فیلوجامعه‌شناسی

پایان کار مرد مقرراتی در ملک بدون استقلال؛ عبرتی برای امروز ما

فرستادن به ایمیل چاپ

گروه تاریخ؛ فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬ روس‌ها برای تصرف مناطق شمالی ایران، بهانه‌ای لازم داشتند و با یافتن آن، حدود دوازده هزار نیرو وارد ایران کردند. آبراهامیان می‌نویسد: «روس‌ها از سویی برای بازارهای خود و از سوی دیگر، برای اجرای معاهده ۱۹۰۷ م ۱۲۸۶/ ش؛ و برای الغای مأموریت شوستر-که به تصویب مجلس، به ریاست خزانه‌داری کل منصوب شده بود-بی‌مهابا اعمال قدرت کردند و ایران را مورد تهدید قرار دادند». روس‌ها درصدد اشغال تهران بودند.
▬ درباره دولت، نحوه برخورد با شوستر و یپرم خان (که رییس نظمیه بود) هماهنگی‌های لازم با انگلیسی‌ها صورت گرفته و موافقت آن‌ها کسب شده بود. دولت ایران با سفارت انگلیس مشورت کرد و از آنان کمک خواست، اما، این کوشش‌ها بی‌نتیجه بود. ادواردگری توصیه کرد که ایران باید به سرعت اولتیماتوم را بپذیرد. دولت ایران این امر را پذیرفت و عذرخواهی کرد، ولی، نتیجه نداد. پس از دولت امریکا درخواست کمک شد، ولی، دولت امریکا جواب سردی داد. دولت ایران به هر دری زد، اما، به درخواست‌های ایران توجهی نشد.
▬ در چنین شرایطی، خبر اولتیماتوم چون بمبی بر سر تهران فرود آمد. بین مجلس و دولت اختلاف به‌وجود آمد، زیرا، گروه‌های سیاسی چون دموکرات‌ها و اعتدالیون، اعتدال ترقی و داشناکسیون (ارمنیان)، همه هوادار ایستادگی در برابر اولتیماتوم بودند.
▬ در این زمان دولت ایران ضعیف و ناتوان بود و وزیر مختار روس می‌کوشید نیروی ژاندارم خزانه را از پارک شعاع‌السلطنه بیرون کند، یا دولت ایران را وادار سازد که برای هتک حرمت افسران روسی، به‌طور رسمی عذرخواهی نماید. دولت ایران از روی ضعف و ناچاری، به شریک هم‌مسلک روسیه؛ یعنی، انگلیس پناه برد. وضعیت ایران بسیار آشفته شده بود؛ محمد علی شاه و سالارالدوله و.... در کمین نشسته و منتظر بازگشت بودند. آشوب لرستان، کرمانشاه، محمد علی شاه در دامغان، علاءالدوله و همدستان وی در تهران-که منتظر ورود محمد علی شاه بودند و اگر پای او به تهران می‌رسید بحران‌های بزرگ‌تری بروز می‌کرد-وضعیت را سخت‌تر می‌ساخت. بحران روزبه‌روز دامنه‌دارتر می‌شد و یاس و ناامیدی بر مردم چیره می‌شد. دولت حیران بود. فشار سخت دولت بر مجلس، پیشروی روس‌ها از قزوین و تماشاچی بودن انگلیسی‌ها، اوضاع را سخت پیچیده کرده بود. عده‌ای در این فکر بودند که کار به جنگ-که جز ویرانی و شکست برای ایران نتیجه نداشت-نینجامد. کابینه متزلزل بود؛ بعضی وزرا از جمله وزیر داخله قصد استعفا داشتند. نایب‌السلطنه هم قصد مرخصی و عزیمت به اروپا داشت.
▬ عده‌ای نزد سردار اسعد رفتند، ولی، نتیجه‌ای نگرفتند. مردم در یک مبارزه منفی و خشم‌آلود، کالاهای روسی و انگلیسی را به دور می‌انداختند، از خوردن چای خودداری می‌کردند؛ و به جای آن، نعنا دم می‌کردند چون نفت از روسیه می‌آمد، مردم به شمع پیه‌سوز روی آوردند و به جای قند، توت مصرف کرده و در معاملات از قبول اسکناس خودداری می‌کردند. در همین زمان، علمای معروف جنوب ایران، حکم به نجاست اسکناس بانک شاهنشاهی-که متعلق به انگلیسی‌ها بود-دادند و آن را به بانک رد کرده و در عوض، مسکوکات دولتی می‌گرفتند.
▬ شاگردان مدارس تهران، در بهارستان جمع شده بودند، در حالی که گروهی از آنان اسلحه به کمر داشتند. سخنان پرشوری بیان کردند و نمایندگان را به مرگ تهدید کردند و برای هرگونه فداکاری اعلام آمادگی کردند و مجلسیان را سخت تحت‌تأثیر قرار دادند. در پی مقاومت مجلس در مقابل، اولتیماتوم روس‌ها، فریاد «یا مرگ یا استقلال» از همه‌جای ایران بلند شد و هر گونه مصالحه سیاسی «منطق خیانت» نام گرفت.
▬ مورگان شوستر می‌نویسد: «پس از اعلان اولتیماتوم روس، حسینقلی خان نواب و مسیو یپرم خان به ملاقات من آمدند، در این زمینه مشورت کردند. جواب دادم خوب است ایشان به مجلس و کابینه اطلاع دهند تا تدبیری که برای کشور مفید است و صلاح بدانند، بدون ملاحظه حال من و معاونین امریکاییم، عمل کنند».
▬ مجلس شورای ملی این‌بار نیز در برابر اولتیماتوم ایستادگی کرد و در برابر اصرارهای دولت تسلیم نشد. باوجود پایداری مجلس، افرادی چون تقی‌زاده از دولت و مجلس خواستند که بیش از این مقاومت نکنند. تقی‌زاده از آلمان تلگراف‌هایی به وثوق الدوله، مجلس، موتمن الملک، سردار اسعد و.... ارسال نمود و در نامه‌ای به مجلس بیان کرد: «در حیرتم چگونه در این موقع باریک، با دشمن قهار و قادر، لجاجت کرده، مملکت را تا پای انقراض می‌برند. مگر یک عذرخواهی چیست و تاریخ انقراض دول دیگر را نمی‌دانند یا مگر مجلس و وزرا ملتفت مسؤولیت نیستند که مملکت را به باد می‌دهند، ولی، اتفاق نمی‌کنند و استقلال مملکت را فدای اغراض و ملاحظات شخصی می‌نمایند». به دلیل اوضاع وخیم اجتماعی، سیاسی و نظامی، مجلس با وجودی که اولتیماتوم را رد کرد، نمی‌توانست تصمیمی اتخاذ نماید و کشور را از بحران نجات دهد. سخنان نمایندگان مجلس هم بیشتر برای تسکین دردهای روحی و روانی مردم بود تا بتوانند نیروهای موجود را منسجم کنند و تصمیم قاطعی بگیرند. این نمونه، «حاج شیخ محمد حسین استر آبادی» طی یک سخنرانی در مجلس (که با تامل در آن، به عمق فاجعه‌ای که بر مملکت ما روا داشتند، می‌توان پی‌برد) چنین بیان کرد: «شاید خداوند خواسته آزادی ما را به زور از میان بردارند، ولی، ما نباید با دست خود، آن را از میان برداریم». وی این جمله را با صدای لرزان ادا کرد و بعد، دست‌های خود را که از شدت تاثر می‌لرزید، برای درخواست کمک به طرف تماشاچیان که همگی بی‌اختیار اشک می‌ریختند، دراز کرد و، سپس، به جای خود بازگشت. اولتیماتوم روسیه باعث شده بود که عده‌ای از درباریان به بازگشت دوباره محمد علی شاه امیدوار شوند. علاءالدوله که از طرفداران شاه و عوامل سرسپرده روس‌ها بود، بیشتر از همه به حرکت و جنب‌وجوش برخاست تا آن‌که نامه‌ای محرمانه توسط مأموران شهربانی به دست یپرم خان افتاد که می‌توانست به استناد آن، علاءالدوله را دستگیر کند، ولی، مخالفان علاءالدوله راه قاطع‌تری پیش گرفتند و زمانی که علاءالدوله می‌خواست از منزل خارج شود، او را به ضرب چند گلوله از پای درآوردند و زهرچشمی از دیگر طرفداران شاه مخلوع گرفتند. قتل وی را به مجاهدین یپرم نسبت می‌دهند. مشیرالسلطنه، همدست علاءالدوله و خبازباشی- که در کمیابی نان نقش داشتند-نیز ترور شدند. وقتی صمصام‌السلطنه خبر قتل علاءالدوله را شنید، اشکش بی‌اختیار جاری شد قسم خورد که ریشه اشخاصی را که یقین به مجرم بودن آن‌ها داشته باشد، از بیخ‌وبن برکند. وی گفت: بیست نفر دموکرات را به قتل خواهم رساند. ترور علاءالدوله، نمایندگان مردد و سازشکار را تحت تأثیر قرار داد و نمایندگان مجلس، خواهش‌های روسیه را نپذیرفتند و به دولت اختیار دادند تا با گفت‌وگوهای سیاسی، ماجرا را حل کند. زمانی که نمایندگان رأی می‌دادند، گروهی از مردم اشک شوق می‌ریختند. در چنین شرایطی، دولت ایران باید بررسی می‌کرد که کدام عمل به نفع کشور است، اما، بی‌اعتمادی و عدم‌همکاری بین ملت و دولت، هنوز ادامه داشت.
▬ همان‌طورکه بیان شد، دولت در گرفتاری عجیبی افتاده بود. کابینه منحل شد و صمصام‌السلطنه کابینه دیگری تشکیل داد، ولی، یاس و ناامیدی توام با ترس، دولتمردان را فرا گرفته بود. وزرا ترسیده بودند و مجلس هم پیشنهاد دولت را رد کرده بود. در حقیقت، هیچ امیدی نبود. ناصرالملک نایب‌السلطنه که از جواب مجلس مطلع شد، از ترس نیمه جان شد و حالش به هم خورد. او می‌بایستی استعفا می‌داد یا دولت بر اساس رأی مجس اولتیماتوم را رد می‌کرد. روس‌ها و انگلیسی‌ها فشار می‌آوردند که دولت اولتیماتوم را بپذیرد، به‌ویژه انگلیسی‌ها در این زمینه تأکید زیادی داشتند.
▬ درهمین زمان، هیأت دولت، جلسه‌ای تشکیل داد. در این جلسه، وثوق‌الدوله، وزیر خارجه، طی سخنانی گفت: «ما در این شرایط دو چیز لازم داریم که اولیای دولت باید تهیه کنند: ۱. تشکیل یک حکومت مقتدر در مرکز ۲. تعیین یک پروگرام برای روابط خارجی که این دو لازم و ملزومند». پس از این جلسه، هیأتی به همراهی وثوق‌الدوله به مجلس رفتند. وی در آن‌جا سخنرانی کرد و سخنانش را با این شعر آغاز نمود:

                                               شب تاریک و بیم موج گردابی چنین حایل   |||   کجا دانند حال ما سبکباران ساحل‌ها

▬ سپس، با ارائه گزارشی، از مجلس درخواست اختیار تام کرد. پس از آن، قرار شد کمیته‌ای مرکب از پنج نفر نماینده مجلس تشکیل و کار به آن‌ها واگذار شود. هیأت دولت چاره کار را در پذیرش اولتیماتوم می‌دانست؛ اما، مجلس را مانع خود می‌دید؛ از این‌رو از نایب‌السلطنه درخواست کرد که مجلس را منحل کند. نایب‌السلطنه هم موافقت کرد. هیأتی دوازده نفره تشکیل شد تا بحران را حل کند. یپرم-که رییس نظیمه بود-به مجلس رفت و اولتیماتوم روسیه را پذیرفت. یپرم مأموریت داشت مخالفان اولتیماتوم را دستگیر و تبعید کند. به این ترتیب، عمر مجلس دوم نیز به پایان رسید و حکومت پارلمانی که برای استقرار آن فداکاری‌ها و جانبازی‌ها شده بود، به دست فراموشی سپرده شد. مجلس تعطیل شد. روزنامه‌ها نیز تعطیل شدند. رییس نظمیه رشت اعدام شد. مخالفان در تبریز و مشهد قتل‌عام شدند و شوستر هم اخراج شد و روس‌ها مجلس شورای ملی را به دست مجاهدان بستند.
▬ درباره علل ناکامی شوستر، دیدگاه‌های مختلفی وجود دارد. برخی خودخواهی و غرور وی و یارانش، خودسری آنان در برابر مقامات داخلی و خارجی، ناآشنایی به دیپلماسی، تند روی در اقدامات و... را عامل اصلی بیان می‌کنند. مخبرالسلطنه علت ناکامی وی را در این می‌داند که برای یک نفر امریکایی، ورود به سیاست سه پهلوی ایران آسان نبود و او از سیاست «شتر گاو پلنگ» آن روز غفلت داشت. «اوکائر» سرکنسول بریتانیا در شیراز و سیستان، درباره ناکامی شوستر می‌نویسد: «مشکلات شوستر عمدتاً ناشی از کارشکنی‌های ایرانیان نبود»، بلکه شوستر مبنای کار را بر عدم‌پذیرش حقوق ویژه و امتیازهایی نهاده بود که پاره‌ای از کشورهای بیگانه برای خود در ایران قائل بودند. وی می‌گفت: انگلیس و روس طی قراردادی در ایران برای خود منطقه نفوذ قائلند؛ دلیل ندارد ایران نیز چنین قراردادی را که، حتی، با او مشورت نشده است، به رسمیت بشناسد».
▬ سرجورج بارکلی که سیاست ادواردگری را در مورد کارشکنی در برابر شوستر اجرا کرده بود، اقرار می‌کند: «دل سنگ آب می‌شود که می‌بیند دستگاه اداری شوستر به دست افراد نالایق افتاده است.... من به راستی این مرد را دوست داشتم».
برداشت آزاد از دنیای اقتصاد
هو العلیم

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.