فیلوجامعه‌شناسی

مبانی فردگرایی لیبرال

فرستادن به ایمیل چاپ

برداشت آزاد از آنتونی آربلاستر؛ ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬ هسته‌ی متافیزیکی و هستی‌شناختی لیبرالیسم، فردگرایی است.
▬ این مفهوم، فرد را «واقعی»تر یا بنیادی‌تر و مقدم بر جامعه‌ی بشری و نهادها و ساختارهای آن تلقی می‌کند.
▬ تأکید بر فردیت، بیش از آن که وجه اشتراک شخص با اشخاص دیگر مدنظر باشد، وجوه ممیزه او از دیگران مورد توجه قرار می‌گیرد.
▬ در نتیجه، جدایی و خودمختاری، کیفیت بنیادین متافیزیکی انسان به حساب می‌آید.

░▒▓ واقعیات و ارزش‌ها، جدایی انسان از جهان
▬ مفهوم لیبرال هستی اخلاقی، اساساً فردگرایانه است.
▬ لیبرالیسم، در اصول، الزام‌های اخلاقی را محترم می‌شمرد، و حقوق اخلاقی فرد را در پیروی از فرمان‌های وجدانی خویش به رسمیت می‌شناسد.
▬ ولی به نحوی متناقض‌نما، آنچه در دیدگاه علمی برای نظریه‌ی فردگرایانه‌ی اخلاق اهمیت دارد، تأکید بر بی‌طرفی اخلاقی جهان واقعیات علمی و نیز تکیه بر مفهوم شخص، به عنوان مشاهده‌کننده‌ی مستقل این واقعیات است. جنبه‌های اخلاقی در حوزه‌ی انتخاب و تعهد فردی قرار می‌گیرند.
▬ لیبرالیسم، جدایی ارزش‌های انسانی از واقعیات علمی را در یک دستاورد بزرگ عقلی و عاملی غرورانگیز تلقی می‌کند و...
▬ ... و تهی بودن اخلاقی جهان، ورطه‌ای متافیزیکی پدید می‌آورد که زیربنای اخلاق لیبرال را تشکیل می‌دهد.
▬ آن دسته از نظریات اخلاقی که مسؤولیت فرد را نفی یا محدود می‌کنند، هم به لحاظ سیاسی، و هم به لحاظ منطقی قابل ایرادند.

░▒▓ جدایی انسان‌ها از یکدیگر
▬ جدایی فرد از طبیعت که به طور آشکار یا پنهان در مفهوم لیبرال اخلاق نهفته است، با جدایی مشابه هر انسان از هم‌نوعانش ملازم است.
▬ پیدایش رمان، بازتاب تکامل جامعه‌ای است که در آن، تحرک اجتماعی فرد، تجربه‌ای کلیدی به حساب می‌آید.
▬ پرداختن به رمان، و پیوندهای آن با رشد تحرک اجتماعی، بیان‌گر این مطلب است که فردگرایی به لحاظ تاریخی نسبتاً جدید است.
▬ تا اواخر قرون وسطی در نظر گرفتن انسان به صورت جزیی از جامعه و نظم جهان‌های طبیعی و ماوراء طبیعی امری معمول بود.

░▒▓ وجدان جداشده
▬ بیان فلسفی جدایی انسان‌ها از یکدیگر فلسفه‌ای است که در آن تجربه‌ی فرد، سنگ محک حقیقت محسوب می‌شود.
▬ از نظر دکارت نیز مانند تجربه‌گرایان، نقطه آغاز پرداختن نظریه‌ای در باب معرفت یا حقیقت، تجربه‌ی فرد واحد است.
▬ سارتر، متجاوز از سه قرن پس از دکارت، من می‌اندیشم را نقطه‌ی آغاز بسط فلسفه اصالت وجودی «هستی و نیستی» قرار می‌دهد، اما، سارتر، موافق با هوسرل، بر این نظر است که آگاهی به طور کلی، آگاهی از چیزی است، و به این ترتیب، از خطر من آئینی که در کمین «من می‌اندیشم» دکارت است می‌گریزد.
▬ لاک، آن‌چه را که دکارت از رهگذر تأملات عمیق به آن رسیده بود کم و بیش بدیهی می‌پنداشت. بنا به رأی لاک، ذهن، هیچ چیز را در نمی‌یابد مگر به واسطه‌ی مفاهیم کلی خود. از دیدگاه لاک سه نوع معرفت وجود دارد، معرفت شهودی ما نسبت به وجود خویش، معرفت استدلالی از اندیشه‌ی منطقی و معرفت حسی از جهان خارج.
▬ تجربه‌گرایی، فردگرایی را تقویت می‌کند، زیرا، منشأ اولیه معرفت انسان از جهان را حسیات شخصی می‌داند. قضایای کلی درباره‌ی جهان باید با مراجعه به تجربه‌ی حسی به محک آزمون کشیده شوند. تجربه‌گرایی بیکن و لاک متضمن اعتماد به تجربه و قدرت استدلال فرد و سرباز زدن از پذیرش اقتدار سنت است.

░▒▓ لیبرالیسم و علم
▬ به لحاظ تاریخی، تردیدی نیست که بواقع، علوم جدید و لیبرالیسم، همراه با یکدیگر تکامل یافته‌اند. فرض ذره‌ای بودن نیز همواره در هر دو صادق است. ذره‌گرایی فلسفی، در مفهوم جامعه به عنوان مجموعه‌ای از افراد خودجنبنده بازتاب یافته است.
▬ اعتماد به تجربه‌ی فرد، و روش تجربی آزمون قضایای کلی از طریق تجربه و مقایسه با تجربه‌ی حسی شخصی نیز، همانند تمایز بین واقعیت و ارزش، فردگرایی لیبرال را با چشم‌انداز و اصول علوم جدید در یک صف قرار می‌دهد.

░▒▓ حاکمیت امیال
▬ مفهوم لیبرال ماهیت انسان، افعال انسان را ناشی از انرژی طبیعی تمنیات و امیال ذاتی او می‌داند که فعالانه از درون می‌جوشد. فرد، به ارضاء این تمنیات و امیال به وسیله‌ی قوه قاطع خرد هدایت می‌شود.
▬ از دید لیبرالیسم، هر خواستی، فی‌نفسه مجاز و مشروع است. امیال، از دید لیبرالیسم، نهاده شده فرض می‌شوند. فرضی که در ساختار اقتصاد لیبرال نیز ملحوظ است.
▬ لیبرالیسم، معمولاً، وجود شکاف بین امیال و آرزوهای «واقعی» یا بنیادی مردم و امیال بیان شده‌ی آن‌ها را که در اعمال و انتخاب‌هایشان و به میزانی کمتر در گفته‌هایشان منعکس می‌شود، نپذیرفته است.
▬ اعتقاد لیبرال‌ها به توانایی فرد در اشراف داشتن به امیال خویش و بیان آن موضوعی سیاسی است و نه صرفاً فلسفی؛ به این معنا که باید آن‌چنان قوانین و قواعدی طراحی کرد که مردم را از دنبال کردن ارضاء تمنیات خویش به قیمت امیال دیگران بازدارد.
▬ کل دفاع آدام اسمیت از لیبرالیسم این است: فردی که تأمین منافع شخصی خود را مقدم بر منافع جامعه قرار می‌دهد، در می‌یابد که توجه به منافع شخصی او به طور طبیعی یا، حتی، لزوماً او را به چنان اشتغالی رهنمون می‌سازد که حداکثر نفع جامعه را در بر داشته باشد.
▬ یکی از تناقضات عمده‌ی فردگرایی لیبرال این است که از یک طرف، فردگرایی، معمولاً، با مفهوم ضمنی نوعی اصل برابری همراه است، و اصل حرمت‌گذاری به انسان به مثابه غایتی فی‌نفسه، غالباً یکی از اصول سیاسی فردگرایی لیبرال قلمداد می‌شود، اما، در درون لیبرالیسم، رشته‌ی دیگری وجود دارد که مؤکداً مدعی خودپرست بودن طبیعی فرد است که میل به آن دارد، افراد دیگر را نه به عنوان هدف، بلکه به مثابه‌ی وسیله‌ی رسیدن به اهداف خویش قلمداد کند.
▬ کل فرایند اجتماعی شدن، در نظریه‌ی لیبرال، بویژه در قبال امیال، عموماً به دست فراموشی سپرده می‌شود.

░▒▓ تفسیرهای عقل
▬ لیبرالیسم قادر به دنبال کردن ادراکات روش‌شناختی خویش نیست، و نهایتاً به تناقض می‌رسد؛ به این می‌رسد که تجربی و ارزشی غیرقابل تفکیک‌اند. تجربۀ میل، با ارزش یکی می‌شود. هر هدف یا شئ خواستنی خوب است، به این دلیل که خواستنی است.
▬ کار عقل و کاوش تجربی حداکثر آن است که دور میل طواف کند.
▬ کار عقل و ساز و برگ تجربه این است که نحوه ارضاء خواهش‌ها، سازش دادن آن‌ها با یکدیگر و با خواهش برای همان چیز از سوی دیگران را معین کند/
▬ اما، رشته‌ی مثبت‌تر و خوشبینانه‌تری از لیبرالیسم وجود داشت که معتقد بود که هم زندگی فردی، و هم زندگی اجتماعی را می‌توان بر بنیاد عقلی آرمانی استوار ساخت که فراتر از محاسبه و منطق باشد. ولی این که اصل دعوای لیبرالیسم با نظام‌های معرفتی گذشته بود. ابهام بین امر واقعی و امر آرمانی، و بین امر توصیفی و امر تجویزی، همواره در بحث‌های لیبرال از فردگرایی، یک معضل بوده است.
مآخذ:...
هو العلیم

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.