حامد دهخدا؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
░▒▓ ”یت/یون“ به مثابه هیأتهای سیاسی طبیعی
▬ جامعه روحانیت مبارز تهران و مجمع روحانیون مبارز تهران، پس از حزب جمهوری اسلامی، هیأتهای سیاسی اصلی این کشور بودند.
▬ این دو گروه سیاسی، «طبیعی» و در شرایط انقلابی، شکل گرفتند.
▬ جامعه روحانیت مبارز تهران و مجمع روحانیون مبارز تهران، «طبیعی» بودند؛ یعنی، افرادی که بر سر برخی اصول به توافق رسیده بودند مجتمع شدند، و برای تحقق آن اصول، با هم همکاری میکردند. احزاب، تشکلها، و هیأتهای سیاسی، محل تشریک مساعی طبیعی همفکران سیاسی، برای رسیدن به اهدافی است که تنها نمیشود به آنها رسید. به این معنا، جامعه روحانیت مبارز تهران و مجمع روحانیون مبارز تهران، هیأتهای سیاسی «طبیعی» بودند.
░▒▓ نابودی هیأتهای سیاسی الیگارشیک
▬ ولی، وقتی هیأتهای سیاسی، قدری از عمرشان میگذرد، اغلب از وضع طبیعی خارج میشوند، و «قانون آهنین الیگارشی» بر آنها حاکم میشود.
▬ این، در شرایطی است که حفظ «پایهگذاران»، یا «بزرگان» هیأت سیاسی، به یک منظور فینفسه تبدیل میشود و حتی از اهدافی که هیأت سیاسی از ابتدا برای آن تشکیل شده بود مهمتر میشود. البته، اغلب هم این توجیه را میآورند که حفظ «بزرگان»، برای همان هدف بزرگ است که اهمیت دارد. مراقب باشید گول این جور توجیهات را نخورید.
▬ این پایبندی غیرمنطقی به «بزرگان»، هیأت سیاسی را از پویایی میاندازد. در عمل، پایبندی اعضای هیأتهای سیاسی به منابع همکاری خارج از هیأت، یا ادعای حفظ حرمت بزرگترها، موجب شد که جامعه روحانیت مبارز تهران و مجمع روحانیون مبارز تهران، پویایی خود را از دست بدهند.
▬ و انتخابات مجلس پنجم، نشان داد که تشکلهای سیاسی جامعه روحانیت مبارز تهران و مجمع روحانیون مبارز تهران، نتوانستهاند خود را با شرایط جدید تطبیق دهند، و عملاً نیروهای جدید از گردونه خارج شدند.
▬ در انتخابات هشتاد و هشت، مجمع روحانیون مبارز، عملاً نابود شد، و هزینه عملکرد خام جوانترهای کارگزار و مشارکت را پرداخت، و در انتخابات پیش رو، میرود تا جامعه روحانیت مبارز محو و بیاثر شود.
░▒▓ دقیقاً با نابودی هیأتهای سیاسی چه از دست میرود؟
▬ وقتی چنین اتفاقی میافتد، بخشی از سرمایه اجتماعی که هزینه داد و ستد سیاسی را کاهش میدهد، نابود میشود.
▬ ذخایر ارزشمندی از ظرفیتهای تعامل از دست میرود، و جوانترها میروند سراغ شکل دادن به تشکلهای جدید.
▬ رهبران حزبی، میتوانند از طریق سعه صدر، و گشایش مسیر چرخش افکار و امر به معروف و نهی از منکر آزاد در درون هیأتهای سیاسی، جلوی این از دست رفتن انرژیها و سرمایهها را بگیرند.
▬ به این معنا، باید اعتراف کنم که در ذهن جوانانی که هنوز هم در خط فکری کلی جامعه روحانیت مبارز و اقمار تابعه قرار میگیرند، سؤالات بزرگی در مورد رفتار بزرگان این هیأتهای سیاسی وجود دارد. آنها، گرفتار وضع خاصی از آمبیوالانس و تحیر میان گسیختن و پیوستن هستند.
▬ این رفت و آمد میان گسیختن و پیوستن، در سال ۱۳۸۴، موجب یک مهاجرت بزرگ شد، و کاندیدای خارج از حزب، اما در خط اصولی حزب، رأی آورد. جوانان، خوشحال بودند، و قدیمیترها بیمناک. رهبران هیأت سیاسی روحانیت مبارز، باید این پیام را دریافت میکردند و باب تعامل را با جوانان جدا شده میگشودند؛ آن طور که بایسته بود، چنین نشد، و حتی روندهای ناامید کننده را ادامه دادند.
▬ البته، نمیتوان انکار کرد که هم در فروپاشی مجمع روحانیون مبارز، و هم در گسیختن جامعه روحانیت مبارز، حرکات شطرنجی جناب اکبر هاشمی بهرمانی رفسنجانی بسیار مؤثر بود. سران هر دو جناح در مقاطعی تصمیم گرفتند که از همخطی خود که گاهی در آن جناح بود و گاهی در این جناح، دفاع کنند، در حالی که در دو مقطع متفاوت، جوانان هر دو جناح، نمیتوانستند این دفاع خطی را با مواضع اصولی حزب و جناح خود آشتی دهند.
▬ قانون آهنین الیگارشی در مجمع روحانیون مبارز و جامعه روحانیت مبارز، موجب شد که اعضای قدیمیتر، به جای پیگیری، اهداف اصولی هیأت سیاسی، سعی کنند، «ایشان» را اصطلاحاً «نگه دارند»، ولی جوانانی که بنا به مطالعه مواضع اصولی این جناحها جذب شده بودند، نمیتوانستند حرکات شطرنجی و زیگزاگی «ایشان» را که در بسیاری موارد از خطوط قرمز دو جناح نیز عبور میکرد، درک کنند.
▬ فیالمثل، نامه مشهور «ایشان»، در بحبوحۀ بحران عظیم سال هشتاد و هشت، که بیپرده، ملت و رهبر کشور را به «آتشفشان» تهدید میکرد، برای جوانان اصولگرا این سؤال را ایجاد کرد که چرا هنوز «ایشان» در درون نظام اسلامی و در جامعه روحانیت مبارز تحمل میشوند و حتی این سؤال هنوز هم آزار میدهد که چرا «ایشان» به دلیل انتشار این نامه، با عنوان «تهدید آشکار امنیت ملی»، مورد تعقیب قضایی قرار نگرفتند، با اینکه معلوم بود که افراد وابسته به ایشان هم، در روند براندازی سال هشتاد و هشت، مداخله آشکاری داشتند.
▬ کمتر از شش ماه مانده به انتخابات اخیر مجلس شورای اسلامی، حزب مؤتلفه اسلامی با «ایشان» ملاقات کرد، و عملاً با این اقدام خود، سعی نمود تا «ایشان» را «نگه دارد»، در حالی که همین حزب و همین طور، جامعه روحانیت مبارز، چنین تعامل «نگه دارندهای» را از منتخب برگزیده جوانان سوم تیر دریغ میداشتند و میدارند. کلاً، دوگانگی مواجهه جامعه روحانیت مبارز، با «ایشان» از یک سوی، و «منتخب سه تیر» از سوی دیگر، یکی از پرسشهای اصلی ذهن جوانان سوم تیری است.
▬ اینها، شبیه همان عواملی است که موجب تضعیف مفرط مجمع روحانیون مبارز و جایگزینی هیأتهای جوانتر در موضع رقیب شد و نتایجش همان شد که دیدیم. شاید سرمایه اجتماعی از دست رفته مجمع روحانیون مبارز، میتوانست از جدایی و ریزش «جوانترهای چپ» جلوگیری کند، ولی ناکارآیی آنها در مواجهه با مسائل جدید، خصوصاً به دلیل پایبندی به «ایشان»، عملاً اعتماد جوانترها را سلب کرد. در این نوع مواقع، نوعی انقطاع تجربه تاریخی اتفاق میافتد، و جوانترها دیگر نمیتوانند از ذخیره دانش کنشگران ماهر پیشین، استفاده کنند، و نتیجه، سر زدن رفتارهایی از جوانترهاست که از یک ملت تاریخدار بعید است. این روزها، «جوانترهای چپ»، پای بی بی سی مینشینند و فراموش کردهاند که همین بی بی سی، رمز سقوط دولت منتخب آنها را در سال ۱۳۳۲ اعلام کرد، و اصلاً بعید نیست که مجدداً چنین کند. این سادهلوحی خام، ناشی از انقطاع تاریخی آنان است. آنها به جوانان بیتاریخ بدل شدهاند.
░▒▓ چهار گام برای رویارویی با قانون آهنین الیگارشی
▬ دو دغدغه هست:
▬ یکی این که، از دست رفتن جامعه روحانیت مبارز و مجمع روحانیون مبارز، عملاً مساوی با از دست رفتن میزان قابل ملاحظهای از سرمایه سیاسی و تجربیات مشترک سیاسی این ملت است.
▬ میبینم که در هر یک از دو جناح، چه تجربیات گران قدری هست که یک به یک از دست میروند، و از آن تجربهها، چیزی برای جوانترها نمیماند. این در حالیست که جوانترها، در این «پیچ بزرگ تاریخی»، به این تجربیات احتیاج دارند.
▬ و دغدغه دوم، این است که ما از این آمد و شد درس نگیریم، و باز، همان روند گذشته را در تاریخسوزی تکرار کنیم.
▬ از این روی، پیشنهاد میکنم که هیأتهای سیاسی قدیم و جدید، چهار گام را طی کنند تا مطمئن شوند که چرخش نیروها در درون هیأتها به درستی صورت میگیرد، و هیچ کس، آن بالا، جا خوش نمیکند.
▬ صبر کنید ببینم. فکر میکنم هنوز هم بتوانیم میراث جامعه روحانیت مبارز و مؤتلفه و... را نجات دهیم. کافی است که تا سه ماه پیش از انتخابات، رهبران و مدیران این جناح، خود را جمع و جور کنند، و ضمن پایبندی به مواضع اصولی، افکار جدیدی وارد کنند. برای این منظور، چهار گام باید طی شود:
░▒ گام اول
▬ مهمترین تکلیف رهبران احزاب و تشکلها و هیأتهای سیاسی، جذب و پرورش نیروهای جدید است.
▬ به عنوان یک نسخه عملیاتی، توصیه میکنم که رهبران هیأتهای سیاسی، در هر موقعیت و مقیاس منطقهای که صدارت دارند، شکافهای اجتماعی و موضوعات اصلی مورد مناقشه را پیدا کنند، و مرتباً با خبرگانی از هر دو سوی موضوع در تماس باشند.
▬ رهبران، باید با دید باز، و با درک شرایط، مواضع اصولی حزب را با جهات مختلف مسائل مورد مناقشه تطبیق دهند. آنها باید با سعه صدر و اتخاذ مواضع اصولی، نیروهای باانگیزه و فعال را جذب فعالیت مشترک حزبی برای تحقق اهداف مورد توافق نمایند.
▬ پس، رهبران، باید، با توجه به شکافهای اجتماعی مختلف و باب روز، شمعها و استوانههای مواضع رقیب در مسائل اجتماعی و سیاسی را به مشورت فرابخوانند، و سعی کنند از طریق جذب مواضع اصولی، نیروهای اصولی را وارد فعالیت حزبی نمایند.
░▒ گام دوم
▬ در شرایط یک نظام انتخاباتی چهار ساله مانند کشور ما، بسیار حایز اهمیت است که نیروهای خوشفکر جدید، لااقل، هر دو سال یک بار، جایگزین شوند، و به بدنه حزب، فکر جدید تزریق نمایند.
▬ و قبلیها که جایگزین میشوند، باید مراقب اهداف اصلی تشکل سیاسی باشند، و بیش از هر چیز، در فراموش کردن و دور انداختن فروع و حشو و زواید و علایق به ماندن خود و «بزرگترها»، مهارت پیدا کنند.
▬ آنها باید دور جدیدی از مرور انتقادی سیاستهای حزب را آغاز کنند، تا، دو سال دیگر مبنای تازهای برای پویایی تشکل سیاسی گردد.
░▒ گام سوم
▬ صرفنظر از چرخش افراد، چرخش ایدهها هم از اهمیت ویژهای برخوردار است، و باید با سهولت بهتری انجام پذیرد.
▬ مدیران احزاب و تشکلها و هیأتها، باید مراقب باشند که فکر و امر به معروف و نهی از منکری، به هر دلیل، ناگفته نماند.
░▒ گام چهارم
▬ امکانات نرمافزاری جدید، و خصوصاً شبکههای اجتماعی ملی تحت پروتکلهای امن، امکانات گستردهای برای رهبران سازمانهای حزبی فراهم کرده است، تا چرخش ایدهها را به سطح بیسابقهای ارتقاء دهند.
▬ هدف از ایجاد این لایههای نرمافزاری، تسهیل گردش ایدههاست، که مآلاً گردش افراد را هم به همراه خواهد داشت.
▬ ایجاد یک لایه نرمافزاری مجزا در سازمانهای حزبی، مستلزم راهاندازی بخشهای مرتبط جدیدی در سازمانهای حزبی است که به طور متمرکز، مراقب جمعآوری ایدهها، از قلم نیفتادن هیچ یک از آنها، و پاسخ مناسب گرفتن همه آنها باشند.
مآخذ:...
هو العلیم
«مشی علمایی» حکم میکند به «احترام» و حفظ جایگاه و موقعیت فرد، که مثلا فرد امام جمعه، امام جمعه بماند حتی وقتی بهشدت کهنسال است... مختص امام جمعه هم نیست، نمایندگی در فلان جا، عضویت در این هیئت و آن شورا و...
مشی علمایی عمیقا در ساختارهای دینی-سیاسی جمهوری اسلامی ایران جریان دارد. ساختارهای حزبی هم نمیتواند بیتاثیر از ساختارهای دینی-سیاسی رسمی باشد. ساختارهای حزبی، نمیتواند بیتاثیر از ساختارهای بیرونی قدرت باشد.
آنوقت میرسیم به تضاد میان مشی علمایی و قانون آهنین الیگارشی. که فرمودهاید:
"وقتی هیأتهای سیاسی، قدری از عمرشان میگذرد، اغلب از وضع طبیعی خارج میشوند، و «قانون آهنین الیگارشی» بر آنها حاکم میشود."
سوال اینجاست، چطور میتوان این دو امر متضاد و واقعی را با هم جمع نمود؟
---------------------
مشی علمایی این نیست. با علما بوده ایم و این را مشی آن ها ندیده ایم.
ریشه را باید جای دیگر جستجو کرد.
ریشه را باید با عنایت به این که این رویداد عالمگیر و دیرپاست کشف کنید.
ریشه را باید در نهادهای بوروکراتیک مدرن دید که همه جا این خصلت را در خود نشان داده است.