برداشت آزاد از آنتونی آربلاستر؛ ایدهای برای تأمل بیشتر
▬ به باور تامس هابز، به منظور استقرار جامعهای انسانی بر مبنای امنیتی پایدار، «وجود یک قوهی قانونگذاری مطلق و قراردادی، در دست یک فرمانروای واحد» ضرورت دارد.
▬ روش او از آنچه وی آنها را مفروضات تجربی مینامد (حقایقی عملی دربارهی طبع بشر) آغاز میشود و با بهرهگیری از استدلالهای قیاسی براساس این مفروضات به نتیجهگیریهای خود میرسد.
▬ وی، خواهان پیافکندن نوعی علم سیاست یا فلسفهی مدنی بود که با آنچه در آن زمان در علوم طبیعی تحقق مییافت قابل مقایسه باشد.
▬ هابز، اینکار را با تعیم قانون اینرسی گالیله، به انگیزه و عمل انسان انجام داد.
▬ وی انواع حرکاتی را که به رفتار انسان جان میبخشند، تحت دو عنوان کلی «خواهش یا میل» و «نفرت» مقولهبندی میکند.
▬ هابز معتقد است، کسی که میلی ندارد، مرده است. از نظر او، به محض آن که میل یا خواهشی ارضاء میشود، به سوی کسب رضایت بیشتر حرکت میکنیم.
▬ شاید به استثنای جرمی بتنام، هیچیک از صاحبنظران، به روشنی هابز نقش محوری امیال را در نظریه لیبرال طبع بشر نپرورانده باشد.
▬ عقل و اندیشه در رابطه با امیال صرفاً ابزارند. نه تنها عقل، که اخلاقیات نیز تابع امیالاند.
▬ تقلیلگرایی اخلاق هابز تا حدودی ناشی از نومینالیسم اوست. از نظر هابز جهانطبیعی از اجسام خاص و منفرد و منفصل تشکیل میشود، و انسانها نیز از این اصل تبعیت میکنند. هابز معتقد است، هر انسانی برای نفع شخصی خود دست به هر کاری میزند.
▬ هابز با این ادعا که انسانها، در کل، و با در نظرگرفتن جهات مختلف، به یک اندازه از مواهب طبیعی برخوردارند، تعبیری دموکراتیک و برابریگرا از این «یکسانی»عرضه میدارد.
▬ از دید هابز، جامعه و دولت صرفاً مخلوق ملاحظات مربوط به منفتطلبی خودمدارانهاند. حکومت مطلقهی هابز، پاسخی ضروری به فردگرایی اوست.
▬ از نظر هابز، قانون، چیزی جز فرامین فرمانروا نیست، و عدالت نیز مترادف قانون است.
▬ در سهم هابز به تکامل اندیشهی لیبرال دو عنصر دیگر نیز وجود دارد. عنصر نخست، تجربهگرایی فلسفی او، یعنی، تأکیدش بر تجربهی حسی به مثابه منشاء معرفت است. دوم، تعریف او از آزادی میباشد که عبارت است از «فقدان موانع خارجی».
مآخذ:...
هو العلیم