سعید نجیبا؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
▬ رویکردهای نومارکسیستی در بریتانیا و اروپا وجه غالب نظریات مربوط به فرهنگ عامه و رسانه را تشکیل میدهند. این گزاره اقلاً در مورد اواخر دههی ۱۹۶۰ تا اوایل دههی ۱۹۸۰ صادق است و پس از آن نیز اتفاق نظر نسبی راجع به اهمیت این رویکرد وجود دارد. از این قرار، بررسی این نظریات و نکات کلیدی آنها برای درک صحیح و دقیق مقولهی فرهنگ عمومی ضرورت دارد. در عین توجه به این نکته، ضروری است تا بدانیم که رویکردهای نومارکسیستی به هیچ روی بدنهی یک دستی از نظریات را تشکیل نمیدهند و در این چهارچوب تمایزاتی به چشم میخورد. البته، این نظریات جملگی در این ایده که رسانههای تودهای نقش مسلطی در شکلدهی به فرهنگ عمومی دارند اتفاق نظر دارند. آنها با این دیدگاه که دستگاههای فرهنگی را اطلاعرسانان معصوم و مخلصی میپندارند، مخالفند و تلاش میکنند تا نشان دهند که اقدامات رسانهای به دلایل آشکاری جانبدارانه هستند. از این قرار برخی از ایشان به غیراخلاقی بودن اقدامات رسانهای اصرار داند و تحت تأثیر چنین دیدگاهی، گاه سخن از «اخلاق رسانهای» به میان میآورند.
▬ ظهور نومارکسیسم در علوم اجتماعی تا اندازهی زیادی واکنشی بود به نظریهی «کارکردگرایی» و مدل آن راجع به جامعه. کارکردگرایان جامعه را به مثابهی یک ماشین و سیستم مورد مطالعه قرار میدهند، اما، رویکردهای نزدیک به نومارکسیسم گرایش دارند تا جامعه را به عنوان یک مجموعهی انسانی با برخی قضاوتهای اخلاقی خاص بدانند.
▬ رویکرد نومارکسیستی از برخی جهات در مقابل، نظریه پلورالیست رسانهها و فرهنگ عمومی قرار گیرند. پلورالیستها جامعه را به عنوان مجموعهای از گروهها و منافع در نظر میگیرند که هیچ یک از آنها، هیچگاه بر دیگران سیطره نمییابند. سازمانهای رسانهای به عنوان سیستمهای سازمانی فارغ از دستاندازی بیرونی در نظر گرفته میشوند که از درجهی بالا و قابل توجهی از استقلال نسبت به دولت برخوردارند. در این رویکرد فرض بر آن است که کنترل رسانهها در دست نخبگان مستقلی است که صرفاً به مدیریت سازمانی رسانهها مشغولند و حداقل تا اندازه زیادی که برای بقای نظریه پلورالیست فرهنگ عمومی لازم است، این مدیران خیال استفاده از ابزارهای قدرتمند رسانهای برای پیگیری اهدافی غیر از آگاهی رسانی به «مردم» را ندارند. این فرض حد بالایی از استقلال و انعطاف را برای ژورنالیستهای حرفهای در نظر میگیرد که میتوانند فارغ از وابستگیهای منافع، واقعیات را به درستی و آنچنان که هست منعکس سازند. از سوی دیگر، مخاطبان میتوانند در میان رسانههای رقیب بر حسب شناخت درستی از نیازهای خود و بدون آنکه در میان اتحاد ناگشودنی حاکم بر روابط رسانهها گرفتار آیند، میتوانند از گرایش به یک رسانه به گرایش رسانهای دیگر تغییر مکان دهند.
▬ اما از دیدگاه نومارکسیستها جامعهی سرمایهداری تحت سیطره نخبگان قدرت اقتصادی، سیاسی، نظامی یا فرهنگی است که با استفاده از سیطرهی خود دست به ایجاد «افکار معطوف به منافع سیاسی» (مفهوم جامعهشناختی Ideology) میزنند و رسانهها حوزه انحصاری حضور چنین افرادی است که از سرمایهی اقتصادی، اجتماعی یا فرهنگی بالاتری برخوردارند. کنترل نهایی فرهنگ عمومی در دست اتحاد انحصاری صاحبان انواع سرمایه و سلطه بر جامعه است. در سایه چنین انحصاری است که مخاطبان ضمن از دست دادن انواع مختلف اطلاعاتی که نافی منافع این انحصارهاست، ارزشهای فرهنگی این انحصار را متأثر از جهان فرا واقعی آنها درونی میسازند و سبک زندگی خود را با آنها تطبیق میدهند.
▬ در راستای چنین تلقیای از فضای عمومی حاکم و مسلط به فرهنگ عمومی و اطلاعات است که رویکرد نومارکسیستی از رسانههای تودهای بر عنوان «صنایع فرهنگی» (Cultural Industries) یاد میکنند. بر اساس این دیدگاه محتوای رسانهها و معانیای که آنها منتقل میکنند، در درجهی نخست توسط منافع نخبگان مسلط آن رسانه تعیین میشود؛ رسانهها نیازهای مختلف مخاطبان را ایجاد میکنند و خود به نحو مقتضی آنها را به سوی پاسخهای دلخواه هدایت میکنند و بدینسان، کل بدنهی فرهنگ عمومی را شکل میدهند. در میان نومارکسیستها، اقتصاددانان سیاسی مانند گراهام مرداک (Graham Murdock) «افکار معطوف به منافع سیاسی» را کاملاً روبنای زیربنای اقتصادی میدانند و رسانههای تودهای را بر مبنای دو مفهوم «مالکیت» و «کنترل» تبیین میکنند. در عین حال، چنین رویکردی وجه غالبی در میان نومارکسیستها ندارد. از جمله آلتوسریها از نوعی «استقلال نسبی» رسانهها نسبت به زیربنای اقتصادی سخن راندهاند. گرچه در خود این مفهوم «استقلال نسبی انتقاداتی نهفته است، اما، رویکردهایی مانند دیدگاههای مکتب فرانکفورت، گرامشی و استوارت هال عمدتاً از چنین انتقاداتی بری هستند.»
▬ از سوی دیگر، آلتوسریها مفهوم «آگاهی نادرست» (false consciousness) را رد میکنند و تأکید دارند که فکر نمیتواند به آن جهت که تجربه ما از جهان است تماماً بیخطا باشد. در این دیدگاه خود افکار عامه تعینبخش امور دیگر محسوب میشوند. از این قرار، خود رسانههای تودهای عامل اساسی در تداوم وضعیتهای سیاسی و اقتصادی غیرعادلانه، غیرانسانی و مشحون از بهرهکشی در نظام سرمایهداری مدرن محسوب میشوند. به همین ترتیب، والنتین ولوزنیوف که در روند مطالعات فرهنگی بریتانیا بسیار مؤثر بوده است، حتی، معتقد است که مفاهیم انتزاعی آگاهی تجربهای پیشین و ما قبل صورتهای حیات مادی است. از این قرار نظامهای فکری مسلط به نحوی است که نه تنها صورتهای زندگی مادی را، بلکه آگاهی عاملیتهای اجتماعی را مدام باز تولید میکند.
▬ در مجموع آنچه میتوان گفت این است که نومارکسیستها بر سر اینکه رسانهها قدرت غالب را در عرصه فرهنگ و افکار عمومی به دست دارند، متفقاند، اما، در مورد حدود و ماهیت این سیطره ره اختلاف میپیمایند. در تحلیل نومارکسیستی رسانهها، نهادهای رسانهای چسبیده به ساختارهای قدرت و، حتی، عمدهترین ساختارهای قدرت مدرن محسوب میشوند که هماهنگی بسیاری با سایر نهادهای قدرت به هم میرسانند. بنا بر این، دیدگاه منعکس در رسانهها حداقل در بخش عمدهای چیزی را «طبیعی» یا «بدیهی» جلوه میدهد که آشکارا از دید خاصی ترجیح داده میشود و مآلاً تضمین منافع خاصی را بر عهده دارد. رسانهها برای این منظور شدیداً از امور غیرعامهپسند و غیرقراردادی میگریزند، تا همچنان تأثیر خود را برای اهداف «مهمتر» حفظ کنند و در این طریق سانسور آگاهی مهمترین شیوه برای گریز از پیشانی سفید شدن است.
▬ مثلاً بسیاری از محققان رسانه مانند جیمز کوران (James Curran) و استوارت هال (Stuart Hall) به موضوع خشونت در رسانهها توجه کردهاند و رابطهی تصاویر خشونتبار در رسانهها را با مشروع جلوه دادن خشونتهای نهادی و اجتماعی که توسط نهادهای مسلط نفوذی مشروع جلوه داده میشوند را بررسی کردهاند. در اینگونه فیلمها انواع مختلفی از خشونت، مانند خشونت پلیس و خشونتهای نمادین که توسط خود رسانهها اعمال میشوند یا فشارهایی که توسط احزاب اعمال میگردند مشروع جلوه داده میشوند، حال آنکه مقاومت در مقابل، آنها به ددمنشی و دوری از تمدن تعبیر میشود.
▬ به همین نحو از نظر برخی دیگر از نومارکسیستها، تصاویر کاملاً آزادی که رسانهها از انتخابات و تبلیغات مربوط به آن ارائه میکند، تلاش بر این دارند تا قدرت مبتنی بر لیبرال دموکراسی را مشروع جلوه دهند. از این قرار رأی دادن یا گوش دادن به برنامههای تبلیغاتی نوعی امید به تحقق افسانهی دموکراسی نمایندگی را القاء میکند.
░▒▓ تمایزها در نومارکسیسم
▬ مایکل گورویچ تمایزهایی را در نظریات نومارکسیستی راجع به فرهنگ عمومی و رسانهها از هم متمایز ساخته است؛ (۱) «ساختارگرایان» ، (۲) مکتب «اقتصادی سیاسی» و (۳) «فرهنگ گرایان».
▬ مارکسیستهای آلتوسری «ساختگرا» هستند. این رویکرد به نوعی مفصلبندی و انسجام در نظامهای معنابخشی رسانهها معتقدند. مارکسیستهای بنیادگر یا همان طرفداران مکتب اقتصاد سیاسی فرهنگ عمومی را روبنای بنیان اقتصادی به شمار میآورند. آثار گراهام مرداک نمایانگر رویکرد اقتصاد سیاسی «انتقادی» هستند که قدرت رسانهها را در فرآیندهای اقتصادی و مکانیسم تولید رسانهای میجویند و در آنها مالکیت و کنترل اقتصادی رسانهها عامل کلیدی در کنترل پیامهای رسانهای تلقی میشوند.
▬ آثار استوارت هال، نمونهای از رویکرد چپ جدید فرهنگگراست که رسانههای تودهای را قدرت مؤثر در شکلدهی به آگاهی عمومی تلقی میکند. فرهنگگرایی در رد تعین اقتصادی مارکسیستی با رهیافت آلتوسری مساعدت میکند، اما، به رغم ساختارگرایی آلتوسری با در نظر گرفتن نظامهای فرهنگی حاشیهای موجود در جامعه، کل پیچیدهتری از فرهنگ عمومی را به تصویر میکشند. نظریات فرهنگگرا در محصولات «مرکز مطالعات فرهنگی معاصر» (CCCS) منعکس میگردد که استوارت هال بر این مؤسسه تأثیر مسلطی دارد و مدتها مدیر این مؤسسه بوده است.
مآخذ:...
هو العلیم