یکدل هستیم و همفکری داریم. رفاقت نیز با داشتن همین رویکردها نسبت به رفیق تعریف میشود. از این روست که رفیق را «خودِ دیگری» مینامیم، اما، این تعریف از رفیق چه نتایجی در زندگی ما خواهد داشت؟
░▒▓ نقش رفاقت در فلسفه مدنی-سیاسی ارسطو
▬ ارسطو، بلافاصله پس از تعریف رفیق به عنوان خودِ دیگر، به سراغ جامعه میرود و مختصات رفاقت مدنی (سیاسی) civic (political) friendship را ارائه میدهد.
▬ در نظر ارسطو، رفاقت نه ابزاری برای تحقق حکومت فردی حکیم و نه، حتی، ابزاری در دست اجتماع برای پیگیری اهداف خود میباشد، بلکه رفاقت خود همان اجتماع است و بدون وجود آن، حتی، سخن گفتن از اجتماع نیز بیمعنا خواهد بود. او با مرتبط ساختن «رفاقت» و «فضیلت» virtue نشان میدهد که رفاقت را چیزی بیش از رابطهی میان افراد و مقولهای مرتبط با «سعادت بشر» میداند.
▬ برای ارسطو، رفاقت، عبارت است از «رابطه چند فرد فضیلتمند» و این رفاقت، «بالطبع، جایگاه خود را در میان موضوعاتی که به زندگی خوب برای افراد مرتبط است، پیدا میکند»، اما، این تمام ماجرای رفاقت نزد ارسطو نیست. بحث عمده ارسطو در رابطه با رفاقت، به نحوهی دستهبندی آن و نشان دادن تأثیرات آن در زندگی اجتماعی افراد جامعه مربوط میشود.
▬ وی در بسط نظرات خود در این باره، در مقام متفکر سیاسی قرار میگیرد و، حتی، اندیشههای خود در باب انواع حکومت را نیز دوباره در همین جا مطرح میسازد و این نشانگر اهمیت سیاسیِ رفاقت نزد وی است.
░▒▓ رفاقت مدنی
▬ ویژگیهایی که ارسطو برای رفیق مدنی، به عنوان خودِ دیگر بیان میکند، تعریفی از رفاقت حقیقی به دست میدهد. از سوی دیگر، ارسطو خود واقف است که این رفاقت در میان آدمیان نادر است و کمتر پیش میآید که انسانهایی چنین پاک نهاد یکدیگر را بیابند و رفاقت خود را بنیان نهند، اما، به نظر میرسد ویژگیهایی عمومی رفاقت چون رفاقت بر اساس لذت و منفعت در عموم مردم یافت میشود، هر چند که آنها را نمیتوان نیک نامید.
▬ راه حل ارسطو آن است که ما انسانها را تا آنجا که با خودشان همدل هستند و خود را نیک میدانند، دارای این ویژگیها بدانیم، اما، نباید فراموش کرد که انسانهای بدطینت، با خود نیز همدل نیستند و در حالی که آرزوی چیزی را دارند، به دنبال چیز دیگری میروند، آنها تنها به دنبال همراهی با دیگران هستند تا از خود رهایی یابند و خاطرات تلخ گذشته و آیندهی تار پیش رو را فراموش کنند.
▬ در نتیجه، رفاقت آنها را نمیتوان رفاقت دانست و از این قاعده مستثنا خواهند بود، اما، دیگر رفاقتها، هر چند کامل نباشد، را میتوان چون رفاقت مدنی تأیید نمود. اینجا نقطهی پیوند رفاقت و ساختار جامعهی مطلوب ارسطویی است.
░▒▓ رفاقت و ساختار جامعهی مطلوب
▬ چنان که ارسطو میگوید اجتماعات سیاسی و شهرها، برای دست یابی به «منافع مشترک» common interest پدید میآیند. تمام اجتماعات و ارتباطات کوچکتر را هم باید تنها به عنوان جزیی از اجتماع سیاسی در نظر گرفت. منفعت مشترکی که تمام اجتماعات به دنبال آن هستند «عدالت» است و این خود در راستای دست یابی به «سعادت» همگان معنا مییابد. انواع مختلف عدالت نیز خود تنها در چارچوب رفاقت معنا مییابند، چرا که، «تمام انواع عدالت، در رابطه با رفیق است، چون عدالت گروهی از افراد مرتبط را در بر میگیرد و رفیق کسی است که چه در خانواده و چه در حیات هر فرد، با او مرتبط است».
▬ رفاقت در درون پولیس، رفاقت حقیقی و کامل نیست. ارسطو خود پیش از این، نیز اشاره کرده بود که رفاقت حقیقی را مقولهای کمیاب و دور از دسترس میداند. این رفاقت بیش از هر چیز با دو نوع پایینتر رفاقت، یعنی، رفاقتهای مبتنی بر لذت و مبتنی بر منفعت، و بیش از هر چیز بر رفاقت مبتنی بر منفعت مرتبط است.
▬ دست یابی به سعادت عمومی یک منفعت جمعی است و انسانها بنا به طبیعت خود –که حیوان مدنی هستند- میدانند که آن را تنها در اجتماع میتوانند بیابد. یکدلی آنها و اتفاق نظر در چیستی منفعت مشترک در جامعه و راهها و تصمیمات مناسبی که به سوی آن رهنمون میشود، تنها در یک جامعهی دارای تفاهم و یکدلی unanimity ممکن است و این در حالیست که تفاهم و همدلی، خود تنها عناصری در دل «رفاقت» هستند.
▬ تفاهم گونهای از رفاقت است که در دولت-شهرها وجود دارد. هر چه رفاقت از این گونه در جامعهای بیشتر باشد، آن جامعه به سعادت نزدیکتر است و البته، در جامعهای که هر فردی، همان گونه که خود را از انجام عمل نادرست برکنار میدارد، همسایهی خود را نیز از کار ناشایست بر حذر ندارد، به زودی فرو خواهد پاشید.
░▒▓ انواع حکومت
▬ انواع مختلف رفاقت در انواع مختلف اجتماعات یافت میشوند. هر اجتماعی قطعاً با نوعی از رفاقت در ارتباط است و در هر جامعهای نیز نوعی از انواع سهگانهی حکومت یافت میشود و البته، هر کدام از این سه نوع نیز خود شکلی منحرف دارند. این سه نوع شامل «پادشاهی، آریستوکراسی و تیموکراسی» میشوند.
▬ پادشاهی بهترین نوع حکومت است. چرا که، در آن فردی حکومت میکند که خود تمام نیکیها را داراست و دیگر چیزی برای خود نمیخواهد و آنچه میطلبد، خیر فرمانبرداران خویش است.
▬ فرق پادشاهی با حکومت خودکامه نیز در همین دقیقه نهفته است: در منفعتی که دنبال میشود. در حکومت خودکامه آنچه منظور نظر حاکم است، همانا منفعت شخصی خویش است، در حالی که پادشاه جز به صلاح اتباع خود نمیاندیشد. در مقابل، حکومت پادشاهی، که بهترین شکل حکومتی است، خودکامگی، بدترین نوع حکومت است. برای آریستوکراسی نیز شکل انحرافی به نام «الیگارشی» وجود دارد و شکل منحرف تیموکراسی نیز «دموکراسی» است.
▬ این اشکال قدرت بهترین مشابه خود را در خانواده مییابد. جایی که در آن اگر مرد بر زن حکومت کند، «آریستوکراسی» برقرار است و اگر بر عکس، آن، زن بر مرد حاکم باشد، «الیگارشی» وجود دارد، چرا که، زن تنها وقتی حاکم است که ارثیهی بیشتری داشته باشد و از اینرو، قدرت، نه بر اساس لیاقت، که بر اساس ثروت تقسیم میشود و منحرف است. «پادشاهی» و «خودکامگی» نیز در روابط پدر و پسر و به ترتیب هنگامی برقرار است که پدر با دغدغهی خوبی فرزند بر او فرمان دهد یا اینکه او را همچون بردهی خویش بینگارد. تیموکراسی در روابط برادران قابل مشاهده است و دموکراسی نیز در خانهای برقرار است که هیچ کس بر دیگری برتری نداشته باشد.
░▒▓ عدالت و رفاقت
▬ در تمام این موارد، به همان اندازه که عدالت لازم است، رفاقت نیز اهمیت دارد. عدالت، پیونددهندهی اجتماع آدمیان است و بزرگی اجتماع تأثیری در اهمیت آن ندارد، هر اجتماع کوچکی از آدمیان جزیی از «جامعه» است. آنها همگی «جز» هستند و جامعه «کل» و هر جزیی را تمایل به آن است که به کل بپیوندد و این طبیعت اوست. همان گونه که قبلاً هم ذکر کردیم، از نظر ارسطو، «رفاقت» از «عدالت» نیز واجبتر است. چرا که، بدون عدالت میتوان رفاقت داشت، اما، بدون رفاقت عدالت امکان رسیدن به کمال را ندارد.
▬ اگر شهروندان با یکدیگر رفیق باشند، نیازی به عدالت ندارند، اما، حتی، اگر عادل باشند هم باز نیازمند رفاقت یا عشق هستند. در واقع، به نظر میرسد که کاملترین تحقق عدالت، همانا تحقق همزمان رفاقت یا عشق نیز هست.
▬ رفاقت، بالطبع، مقداری از عدالت را در خود در بر دارد. چرا که، برقراری هر رابطه با یک رفیق، همانا یافتن نوع خاصی از عدالت است. تمام سازمانهای جامعه، خانواده، گروههای دینی، انجمنهای اخوت و امثال آنها، در جامعه وجود دارند و البته، حضورشان برای جامعه امری ضروری است، اما، تنها یک چیز شرط کافی برای تشکیل جامعه است و آن «رفاقت» است. رفاقت و عدالت در جامعهای که حاکم خودکامه دارد، ناچیز و، حتی، ناموجود است. بر اساس نظر ارسطو، هیچ جامعهای نیست، مگر آنکه اعضای آن با «عدالت» با یکدیگر پیوند دارند.
▬ اما از سوی دیگر، «رفاقت» در جامعه امری مقدم بر عدالت است، چرا که، عدالت بدون رفاقت کامل نیست، اما، آنجا که رفاقت موجود باشد، نیازی به عدالت نیست. چرا که، عدالت اساساً در «ارتباط میان چند نفر» معنا مییابد، اما، رفاقت، فی نفسه، عدالت را در بر دارد. به نظر میرسد قصد ارسطو از بیان چنین سخنانی این است که متذکر شود با وجود آنکه این عدالت است که روابط اعضای جامعه را شکل میبخشد، جامعه در بدو تشکیل خود، با وجود یا، حتی، عدم وجود عدالت پدید نمیآید.
░▒▓ رفاقت و تشکیل جامعه
▬ از دید ارسطو تنها یک چیز است که در بدو تشکیل جامعه برای آن لازم و کافی است و آن همانا «رفاقت» است. رفاقت، حتی، بدون عدالت نیز برای یک جامعه متصور است، چرا که، خود عدالت را به همراه دارد. رفاقت تنها مشخصهی وجودی برای جامعه است، «رفاقت، باهم بودن و همبستگی است» و میتوان مدعی شد که جامعه همانا «رفاقت» است. چرا که، عدالت، که پیونددهندهی اعضای جامعه است، «تماماً در ارتباط با یک رفیق است» و هر پولیس نیز از اجتماع خانوادههایی تشکیل میشود که بنای آنها نیز بر رفاقت میان زن و مرد است.
▬ این رابطه، بویژه آنجا آشکار میشود که ارسطو، در اخلاق نیکوماخوس، پس از بیان رابطهی میان انواع رفاقت و انواع اجتماعات، بدون هیچ مقدمهای وارد بحث انواع حکومتها میشود و به تبیین آنها میپردازد.
░▒▓ رفاقت درون اجتماعی مبنای تبیین تنوع حکومتها
▬ گویی رفاقت درون اجتماعات، همان تبیینکنندهی تنوع حکومتها است. تعریف هر کدام از این حکومتها نیز تنها با ارجاع به نوع رفاقت موجود در آن صورت میپذیرد. رفاقت موجود در میان شهروندان هر شهر، به هر کدام از انواع سهگانهی تعریف شده توسط ارسطو –و یا سه نوع منحرف هر یک از آنها- که متمایل شود، حکومت نیز متناسب با آن به سمت یکی از انواع حکومتها تمایل مییابد. تعریف انواع حکومت در کتاب هشتم و در بحث «رفاقت» نشانگر ارتباط ویژهی موجود میان این دو مقوله است.
▬ عدالت نیز با حکومت و شکل آن ارتباط جدی دارد، اما، حکومت خود تنها در درون «رفاقت» تعریف میشود. چرا که، همان گونه که بیان شد، جامعه همانا رفاقت است و از آنجا که حکومت نیز تنها در دل جامعه قابل تعریف و تبیین است، جایی بهتر از کتاب «رفاقت» برای این کار وجود ندارد. پس از مشخص نمودن جایگاه حکومت در بحث رفاقت است که میتوان به انواع آن و همچنین، نوع عدالت پرورده شده در آن پرداخت و ارسطو نیز دقیقاً در ادامهی بحث خود به همین کار میپردازد.
▬ به نظر میرسد، توجه ناچیز، و، حتی، عدم توجه، ارسطو به مقولهی «رفاقت» در کتاب «سیاست» نیز در همین راستا قابل توجیه باشد. برای ارسطو، رفاقت تنها ابزاری برای بهتر کردن زندگی افراد جامعه نبود –هر چند که این هدف را هم تأمین میکند- از اینرو، لزومی به مطرح کردن آن در بحثهای مربوط به انواع حکومت نمیدید. رفاقت، همان جامعه است و در نتیجه، حکومت، نسبت به رفاقت، امری ثانوی است و در نتیجه، اولین را باید در دل دومین تعریف کرد و نه بر عکس. جامعهی سیاسی، تنها حاصل اشتراک اتفاقی مکانی نیست.
▬ آنچه به جامعهی سیاسی هویت میبخشد، «رفاقت» است. زیرا، «رفاقت مردمان را گرد هم میآورد». این نگاه به رفاقت و اهمیت آن در سعادت اجتماع، تبدیل به سنتی در اندیشهی سیاسی شده است که مدنی الطبع بودن انسان را مبدأ انسانشناختی خویش قرار میدهد.
░▒▓ تأثیرات بعدی
▬ اما اندیشیدن درباره مقولهی رفاقت، تنها امری محدود به اندیشمندان یونان باستان نبود. در واقع، اندیشمندانی که به گونهای متأثر از اندیشههای کلاسیک یونانی بودند، هر یک به گونهای به بحث از این مقوله پرداختهاند. از میان این اندیشمندان میتوان از فیلسوفان و حکیمان روم و مسیحیت و همچنین، دانشمندان مسلمان نام برد.
▬ با وجود آنکه حکیمان مسیحی، چون سنت آگوستین، زمینههای بدبینی به این مقوله را فراهم آوردند – که در قرنهای بعدی در میان اندیشمندان غربی ادامه یافت- رومیان و حکیمان مسلمان همچنان در راستای سنت فلسفی یونان، رفاقت و عشق را میستایند و به گفتگو از آن علاقهی خاصی نشان میدهند. سیسرو از جمله حکیمان رومی است که رفاقت را از جمله مقولاتی میداند که به گفتگو از آن تمایل زیادی دارد. تداوم سنت فکری یونانی، بویژه تأثیر برداشت ارسطو از مقولهی رفاقت در اندیشههای سیسرو به خوبی مشهود است.
مآخذ:...
هو العلیم
خیلی خوب بود.