☼ اَلسَّلام عَلی الحُسَینِ ... و یا لیتَنا کنْا معَکم فَنَفُوزَ فَوْزاً عَظیماً
برداشت آزاد از مرحوم علامه محمد تقی جعفری در «شرح نهجالبلاغه»؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
░▒▓
▬ لحظۀ عبور «زهیر بن قین» از مرز مرگ، مبهوت کننده است.
░▒▓
▬ پدیده عظیم و تکرار نشدنی حسین بن علی علیهالسلام، در منزلگاه ذیحسم، میان یاران خود، برخاست و پس از ستایش و سپاس خداوند و توضیحی درباره موقعیت فرمود:
☼ «مگر نمیبینید به حق عمل نمیشود، و از باطل اجتناب نمیگردد؟ در چنین وضعی است که انسان با ایمان، در حالی که خود را بر حق مییابد، میل به دیدار خداوند دارد. بیگمان، مرگ را جز سعادت، و زندگی با ستمکاران را جز ملالت و تیرهروزی نمیبینم».
▬ «زهیر بن قین»، برخاست و به یاران خویش گفت: شما پاسخ امام میگویید یا من بگویم؟ آنان گفتند: تو بگو.
▬ زهیر، پس از حمد و ثنای خداوند، رو به امام کرد و گفت:
☼ «ما فرمایش شما را شنیدیم؛ سوگند به خدا، اگر دنیا، جاودان بود، ما برای یاری تو و شهادت در این راه از این دنیای جاودانی چشم میپوشیدیم».
▬ مهم: «سوگند به خدا، اگر دنیا، جاودان بود، ما برای یاری تو و شهادت در این راه از این دنیای جاودانی چشم میپوشیدیم».
▬ تکرار: اگر دنیا، جاودان بود، اگر دنیا، جاودان بود، اگر دنیا، جاودان بود، اگر دنیا، جاودان بود، «سوگند به خدا، اگر دنیا، جاودان بود، ما برای یاری تو و شهادت در این راه از این دنیای جاودانی چشم میپوشیدیم».
░▒▓
▬ راستی، ای «روح»!
▬ ای «روح»! چه شگفتانگیز است، عظمت تو؟ و چه شگفتانگیزتر است، غفلت این مردم از اسرار و عظمتهای تو ای «روح»؟
▬ این، یکی از شکوفائیهای توست که وقتی حقیقت را در مییابی، در راه وصول به آن، نه تنها از جان که مطلوب مطلق در متن طبیعت است، میگذری، بلکه از یک حیات جاودان در این دنیا اگر چه به مرادش سیر کند و بر مرکب مطلوبش سوار گردد، دست میشویی و آن را به پشیزی نمیخری.
▬ حافظ: جان بیجمال جانان، میل جهان ندارد هر کس که این ندارد، حقا که آن ندارد
▬ به خود بیایید، و راز با عظمت «روح» را دریابید، خواهید دید: لحظههایی از شکوفائی «روح»، سر به ابدیت میکشد، و احاطه بر جاودانگی مییابد.
░▒▓
▬ این لحظه، حاوی آغاز بارور شدن همه احساسات و تفکرات و خواستهها با پرچمداری «تصمیم» برای وصول به غایت عالم است، اگر چه این وصول، حیات آدمی را به مرز زندگی و مرگ بکشاند، و با کمال هشیاری و آزادی او را وادار به عبور از زندگی نماید.
▬ آدمی در حالات معمولی زندگی، حیات مطلوب خود را هدف اصلی قرار داده، حرکت و تلاش فکری و جسمی را برای ادامه آن حیات مطلوب به راه میاندازد و چنین تلقی میکند که هدفی را که به دست خواهد آورد، جزئی از حیات مطلوب او خواهد گشت.
▬ مثلاً برای به دست آوردن آزادی میکوشد و تقلا میکند، اگر این آزادی را به دست آورد، آن را به حیات مطلوب خود ضمیمه میکند.
▬ در صورتی که در لحظهی «شهادت»، خود حیات که در طول عمر «شهید»، مطلوب برای هدفی بود، اکنون، به عنوان یک وسیله میجوشد و میخروشد.
░▒▓ فرجام کلام: اقسام عبور از مرز مرگ
▬ هر اندازه که آگاهی «شهید»، به پدیده «روح» و آزادی وی در ادامه حیات و پایان دادن آن، عالیتر بوده باشد، ارزش «شهادت»، مسلماً عالیتر خواهد بود.
▬ با ملاحظه این مباحث، میتوانیم به این نتیجه برسیم که «اقدام به کشته شدن»، بسته به آگاهی و التفات به ارزش حیات و آزادی، میتواند انواعی متعدد داشته باشد:
▬ ۱. با جهل به ارزش و عظمت حیات، به جهت احساس شکست و ناتوانی از ادامه آن، راهی کارزار میگردد. تردیدی نیست که چنین شخصی از شهادت به معنای عالی آن، که حیات را وسیله تحقق هدف عالیتر تلقی میکند، محروم است. در یک مثل عامیانه میگویند: «روغن ریخته نذر امامزاده شده است».
▬ ۲. ارزش و عظمت حیات را میداند، ولی، به جهت دفاع از شخصیت که مبادا در جامعه به بزدلی و زبونی مشهور شود، گام به مرز زندگی و مرگ میگذارد. باید گفت: اگر چه این گونه اقدام در برابر نوع اول، قابل توجه و دارای ارزشی است، ولی، نمیتوان این اقدام را نائل شدن به شهادت نامید؛ زیرا، معمولاً، این دفاع از شخصیت، حاکی از خودخواهی بسیار شدید است که از دست دادن اصل حیات را به داشتن یک شخصیت جریحهدار یا شکستخورده ترجیح میدهد، مگر این که انگیزه این دفاع، احساس وابستگی شخصیت به آهنگ اعلای هستی وابسته به خالق این آهنگ بوده باشد. در حقیقت، ذلت و اهانت بر شخصیت خود را ضد مشیت خداوندی بداند.
▬ ۳. قرار گرفتن، تحت تأثیر «الگو»، به طوری که آزادی خود را به «الگو» و «ولایت» بسپارد. قرار گرفتن تحت تأثیر شخصیتها، گاهی همراه با آگاهی به عظمت و صدق و خلوص «ولایت» است. به این معنا که یقین دارد که شخصیت «ولایت»، با همه آگاهیها از ارزش و عظمت حیات، او را به مرز زندگی و مرگ کشانده است، و «ولی»، صلاحیت کامل بر تشخیص شرایط وسیله بودن حیات آدمی در این موقعیت را دارد.
مآخذ:...
هو العلیم