برداشت آزاد از آنتونی آربلاستر؛ ایدهای برای تأمل بیشتر
▬ برای لیبرالها، آزادی، اساسیتر از دموکراسی است.
▬ لیبرالها خواهان محدود کردن حکومت مطلقه بودند، و حکومت محدود به معنی حکومتی بر پایهی وفاق بود. و اندیشهی وفاق به دموکراسی منجر شد.
▬ لیبرالها، بعدها دریافتند که اصل وفاق که در دیدگاه آنها مهاری برای حکومت و مبنایی برای حفاظت از حقوق فردی بود، به نوعی تودههای جاهل، دیکتاتوری مردمی، یا دموکراتیک منجر میشود.
▬ دموکراسی، فقط اموال و دارایی «دشمنان مردم» را تهدید نمیکردند؛ گروهی بر این باور بودند که فرهنگ و تمدن نیز در مخاطره قرار دارند.
▬ دموکراسی تهدیدی بالقوه برای آزادی فرد تلقی میشد.
▬ مفهوم حاکمیت مردمی به طریق اولی از دید لیبرالیسم قابل ایراد است؛ زیرا، بیانگر وجود هستی قابل درکی است که «مردم» نامیده میشوند و ورای فرد قرار دارد و یحتمل میتوان مصالح «مردم» را بر مصالح «فرد» مقدم شمرد.
▬ بین تحلیلهای اجتماعی لیبرال تکثرگرایانه و فردگرایانه از یک سو، و هراس لیبرال از دموکراسی همراه با اسطورهی غوغاها و تودههای یکپارچه، تناقضی شدید وجود دارد.
▬ لیبرالها، «دموکراسی» را در بهترین حالت، وسیلهای برای آزادی به شمار میآورند. این حالت هنگامی تحقق خواهد یافت که دموکراسی به «لیبرال دموکراسی» تبدیل شود. لیبرال دموکراسی، دموکراسی محدود است.
▬ لیبرال دموکراسی، در داعیه محدود ساختن دموکراسی، یا به حکومت عقل ختم خواهد شد، یا به آنارشیسم. بسته به آنکه توان شناختی ما را برای دستیابی به قواعد کلی محدود ساختن دموکراسی را بپذیرد یا خیر. در هر دو حال، لیبرال دموکراسی، به نحو متناقضی، آزادی فردی را به عنوان ملاک اعلای سیاست انکار خواهد کرد.
▬ در عمل، اصلاحطلبان و فعالان سیاسی دموکرات و لیبرال، هر گاه «مردم» در راستای منافع آنان بروند، به تمجید «مردم» میپردازند و از آنارشیسم سر در میآورند، و هر گاه، «مردم» خلاف منافع آنان مجتمع شوند، جزماندیشانه، از حکومت «عقل» به جای حکومت «مردم» هواداری میکنند.
▬ پس، در عمل، برخورد اصلاحطلبان با «مردم» و «عقل»، به یک اندازه دوگانه و متناقض است و بین جزماندیشی و آنارشیسم در نوسان است.
مآخذ:...
هو العلیم