فیلوجامعه‌شناسی

ظهور «تشیع سلفی»؟ برداشت آخر

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری


░▒▓ مطلب اول
• وقتی «عقل» تحقیر می‌شود،...
• وقتی با یافتن یکی دو جمله منقطع، که فکر عامی را مسحور می‌کند، «عقل» مؤمنانی چون ملاصدرای شیرازی، شیخ شهاب الدین سهروردی، محمد حسین طباطبایی، مرتضی مطهری کم قدر شناخته می‌شود...
• بله... وقتی «عقل» تحقیر می‌شود، «عقال» از دست می‌رود. «عقال»، همان بندی که شتر چموش شهوت و غضب را مهار می‌کند از دست می‌رود؛ و وقتی «عقال» از دست رفت، می‌شود همین «القاعده»‌ای که جلوی چشم ماست، که دقیقاً «بی‌قاعده» است.
• می‌بینم روزی را که سلفیت شیعی که بموقع، و همین امروز، مهار نشده است، به ضد خود تبدیل می‌شود. وقتی رفته رفته، میراث حکمت را و حتی بخش‌های مهمی از شریعت را تعطیل کرد، نفسی بدون «عقال» سر بر خواهد آورد که شفافیت نهایی شر مدرنیت است: نفس بدون عقال و مهار.
• مباحثی که حول بازسازی علوم انسانی برخواست، می‌رود تا به ضد خود تبدیل شود. این احوال، نشان می‌دهد که جریان‌های فکری غیر اصولی می‌توانند کار دست یک ملت و شاید جهان بدهند.
• تشیع سلفی، مانند تسنن سلفی، مهم‌ترین ویژگی خود را در تحقیر «عقل» قرار خواهد داد، حتی تحقیر «عقل» مؤمن؛ تحقیر «عقل» ملاصدرای شیرازی، تحقیر «عقل» شیخ شهاب الدین سهروردی، تحقیر «عقل» علامه محمد حسین طباطبایی، تحقیر «عقل» شهید مرتضی مطهری.
• تشیع سلفی، خیال می‌کند که برای بر پا داشتن دین و علم دینی، باید «عقل» را ضایع کرد، و نمی‌داند که دین بر تارک «عقل» ایستاده است. دین غایت عقل است.
• می‌توان تصور کرد آتیه را...

░▒▓ مطلب دوم
• چهارشنبه شب گذشته، از شبکه تلویزیونی چهار سیمای جمهوری اسلامی ایران، آقای احمد رهدار و آقای مهدی نصیری به گفتگو پرداختند.
• و نتیجه نظرسنجی این برنامه که می‌پرسید، آیا فلسفه، در مجموع، مخل حال دین‌داری است، یا ممد آن، شصت و پنج درصد از مخاطبان فعال برنامه، رأی را به جانب آقای مهدی نصیری دادند.
• حدود یک سال پیش، دو شهریور نود، در گفتگوی دیگری، آقای مهدی نصیری با جناب دکتر حسین کچویان گفتگو کرد که هر چند آن برنامه نظرسنجی نداشت، ولی، به گمان من، در آن برنامه هم، این، آقای مهدی نصیری بود که مسلط‌تر نشان داد.

░▒▓ مطلب سوم
• پروژه آقای مهدی نصیری که در وب‌نوشت ایشان هم منعکس است، نقل قول مواردی از آراء عرفا، فلاسفه و متکلمان، اعم از شرقی و غربی است که رویاروی آموزه‌های اصلی و فرعی دین قرار می‌گیرد. خصوصاً برخی از این نقل قول‌ها، سران سلسله‌های سه‌گانه فوق را هدف می‌گیرند. افلاطون، ارسطو، ابن‌عربی، سهروردی، ملاصدرای شیرازی، ...
• حاصل این نقل قول‌ها، اعلام نامطمئن و آلوده بودن ادراک عرفا، فلاسفه و متکلمان، اعم از شرقی و غربی است. نتیجه، عطف توجه به سوی منابع اصلی دین و عزل نظر از عرفان و فلسفه و کلام خواهد بود.

░▒▓ مطلب چهارم
• آنچه پروژه آقای مهدی نصیری را در مقایسه با برنامه کسانی مانند دکتر رضا داوری و دکتر حسین کچویان، ممتاز می‌کند، انضمام مباحث و انفکاک از مفاهیم مبهم است.
• حاصل این انضمام، شگرف و خیره‌کننده است.
• استفاده از مفاهیم مبهم «شرق» و «غرب» و «مدرنیته» و «تجدد»، در نگره کسانی در سلک و سیره دکتر رضا داوری و دکتر حسین کچویان، موجب آن شده است که مخاطب آن‌ها، کم و بیش، «غرب» را ذاتاً «بیمار» و آلوده قلمداد کند، و «شرق» را ذاتاً پاک و قابل اعتماد. فرجام این فکر، لاجرم به نوعی نژادپرستی جغرافیایی شرق‌مدار منجر می‌شود. در نتیجه، فکر غربی چونان کلافی تلقی می‌گردد که برداشت یک نخ از آن، منجر به انتقال کل آن کلاف معیوب خواهد بود. پس، ترجیح می‌دهند که به اتکاء حکمای سوی شرقی کره زمین، فکر دینی پاک‌تری بازسازی کنند، و از تعلیم و تعلم علوم انسانی غربی، پرهیز داده می‌شود.
• ولی، انضمام پروژه آقای مهدی نصیری موجب می‌شود که دامنه طرد، تنها به فکر غربی محدود نگردد. انضمام پروژه آقای مهدی نصیری معلوم می‌کند که نقاط اشتراک گسترده‌ای میان فکر فیلسوفان و عرفا و متکلمان شرقی و فیلسوفان و عرفا و متکلمان غربی وجود دارد، و اِشکال، اساساً از هر نوع تلاش فلسفی و عرفانی و کلامی برای فهم دنیاست و باید به سمت دین خالص بازگشت.
• در واقع، پروژه آقای مهدی نصیری با انکار سراسری فلسفه و عرفان و کلام، شفافیت پایان طریقی است که کسانی مانند دکتر رضا داوری و دکتر حسین کچویان آغاز می‌کنند؛ دقیقاً به همان دلیلی که علوم انسانی غربی، «کلاً» بی‌اعتبار می‌شود، فحول علوم انسانی شرقی نیز «کلاً» محو و بی‌اعتبار می‌گردند.
• اگر تیغ بی‌رحمانه بی‌اعتبارسازی را به دست گیریم، و دست و دل بازانه، علوم انسانی غربی را بی‌اعتبار قلمداد کنیم، آن وقت، به سرعت معلوم خواهد شد که تقریباً، هیچ چیز معتبری باقی نخواهد ماند.
• البته، آن چه انضمام آقای مهدی نصیری هنوز به قدر کافی آن را شفاف نکرده است، این است که این تیغ بی‌رحمانه، به دین هم رحم نخواهد کرد. مرد شجاعی که چنین، عقلا و حکما را به استهزاء می‌گیرد، در مواجهه با صادرکننده شریف «اطلبوا العلم ولو بالصین» (وسائل الشیعه، ج. ۲۷: ۲۷، مصباح‌الشریعه: ۱۳، بحارالانوار، ج. ۱: ۱۷۷، عوالی اللآلی، ج. ۴: ۷۰، مشکاة الانوار: ۱۳۵) چه خواهد گفت؟ این پرده‌ای از نمایش است که هنوز اجرا نشده، و وقتی آشکار شد، خواهید دید که جنین سلفیت شیعی بالغ گردیده!

░▒▓ مطلب پنجم
• و آن‌چه در پروژه آقای مهدی نصیری مفقود است، بیان انبوه آموزه‌های گران‌بهای فلاسفه و عرفا و متکلمان است که انطباق حیرت‌آوری با منابع دینی دارند.
• ده قرن قبل از ظهور اسلام، انطباق آموزه‌های ارسطویی در مورد «سعادت» و «عدالت»، با منابع دینی اسلام، حیرت‌آور است، و آموزنده؛ برخی از جملات ارسطو، عین جملات مندرج در منابع دینی است.
• دغدغه علوم اسلامی، استمرار دینی است که به خاتمیت رسیده. چگونه «عقل» را می‌توان مسلح کرد، تا بتواند از منابع دینی اسلام برای مسائل تازه استخراج حکم و حکمت نماید؟ چگونه باید روایات و سنت‌ها را فهمید و به موارد تازه انطباق داد؟
• و اگر ارسطو، سیری از فکر را سازمان داده که به فرض داشتن وجوهی از افتراق، وجوه شگفت‌آوری از انطباق را با آموزه‌های دینی نشان می‌دهد، پرسش این است که این سیر فکری چگونه سازمان داده شد که این چنین به کسوت رسول باطنی درآمد و اخلاق ارسطویی را به اخلاق علوی چنین نزدیک ساخت؟

░▒▓ مطلب ششم
• و آن‌چه در پروژه آقای مهدی نصیری مفقود است، سیره و روش منابع دینی در مواجهه با منابع علمی یا منابع خارج از دین اسلام است.
• باید با «اطلبوا العلم ولو بالصین» چه کنیم؟
• سه سده قبل از ظهور اسلام در سده ششم میلادی، سده سوم میلادی، دوران طلایی سلسله هان در چین که اوج پیشرفت تکنولوژی و دانش در چین است، در عین حال، عمیقاً ملحدانه هم هست.
• پرسش این است که نگره صادرکننده پاک جمله «اطلبوا العلم ولو بالصین» چه بوده است؟
• مراد از آن جمله، ایمان به توانمندی «عقل» در انفکاک آلودگی‌ها از پاکی‌ها نیست؟
• ایمان به توانمندی «عقل» در انفکاک آلودگی‌ها از پاکی‌ها نیست؟
• ایمان به توانمندی «عقل» نیست؟
• توانمندی «عقل».

░▒▓ مطلب هفتم
• قدر مشترکی که بین انکارکنندگان یکسره علوم انسانی غربی از یک سوی، و انکارکننده علوم انسانی غربی و شرقی، وجود دارد، نحو معرفت‌شناسی آن‌هاست که عمیقاً و به نحو متناقض‌نمایی، متضمن تحقیر «عقل» است.
• معرفت‌شناسی آن‌ها، فرض یک «عقل» ناتوان را پیش چشم دارد که نمی‌تواند بین نقاط قوت و ضعف یک نظام فکری، تمایز روشنی بگذارد، و نقاط قوت را جذب، و نقاط ضعف را طرد کند. این «عقل»، در مواجهه با پیچیدگی‌های نظام‌های فکری، قدرت تمیز ندارد. پس، بهتر است، به سمت نظام‌های فکری برود که از ریشه به نحو مطمئن‌تری پایه‌گذاری شده‌اند. پس، بهتر است عطای نظام‌های فکری غرب را به لقایشان ببخشیم، و به یک پایه خالص‌تر شرقی برای معرفت رضایت دهیم. البته، وقتی همین طرز فکر را گسترش دهیم، درمی‌یابیم که علوم انسانی شرقی نیز ناپیراستگی‌هایی دارند که به آنان نیز نمی‌شود اعتماد کرد، لااقل به قدر خود دین آسمانی نمی‌توان به آن اعتماد کرد؛ پس، بهتر است «عقل صغیر» را به محیط پاک‌تری هدایت کرد تا گمراه نگردد؛ و سپس، در می‌یابیم که همین ذهن هم باید در مقابل، وساوس جملاتی مانند «اطلبوا العلم ولو بالصین» نیز حفظ شود! آن وقت است که رفته رفته به سلفیت و تحفظ در قبال بخش‌هایی از دین می‌رسیم که از نظر ما بالقوه آلوده هستند، مانند «اطلبوا العلم ولو بالصین»! البته، انضمام بیان آقای مهدی نصیری، هنوز به قدر کافی این فرجام را شفاف نکرده است. این پرده‌ای از نمایش است که هنوز اجرا نشده.

░▒▓ مطلب هشتم
• راه حل این معضل، این است که آقای مهدی نصیری را دعوت کنیم که از منابع دینی، شروع به استنباط فرماید.
• و وقتی شروع به استنباط فرمود، در می‌یابد که باید «عقل» خویش را برای این کار مسلح کند.
• نیاز به چیزی شبیه منطق و اصول خواهد داشت.
• و وقتی شروع به ساخت و ساز منطق و اصول خاص خود کرد، لاجرم، خواهد دید که بسیاری از آنچه به زحمت ساخته است، سلسله‌ای از منطق‌دانان و اصولیان و فیلسوفان پیش از او، مثل خود او ساخته‌اند.
• پس از مدتی، از دوباره‌کاری ملول خواهد شد. منابع منطقی و اصولی اسلامی را پیش روی خود خواهد گشود، و با اعتماد ویژه‌ای به توانمندی «عقل» خود در تشخیص سره از ناسره، شروع به انتخاب خواهد کرد و اصولی را در متن خود رونوشت خواهد کرد.
• و البته، پس از مدتی در می‌یابد که در برخی فروع مباحث، حکمای غیرمسلمان نیز تتبعات گران‌قدری دارند.
• و آن وقت، بر می‌گردد سر جای اول. سر جای آقای احمد رهدار!
مآخذ:...
هو العلیم

  • ناشناس

    برخی می‌گویند:
    "نصیری فلسفه و عرفان رو نقد اخلاقگرایانه می‌کنه نقد خود جریان فکری رو کنار می‌گذاره و دست می‌گذاره روی شطحیات اهالی فلسفه و عرفان، خطاهاشون رو هم به حدی بزرگ جلوه می‌ده که فکرشون اساسا محکوم دیده بشه. حتی یک جاهایی ساحت شعر و ادبیات رو هم با ساحت منطق و برهان خلط می‌کنه. هر چند این روش نادرستی برای نقد یک جریان فکری است، اما بازگو شدن اشتباه‌های زیاد اهل فلسفه و عرفان قطعا برای جامعه تصوف زده ما ـ که ذهنیتی آلوده به شعر و ادبیات غنایی و عرفانی دارد، اما از داعیه عقلانیت هم خوشش می‌آید ـ می‌تواند برکاتی داشته باشد."


    برخی دیگر می‌گویند:
    "بحث های نصیری و اعوان و انصارش فقط تیغ انجمن حجتیه علیه انقلاب اسلامی را تیزتر می کند، مابقی فسانه است..."

    و نظر من هم در مورد بند آخر شما این است:
    اگر بنای آقای نصیری نفی علم و تکنولوژی باشد، که انگاری هست، آن وقت بند آخر شما و راه‌حل شما بی‌فایده خواهد بود... یعنی آقای نصیری انگاری اساسا قصد استنباط و بنای خانه‌ای از نو ندارد... صرفا می‌گوید آن‌چه در روایت و سیره هست کافی‌ست و بیش از آن هم زیادی‌ست.

    -------------------------------------
    خب ممنونم. نکته این است که کتاب و سنت برای عملی شدن به عقل نیاز دارد. نیاز مند حل تعارضات و تزاحمات و تعیین مصادیق و تفسیر متشابهات به محکمات و هزار و یک کار عریض و طویل دیگر است که بدون ضوابط منطقی و اصولی میسر نیست.
    تنها کسی که با روایت و سیره ممارست نداشته باشد، می تواند ذهن غیر مسلح را صالح مواجهه با این منابع عظیم بداند.

  • سيد سعيد صمدي

    در خصوص مناظره ي حجت الاسلام رهدار و مهدي نصيري با موضوع نسبت انقلاب اسلامي با فقه، فلسفه و عرفان كه در تاريخ چهارشنبه سوم آبانماه 1391 در شبكه ي چهارم صدا و سيما با ميزباني مجله ي فرهنگي زاويه برگزار شد، توجه به اين نكته ضروريست كه اصل اين مناظره مبتني بر بازي باخت - باخت است. زيرا درصورت اثبات مبناي فلسفي انقلاب اسلامي، امام و انقلاب رو در روي فقيهان و حوزويان قشري و سكولار يعني اكثريت امروز حوزه ها قرار خواهند گرفت و نتيجه ي آن تضعيف بنيادي انقلاب اسلاميست. در حالت دوم و اثبات مبناي فقهي انقلاب اسلامي نيز با توجه به همان اكثريت فكري غالب در ميان فقيهان و حوزويان، ايستادگي در مقابل زمينه هاي فلسفي توسعه ي علوم و فنون و نيز الزامات چشم اندازهاي نظام، مشروعيت يافته و زمزمه هايي كه با فرض بي ديني جوانان، ريشه ي آنرا در توسعه ي دانشگاه ها مي بيند بر مقدرات كشور غالب مي گردد.

    ---------------------------------
    من با این ارزیابی شما از اکثریت حوزه موافق نیستم.

  • سيد سعيد صمدي

    سلام
    درباره ي اينكه با ارزيابيم از اكثريت مذكور مخالفيد، نظر شما را به صحبتهاي رهبري در خراسان شمالي درباره ي روحانيت سكولار و پيش از آن در ملاقات با مديريت حوزه هاي علميه درباره ي لزوم توجه به فلسفه در حوزه ها، جلب مي كنم.

  • فرهادی

    سلام

    برخلاف دیدگاه شما که معتقدید سخنان آقای نصیری رنگی از تحقیر عقل در خود داشت ، بنده معتقدم که اتفاقاً نقد اساسی آقای نصیری تحقیر عقلی بود که به زعم ایشان توسط علما و بزرگانی چون ابن عربی و علامه طباطبایی صورت پذیرفته بود ؛ اشاره به این مطلب که طی سخنانشان نقدی با این موضوع مطرح کردند که فرضاً علامه طباطبایی به لوازم منطقی بحث خود پای بند نیستند،.

    خوانش صورت گرفته می تواند به این معنا باشد که تحقیر عقلی هم اگر رخ داده در مقام تحقیر عقل یک جانبه یونانی که به گفته ایشان عاری از روح معرفت و شریعت الهی است صورت پذیرفته است.

    اما در کاربرد حدیث اطلبوا العلم و لو بالصین ، به نظرم خود شما هم در همان دامی گرفتار شدید که آقای نصیری را به آن متهم کردید.برداشت منقطع از زمینه تاریخی و فحوایی کلام...
    چندان مطمئن نیستم که منظور نظر رسول اکرم صلوات الله علیه و آله این باشد که با وجود اینکه در چین انواع دانش های ملحدانه وجود دارد باز هم برای کسب چنین دانشی به چین (در مقام استعاری) بروید،شاید درباب حکمت که می فرمایند حتی اگر در سینه منافق نیز باشد آن را بیابید چنین رویه ای صدق کند اما در مورد علم ، آن هم علم عاری از حکمت به نظرم چنین برداشتی از حدیث ناموجه است.

    شاید بتوان گفت منظور از ولو بالصین بعد جهادگونه کسب علم مد نظر بوده ، شاید البته...

    واما سوای قضاوت درباب برحق بودن کدام طیف از طیف اندیشگی نصیری ، رهدار دیدگاه من این است که این همه چالش و به قول شما تحقیر به دلیل آن است که معنای علم نافع روشن نشده است،علم نافع که در مقام ترادف با علم اسلامی است...
    و در بروز این مسئله به زعم من مقصر اصلی همان علما و عقلایند...

    ----------------------------------
    سلام. ممنونم.
    با لحاظ همه آنچه فرمودید، فکر می کنم باید شروع کنید به ساختن چنان حکمت و علم نافعی.
    اولین چیزی که برای ساخت آن حکمت و علم نافع احتیاج دارید، یک عقل توانمند و روش مند است. این عقل، باید مسلح باشد تا بتواند حتی از قلب منافق، حکمت را از نفاق منفک کند.
    وقتی برای عقل روش مند، سلاح می سازید، مرتکب خطاهایی می شوید؛ یحتمل، خیلی خیلی خیلی بیش از ابن عربی.
    خب از خطاهای خود درس می گیرید.
    کم کم متوجه می شوید که مشغول انبوهی دوباره کاری های ناجور هستید، پر از خطا.
    پیشنهاد می کنم که از آموختن این همه علم نافع پرهیز نکنید. علومی که اصولاً به چم و خم حقیقت مربوط می شود.

  • فرهادی

    در اصل بحث جایگاه عقل در فهم معارف و فلسفه و جایگاه والای آن در دین بحثی نیست.

    صحبت در باب چگونگی کاربرد عقل است ، آن چه که من از مجموع سخن شما برداشت کردم یکسان انگاری روش کاربرد عقل در علم و فلسفه بود...
    به عبارتی خوانش من از صحبت هایتان این بود که در فلسفه هم باید همچون علم با رویکردی انباشتی به عقل و عقلا نظر کرد ، حال آنکه اصل کاربرد و روش استفاده از عقل در فلسفه صورتی تفردی دارد...
    در فلسفه نمی توان به عقل دیگری اعتماد و اتکا نمود هر چند که ممکن است زمینه هستی شناسی و معرفت شناسی فیلسوفان در پاره ای مواضع یکسان باشد...
    گمان می کنم چنین برداشتی از عقل که بخواهد عقلای عالم اسلام را همچون غول هایی بپندارد که بر دوش عقلای یونانی سوار شده اند و پا جای اندیشه آن ها گذاشته اند ، چیزی جز ذهن زدگی نخواهد داشت ، ذهن زدگی افلاطون ذهن زدگی یونان و ...

    گمان من این است که برای ساخت آن علم نافعی که پیشنهاد کردید بذل توجه به عقل کافی نیست اینکه چگونه و با چه رویکردی آن عقل را به کار انداخت خود جزیی از لوازم منطقی این کار است

    پیشنهاد می کنم خیلی از ظهور شک در مباحث جدا چالش برانگیز عقیدتی نظیر آن چه که در برنامه زاویه ذیل مبحث جبر و اختیار مطرح شد ، هراسی به خود راه ندهیم...

    اگر عقل آن عقلی باشد که امتیازات آن را توصیف نمودید ، قطعا عقیده و تفکر و حکمت و نفاق خود از هم سوا خواهند شد

    مهم پیدایی و ظهور آن عقل است...

    -------------------------------------------------------

    اگر عقل خاصیت تفردی داشت، کامنت فعلی شما نباید هیچ ربطی به کامنت قبلی داشت، و پاسخ من هم به هر دو کامنت، نمی توانست ربطی به آن ها داشته باشد. عقل، هم خاصیت تفردی دارد، و هم خاصیت ارتباطی و کلی، که ارتباط این مطلب و مطلب قبل و مطلب من و مطلب شما را میسر می کند. تفردها، حایز قدر مشترک هایی هستند که انباشت را میسر می کنند.
    عقلای اسلام و عقلای یونان و عقلای چین و عقلای عرب و عقلای ایرانی و هندی و... همه عقلای انسانی بندگان خدایند. اسلام و ادیان ابراهیمی، ادیان جهانی هستند و این مرزگذاری های نژادی را برنمی تابد. عاقل اسلامی بودن، مستلزم پذیرش این دید جهانشمول و رئالیستی است. خطا نکنید.
    با پیشنهاد شما در بی هراسی و بی خیالی موافق نیستم. این تصور که همه چیز نهایتاً خوب تمام می شود، از یک خیال موهوم در مورد امتیازات بشر امروز برای پر کردن همه چاله و چوله ها آب می خورد که واقعیت ندارد. عنوان مطلبم را خصوصاً با همین دغدغه انتخاب کردم.

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.