برداشت آزاد از tahoordanesh.com؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
▬ ابوریحان بیرونی، جنبه کیفی زمان و انقسام آن را به ادوار مشخص با دقت و بسطی بیش از آنچه بین نویسندگان و دانشمندان اسلامی معمول بوده بیان کرده است، گر چه تا حدی افکار مشابه در نوشتههای طبری و مسعودی نیز یافت میشود. در اکثر تحقیقات خود هنگامی که بیرونی با شواهد قدما درباره موجودات عجیب و غریب یا وقایع خارقالعاده مواجه میشود همیشه با توسل و اشاره به این اصل که زمان دارای ادوار است سعی میکند صحت و سقم مطلب را با بینظری قضاوت کند و آنچه را که با قیاس با وضع عالم طبیعت در زمان حال مطابق نیست فوراً مردود و باطل نشمارد.
░▒▓ ادوار زمانی
▬ بیرونی، مانند اکثر دانشمندان قدیم، پیدایش زمان را معلول حرکت خورشید دور بروج افلاک میدانست. حرکت خورشید است که از بینظمی نظم را پدید آورده و تمام ادواری را که به وسیله آن زمان را میتوان سنجید به وجود میآورد. ادوار زمانی که از حرکت افلاک به وجود میآید نه تنها شامل شب و روز و ماه و سال است، بلکه دورههای طویلتری را نیز در بردارد که تغییرات کلی تاریخ و طبیعی عالم را تعیین و اداره میکند. کتاب «الآثار الباقیه» در واقع، بیشتر تحقیقی است درباره این ادوار و سنجش آن بین اقوام مختلف. ابوریحان، حتی، از اختلاف نظر پیشینیان درباره این ادوار آگاه بوده است چنان که مینویسد:
• «برخی، بر این گمان شدهاند که در طول زمان، ادواری است که موالید در آخر آن ادوار از میان میرود، و به کلی مضمحل میشود، و در اوائل، دور دیگر از نو به ظهور میرسد. پس، بنا بر این، رأی هر دوری مخصوص با آدم و حوا خواهد بود و تاریخ آن دوره منوط به آن دو شخص است».
▬ یا مانند گفته اشخاص که بر این عقیدهاند که در هر دور برای هر بقعه خاصی یک آدم و حوای مخصوصی است و بدین سبب است که اشکال و اخلاق و طباع و لغات بنی آدم با یکدیگر اختلاف دارد.
▬ ابوریحان، طاقت تحمل عقاید آنان را که عالم را ازلی و زمان را بدون آغاز میدانند، نداشت، و با «گفته جمعی دیگر که به این اعتقاد محال گراییدهاند که برای زمان گذشته آغازی نیست» مخالفت میورزید.
▬ بر عکس، به نظر او، زمان دارای ابتدا و انتهایی است که خالق عالم معین کرده است. درباره خسوف و کسوف و رابطه آن با انقراض زمان میگوید: «هر دو با یکدیگر به وقوع نمیپیوندند مگر در موعد اضمحلال عالم چنان که خداوند عزوجل فرموده فاذا برق البصر و خسف القمر و جمع الشمس والقمر» (قیامت/۹-۷).
░▒▓ رابطه قوانین طبیعت با ادوار زمان
▬ بیرونی، تغییر شرایط و قوانین جهان طبیعت را در ادوار زمان با وضوح بیان کرده و در مورد مشاهدات خود درباره زمینشناسی چنین مینگارد:
• «و چیزهایی که حکایت میشود از اهل هند و سایر امم در باب جبال بعد از تتبع و تحصیل ظاهر البطلان است، زیرا، که ایشان مشهودات خود را ضبط کردهاند و چنان دانستهاند که آنچه دیدهاند همواره بدان حالت بوده و خواهد بود با آنکه بالمعاینه مکشوف گردیده است که آن جبال از طریق حوادث بر یک حال نماندهاند و دفعه واحده یا به مرور ایام در آنها اختلاف و اختلال پدید آمده است پس، نمیتوان حالات و کیفیاتی که عندالمشاهده از برای ما مشهود بوده است (مؤید) و مستدام شمرده شود پس، شهادت اهل هند و سایر امم که درباره جبال بیان کردهاند بعینها شهادتی است که احقاب سالفه در باب افلاک بیان نمودهاند».
▬ و نیز، در باب حجم عظیم جثه بشر در اعصار گذشته که در افسانهها و حکایات نقل شده است مینویسد:
• «اما عظم و بزرگی اجسام اگر چه در عهد ما یا قریب به زمان ما دیده نمیشود، ولی، به محض اینکه از زمانهای دور چنین مطلبی را نقل کنند نباید این امر را جزو ممتنعات شمرد».
▬ درباره حیات پیامبران قدیم، و وقایع طبیعی که در عهد او دیگر مشهود و معمول نبود، ابوریحان اعتقاد به جنبه کیفی زمان و تغییر قوانین و شرایط طبیعت را در ادوار مختلف بار دگر بیان کرده میگوید:«مشاهده مردم معاصر و قیاس گذشتگان را به حاضران طول عمر و بزرگی اندام اشخاص گذشته را از حد امکان بیرون نمیکند، و امثال این قضایا که در دوره زمان روی میدهد چندین قسم است»؛ یکی آن است که باید در اوقاتی معلوم روی دهد که به طور تعاقب در این اوقات صورت خارجی میپذیرد و چون شخص این امور را در همان زمان که ظرف خارجی آن است نبیند آن را مستعد خواهد دانست و گاهی میشود که به کلی امکان آنها را منکر میشود و جمیع اکوان از تناسل حیوان و تلاقح اشجار و بذور زراعات و میوهها داخل در این بخشند که اگر انسان حالات آنها را نداند، سپس، به یک درختی برسد که اوراق آن ریخته باشد و به او بگویند که این درخت در آتیه سبز خواهد شد و شکوفه و میوه خواهد داد تا هنگامی که نبیند به نظر او بعید خواهد رسید. و علت اینکه مردم بلاد شمال از ثبات نخل و زیتون و آس و امثال آن که همواره در زمستان نیزتر و تازهاند تعجب میکنند همین است که مانند آن را در دیار خود ندیدهاند. بخش دیگر، اشیایی است که به طور غیرمنظم در روزگار واقع میشود و لیکن به طور اتفاق و چون زمانی را که ظرف آن بود، منقضی شد جز خبری از آن باقی نخواهد ماند و اگر این قبیل اخبار با شرایط صحت خبر توأم گردد و پیش از وقوع هم داخل در حد امکان باشد البته، چارهای جز قبول آن نخواهد بود اگر چه کیفیت و طرز علت آن شناخته نشود.
░▒▓ تغییرات جوامع و دگرگونیهای مراتب وجود
▬ بیرونی، همچنان مانند جمهور علمای سلف و عهد قدیم، بشر ادوار اولیه تاریخ را به اصل و مبدأ آسمانی انسان نزدیکتر و زندگی آنان را شادتر و از لحاظ معنوی جامعتر میشمرد و، حتی، در بعضی موارد قدما را از متأخران در علم و دانش نیز برتر میدانست، چنان که مینویسد: «آنچه ما از علوم داریم بقایای ازمنهای است که در دوره اقبال علوم بوده است».
▬ بنا بر این، نه تنها تحولات دورانی تاریخ از آنجا که با مشاهده علمی و عینی موافق است، امری حتمی و یقینی محسوب میشود، بلکه این تحولات سیر و جریان کلی این دوران و همچنین، انقراض و اضمحلال تمدنها و جامعههای انسانی و محیط طبیعی حیات انسان در این جهان را نیز در بردارد: به علاوه، تغییراتی که در انسان و جامعه او پدید میآید، مطابق با دگرگونیهایی است که در مراتب گوناگون وجود و شؤون عالم کبیر با پیروی از نوامیس کلی خلقت که بر تمام لحظات جهانی حکمفرماست رخ میدهد، و زندگانی انسان و شرایط هستی او در این عالم از عوامل محیط طبیعی و جهانی او غیرقابل انفکاک است و این دو قلمرو، یعنی، عالم کبیر و صغیر، همواره به هم پیوسته و تحت تأثیر متقابل یکدیگرند.
مآخذ:...
هو العلیم