«مشی علمایی» حکم می‌کند به «احترام» و حفظ جایگاه و موقعیت فرد، که مثلا فرد امام جمعه، امام جمعه بماند حتی وقتی به‌شدت کهن‌سال است... مختص امام جمعه هم نیست، نمایندگی در فلان جا، عضویت در این هیئت و آن شورا و...
مشی علمایی عمیقا در ساختارهای دینی-سیاسی جمهوری اسلامی ایران جریان دارد. ساختارهای حزبی هم نمی‌تواند بی‌تاثیر از ساختارهای دینی-سیاسی رسمی باشد. ساختارهای حزبی، نمی‌تواند بی‌تاثیر از ساختارهای بیرونی قدرت باشد.
آن‌وقت می‌رسیم به تضاد میان مشی علمایی و قانون آهنین الیگارشی. که فرموده‌اید:
"وقتی هیأت‌های سیاسی، قدری از عمرشان می‌گذرد، اغلب از وضع طبیعی خارج می‌شوند، و «قانون آهنین الیگارشی» بر آن‌ها حاکم می‌شود."
سوال این‌جاست، چطور می‌توان این دو امر متضاد و واقعی را با هم جمع نمود؟

---------------------

مشی علمایی این نیست. با علما بوده ایم و این را مشی آن ها ندیده ایم.
ریشه را باید جای دیگر جستجو کرد.
ریشه را باید با عنایت به این که این رویداد عالمگیر و دیرپاست کشف کنید.
ریشه را باید در نهادهای بوروکراتیک مدرن دید که همه جا این خصلت را در خود نشان داده است.