برداشت از دکتر سید حمید طالبزاده؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
░▒▓ الف. تأثیر وضع درونی فاعل بر تحقق فعل اخلاقی
▬ به نظر هگل، درست است که افعال اخلاقی، تابع خواست و قصد درونی فاعل است، اما، اثر وضع درونی فاعل در نحوه تحقق و خارجیت فعل اخلاق ظاهر میشود، به طوری که غایات مترتب بر افعال فاعل اخلاقی با وضع درونی او نسبتی تصادفی ندارد. غایات مزبور فعلیت خواسته درونی است و فاعل در ضمن آن غایات میباید هویت خوش را به مثابه فاعل اخلاقی بشناسد. مضافاً اینکه فاعل اخلاقی به افعال خویش و غایات آنها صرفاً از این جهت دلبسته است که خفایای درون او را مینمایاند و لذا، افعال اخلاقی از آن حیث که وقایعی خارجیاند اراده باطنی فاعل خود را متبلور میکنند و مسؤولیت نتایج آن افعال را به جانب او متوجه میکنند.
▬ هر آنچه فاعل اخلاقی انجام میدهد به قسمی در حوادث جهان، موثر میافتد یا دست کم در این تأثیرات مشارکت دارد. به نظر هگل من برای هر واقعهای که در آن پای عمل من به مثابه علت آن واقعه در میان باشد، مسؤول خواهم بود: «من به جهت مقصودی که دارم متهم هستم و این مطلب در ارتباط با جنایت بسیار مهم است، اما، مسؤولیت صرفاً حکمی خارجی را شامل میشود و اینکه آیا من کاری را انجام دادهام یا نه.» البته، چنین نیست که پیامدهای این عمل که مسؤولیت همه آنها به من متوجه است، به قصد اولی متعلق اراده من بوده باشد و خواست و قصد مرا نشان دهد.
░▒▓ ب. هگل، میان «کردار» و «عمل» تفکیک میکند
▬ عمل آن است که من انجام میدهم و در عین حال، به آثار مترتب بر آن آگاهم و همه آن آثار به قصد اولی متعلق اراده من است هگل به این نتایج «قصد» اطلاق میکند: «من چیزی به غیر از آزادی خود نیستم، و اراده من مسؤول کردار من است تنها تا آنجا که من از آنچه میکنم آگاهم».
▬ پس، دامنه عواقب «عمل» من که در فحوای «قصد» من مندرج است به «تمثل» من از شرایط یا نتایج احتمال آنچه انجام دادهام بستگی خواهد داشت. چنانچه عناصری دور از دسترس حدس من و غیر قابل پیش بینی برای من، عمل مرا به سمت یک رشته عواقب نادانسته سوق دهد، به زعم هگل من حق دارم که خود را از همه آن غایات، بجز نخستین آنها، تبرئه کنم، زیرا، مضمون «قصد» من صرفاً در همین نخستین اثر مترتب حاضر است و از آنجا که «قصد» من به میزان آگاهی من بستگی دارد، از اینرو هگل به فاعل اخلاقی حق میدهد تا همه نتایجی را که با منظور وی مطابقت نداشته است انکار کند و از این معنا به «حق شناخت» تعبیر میکند: «کردار صرفاً تا آنجا به من مربوط است که ارائه من مسؤولیت آن را داشته است، این همان حق شناخت است». هگل، از منظر سوبژکتیو مدرن از دیدگاه یونانیان که معتقد بودند فاعل اخلاقی مسؤولیت تمام مراتب علم خویش را بر عهده دارد، حتی، اعمالی را که در ناآگاهی یا دیوانگی انجام داده است، انتقاد میکند و قهرمانان تراژدی مانند اودیپوس و آژاکس را بیگناه میداند: «اودیپوس که پدر خود را ناآگاهانه کشت، نمیتواند در معرض اتهام باشد».
▬ هگل واژه «قصد» را در معنایی روشن و کاملاً فنی به کار میبرد. «قصد» در عمل فاعلی اخلاقی نه تنها شامل آن غایاتی میشود که او صریحاً به آنها نظر داشته است، بلکه، حتی، غایاتی را که رویداد آنها را در عمل خود پیش بینی میکرده است، ولو آنکه به هیچ وجه تمایلی به وقوع آنها نداشته است نیز در بر میگیرد. به عنوان مثال، اگر کسی در حین رانندگی ناگهان در مسیر خود با عابر پیادهای مواجه شود و برای جلوگیری از برخورد با او منحرف شود و درختی را در کنار خیابان از جا برکند و باغچه گل اطلسی را تخریب کند به نظر هگل در متن قصد او هم سلامت عابر پیاده، و هم لطمه به درخت و باغچه اطلسی هر دو مندرج است.
░▒▓ ج. طبیعت عمل اخلاقی
▬ علاوه بر این، هگل، حتی، آن عواقبی را که چه بسا من هیچ اطلاعی از آنها نداشتهام و تنها به «طبیعت خود عمل» مربوط میشود نیز بخشی از قصد من لحاظ میکند. به طور کلی، «طبیعت» یک چیز نزد هگل امری است که ما آن را با تأملی عقلانی دریافت و روابط آن را با سایر اشیاء ادراک میکنیم: «طبیعت واقعی شی ء از طریق تأمل روشن میشود و البته، این ممارست فکری عمل من است». این روابط در مقام «عمل» خود از ردیف غایات خواهند بود. بنا بر این، طبیعت «عمل» غایاتی را که با تأملی عقلانی شناخته میشوند، در بر میگیرد. هگل، خاطرنشان میکند: «به طور کلی، مهم است که درباره عواقب عمل تفکر کنیم، زیرا، در پرتو این تفکر فرد به نتایج مستقیم و بیواسطه عمل متوقف نشده و از آن فراتر میرود و با ملاحظهای همه جانبه طبیعت عمل شناخته میشود».
▬ هگل مثالی میزند تا طبیعت عمل را روشنتر کند: «اگر آتش افروزی را در نظر آوریم که شعلهای را در خانهای میافروزد (یا یک صندلی را به آتش میکشد) عمل او به آنجا میانجامد که خانه همسایه نیز تدریجاً طعمه حریق میشود. هگل، تأکید میکند که همه عواقب این عمل را باید داخل در» قصد آن عامل آتش افروز به شمار آورد. زیرا، این مسأله که آتش از مهار شخص خارج شده و گسترش مییابد، ناشی از طبیعت این عمل یعنی، «افروختن آتش» است. هگل، اشاره میکند که: شاید قصد مستقیم و بیواسطه این شخص این باشد که آن را اثاثیه آتش بگیرد، ولی، قصد غیرمستقیم وی تمام نتایج را نیز در بر خواهد داشت. همه اینها از طبیعت خود فعل یا عمل نشأت میگیرد که حامل امکان وقوع همه این عواقب بوده و فاعل اخلاقی باید این را بداند.
░▒▓ د. غایت بالذات و بالعرض عمل اخلاقی
▬ «قصد» فاعل، دامنه حوادثی را که قابل انتساب به آن فاعل است به ما نشان میدهد، ولی، تمام آنچه را برای قضاوت درباره وضع درونی آن فاعل مورد نیاز است مشخص نمیکند.
▬ در مثال اول، هم حفظ سلامتی عابر پیاده، و هم پایمال شدن باغچه اطلسی و از جا کنده شدن درخت، هر دو مشمول «قصد» فاعل خواهند بود، اما، این هر دو نتیجه از دو جهت کاملاً متفاوت به وضع درونی فاعل مرتبط است. یکی آن غایتی است که مطلوب عمل او است (غایت بالذات) و دیگری غایتی است که هرچند تأسف آور است، اما، فاعل به جهت دستیابی به غایت نخست، آن را با بیمیلی بر خورد هموار میکنم (غایت بالعرض). این تفاوت برای فهم هر دو نتیجه همچون دو ظهور ا وضع درونی فاعل واجد اهمیت است.
░▒▓ ه. نیت فاعل اخلاقی
▬ به نظر هگل من به مثابه سوژهای که میاندیشد، افعال خود را تحت عنوانی «کلی» قرار میدهم و آن را «نیت» عمل مینامم: «قصد، از آن حیث که از اندیشنده سرچشمه میگیرد، صرفاً حافظ وحدت نیست، بلکه به نحو اساسی شامل جنبه کلیت عمل، یعنی، نیت خواهد بود». منظور هگل از «کلی» صرفاً برخی توصیفات عمومی که عمل من تحت آن مندرج میشود (مثل سوزانیدن، کشتن) نیست، بلکه تمام عواقب پیچیدهای را که عمل در سیر خود آن را سامان میدهد، در برخواهد داشت.
▬ مراد هگل از این توضیح آن است که نیت فاعل اخلاقی آن جنبه از عمل او را تشکیل میدهد که هگل آن را ماهیت نفسانی میخواند. ماهیت در مضمون آن «چرایی» یا علت غایی عامل اخلاقی در عمل خود است. به تعبیر مسامحی و تا حدی غیرهگلی میتوان گفت: نیت در عمل همانا شوق اکید یا آن «توصیفی که تحت آن» عامل اخلاقی به انجام عمل برانگیخته میشود خواهد بود. یا به دیگر سخن، میتوان گفت «نیت هگلی» همانا «جهت لاینفک» عمل است، آن جهتی که معین میکند چرا فاعل بدان کار مبادرت ورزیده است. در مثال نخست، «نیت» فاعل در انحراف از مسیر اصلی حفظ جان عابر پیاده بود و نه نابودی درخت و ویرانی گلهای اطلسی. به نظر هگل فاعل اخلاقی حق دارد تا اعمال خود را با اوصاف ارادی و عمدی مناسب ارزیابی کند: «حق نیت این است که کیفیت کلی عمل صرفاً نباید خفی باشد، بلکه فاعل باید آن را بشناسد و همچنین، از همان آغاز در اراده نفسانی او قرار داشته باشد.» «حق نیت»، همان طور که هگل نام گذاری کرده است دو بخش دارد:
▬ اولاً: فعل با وصف و عنوان خاص، زمانی قابل استناد به من است که من آن وصف و عنوان را بشناسم. طفلی را که هنوز قدرت تمیز خوب و بد را ندارد، هرگز نمیتوان به جهت دزدی یا برهنه شدن در پیش انظار، گناهکار محسوب کرد. هگل، حق نیت را تنها به نحو اجمالی و کلی بر اعمال کودکان و سفیهان و دیوانگان قابل صدق میداند.
▬ ثانیاً: این حق من است که بخواهم اعمال من در پرتو نیت من ملاحظه شود. بدین معنا که هرچند ویرانی درخت یا باغچه اطلسی در حوزه «قصد» من واقع بوده است، اما، «نیت» من تنها محافظت از جان عابر پیاده بوده است. پس، من حق دارم بخواهم عمل من از زاویه «نیت» من مورد ارزیابی اخلاقی قرار گیرد. همان گونه که درباره قصد عمل دیدیم، در مقام داوری درباره نیت عمل نیز باید ملتفت باشیم که عامل اخلاقی مسؤول، فرد اندیشندهای است که باید طبیعت عمل را بشناسد. بنابراین «حق نیت» نه تنها قبول مسؤولیت جهت مرجح در انجام عمل را نشان میدهد، بلکه من باید مسؤولیت آنچه را انجام میدهم همراه با آن توصیفاتی که در مقام فاعل اخلاقی عقلانی باید از آن آگاهی داشته باشم نیز بپذیرم.
░▒ نیت و بخت
▬ برخی، فاعل اخلاقی را اصولاً نه به جهت آنچه به طور عینی در خارج اتفاق میافتد، بلکه تنها به خاطر حالات نفسانی یا تلاش و عزم درونی فاعل مسؤول میشناسد. خواه آن حالات و ارادهها در خارج بروزی داشته باشد یا نه. از این منظر، مسؤولیت اخلاق تنها تابع آنچه اخلاق از ما انتظار دارد خواهد بود. ما فقط به خاطر آنچه در حدود قدرت و مهار ماست مسؤولیم و صرفاً اظهار خواستها و ارادههای اخلاقی ما در حدود قدرت و مهار ماست. از این دیدگاه به سادگی نمیتوان فاعل اخلاقی را برای وقایعی که در جهان رخ میدهد و متمایز از حیات ارادی اوست به معنای درستی مسؤول قلمداد کرد.
▬ مطابق این دیدگاه، مسؤولیت فاعل اخلاقی در قبال حوادث خارجی کاملاً غیرمستقیم است. این وقایع تنها همچون عواقب اجرا یا ترک اراده درونی مورد بحث قرار میگیرند، آن هم ذیل اصلی کلی به مانند «بایستن موجب توانستن» است. در حالی که نظریه هگل درباره مسؤولیت، برخلاف این دیدگاه فاعل اخلاقی را اصولاً برای امور و حوادث خارجی هم مسؤول میشناسد. این نظریه اراده و خواست من را با جنبه نفسانی واقعی عینی متحد میسازد. اراده نفسانی من را تنها از راه تفسیر آنچه انجام میدهم باید شناخت و هرگز وجودی منتزع از عمل من ندارد. اخلاق وابسته به اراده نفسانی است و در واقع، به هیچ چیز دیگری وابسته نیست. به نظر هگل اراده و خواست نفسانی به هیچ وجه مجزای از کردار خارجی هیچ نحوه تحصیلی ندارد. عزمها و تلاشها، صرفنظر از اعمالی که تجسم آنها هستند، بسی خامتر و مبهمتر از آن هستند که متعلق ارزیابی اخلاقی قرار گیرند. معنای نیت را زمانی میتوان دریافت که نیت عمل معینی با غایات معینی باشد. نیت بدون غایت تنها مفهومی انتزاعی است و از این روست که اخلاق امانوئل کانت وجاهت خود را از دست میدهد.
▬ نظریه مسؤولیت هگل، به وضوح درجات از «بخت اخلاقی» را معتبر میشمرد. ارزش اخلاق درونی ما زمانی که در خارج تحقق مییابد کاملاً در معرض نقد قرار میگیرد. به نظر هگل واقعیت نیات ما صرفاً تابع تحقق آنها در خارج است: «تحقق خارجی همان وجود خارجی است، اما، از آنجا که این وجود صرفاً به مثابه خارجیت از لحاظ درونی فاقد ارزش، تحقق مییابد، لذا، خیر در آن صرفاً به نحو امکان خاص یا وجود فناپذیر حاصل میشود، و نه تحققی مطابق با تصورش». هگل، در عبارت دیگری تصریح میکند: «یک ضربالمثل قدیمی به درست میگوید: سنگ پرتاب شده از ناحیه شیطان است؛ عمل کردن، خود را در معرض بداقبالی قرار دادن است، پس، بخت بد حقی بر من دارد و تجسم اراده خود من است».
▬ تنها راه مصونیت نیتهای درونی از وسوسه بخت خوب و بد، پرهیز از عمل بر وفق آنهاست که البته، این به جای اخلاق خالص همانا ریاکاری است. فاعلهای اخلاقی که به حیث نفسانی آگاهند نمیکوشند تا از امکان دخالت بحث و اقبال بگریزند، بلکه آن را نیز شرط ممکنی برای بیان حیث نفسانی خود تلقی میکنند.
░▒ خیر و وجدان
▬ غایت اخلاق، خیر است. به بیان هگل: «آزادی متحقق، غایت مطلق جهان است». هگل، «خیر» را حاق اخلاق میداند، زیرا، در آنجاست که فعلیت و تعین اراده آزاد به نحو معین رخ میدهد. فاعل اخلاقی ساحتی است که کلی با جزئی متحد میشود و تفرد مییابد. هگل، معتقد است که عقل در جهان صرفاً از طریق اعمال خودآگاهانه فرد انسانی به فعلیت میرسد. این فعلیت زمانی کامل خواهد بود که فاعل اخلاقی به جای تمایلات شخصی به غایت عالیتری معطوف شود، اما، این غایات عالیتر همگی شؤون خیر هستند یعنی، «غایت نهایی جهان». زیرا، آنها رشتهای از غایات عقلانی هستند که ارادههای آزاد فاعلهای اخلاقی، خود را در ضمن آنها در مسیر خیر به فعلیت میرسانند مضافاً اینکه، گوهر این غایات برتر با حق و خوشبختی افراد نیز کاملاً سازگار است و این نشان میدهد که هگل برخلاف آنچه غالباً میپندارند فردیت انسان را در جامعه یا کلیات نظری محض مستهلک نمیکند. فاعل آنگاه، به فعلیت نایل میشود که کلیت عقلانی در ضمن رضایت و تمامی شخصی او به تمامیت میرسد. هگل، از این رضایت خاطر به «خوشبختی» یا «سعادت» تعبیر میکند. خوشبختی نه تنها شامل ارضای خواهشهای جزئی و شخصی ما به منزله موجود طبیعی است، بلکه توأم با موفقیت برنامه و طرحهایی است که در آن ما مصلحت را میجوییم، حتی، اگر این طرحها به خودی خود و به طور کامل غیر خودخواهانه باشند. برای هگل همانند کانت، محتوای خیر با رسیدن فاعلهای عقلانی به غایات خود که شامل ارضای نیازهای طبیعی آنها هم هست، کاملاً سازگار است.
░▒▓ و. اراده خیر نزد کانت و هگل
▬ هر دو فیلسوف، در این مسأله متفقاند که «سعادت» تنها در گرو شرایط خاصی است که با خیر مطابقت میکند. کنت این شرایط را در فضیلت یا اراده خیر میجوید. به نظر او زمانی من استحقاق سعادت دارم که به اندازه کافی با فضیلت باشم. کانت بر این نکته تأکید میکند، زیرا، از دیدگاه او فاعل اخلاقی تابع قاعدهای پیشینی است که به ما میگوید که کدامین قاعدههای کلی را باید مقدم بر غایت برگزینیم. آن غایت اخلاقی (خیر) صرفاً همان غایاتی است که در ضمن این قاعدههای کلی لازم، معین شدهاند. «خیر اراده» همان غایت اعلی و مشروطی است که شارع اخلاقی آنها در ضمن اصولی کلی وضع کرده است. در حالی که برای فاعلهای عقلانی سعادت غایت مشروط است، اما، هگل با تلقی کانت از «خیر» موافق نیست.
▬ مراد هگل از «اراده خیر» ارادهای است که «نیت» در آن با خیر سازگاری کامل داشته باشد. در این صورت، مفهوم کانتی «خیر» دچار دور باطل میشود، زیرا، ما محتاج دریافتی از خیر هستیم تا بتوانیم مؤلفه نامشروط خیر را تعیین کنیم.
▬ برخلاف کانت که اراده خیر یا فضیلت را شرط ارزش سعادت میداند، هگل معتقد است که سعادت زمانی خیر است که با حق انتزاعی- که همان گونه که دیدیم از سعادت مستقل است- سازگار باشد. برای هگل «حق» و «سعادت» نسبت به هم ترتبی مفهومی دارند. سعادت برای انسان خیر است، اما، تنها در شرایطی که هیچ حق از طرف وی برای به دست آوردن آن سعادت ضایع نشده باشد. این ترتیب مفهومی «حق» و «سعادت» در عنوان «حق ضرورت» بیان شده است. سعادت تابع حق است، اما، باید «حق» همواره همراه «سعادت» باشد. جهانی متشکل از مردمی غمگین و کسل که دقیقاً به حقوق یکدیگر احترام میگذارند، جهان خوبی نیست.
مأخذ: فصلنامه فلسفی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران
هوالعلیم