برداشت آزاد از آنتونی آربلاستر؛ ایدهای برای تأمل بیشتر
░▒▓ آزادی/فرد/تنهایی
▬ لیبرالیسم، غالباً آزادی را به گونهای منفی، و به مثابه شرایطی که در آن، شخص مجبور نیست، مقید نیست، در امورش مداخله نمیشود، و تحت فشار قرار نمیگیرد، تعریف میکند.
▬ از دید تامس هابز، انسان آزاد، کسی است که اگر میل به انجام کاری داشته و قدرت و ذکاوت انجام آن را داشته باشد، با مانع و رادعی مواجه نشود.
▬ آیزایا برلین میگوید: «من معمولاً، به میزانی که شخص یا اشخاص دیگر در فعالیتم مداخله نکنند، آزاد نامیده میشوم».
▬ پس، در چارچوب جریان اصلی اندیشهی لیبرال، مفهوم آزادی با دقت و تأکید، از قدرت یا توانایی متمایز شده است. موریس کرنستون بر اهمیت این تمایز تأکید میگذارد: «هیچ کس به صرف آنکه قدرت یا استعداد انجام کاری را دارد، خود را در انجام آن کار آزاد نمینامد». به گفتهی کرنستون: «منظور از آزادی، آزادی از محدودیتهای دولت است. آزادی برای لیبرالها، همچنان مهمتر از هر چیز، به معنی آزادی از کنترل، اجبار، محدودیت و مداخلهی دولت است».
▬ از یک نگاه لیبرال، آزادی، وسیلهی رسیدن به یک هدف سیاسی متعالیتر نیست، بلکه، فینفسه، عالیترین هدف سیاسی است. بنیادیترین توجیه آزادی، آن را پیامد سیاسی و منطقی احترام به ارزش و شرافت هر یک از افراد انسانی میداند. حقوق مدرن، منش مالکیتی فردگرایی لیبرال را به وضوح نمایان میکند. فرد همان گونه که مالک زندگی خویش است حقوقی را نیز در تملک دارد. مفاهیمی از قبیل «آزادی» و «حقوق» و «عدالت»، نوعی وسیلهی دفاعی در مقابل، انحصار اخلاق و قدرت است که بیشتر حکومتها خواهان آنند. مقولات آزادی و حق و عدالت، مفاهیم ضمنی لازمهی شرافت انسان و حفظ حرمت انسانی را در خود دارند.
▬ توجیه آزادی در چارچوب لیبرالیسم، مستقیماً بر اصل فردگرایی استوار است و در سادهترین و بنیادیترین شکل خود، حامی این نظر است که زندگی هر فرد به خود او «تعلق» دارد. شاید عامترین بیان فردگرایی عباراتی از قبیل حقوق طبیعی، یا حقوق بشر باشد.
▬ کسی که به اصالت «آزادی» اعتقاد دارد، تحت کنترل و آلت دست بودن مردم را به سه دلیل رد میکند. اول آنکه نمیپذیرد، ابناء بشر استعداد شکل بخشیدن به زندگی خود را نداشته باشند. دوم آنکه کلیه افراد بشر نه تنها توانایی مستقل بودن را دارند، که در این مورد ذیحق نیز هستند، و در نتیجهی شکگرایی، بسختی میتوان ادعای نخبگان، کلیسا، حزب، یا نهادی را دایر بر حق تحمیل باورهای متافیزیکی و اخلاقی خود بر کسانی که نمیخواهند داوطلبانه آن را بپذیرند قبول کرد.
▬ ولی...
▬ ولی، آزادی بیشتر، زیانها و مزایای خاص خود را دارد؛ «تنهایی» بهایی است که باید پرداخت شود. «تنهایی».
▬ رابرت پل ولف، در نقد نافذ خویش از لیبرالیسم میگوید: «چنین مینماید، که همان آزادی و فردیتی که میل ستایشگر آن است برای یکپارچگی و سلامت شخصیت تهدیدی مرگبار به شمار میرود».
▬ سنت لیبرال، در زمینهی پیوندهای بین «آزادی» از یکسو، و سعادت و تحقق نفس انسان به عنوان موجودی اجتماعی از سوی دیگر، به اندازهی کافی تأمل نکرده است. فزونی آزادی و فربگی فردیت، شرایطی را به وجود میآورد که علیالاصول بشر با آن نیکبختی نمییابد. تنهایی. از همان ابتدا، در تقابل میان لاک و هابز، در مورد صورتبندی حکومت مدرن این ابهام محسوس بود، که با فرضهای لغزان و کممایۀ وضع طبیعی سر هم بندی شد. هم هابز و هم لاک، مسأله صلح را به نحو رضایتبخشی حل نکردند.
▬ اساساً لیبرالها، مفهوم اجتماع را نه تنها در میان آرمانهای خود جای ندادهاند، بلکه معمولاً به آن بدبین بودهاند، و فراموش کردهاند که انسان، اساساً حیوان اجتماعی است. یکی از ضعفهای اساسی اندیشهی لیبرال این است که لیبرالیسم همچنان بدگمانی خود را در مقابل اندیشه اجتماع، به مثابه منشأ قیودات فرد و بازدارندهی تکامل آزاد او حفظ کرد.
░▒▓ آزادی/حقیقت
▬ برهان جان استوارت میل، و بسیاری کسان دیگر، در اهمیت آزادی فردی، مبنی بر پیوند لغزان بین خلاقیت و ابتکار و آزادی فردی، با «حقیقت» است.
▬ بر اساس برهان میل، «حقیقت»، فقط از طریق بحث آزاد بین دیدگاههای مختلف کشف میشود، و چنین بحثی فقط در شرایط آزادی میسر است.
▬ در عین حال که آزادی در نگاه میل برای رسیدن به حقیقت است، ولی به طرز عجیبی، تحقق آزادی مستلزم صرفنظر کردن از «حقیقت» است. این عقیده که میتوان به «حقیقت» با درجهی بالایی از قطعیت دست یافت، محدودیتهایی را بر آزادی بحث و پرسش اعمال میکند.
▬ میل میگوید: «هیچگاه، نمیتوانیم مطمئن باشیم عقیدهای که سعی در سرکوب آن داریم، عقیدهای غلط است. حتی، اگر هم مطمئن باشیم، سرکوب آن، کاری نادرست است. آزادی عقیده، فقط به این دلیل مهر تأیید خورده است که ما را قادر میسازد، حتی، در مسائلی که کوچکترین شکی در صحت آنها نداریم، امکان خطا یا غلط بودن خود را بازشناسیم».
▬ موضوع «حقیقت»، یک نقطه بحرانی در لیبرالیسم است، و همین موضوع است که دشواریهای تلقی میل را نشان میدهد. میل از یک سوی عدم پافشاری به «حقیقت» را پیششرط آزادی میداند، و از سوی دیگر، نوعی اعتقاد پوزیتیویستی به یکپارچگی علوم انسانی و علوم طبیعی در شناخت قطعی حقایق قائل است. میل، بارها اعتماد خود را به این که با پیشرفت دانش، حوزهی مسائل قابل بحث مرتباً محدود خواهد شد ابراز داشته است. وجه اشتراک میل با این باور اثباتگرایی که شناخت قطعی و نهایی حقایق در هر دو حوزهی علوم طبیعی و انسانی قابل حصول است، موضع او به نفع آزادی بحث و اندیشه را تضعیف میکند.
▬ همین مواضع لغزان را میتوان در آیزایا برلین مشاهده کرد. برلین مینویسد: «عشق به حقیقت، و فردگرایی آتشین در اجتماعات دارای نظم شدید یا نظامی نیز مانند حکومتهای بیتعصب و برخوردار از مدارا رشد میکنند». «حفظ مقولهها یا ایدهآلهای مطلق به قیمت جان انسانها، به یک اندازه تجاوز به اصول علم و تاریخ است. آنچه دوران ما بدان نیاز دارد ... شور و شوق مسیحایی و تعصب کمتر، و شکگرایی روشنگرانهی بیشتر است».
مآخذ:...
هو العلیم