برداشت آزاد از دکتر یزدان ابراهیمی؛ ایدهای برای تأمل بیشتر
▬ اقتصاد آموزش و پرورش یکی از مهمترین شاخههای علم اقتصاد است و تقریباً، تمامی اصطلاحات، ضوابط و روشهای تحقیق که در تحلیل پدیدههای اقتصادی به کار میروند، به صورت مشابه در مطالعات وابسته به اقتصاد آموزش و پرورش نیز مورد استفاده قرار میگیرند.
▬ در دهه۱۹۶۰، تیودور شولتز علم اقتصاد آموزش و پرورش را ترویج داد و معتقد بود که مردم به عنوان تولیدکننده و مصرفکننده بر روی خود سرمایهگذاری میکنند تا به این ترتیب تواناییهای خود را افزایش دهند. بزرگترین سرمایه گذاری در نیروی انسانی نیز آموزش است. در حالی که زمانی ارتباط بین آموزش و بهرهوری تولید تنها یک فرض به شمار میرفت، امروزه، ما دلایل کافی برای اثبات این قضیه در دست داریم. اقتصاد جهان متحمل تغییراتی شده که سرمایه انسانی را در مرکز توسعه اقتصادی قرار داده است. تغییرات تکنولوژیک و جهانی شدن، ظرفیت سرمایه انسانی را برای کسب دانش فنی بیشتر و پاسخ سریع به تغییرات افزایش داده است.
░▒▓ اهمیت اقتصاد آموزش و پرورش
▬ مطالعاتی که در دهه ۱۹۶۰ میلادی درباره جنبههای اقتصادی نظامهای آموزشی انجام گرفت، از اهمیت زیادی برخوردار است؛ زمانی که تعدادی از اقتصاددانان ایده ارتباط منابع انسانی با رشد اقتصادی و کیفیت زندگی را مطرح کردند؛ امری که موجب توجه ویژه به آموزش گردید. هر چند سرمایه فیزیکی مانند زمین، ساختمان، کارخانهها و غیره برای توسعه اقتصادی ضروری هستند؛ اما، منابعی منفعل هستند. در مقابل، منابع انسانی فعالند و محرک همه فعالیتهای انسانی هستند که در کل منجر به رفاه انسانها و پیشرفت یک کشور میشوند.
░▒▓ تعریف اقتصاد آموزش و پرورش
▬ اقتصاد آموزش و پرورش شاخه مهمی از اقتصاد نظری است و میتواند به صورتهای مختلفی تعریف شود. برای مثال، اقتصاد آموزش و پرورش، نحوه تخصیص منابع به فعالیتها و مؤسسات آموزشی، و نیز بررسی فواید و نتایج حاصل از آن به افراد و جامعه را مورد مطالعه قرار میدهد. این رشته علمی همچنین، مطالعه اقتصاد منابع انسانی و برنامه ریزی آموزشی مورد نیاز اهداف ویژه اقتصادی مرتبط با سرمایه گذاری، منابع و مصارف سیستمهای آموزشی و رشد اقتصادی را در برمیگیرد. اساساً از یک سو به تحلیل ارزش اقتصادی آموزش و از سوی دیگر، به جنبههای اقتصادی سیستمهای آموزشی میپردازد. همچنین، به تأثیرات آموزشی برخی پدیدهها مانند ساختار شغلی نیروی کار، استخدام و روشهای ارتقای مدیریت، مهاجرت داخلی و بینالمللی نیروی کار، الگوهای تجارت بینالملل، توزیع درآمد افراد، میل به پسانداز درآمد جاری و از همه مهمتر دورنمای رشد اقتصادی توجه دارد. بنا بر این، اقتصاد آموزش و پرورش میتواند به صورت «بررسی نحوه انتخاب انسان و جامعه، با یا بدون استفاده از پول، در به کارگیری منابع تولیدی کمیاب، مهارتها، ایدهها، نهادها، در آموزش رسمی در یک دوره زمانی معین، و توزیع آنها در حال و آینده، در میان افراد و گروههای مختلف اجتماعی تعریف شود.
░▒▓ ارتباط متقابل اقتصاد و آموزش
▬ در حالی که اقتصاد جامعه، منابعی را برای رسیدن به اهداف آموزشی اعضای خود فراهم میکند، سیستم آموزشی به نوبه خود، به جامعه و اقتصاد کمک میکند تا به انواع نیازها و سطوح نیروی انسانی مورد نیاز خود در فرآیند تغییرات فرهنگی- اجتماعی و مدرنیزهسازی اقتصاد دست یابد. همچنان که آموزش حرکت اقتصادی و اجتماعی جامعه را تضمین میکند، هر فرد به دنبال کسب آموزش بهتر میرود و تلاش میکند تا دسترسی بیشتری به منابع دانش بشری داشته باشد. در واقع، فشار فزاینده تقاضا برای آموزش، شاخصی است برای نشان دادن ارزش اقتصادی و اجتماعی آموزش.
▬ اما هنوز در تعداد زیادی از کشورها اکثریت جمعیت از فواید نظامهای آموزشی جامعه خود بیبهره هستند و تعداد زیادی از مردم بیسوادند و طعم میوه دانش را نچشیدهاند. چنین شرایطی به صورت برابر، هم نتیجه، و هم علت عقبماندگی اقتصادی مردم است، از این رو، پیشرفت آموزشی و بهبود اقتصادی به هم وابسته است. مشاهدات در هند نشان میدهد که فقر و بیسوادی به شدت با هم در ارتباط هستند و تأثیر بسزایی بر روی همدیگر دارند. به هر حال، آموزش در مناطقی که به موازات اقتصاد پیشرفت نکرده است، نمیتواند توسعه یابد. منابع لازم برای توسعه آموزش تنها از طریق حوزههای اقتصادی یعنی، صنعت، کشاورزی، حمل ونقل، ارتباطات و بخشهای دیگر اقتصاد ملی که درآمد ایجاد میکنند تأمین میشود. به علاوه، سیستم اقتصادی مواد اصلی برای توسعه آموزشی را فراهم کرده و منابع مالی لازم برای ساخت و تجهیز مؤسسات آموزشی را تأمین مالی میکند.
▬ همچنان که سطح فعالیتهای اقتصادی گسترش مییابد، درآمد حاصل از گسترش این فعالیتها نیز افزایش مییابد و توان نسبی مالی کشور بهبود مییابد و در نتیجه، تأمین مالی توسعه و گسترش نظام ملی آموزش امکانپذیر میشود. از طرف دیگر، توسعه اقتصادی بدون پیشرفت در آموزش و پژوهش امکانپذیر نیست. به این دلیل است که نیروی کار برای افزایش کیفیت و کمیت تولید، به استاندارد بالایی از آموزشهای متنوع فنی و مدیریتی و شغلی نیاز دارند. اکنون، تقریباً، همه خطوط تولید به نیروی انسانی متخصص مانند مهندسین، کارشناسان فنی، طراحان، مدیران و مجریان نیاز دارند. علاوه بر این، با رشد سریع دانش و تکنولوژی، استانداردهای کارآفرینی کارگران با بهبود روز به روز دانش نحوه و نیازهای متغیر جامعه و اقتصاد افزایش خواهد یافت.
░▒▓ مصرف در مقابل، سرمایه گذاری
▬ در علم اقتصاد، مصرف به عنوان استفاده از کالاها و خدمات یا فواید آنها در جهت رضایتمندی افراد، تعریف میشود. تمایل به مصرف، منشأ همه فعالیتهای اقتصادی است. فرآیند مصرف ممکن است سریع یا آهسته باشد. برای مثال، نان، کره، میوه که به سرعت مصرف میشوند و رضایتمندی سریعی برای مصرفکننده به همراه دارند، اما، در مورد کالاهای مصرفی بادوام مثل رادیو، ساعت مچی، لباس و غیره مصرف در یک دوره طولانی اتفاق میافتد. مفهوم مصرف صرفاً به کاربرد کالا محدود نمیشود، بلکه شامل استفاده از خدمات مشاغل پزشکان، معلمین، قضات و غیره هم میگردد. البته، در خصوص خدمات، مصرف و ارایه خدمات در یک زمان اتفاق میافتند؛ در حالی که مصرف کالاهای مادی به تناوب و طی زمان انجام میشود تا در نهایت مطلوبیت مصرف آنها از بین برود.
▬ همانند مصرف، سرمایهگذاری برای رشد اقتصادی که کالاهای مصرفی و خدمات را تولید میکند، ضروری است. معمولاً، تولید بیش از مصرف به عنوان سرمایهگذاری تلقی میشود. اغلب کالاها و خدماتی که تولید میشوند در همان زمان یا در یک دوره زمانی کوتاه، مصرف میشوند، اما، چنانچه روند تولید سریعتر از مصرف باشد، ذخیرهای انباشته میشود. بدیهی است که در بلند مدت سرمایهگذاری برای تولید آینده لازم است. بسیاری از محصولات اقتصادی مانند صنایع، کارخانهها، ساختمانها و غیره هستند که برای مصرف مستقیم مصرفکنندگان تولید نمیشوند. آنها برای آینده یا برای برآوردن خواستهها در بلند مدت تولید میشود. ایجاد چنین کالاهای سرمایهای، سرمایهگذاری نامیده میشود. در فرآیندهای اقتصادی فرآیندی کالاها و خدماتی تولید میشود که بخشی از آنها مصرف شده و بخشی باقی میمانند و به ذخیره سرمایه افزوده میشوند و زمینه را برای توسعه آینده فراهم میکنند.
▬ این مفاهیم با اندکی تغییر در اقتصاد آموزش و پرورش نیز کاربرد دارند؛ زیرا، فرآیند تولید آموزش و تولید کالا و خدمات اقتصادی تنها در یک مورد متفاوت هستند. آموزش، در عین حال، هم مصرف است، و هم سرمایه گذاری. فعالیتهای فرد تحصیلکرده مثل لذت بردن از مطلوبیتهای غیر مالی مانند خواندن داستان و شعر، رضایتمندی از موقعیت اجتماعی بالا و غیره از جمله فعالیتهای مصرفی هستند؛ ولی، منافع پولی حاصل از درآمد مادامالعمر فرد به عنوان سرمایه گذاری به حساب میآید. همچنین، جذب تعداد زیادی از افراد تحصیلکرده توسط سیستم آموزشی برای انجام مسؤولیتهای تدریس و پژوهش جزو مصرف به حساب میآید، درحالی که فراوانی نیروی تحصیلکرده، به انباشت سرمایه انسانی کمک کرده و زمینه را برای افزایش تولید فراهم میکند.
░▒▓ آموزش و پرورش به عنوان تولید
▬ اقتصاددانان و متخصصان آموزش و پرورش، هر دو، خروجی سیستمهای آموزشی را به عنوان کالای تولیدی در نظر میگیرند. فرآیند تولید در اقتصاد و سیستم آموزشی نسبت به ساختار، فرآیند تصمیمگیری و اهداف غاییشان مورد مقایسه قرار میگیرند. به عبارت دیگر، سیستم آموزش و پرورش رسمی با ساختار سلسله مراتبی آن با سازماندهی نظام کارخانهای یا کارخانههای صنعتی قابل مقایسه است. برای مثال، کارخانه صنعتی (جایی که مواد خام از یک سو وارد میشود و از سوی دیگر، کالای ساخته شده بیرون میآید و در این بین ارزش افزودهای به کالا اضافه میشود) با آموزش و پرورش رسمی مقایسه میشود. در یک فعالیت آموزشی، مواد خام، یعنی، همان دانشآموزان وارد فرآیند آموزشی میشوند و با دادههای دیگر مانند معلمان، کتابها و تجهیزات، ارزش افزوده ایجاد میکنند و به نمره و مدارک تحصیلی ختم میشود. در واقع، دانشآموزان به عنوان مواد خام، دانشآموخته به عنوان خروجی و مراحل هدایت دانشجو به عنوان فرآیند تولید و مؤسسات آموزشی به عنوان تصمیم گیرنده تعریف میشوند. تا آنجا که به صنعت مرتبط است، تعریف خروجی اصلی خیلی مشکل نیست، اما، تعریف خروجی سیستم آموزشی کار آسانی نیست. برای مثال، مشکل میتوان بیان کرد چه چیزی محصول نهایی دوره آموزشی است. این مطلب در مورد دانشگاه که صنعتی «چند محصولی» است و تولیدات آن «نامحسوس» است، سختتر میشود. اگر چه ما دارندگان دیپلم را به عنوان خروجی در نظر میگیریم، اما، واضح است که نه هدف و نه نتایج فرآیند آموزشی نمیتوانند به آسانی مانند فرآیند تولید در صنعت تعریف شوند.
░▒▓ رشد و توسعه اقتصادی
▬ اصطلاحات رشد اقتصادی و توسعه اقتصادی برخی اوقات به جای یکدیگر بهکار میروند. هر چند تفاوت اساسی بین این دو اصطلاح وجود دارد. رشد اقتصادی به افزایش تولید ناخالص داخلی (GNP) یا درآمد سرانه یک کشور اشاره دارد. تا زمانی که درآمد ملی افزایش مییابد کشور رشد اقتصادی تجربه میکند، اما، توسعه اقتصادی معنایی فراتر از صرفاً رشد اقتصادی دارد. توسعه اقتصادی علاوه بر رشد، به تغییرات اساسی در ساختار تولید اقتصاد اشاره میکند. در میان تغییرات ساختاری، مهمتر از همه، بالا رفتن سهم صنعت(و کاهش سهم کشاورزی) و افزایش شهرنشینی و غیره است. همچنین، الگوی مصرف مردم تغییر میکند به طوری که آنها مجبور نیستند کل درآمد خود را صرف نیازهای اساسی و مواد غذایی کنند؛ بلکه آنها میتوانند بخشی از درآمد خود را صرف کالاهای بادوام و اوقات فراغت خود نمایند. بخش مهم دیگر توسعه اقتصادی، مشارکت مردم عادی در فرآیند تولید است. مردم یک کشور باید در فرآیند تبدیل اقتصاد از یک اقتصاد عقب مانده به اقتصاد توسعه یافته سهیم باشند. مشارکت خارجی, اگر چه غیر قابل اجتناب است، اما، نباید رشد اقتصادی کاملاً به آن متکی باشد. افزون بر آن فواید توسعه باید به کل جامعه تعلق داشته باشد نه به افراد خاص.
▬ رشد اقتصادی و توسعه اقتصادی هر دو درگیر افزایش درآمد سرانه هستند. اگر چه توسعه بدون افزایش درآمد سرانه امکانپذیر نیست، اما، مفهومی بیش از افزایش درآمدهاست. به عبارت دیگر، توسعه مفهوم کاملتری از رشد است.
▬ با وجودی آنکه دشوار است میزان دقیق سهم آموزش و پرورش در رشد اقتصادی را تعیین کنیم، ایجاد و توسعه فرصتهای آموزشی در تمام سطوح، با قوت در سراسر جهان دنبال میشود.
▬ آموزش و پرورش در رشد اقتصادی از طرق زیر حضور دارد:
• ایجاد نیروی کار مولدتر و تقویت و افزایش دانش و مهارتهایی که تولید را افزایش میدهند.
• ایجاد اشتغال و فرصتهای کسب درآمد برای معلمان، مدرسه سازان و کارگران ساختمانی، چاپ کتابهای درسی، تولید یونیفورمهای مدارس و غیره؛
• ایجاد طبقهای از افراد تحصیلکرده برای پر کردن موقعیتهای خالی در خدمات دولتی، شرکتهای عمومی، حرفهها و کسب و کارهای خصوصی
• ارایه آموزشهایی که سطح سواد، مهارتهای ریاضی و مهارتهای پایه را ارتقای میدهند و نگرشهای جدید را در سطح گستردهای از جمعیت میپراکنند.
▬ در کشورهای توسعه یافته به نظر میرسد که رشد اقتصادی، نگرانی اصلی آنها است. خطرات رکود مکرر ( دوره کاهش فعالیتهای اقتصادی) در کشورهای توسعه یافته به دلیل اثر آن بر کاهش سطح درآمد و اشتغال همواره مشاهده میشود. از طرف دیگر، کشورهای در حال توسعه با چالشهای دوگانه افزایش میزان تولید ناخالص داخلیشان و بهبود کیفیت زندگی روبهرو هستند. بنا بر این، به نظر میرسد که توسعه اقتصادی، مسأله اصلی کشورهای در حال توسعه است.
▬ رشد اقتصادی ممکن است تغییرات عمدهای در نهادهها ایجاد کند، اما، ممکن است هیچ دگرگونی در نهادهای موجود ایجاد نکند، اما، توسعه متضمن فرآیندی از نوآوری است که در آن تکنولوژیهای جدید خلق میشوند که در آن ترکیبات جدیدی از دادهها و ستاندهها ظهور میکنند. در اصطلاح جامعهشناسی توسعه به تغییرات ساختاری و اجتماعی عمیقی دلالت دارد که در آن فرآیند دگرگونیهای نهادی در بیشتر بخشهایی که با هسته مرکزی اقتصاد مرتبط میشوند، اتفاق میافتد. بدیهی است که این جنبه از توسعه از آموزش به خصوص روشهای زیر متأثر میشود:
• نخست، گسترش آموزش و پرورش، به مردم کمک میکند تا رفتار و افکار بسته خود را کنار گذاشته و با به کار بردن اصول اخلاقی، عادات و رسوم اجتماعی و ارزشهای انسانی به جهان واقعی نزدیکتر شوند. آموزش و پرورش باعث ترویج رضایتمندی در میان تمام بخشهای جامعه میشود. به علاوه، افزایش دانش مردم، افزایش توان جمع آوری و تحلیل اطلاعات و آماده کردن منابع انسانی برای پاسخ مناسب به چالشهای پیشروی جامعه انسانی، تحرک اجتماعی را افزایش داده و به افزایش نوآوری و خطرپذیری مردم کمک میکند. از این رو، موجب افزایش فعالیتهای اجتماعی-اقتصادی گشته و توسعه ملی را سرعت میبخشد.
• دوم اینکه، تابوهای فرهنگی و اجتماعی و خرافات و باورهای بیپایه و اساس مردم سبب عقب افتادگی اقتصادی جوامع میشود. با آموزش و پرورش، مردم به طور فزایندهای از اثرات زیان بار تابو و خرافات آگاه میشوند، و این خرافات به تدریج در جامعه محو میشوند.
▬ پیشرفتهای علمی و تکنولوژیک موجب چیره شدن بر بسیاری از موانع میشود که عبارتند از:
• الف) توضیحات مستدل برای پدیدههای متفاوت طبیعی، دانشی است که مردم را قادر میسازد به طور موثری خود را با موقعیتهای نوظهور درگیر و تطبیق دهند و به سیاستهای ملی پاسخ مثبت دهند؛
• ب) تکنولوژی برای تولید کالاها در مقیاس انبوه برای تأمین خواستههای مادی اکثریت مردم، و کمک به آنها برای توسعه نگرشهای سازگار با توسعه تکنولوژیک و متکی به نفس باشند.
▬ بنا بر این، آموزش و پرورش، انتقال از جوامع سنتی به مدرن را که بر پایه دانش فنی و علمی دقیق استوار است، تسهیل میکند. واضح است که تعلیم و تربیت، حتی، در سطح ابتدایی خواندن و نوشتن و ریاضیات، به کارآیی و بهرهوری نیروی کار در همه سطوح کمک میکند. انتشار دانش در همه سطوح از طریق روشهایی مانند آموزش در حین خدمت و فوق برنامه و غیره توان نیروی کار برای استفاده بهینه منابع مادی و انسانی در جهت افزایش تولید را افزایش میدهد. مسلماً ارتباط بین آموزش و توسعه مثبت و قوی است و فرآیند توسعه اقتصادی را تقویت میکند.
░▒▓ آموزش و پرورش و تولید ناخالص ملی
▬ اولین شاخص ارتباط آموزش و پرورش با اقتصاد مربوط به افزایش در تولید ناخالص ملی(GNP) است. با ثابت ماندن سایر موارد؛ آموزش، رشد را در جهت مثبت ارتقا میدهد. همچنان که درآمد کشور افزایش مییابد، بخش اعظم ثروت به طور فزایندهای به منظور تأمین نیازهای نیروی انسانی در تمام سطوح و بخشهای مختلف اقتصاد، صرف توسعه آموزش میشود. شواهد موجود نشان میدهد که از یک طرف شاخصهای توسعه آموزش و پرورش مانند خواندن و نوشتن یا نسبت ثبت نام و از طرف دیگر، تولید ناخالص ملی یا درآمد سرانه به طور مثبتی با یکدیگر مرتبط هستند. از این رو، همچنان که درآمد یک کشور افزایش مییابد هزینه بیشتری صرف آموزش میشود. همچنین، یک کشور با در نظر گرفتن روند نوظهور اجتماعی-اقتصادی در گسترش نیازهای آینده نیروی انسانی در سطوح مختلف، به سرمایه گذاری کافی در توسعه آموزشی میپردازد. بدیهی است افزایش در تولید ناخالص ملی باید منجر به تخصیص بیشتر منابع به آموزش و پرورش گردد.
▬ میزان هزینه نسبت به GNP که به سیستم آموزشی تخصیص مییابد شاخصی مهم از اثرات آموزشی است که در یک کشور روی میدهد. شاخص مهم دیگر اثرات آموزشی، نسبت هزینه آموزشی در بودجه دولت است.
░▒▓ اشتغال
▬ رابطه بین آموزش و پرورش و اشتغال، دومین شاخص ارتباط آموزش و پرورش با اقتصاد است. آموزش و پرورش به عنوان هدفی برای تحقق اهداف اقتصادی- اجتماعی افراد و جامعه دیده میشود. طبیعت شغل و کسب درآمد عوامل تعیینکننده در منافع اقتصادی است که به مردم تعلق میگیرد. روابط بین آموزش و جنبههای مختلف اشتغال مانند سطح درآمد، مقام و توان اشتغال قوی و مثبت ارزیابی میشود.
▬ میزان تحصیل فرد کاملاً از عرضه و تقاضای آموزش متأثر میشود. دو عامل مهم، موثر بر تقاضای آموزش هستند:
• الف) امید به کسب درآمد در دوران زندگی یک فرد تحصیل کرده و منافع خصوصی و اجتماعی مورد انتظار؛
• ب) هزینههای آموزش (مستقیم و غیر مستقیم) که یک دانش آموز(دانشجو) یا خانواده او برای آموزش میپردازند.
▬ در نتیجه، تقاضا برای آموزش «تقاضای مشتق شده» از فرصتهای جذاب اشتغال با درآمد بالا به خصوص در بخشهای مدرن است که متضمن کسب درآمد بیشتر در تمامی دوره اشتغال است. در کشورهای توسعه یافته، تقاضا برای آموزش آن قدر زیاد نیست که خواستههای مردم را با توجه به درآمد دوران زندگیشان تأمین کند. بنا بر این، توان افراد برای ورود به بخشهای مدرن و به دست آوردن فرصتهای اشتغال برای کسب درآمد بیشتر از عوامل دیگری تأثیر میپذیرد برخی از آنها عبارتند از:
▬ یک اختلاف دستمزد مشخص بین شغلها در بخشهای مدرن که مکانیزه شدهاند و بخشهای سنتی (مانند کشاورزی، خوداشتغالی، صنایع دستی و غیره) که اساساً متکی بر نیروی کار هستند، وجود دارد. ورود به بخشهای مدرن و کسب درآمد بستگی به سطح آموزش دارد درحالی که کسب درآمد در بخشهای سنتی نیازمند سطح آموزش مشخصی نیست. این نه تنها سبب اختلاف درآمد افراد میشود، بلکه همچنین، متوسط پایینتر درآمد در بخش دوم(بخش سنتی) میشود. اختلاف زیاد درآمد بین این دو بخش موجب تقاضای بیشتر برای آموزش میشود.
▬ برای کسانی که تحصیلات اجباری را با موفقیت به اتمام میرسانند ورود به بخش مدرن بازار نیروی کار احتمال کسب درآمد بالاتر در شغلهای شهری را از کسانی که به همان سطح از آموزش دست نیافتهاند، بیشتر خواهد کرد.
▬ ارتباط بین آموزش و پرورش و اشتغال بسیار قوی است. وقتی فرصتهای شغلی برای افراد بیسواد کاهش مییابد، افراد موقعیت اقتصادیشان را با آموزش ابتدایی، متوسطه، حرفهای و عالی برای به دست آوردن بهترین فرصتهای اشتغال در دسترس حفظ میکنند. بنا بر این، آموزش و پرورش، اشتغال و درآمد نه تنها بسیار به هم مرتبط هستند، بلکه به میزان زیادی به هم وابسته هستند.
░▒▓ کیفیت نیروی کار
▬ شاخص سوم ارتباط آموزش و پرورش با اقتصاد، افزایش در کیفیت نیروی کار حاصل از آموزش است. اصطلاح نیروی کار به اشخاصی اشاره دارد که قادر به انجام کار هستند. بخشی از جمعیت هر کشوری بسیار جوان یا بسیار مسن هستند که به عنوان نیروی کار شاغل در نظر گرفته نمیشوند. برای نمونه، افراد زیر ۱۵ سال و بالای ۶۵ سال به عنوان گروه سنی شاغل در نظر گرفته نمیشوند. دانشآموزان نیز جزو این گروه قرار میگیرند. مابقی جمعیت نیروی کار کشور را تشکیل میدهند. با این وجود، همه نیروی کار ممکن است به تولید ناخالص داخلی کمک نکنند مانند کسانی که بیکار میمانند یا تمایلی به کار ندارند یا در بخش شغلهای خانگی مشغول به کار هستند. پس، میتوان گفت که کل نیروی کار به نسبتی از جمعیت زن و مرد بستگی دارد که برای کار مناسب هستند یا تمایل به کار دارد.
▬ سهم جمعیت شاغل در فرآیند تولید نه تنها به مقدار آن، بلکه به کیفیت کاری که انجام میدهند، میزان تلاش آنها در کارشان و کارآیی آنها بستگی دارد. کیفیت نیروی کار به صورت گستردهای به دو عامل بستگی دارد:
• وضعیت فیزیکی و نگرش مثبت فرد؛
• و ماهیت و سطح آموزش.
░▒▓ بهرهوری
▬ شاخص چهارم ارتباط آموزش و پرورش با اقتصاد، بهرهوری حاصل از آموزش و دانش نحوه (Know How) است. مفهوم بهرهوری به نسبت به دست آمده از خروجی به ورودی فرآیند تولید در شرایط معین، اشاره دارد. ارتباط بین تولید کل و دادهها در یک دوره زمانی معین تولید متوسط نامیده میشود. برای افزایش بهرهوری منابع انسانی ونیروی کار، عواملی مانند نوع نظامهای اقتصادی-اجتماعی، نهادها، آموزش و غیره مهم هستند، زیرا، موجب بهبود ظرفیت کارآفرینی نیروی انسانی میشوند و بهرهوری و حجم تولید را افزایش میدهند و به موجب آن درآمد سرانه نیز افزایش مییابد. کسب دانش و مهارت که بهرهوری فرد(از نقطه نظر فردی و اجتماعی) را افزایش میدهد سرمایه انسانی نامیده میشوند. هزینه صرف شده در توسعه منابع انسانی، منافعی را به شخص و جامعه برمیگرداند. همچنین، سرمایهگذاری در پژوهش از طریق نوآوری و بهبود روشهای تولید و سیاستهای جدید تکنولوژیکی بر بهرهوری تأثیر مثبت میگذارد و فرصتهای تازه برای سرمایه گذاری و ایجاد شغل به وجود میآورد و درآمد افراد را افزایش میدهد. در حالی که هزینه آموزش و پرورش ابتدایی نسبت به سطوح دیگر آموزشها خیلی پایین است، معمولاً، نسبت بازدهی برای آموزش ابتدایی برای بیشتر کشورها بسیار بالا تخمین زده شده است. به طور مشابه آموزش فنی، تخصصی، مدیریتی و آموزشی ضمن خدمت به طور معنا داری با بهرهوری در ارتباط است. در کشورهایی مانند هند که بخش ابتدایی خیلی وسیع است، توسعه آموزش کشاورزی و دورههای دیگر به مدیریت آب، بارور کردن خاک، حشرهزدایی، و گونههای جدید دانه، به کارگیری الگوی چند محصولی و غیره بینهایت بر افزایش بهرهوری و تولید کشاورزی تأثیر گذاشته است. بنا بر این، آموزش و پرورش، بهرهوری منابع انسانی را بهبود میبخشد و از این رو، کیفیت زندگی را در مجموع، افزایش میدهد.
░▒▓ رضایت کار و رضایت زندگی
▬ شاخص پنجم ارتباط آموزش و پرورش با اقتصاد، رضایت از زندگی فردی و زندگی شغلی است. بازدهی غیر پولی حاصل از آموزش در دوران زندگی به دانش آموختگان تعلق میگیرد که به منافع مصرفی آموزش مشهور است. علاوه بر این منافع نه تنها شامل رضایت حاصل از بازدهی غیر پولی است که دانشآموزان در هنگام تحصیل بهرهمند میشوند، بلکه آموزش، سهم مهمی در جنبههای مختلف زندگی روزمره افراد دارد به طوری که به یک فرد تحصیل کرده کمک میکند تا بیشترین استفاده را از یک زندگی شاد و موفق ببرد.
▬ بعضی از منافع مصرفی جالب توجه آموزش و پرورش عبارتند از:
• آموزش و پرورش با سلامتی در ارتباط است. برای مثال، معمولاً، فرزندان والدین تحصیل کرده از سلامتی بیشتری برخوردار هستند. واضح است که آموزش مادر به طور چشمگیری بر IQ فرزندش تأثیر میگذارد و این میتواند در آموزش آینده فرزندش مفید باشد.
• تصور میشود که مصرف کنندگانی که از سطح تحصیلات بالایی برخوردار هستند، الگوی مصرف منطقیتری را رعایت میکنند. از این رو، مطلوبیتشان حداکثر میشود و درآمد واقعی آنها در سطح بالا باقی میماند.
• آموزش به مقدار زیادی به مدیریت امور خانواده کمک میکند و به صرفه جویی در وقت و استفاده صحیح از اوقات فراغت میانجامد. برای نمونه، استفاده صحیح از ماشینهای لباسشویی و وسایل الکترونیکی منزل و پرداخت ماهانه صورت حساب از سیستمهای اتوماتیک میتواند در صرفه جویی در وقت یاری رساند. این فعالیتها به دانش مدیریت به اضافه برخی مهارتهای نیاز دارند. بنا بر این، برای تنظیم پسانداز، تدریس فرزندان و، حتی، برنامهریزی زندگی، آموزش کافی مورد نیاز است. بدون آموزش، استفاده موثر از پیشرفتهای تکنولوژی ممکن نیست.
• بررسیها نشان میدهد که زنان تحصیلکرده در خانهداری و جست و جو در بازار، کارآتر هستند. خریدهای منطقی و مدیریت موثر امور منزل، مقدار قابل ملاحظهای پسانداز به بار میآورد.
• نهایتاً آموزش، اجتماعی شدن را تسهیل میکند و خدمات اجتماعی را ارتقا میدهد و در مجموع، رفاه اجتماعی را به حداکثر میرساند.
▬ خلاصه اینکه منافع مصرفی آموزش و پرورش به صورت بهداشت بهتر خانواده، پسانداز بیشتر، مدیریت بهتر خانه و افزایش رفاه اجتماعی نمایان میشود. تمام اینها به خوشبختی و زندگی موفق کمک میکنند.
مآخذ:...
هو العلیم
بسیار از این مقاله لدت بردم .با آرزوی موفقیت بیشتر برای شما