برداشت آزاد از جرج مککارتی؛ ایدهای برای تأمل بیشتر
▬ کارل مارکس در بخش درخشانی از «دربارهی مسألهی یهود» (۱۸۴۵)، به موضوع ماهیت «حقوق بشر» میپردازد. مارکس، با تحلیل مسألهی جامعهی یهود، آزادیها و روابط شهروندی، و حقوق عام فردی در دولت مسیحی آلمان، شروع به پرسش از ماهیت حقوق بشر میکند.
▬ «دربارهی مسألهی یهود»، تبلور بسیاری از علایق ارسطو در کتاب سوم رساله «سیاست» است. ارسطو در این بخش از «سیاست»، از اشکال مختلف قوانین سیاسی سخن میگوید (پادشاهی، آریستوکراسی و پالیتی). هر یک از اینها، سه شکل حکومت خوب هستند که در مقابل سه شکل حکومت بد قرار میگیرند. خوب بودن یا بد بودن حکومت با مناط پایبندی به مصالح جامعه/منافع فرد تعیین میشود.
▬ مارکس نیز در جریان بررسی نظامهای حقوقی انقلاب فرانسه و انقلاب امریکا، میان «حقوق بشر»/«حقوق شهروند»، و میان رهایی سیاسی/ رهایی فردی، تمایز مینهد. او با تبعیت از ژان ژاک روسو و گئورگ ویلهلم فریدریش هگل، تقسیم مدرن میان فرد به عنوان شهروند (دولت)، و فرد به عنوان بورژوا (جامعه مدنی) مورد توجه قرار میدهد.
▬ در واقع، این دوگانهها از ارسطو تا هگل، نشانگر یک موضع تحلیلی در مارکس هستند که او را به نقد حقوق بشر انتزاعی مدرن توانمند میکند.
▬ مارکس، از حقوق سیاسی و آزادیهای مدنی اجتماع صلحجو، انتشار آزاد افکار، و آزادی وجدان، آزادی رأی، آزادی ایده و دین حمایت میکند. اینها را «حقوق جهانشمول شهروندی» یا «حقوق قطعی و صحیح بشر» مینامد. همان طور که ارسطو اذعان داشته، این حقوق، حقوق جاری در آن نوع اجتماعی است که مشارکت سیاسی و تأمل عقلانی و تصمیمگیری را تضمین میکند. اینها حقوق بشر واقعی هستند که اعتبار انسانیت، تکامل اخلاقی، و مسؤولیت اجتماعی را ارتقاء میدهد.
▬ بله، آزادیهای مدنی بخشی از اعلامیه «حقوق بشر و شهروندی» (۱۷۹۳) فرانسه، قانون اساسی پنسیلوانیا و قانون اساسی نیوهمشایر هست، ولی کلیت آنها حقوق انسانهای ازخودبیگانه است. در واقع، تعبیر دیگری از مناسبات مالکیت است. مارکس منکر حقوق بشر انتزاعی بورژوازی (آزادی، برابری، امنیت و مالکیت) به عنوان تعابیری از حقوق اقتصادی جامعه مدنی است. حقوق بشر فرانسوی و امریکایی، اولویتهای آزادی بازار، نیازهای خصوصی و مالکیت انحصاری و تقسیم طبقات را تحکیم میکنند.
▬ مارکس، با تعیین جایگاه فلسفهی سیاسی و آرمانهای اجتماعی نظریهی حقوق طبیعی در بستر اقتصاد سیاسی، چنین نتیجه میگیرد: «هیچ یک از ”حقوق بشر“ مذکور، به فراتر از خودپرستی بشر، که البته عضوی از جامعهی مدنی هم هست، نمیرود؛ به عبارت دیگر، در اینجا فردی مد نظر است که اگر از اجتماع جدا شود، به سوی خودش پس زده میشود، و یکسره در تسخیر منافع شخصی و هوسرانی است. بشری که در ”حقوق بشر“ مد نظر است، فرسنگها با بشر راستین فاصله دارد».
▬ «حقوق بشر» فرانسوی و امریکایی، حقوق انسانهای ازخودبیگانهای است که در یک جهان هابزی میزیند که در آن، ماهیت حقیقی تحقق نفس و عمل سیاسی ناممکن گردیده است. مایملک این نوع از جامعه، به عنوان اجتماع سیاسی و روابط شهروندی، ابزاری برای استمرار حقوقی جامعهی مدنی، کسب مالکیت خصوصی و استمرار مبادلهی بازار است، که ربطی به رهایی بشری ندارد.
مآخذ:...
هو العلیم