فیلوجامعه‌شناسی

مناسبات عقلانیت اسلامى حوزوى و عقل مدرن

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حمید پارسانیا؛ فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


░▒▓ عقلانیت و علوم عقلی در تمدن اسلامی، با چه ویژگی‌هایی تولد یافت و چه نقاط تمایزی با دیگر تمدن‌های بشری داشته و دارد؟
▬ مهم‌ترین ویژگی علوم عقلی در حوزه این است که ذخیره عقلی دنیای اسلام را به گون‌های منحصر به فرد در خود به همراه دارد. منظور بنده از عقلانیت فرهنگ و تمدن، هویت فرهنگی علوم عقلی می‌باشد. گاهی بحث از حقیقت و نفس الامر عقل است که آن «اول ما خلق الله العقل» می‌باشد، و البته، بعضی‌ها نفس الامر امور و از جمله نفس الامر عقل را به علم فراتر از عقل اول یعنی به علم و ذات الهی هم برده‌اند. به هر حال، یکی از مراتب نفس الامر حقایق، خود عقل می‌باشد؛ یعنی هم نفس الامر حقایق در عقل حضور دارد، و هم خود از حقیقت عوالم به شمار می‌آید؛ به عبارتی دیگر اولین مرتب‌های که عوالم و حقایق ظهور و بروز پیدا می‌کند، مرحله عقل می‌باشد.
▬ عقل، در مرتبه نزول خودش، در عقل انسان‌ها ظهور و بروز پیدا می‌کند؛ به عبارت دیگر، از طریق عقل انسان‌ها در عرصه حیات انسانی به فعلیت می‌رسد، بعد توسط افراد وارد حوزه فرهنگ می‌شود و در سیستم تعلیم و تعلم و آموزش و پرورش وارد می‌شود. آنگاه، که ارشمیدوس مدعی شد که حقیقتی را یافت، نفس الامر آن حقیقت را یافت، در مرحله بعد فهم او وارد حوزه تاریخ و تعلیم و تعلم شد. بخشی از فرهنگ و آموزش را به خود اختصاص داد و لوازم تمدنی خودش را به ثمر رساند. تمدن‌ها به تناسب ظرفیت خودشان فرصت بروز و ظهور عقل را ایجاد می‌کنند و گاه ممکن است که راه را بر ظهور و بروز آن ببندند. به هر حال، عقل در دنیای اسلام و در فرهنگ و تمدن اسلامی (به خاطر ظرفیت خود اسلام) بیش از همه فرهنگ‌ها و تمدن‌ها بروز و ظهور پیدا کرده است.
▬ فرهنگ اسلامی، به دلیل خصوصیت خاصه دین اسلام، ذخایر عقلی فرهنگ‌های پیشین خودش را در دل خود جای داده است، یعنی آن بخشی از عقلانیت که در حوزه فرهنگ بشری فعلیت یافته بود، اسلام آن‌ها را به سمت خودش هدایت کرد و به آن‌ها جای داد و فرصت بیشتری را برای باروری و رشد آن‌ها ایجاد کرد. ما در مواجهه با بقایای فرهنگ یونان، سراغ اساطیر آن‌ها نرفتیم و ترجمه آن‌ها را وارد فرهنگ خودمان نکردیم، بلکه ابتدا عناصر عقلی آن را شکافتیم. شیخ اشراق در این باره می‌گوید: ابتدا بسیاری از چیزهایی که اسم یونانی را به خود می‌گرفت، عده‌ای با نوعی شیفتگی به گمانی این عقلانی است اخذ می‌کردند، ابعاد عقلانی فرهنگ یونانی که جاذبه‌های خاص خودش را داشت، در فرهنگ اسلامی مورد پالایش قرار گرفت. نکته قابل توجه این است که عنصر عقل و عقلانیت عنصر مقتول و شهید فرهنگ یونانی بود. سقراط به اتهام اینکه با رویکرد عقلانی خودش ذهنیت جوانان جامعه و فرهنگ غالب آن را در معرض تزلزل قرار می‌دهد، به خوردن جام شوکران محکوم می‌شود، اما، این مسأله به خاطر ظرفیت خاصی که در فرهنگ اسلامی وجود دارد، اتفاق نمی‌افتد، در دنیای اسلام تحت تأثیر آموزه‌های قرآنی عنصر عقلی این تمدن گرفته می‌شود، ولی بقیه رها می‌شود. ما در فرهنگ خود شاهد تلاش فارابی برای حل مسائل مهم فلسفی هستیم، برای او گفتار ارسطو و افلاطون اهمیتی ندارد، مهم برای او این است که حقیقت را بیابد. مانند کاری که او در حل مسأله مُثُل که دغدغه سقراط، ارسطو، افلاطون، بوعلی، ملا صدرا هم بود، انجام می‌دهد. یعنی پرداخت پدیدارشناختی به مسأله موجود و کشف حقیقت، کار اصلی او به شمار می‌رفت.

░▒▓ عقلانیت و علوم عقلی اسلامی با عقلانیت عصر مدرن چه نسبتی دارد؟
▬ البته، باید خصوصیات این عقلانیت را که در فرهنگ اسلامی بارور شده است ملاحظه کرد. این عقلانیت از یک جهت در مقابل، عقلانیت مدرن قرار می‌گیرد، ویژگی ای که عقلانیت مدرن با خود به همراه دارد این است که با راسیونالیسم و با نوعی شناخت عقلی مفهومی و مطلق کردن این عقل مفهومی آغاز می‌شود. این عقلانیت با زبان انکار بر روی معارف فرا عقلی و شهودی و وحیانی می‌گشاید، و بعد از آن عقلانیت مدرن به افق دانش پوزیتیویستی و عقلانیت ابزاری تنزل پیدا می‌کند. اوج عقلانیت راسیونالیستی در هگل دیده می‌شود در حالی که سنگ قبر این عقلانیت به دست کانت گذاشته شده است، این عقلانیت به جای آن که روشنگر راه باشد به صورت حجابی در آمده است و به جای اینکه روشنگری بخواهد فضای بیرون از خودش را بشناسد باید متوجه خود روشنگری شود.
▬ مهم‌ترین ویژگی عقلانیت دنیای اسلام این است که به معرفت فرا عقلی، شهودی و وحیانی توجه دارد، اما، در دنیای مدرن رومانتیسیسم و شهود گرایی، به عنوان یک جریان ضد مدرن و ضد روشنگری معرفی می‌شود، در دنیا اسلام رفتن به سوی شهود در ستیز با عقلانیت نیست، و شهود می‌تواند سازگار با عقلانیت نیز باشد، بلکه شهود نیاز به این سازگاری دارد به گون‌های که اگر این سازگاری را از دست بدهد به سوی شهودی‌های متنازل و پست و احساسات پیش خواهد رفت و این همان مشکلی است که شهود گرایی مدرن نیز با آن مواجهه بوده است، اگر شهود با عقلانیت جمع شود این شهود به سوی تعالی پیش خواهد رفت.
▬ ارتباط عقلانیت با ساحت‌های متعالی‌تر معرفت، همواره در طول عقلانیت دنیای اسلام مورد توجه بوده است و نتیجه آن وجود یک جایگاه رفیعی در حاشیه وحی و شهود برای نقل است که به عنوان نص در کنار عقل در دسترس خردورزان قرار گرفته است.
▬ این عقلانیت به لحاظ موضوعاتی که به آن می‌پردازد، گاهی در حوزه عمل اتفاق می‌افتد که به آن عقل عملی گفته می‌شود و گاهی در حوزه هستی‌ها صورت می‌پذیرد که عقل نظری نام می‌گیرد، عقل در سطوح مختلف نظری و عملی خود به خاطر هم نشینی با وحی از منبع معرفتی دیگر یعنی نقل نیز بهره‌مند شده است. عقل هنگامی که با استفاده از نقل به استنباط حقایق می‌پردازد، می‌تواند عقل استنباطی نامیده شود در عقل استنباطی موضوعش نقل و فهم معنای نقل و نص است، و این نوع از عقلانیت در پرتو وحی عرصه بسیار ممتازی را در دنیای اسلام پیدا کرده است. این بخش از عقلانیت که در هم نشینی نقل شکل می‌گیرد، دانش عقل نظری و عملی گسترش می‌دهد، عقل استنباطی در حوزه عقل نظری و عملی رهآوردهایی دارد، و این خصوصیت عقلانیتی می‌باشد که ما در درون جامعه حوزه‌ای خودمان داریم، بخشی از این عقلانیت که عقل استنباطی می‌باشد در حوزه فقه بیشتر رایج و فعال می‌باشد. ابعاد دیگر عقل نظری و عقل عملی بیشتر در خارج از حوزه فقه به صورت کلام، فلسفه و عرفان نظری فعال می‌شود، و برخی از ابعاد در سطوح ابعاد دیگر این عقلانیت مانند علوم کاربردی، علوم ریاضی و سطوح نازله آن که ریشه‌های تاریخی دارند. امروز به صورت زنده و فعال حضور ندارند.

░▒▓ عقلانیت اسلامی، آیا در حوزه فرهنگ عمومی هم تبلور داشته است؟
▬ این عقلانیت در مسیر تعلیم و تعلم و سازمان‌های رسمی علم ما به صورت فعال حضور ندارند، اما، بخش‌های مهم از آن با حیات جامعه و فرهنگ ما ارتباط و حضوری پویا دارد، این عقلانیت هم به لحاظ تاریخی، و هم به لحاظ فرهنگی از قوت خاص برخوردار است. پهنای فرهنگی، حوزه حضور و ارتباطات این عقلانیت در شرایط و زمان حال با عرصه‌های مختلف زندگی و زیست جهان ما و با فرهنگ عمومی است. در فرهنگ عمومی، مردم سلوک و رفتارهای خودشان را متناسب با حوزه فقاهت تنظیم می‌کنند. باورها و اعتقادات آن‌ها نسبت به عالم و آدم ریشه در حوزه کلام و فلسفه و عرفان دارد. مردم ما با قرآن و احادیث مأنوس هستند، حافظ، سعدی، مولوی و… را می‌شناسند. با اصول فلسفی، قضا و قدر الهی، رضوان و رضایت الهی و تقدیر و اراده انسان، مسؤولیت و تکلیف انسان به گون‌های که با تقدیر الهی سازگار باشد زندگی می‌کنند، این مسائل در فرهنگ ما اسوه‌ها و الگوهای متناسب با خود را نیز داراست. نفس نفیس پیامبر که (اول ما خلق الله نور اوست) و اهل بیت عصمت و طهارت، عصاره این عقلانیت و از نمونه‌های رفتاری و عملی این عقلانیت به حساب می‌آیند، لذا، این عقلانیت با حوزه فرهنگ عمومی ارتباطات وسیعی دارد، اما، رقیب‌هایی هم در این حوزه برای آن پیدا شده است، به این معنا که نظام آموزشی مدرن که در حاشیه عقلانیت نظام آموزشی و کلاسیک و رسمی ما بسط و توسعه پیدا کرده است، این نظام در کنار اقتدار و سیاست و اقتصاد صد ساله اخیر غرب، دامنه خودش را به حوزه و زندگی ما گسترانیده است و بخش‌های عظیمی از نظام آموزشی تحت تصرف آن قرار دارد، عقلانیت دینی ما به رغم پهنایی که در عرصه فرهنگ عمومی و ژرفایی که در تاریخ دارد، در یک رقابت جدی با عقلانیت مدرن قرار گرفته است، این عقلانیت البته، در برخی از عرصه‌های علوم کاربردی ما حضور نظری عمیق ندارد.

░▒▓ نوع مناسبات عقلانیت اسلامی حوزوی ما با عقلانیت مدرن چگونه بوده است؟
▬ عقلانیت در حوزه علمیه به لحاظ ریشه‌ها و ذخیره‌های تاریخی، قوی و عمیق می‌باشد و در جغرافیای فرهنگی موجود به رغم اینکه در عرصه فرهنگ عمومی در لایه‌ها و سطوح بسیار جدی حضور دارد، گرفتار یکسری چالش‌ها و بحران‌های جدی از ناحیه عقلانیت مدرنی است که در حاشیه فرهنگ و تمدن غرب وارد شده است و دلیل عمده این چالش این است که عقلانیت حوزوی ما فرصت گفت و گو پیدا نکرده است. عقلانیت مدرن از حاشیه قدرت نظامی و سیاسی و اقتصادی خودش عرصه فرهنگ ما را تحت تأثیر خود قرار داده است. به عبارت دیگر، یکی از ویژگی‌های مدرنیته این می‌باشد که با فضاهای بیرونی خودش، گفت و گوی عمیق نظری نکرده است، آشنایی آن با بیرون از خودش همیشه از افق نیازهای اقتصادی و سیاسی بوده است که پشتوانه آن قدرت نظامی آن‌ها بوده است. آن‌ها هر چه که در خارج از دنیای مدرن بود مربوط به دوران کودکی یا توحش بشر می‌دانستند. وقتی مأموران آن‌ها وارد کشورهای دیگری می‌شدند به لحاظ مسافتی که از مرکز کشور خود دور بودند، حق دوری مسافت می‌گرفتند یا اگر قرار بود به جاهایی بروند که آب و هوای آن، در قیاس با مرکز زندگی، قابل مقایسه نباشد، طبیعتاً حق بدی آب و هوا را نیز می‌گرفتند، و علاوه بر این‌ها یک حق دیگری را نیز می‌گرفتند و آن حق توحش بود. متفکرین دنیای مدرن، پرداختن به فرهنگ‌های غیر غربی را پرداختن به فرهنگ‌های باستانی می‌دانستند، و اندیشمندانی را که در این زمینه‌ها کار می‌کردند جامعه‌شناسی نمی‌دانستند، به آن‌ها لقب مردم‌شناسی می‌دادند، چون جامعه‌شناسی را علمی می‌دانستند که فقط به کشورهای مدرن می‌پردازد و مردم‌شناسی علمی بود که به کشورهای غیر مدرن می‌پرداخت و برای آن دو صورت وجود داشت: اول پرداختن به مردم ما قبل تاریخ و جوامعی که در گذشته تاریخی بوده‌اند و دوم پرداختن به کشورهای موجودی که هنوز به عرصه پیشرفت و عقلانیت مدرن دست پیدا نکرده و به لحاظ صنعتی بودن، عقب مانده هستند، به لحاظ جغرافیایی مردم‌شناسی یعنی پرداختن به کشورهای غیر غربی. یکی از ویژگی‌های دنیای مدرن این بود که جوامع غیر غربی را بقایای تاریخ گذشته که عقب مانده بودند، می‌دانستند. در واقع، می‌توان چنین گفت که مردم‌شناسی به کشورهایی که عقب افتاده و به روز نیستند، می‌پرداخت بدون اینکه حق گفت و گو برای آن کشورها قائل بشود، آن‌ها را سوژه مطالعات خود قرار داده بودند، یعنی آن‌ها معرفت موجود در این‌گونه فرهنگ‌ها را موضوع علم می‌دانستند. این فضای غالب بر شرق‌شناسی و غالب مستشرقین آن‌هاست.
▬ فضای غالب در مردم‌شناسی و شرق‌شناسی چنین است، متفکرین در غرب احساس نیاز، برای گفت و گو کردن، با دیگر فرهنگ‌ها و تمدن‌ها را نداشتند و نحوه ورود اندیشه‌های مدرن به کشورهای غیر غربی از جمله جامعه ما عمدتاً با این رویکرد بود، یعنی کسانی که در صدد ورود این اندیشه‌ها به داخل بودند، قصد گفت و گو و مباحثه با محیط فرهنگی خود را نداشتند، در تعامل‌ها و روابط اقتصادی و سیاسی جاذبه‌ها و منافع اقتصادی و سیاسی اصل قرار می‌گرفت.

░▒▓ آیا در تعامل با عقلانیت مدرن تغییری رخ داده است؟
▬ البته، عدم گفت و گو به نظر بنده هنوز هم وجود دارد، هر چند به نوعی شدت و ضعف دچار می‌شود، اما، روند عمومی آن هنوز تغییر جدی پیدا نکرده است، کسانی که از کشور و جامعه ما به سوی جامعه مدرن رفتند نیز به سوی لایه‌های عمیق عقلانیت غربی راه نبردند. آن‌ها از افق فناوری به سوی عقلانیت موجود در متن فرهنگ غرب رفتند، الآن هم این بی‌توجهی به هویت عقلانیت غربی مدرن و ارتباط آن با سطوح بعدی تا تولید تکنولوژی و فن آوری به نحو گسترده‌ای در بین مدیران علمی و فرهنگی ما و در بین کسانی که در متن آموزه‌های مدرن رشد کرده‌اند حضور دارد.
▬ یکی از شاهدهای محدود کردن علم و عقلانیت به فناوری و تکنولوژی همین مسأله تغییر نام وزارت فرهنگ و آموزش عالی به وزارت علوم، تحقیقات و فن آوری است؛ یعنی فرهنگ را از آن حذف کردند. آن‌ها سطوحی از عقلانیت مدرن را که با لایه‌های عمیق فرهنگ غرب ارتباط دارد نادیده انگاشتند. منظور از تحقیقات در این عنوان جدید تحقیقاتی از صنف، و هم افق با فن آوری می‌باشد، این غفلت چیزی است که در صدر تاریخ معاصر ما نیز یعنی در هنگام تشکیل دارالفنون وجود داشت و این حادث‌های است که اینک متأسفانه در دو دهه بعد از انقلاب اسلامی نیز اتفاق افتاده است.
▬ به عبارتی دیگر، بی‌توجهی به سطوح نظری معرفت مدرن در لایه‌های پژوهشی ما به صورت جدی وجود دارد. این فضا، فضای غالبی است که الآن نیز به صورت یک مشکل وجود دارد این رویکرد در میان کسانی وجود دارد که مدیریت علمی جامعه ما را در سطوح بالا عهده دارند و متعلق به دوران خاص (دارالفنون) نمی‌باشد، ما سطوح عملیاتی دانش مدرن را وارد کردیم، بعد از دهه ۲۰ که در صدد ورود علوم انسانی آن‌ها شدیم، این علوم را نیز با یک نگاه فن آورانه و تکنوکرات لحاظ کردیم. به عبارتی دیگر روانشناسی، جامعه‌شناسی و علوم اجتماعی آن‌ها را از زاویه کاربردی مورد ملاحظه قرار دادیم. مباحث فلسفی آن‌ها بسیار دیر وارد شده و هر بار که ترجمه‌ای اتفاق می‌افتاد معمولاً، در حاشیه فعالیت‌های سیاسی صورت می‌گرفت، اولین موج فلسفی جدی توسط حزب توده وارد شد و گسترش پیدا کرد و از این طریق هگل و تئوری‌های مارکسیستی نیز با جاذبه‌های سیاسی به حوزه اندیشه ایرانی وارد شدند. شکل آکادمیک این مسأله بعد از حدود پنجاه سال مواجهه با دنیای مدرن با ترجمه در روش دکارت توسط فروغی آغاز شد. این کتاب با مقدمه و مؤخرهای که پیدا کرد، با عنوان سیر حکمت در اروپا تا حدود چهار یا پنج دهه به عنوان اولین و آخرین تاریخ فلسفه ما به شمار می‌رفت.
▬ در این دو دهه اخیر، فعالیت‌های گسترده‌تری صورت گرفته است، نتیجتاً اینکه دنیای مدرن نه خود به گفت و گوی با ما پرداخت و نه با هویت و ابعاد عمیق معرفتی خود به حوزه فرهنگ ما نزدیک شد و همین امر موجب شد تا کسانی که با ظواهر تمدن غربی مواجه شدند. به نوعی دچار غرب‌زدگی گردند. به گون‌های که تصور کردند باید همه ما به طرف مدرن شدن از نوعی غربی آن حرکت کند.
▬ آن‌هایی که نگاه فن آورانه به علم را دارند، بر این باورند که دانش‌های کاربردی در یک عقلانیتی سکولار و مدرن شکل گرفته است به گون‌های که ارتباط آن با عقلانیت دینی و تاریخی قطع شده می‌باشد.

░▒▓ چرا از سوی فیلسوفان اسلامی در برابر جریان عقلانیت مدرن تحرک مناسب اتفاق نیفتاد؟
▬ متفکران، فیلسوفان و فقهای ما که حذف خودشان را از صحنه عمل می‌دیدند، با ورود نظام علمی مدرن. تمام عقلانیت تاریخی خود را داخل یک بسته‌ای دیدند تحت عنوان علوم معقول و منقول که حاشیه نظام آموزشی مدرن قرار گرفته بود، بقیه سیستم به صورت مدرن بود و بین این بسته با بقیه نظام آموزشی هیچ تعاملی دیده نشد، باید دید که مسؤولیت این کار با چه کسی بود؟ در اولین برخوردها متفکرین ما در مواجهه با عقلانیت مدرن، در سطوح مختلف فعالیت‌هایی را انجام دادند. در سطوح هنجاری و ارزشی فقه وارد عمل شد، فقه زبان نفی و اثبات دارد، یعنی تعیین می‌کند که این هنجار حرام است یا حلال، در لایه‌ای عمیق‌تر آن که کلام و فلسفه وارد گفت و گو شد، اما، از آن طرف یعنی از طرف کسانی که کانال ورود اندیشه‌هایی مدرن بداند گفت و گویی صورت نمی‌گرفت و البته، برخوردهای ما نیز چندان فعال شود. اینکه دلایل اجتماعی آن چیست، و چه عوامل و عناصری در آن دخالت دارند، باید مورد بررسی قرار گیرند. ما اولین لایه‌های مواجهه در این رویارویی بین دو عقلانیت را در بدایع الحکم آقا علی حکیم در قبل از مشروطه مشاهده می‌کنیم.
▬ عقلانیت ما در این مواجهه فرهنگی و تمدنی خیزش اجتماعی عظیمی برای برخورد فعال تحت عنوان جنبش عدالت‌خواهانه برداشت اگر این مجموعه با هم عمل می‌کردند به صورتی که جنبش عدالت‌خواهانه که به مشروط منجر شد سطوح هنجاری این عقلانیت را پوشش می‌داد و سطوح فلسفی و کلامی هم با این هماهنگی، گفت و گوها را آغاز می‌کرد، یک حرکت فعال و زندهای را در دوران مشروطه مشاهده می‌کردیم. عقلانیت هنجاری و رفتاری در سطح مدیریت اجتماعی در انقلاب مشروطه شکست خورد و این شکست سیاسی که به غلبه و مدیریت غرب و غرب زدگان در دوران رضا خان منجر شد، زمینه مقالات و گفت و گوه‌ای کلامی و فلسفی در زمینه توسعه فراگیر و همه جانبه عقلانیت، ما را نیز خشکاند. انسان فعالی مانند میرزای نایینی که در حوزه تئوری پردازی کم نظیر بود به رغم انرژی دوران جوانی احساس نوعی یأس کرد و کانون این عقلانیت در نجف به گفت و گوی درونی محدود شد. فعالیت کم نظیر درونی فقه و اصول از ارتباط فعال با حوزه فرهنگ و مسائل اجتماعی باز ماند، اصول و فقه در زمان حضور نایینی، آقا ضیاء الدین عراقی و نیز مرحوم شیخ محمد حسین اصفهانی با گفت و گوه‌ای عمیق فراوانی همراه است، اما، این عقلانیت در تعامل با محیط اجتماعی بیرونی خودش بی‌ارتباط ماند، و در حوزه زندگی خصوصی فعال شد، و بعد فلسفی و کلامی و عرفانی هم به لحاظ مدیریت اجتماعی فرصت گفت و گوی خود را از دست داد، هر چند توانمندی‌های بسیار زیادی را دارا بود و البته، ذخایر علمی همان زمان، هنوز هم به صورت پویا فعال می‌باشد.
▬ آقای شاه آبادی، آقای رفیعی قزوینی اساتید حضرت امام خمینی اگر شرایط اجتماعی آن زمان مناسب بود بدون شک یکی از شکوفاترین حوزه‌های عقلانی دنیای اسلام را می‌توانستند رقم بزنند، هر کدام از این‌ها ظرفیت گفت و گوی عمیقی وجود داشت، امثال این افراد در تهران زیاد بودند و حال آن که همه علوم آن‌ها در این بسته دانشکده (معقول و منقول) جا گرفت و برخی از این عالمان با تحریم نظام علمی مدرن یا دوری گزیدن از آن به گون‌های مضاعف به حاشیه رانده شدند و بیرون از نظام علمی به گفت و گوه‌ای محدود بسنده می‌کردند. دنیای مدرن تا دهه ۲۰ یعنی تا زمان رفتن رضا خان، فقط به کنترل نظامی و سیاسی این عقلانیت می‌پردازد، از دهه ۳۰ به بعد بخشی از فلسفه مدرن با ورود خود، عقلانیت دینی را در سطح کلامی و فلسفی آن مورد هجوم قرار می‌دهد، مارکسیست اولین لایه عقلانیت مدرن بود که در حاشیه سیاسی از امواج دریای خزر تا خیابان‌های تهران را مورد تاخت و تاز قرار می‌دهد. این فلسفه با حمایت‌ها و واسطه‌های سیاسی آن وارد میدان گفت و گو در حوزه عقلانیت فلسفی و کلامی می‌شود و در همین زمان در قم حرکتی برای بررسی و گفت و گوی در این سطح پدید می‌آید. قم قبل از شهریور ۱۳۲۰، نیز داخل همان بسته‌ای که تحت عنوان معقول و منقول کنار گذشته بودند جای می‌گرفت. درس‌های رسمی آن‌ها تحت فشار بود.
▬ حضرت امام در باره این دوران می‌فرمایند که قبل از آفتاب برای مطالعه به باغ‌های سالاریه می‌رفتیم و بعد از غروب آفتاب بر می‌گشتیم در دهه بیست با حضور آیت الله بروجردی فرصت جدیدی ایجاد می‌شود، که ایشان از طریق ارتباطات در عرصه فرهنگ عمومی اقتدار قم را حفظ می‌کنند و این قدرت را پیدا می‌کنند که یک پوششی در فضای موجود ایجاد بکنند. در حاشیه فقه به عنوان عقلانیت هنجاری و ارتباطی اسلام، سطوح دیگر این عقلانیت یعنی فلسفه و کلام شروع به پاسخگویی می‌کند که اصول فلسفه و روش رئالیسم محصول این دوران به حساب می‌آید یا تفسیر المیزان در همین فضا نوشته می‌شود، الآن هم شما بخش قابل توجهی از قدرت این عقلانیت را در پاسخگویی به مسائل اعتقادی در تفسیر المیزان مشاهده می‌کنید.

░▒▓ آیا بین عقلانیت اسلامی حوزوی مان در این دوره با دیگر جریان‌های فکری در جامعه ایران گفت و گو و تعامل فکری رخ می‌دهد؟
▬ به رغم حرکتی که در این سطح از ناحیه عقلانیت اسلامی واقع می‌شود بخش حاشیه نشین معرفت و علم مدرن در ایران وارد گفت و گو نشد.
▬ وقتی «اصول فلسفه و روش رئالیسم» تنظیم شد، تا پنج دهه بعد، هیچ کس از مارکسیست‌ها و متفکرین مارکسیست و…یک گفت و گوی فلسفی را با این کتاب شروع نکردند، کار علامه طباطبایی کار یک فرد نبود، علامه طباطبایی همان مرحوم شاه آبادی بود، علامه طباطبایی همان مرحوم رفیعی قزوینی بود، همان مرحوم الهی قمشه‌ای بود، همان فاضل تونی بود، با این خصوصیت که ایشان وارد این عرصه شده بود، در واقع، او زبان این فرهنگ و تمدن برای مواجهه و گفت و گو بود، وقت‌ها و جلسات زیادی هم در این باب گذاشت. جناب آقای دینانی که در جلسات آن زمان علامه حضور داشت نقل می‌کند که به علامه طباطبایی گفته شد که از طرف دربار احساس خطر می‌کنند و پیام دادند که جلسه باید تعطیل بشود، وقتی این خبر را علامه می‌شنوند ناراحت می‌شوند ایشان سبب ناراحتی مرحوم علامه طباطبایی را با استفاده از بیانات مرحوم علامه این می‌داند که ایشان با آمدن در این جلسات مطالبی را از فضاهای مقابل می‌گیرند و آن را در جهت گفت و گو به کار می‌برند، برای پاسخ دادن به مسأله باید رفت و آن را شنید. علامه طباطبایی خودشان در جلسات مختلف شرکت می‌کردند و مطالب آن‌ها را می‌شنیدند و با این عقلانیت به آن‌ها پاسخ می‌دادند. نتیجه این تلاش‌ها، کتاب شیعه در اسلام، المیزان، اصول فلسفه و روش رئالیسم و… می‌شود.
▬ ایشان در «المیزان» از موضع قرآن نه آن که قرآن را به سطح مفاهیم عصری خود فرو کاهد به سؤالات عصر خود پاسخ می‌دهد؛ یعنی سؤال را از عصر حاضر دریافت می‌کند و از منظر قرآن بدان‌ها پاسخ می‌دهد. متأسفانه ما از آن سو گفت و گوی جدی را نمی‌بینیم، یعنی تلاش فکری علامه طباطبایی بیشتر مصرف درونی دارد و از ناحیه کسانی که در حاشیه اندیشه مدرن قرار می‌گیرند تعامل فعالی با آن نمی‌شود. بنده این مشکل و آسیب را به گون‌های در مقدمه کتاب شریعت در آیینه معرفت نیز آورده‌ام. شبیه این مسأله در فعالیت‌های نظری دو دهه اخیر نیز وجود داشت، حضرت آیت الله جوادی آملی دام ظله بعد از اینکه یکسری رویکردهای مدرن نسبت به مفاهیم تاریخی و تمدنی دنیای اسلام فعال شد، درست در همان زمان به پاسخگویی آن‌ها پرداخت. رفت و برگشت‌هایی که در پاسخ اتفاق افتاد، بر غنای مسائل می‌افزود در واقع، ایشان نیز با زبان حکمت صدرایی به این مسائل از منظر جدیدی پاسخ گفت. پس از آنکه محصول کار با عنوان کتاب «شریعت در آینه معرفت را منتشر شد کسانی که حرف خودشان را زدند، هیچ گفت و گویی با این کتاب ایجاد نکردند. همین مسأله درباره کتاب» تبیین براهین خدا نیز صادق است.
▬ معلوم می‌شود که ورود اندیشه در حاشیه تب و تاب‌های سیاسی اتفاق می‌افتد دغدغه خیلی‌ها ریشه در اندیشه سیاسی دارد، به هر حال، وضعیت عقلانیت اسلامی در حوزه‌های علمیه ما با رقیب جدی مواجه است رقیبی که از موضع عقلانیت خود کمتر حضور به هم می‌رساند و بیشتر از موضع لوازم فرهنگی و تاریخی خود با آن درگیر می‌شود. راه جدی این است که باید این حجاب، برداشته شود و عقلانیت مدرن با ذات و هویت خود وارد بشود تا فرصت گفت و گو ایجاد شود.

░▒▓ و بالاخره… برای بازگشودن باب گفت و گو میان عقلانیت اسلامی حوزوی با عقلانیت مدرن از یک سو و جریان‌های معرفتی داخل کشور چه باید کرد؟
▬ حوزه‌های علمیه خودشان باید این کار را دنبال کنند، حوزه علمیه گریزی از این ندارد که خود مستقیماً به عرصه اندیشه‌های مدرن وارد بشوند. باید حجاب زبان را برداشت و متون کلاسیک را برای گفت و گوه‌ای عمیق نظری منتقل کرد، متأسفانه ترجمه‌هایی که می‌شود کمتر ترجمه‌های متون اصلی است و بیشتر ترجمه‌های متون ترویجی است. منتها عقلانیت اسلامی ما هم کماً و کیفاً به لحاظ ظرفیت از تنگناهایی برخوردار می‌باشد برای ورود به این عرصه باید ظرفیت‌های مناسب در آن را به وجود بیاوریم، حوزه‌های علمیه بخشی از این فرهنگ و تاریخ و تمدن می‌باشند، تاریخ و تمدن اسلامی در مواجه با تاریخ و تمدن مدرن که الآن به صورت سیاسی و اقتصادی فعال است و امواج خودش را هم ایجاد کرده است، باید عقبه‌های نظری خود را فعال کند، برای این کار باید سرمایه گذاری بکنیم. یعنی باید استعدادهای انسانی به این سو گسیل شوند، نمی‌شود استعدادهای اول جامعه را متوجه المپیادهای خارج از کشور و علوم کاربردی و مدرن بکنیم و بعد توقع داشته باشیم که مسائل عمیق نظری به سهولت حل بشوند به فعلیت رساندن این لایه‌های نظری و فعال کردن آن نیازمند به سرمایه‌های انسانی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی می‌باشد. اگر حرکت‌های فرهنگی و سیاست‌های فرهنگی سمت و سویی به این مسأله نداشته باشند، با توجه به اینکه حجم اصلی نظام آموزشی در حاشیه نظام مدرن قرار دارد، امکانات اقتصادی و انسانی جامعه را تصرف می‌کند این فرصت باید در سطح فرهنگ ایجاد شود و تعامل لازم برای این مسأله به وجود آید، این درست نیست که تمام مدیریت آموزشی، استعدادها را برای آموزش‌های مدرن پوشش دهد و فقط ظرفیت‌های شخصی و انگیزه‌های فردی به سوی آموزش‌های حوزوی و دینی هدایت شوند. اگر مدیریت علمی همه استعدادها و ظرفیت‌های موجود را به سمت جاذبه‌های فرهنگ مدرن هدایت بکند به گون‌های که فقط استعدادهای فردی در عرصه گفت و گو فعال شوند، آسیب‌های جدی تری را به همراه خواهد آورد، لذا، حتماً باید توجه به سرمایه‌های انسانی داشته باشیم.
مأخذ: www.parsania.net
هو العلیم

 

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.