فیلوجامعه‌شناسی

سیاست مقاومتی ایرانی برای جنبش غیرمتعهدها

فرستادن به ایمیل چاپ

محمد رضا میرزا


▬ در حالی اجلاس سران «غیرمتعهدها»  (Nonaligned Movement: NAM) برگزار می‌شود که اعضای آن، آماج تعرض ایالات متحده و کشورهای «متعهد» به امریکا هستند (کشورهایی که بعضاً عضو همین جنبش هم هستند).
▬ ایران، هدف شدیدترین تحریم‌هاست، سوریه، آماج حملات کوبنده «متعهدان» ایالات متحده است، و عراق، به عنوان یکی از اعضای آن، تازه از اشغال ایالات متحده خارج شده است.
▬ چرا این جنبش «هنوز» این قدر ضعیف عمل می‌کند، و دوره سه ساله زعامت ایران بر آن چه نقشی خواهد داشت؟
▬ این جنبش، هم‌زمان با آغاز اوج‌گیری جنگ سرد میان بلوک غرب و شرق، از ۱۹۶۱/۱۳۴۰، با تأثیر فراوان از استقلال‌طلبی‌های هند به رهبری مهاتما گاندی و با تکیه بر اصولی نظیر مبارزه با استعمار و تکیه بر استقلال کشورها، و عدم تعهد به هیچ یک از دو اردوگاه جنگ سرد، با تلاش معدود رهبرانِ مؤسسی نظیر «جواهر لعل نهرو» از هند، «مارشال تیتو» از یوگسلاوی، «احمد سوکارنو» از اندونزی، «جمال عبدالناصر» از مصر و «قوام نکرومه»، از غنا، با برگزاری اجلاسی در یوگسلاوی، آغاز به کار کرد و امروزه، با داشتن حدود ۱۲۰ عضو، پس از سازمان ملل، به عنوان بزرگ‌ترین سازمان بین‌المللی، قلمداد می‌گردد. اجلاس‌های این جنبش، فارغ از برخی موارد، هر سه سال، برگزار گردیده‌اند و ریاست آن، تا سه سال، بر عهده‌ی کشوری است که اجلاس در آن برگزار می‌شود.
▬ در میان اجلاس‌های پیشین، اجلاس نهم، از اهمیت قابل توجهی برخوردار بوده است. بلگرادِ یوگسلاوی در سپتامبر ۱۹۸۹، میزبان اجلاسی بود که با نظر به فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و پایان جنگ سرد، می‌بایستی بر سر مسأله‌ی حیاتیِ انحلال یا عدم انحلال جنبش، تصمیم می‌گرفت. آن‌چه سبب طرح این مسأله گردیده بود، از میان رفتن فلسفه‌ی وجودی این جنبش با نظر به پایان جنگ سرد بود، اما، دستور کار پایانی این اجلاس و تصویب برگزاری اجلاس دهم در جاکارتای اندونزی، نوید ادامه‌ی حیات این جنبش را صادر نمود. با این حال، بی‌شک وضعیت جدید، مسائل متفاوتی را برای اجلاس‌های آینده، مطرح می‌ساخت.

░▒▓ طرح مسأله بلوک غرب برای جنبش غیرمتعهدها
▬ نزاع میان سوسیالیسم/مارکسیسم و لیبرالیسم/سرمایه‌داری، به عنوان دو ایدئولوژی مسلط در بلوک شرق و غرب، پیشینه‌ی عریض و طویلی داشته و جنگ سرد، تنها یکی از نمودهای این مبارزه بوده است. از این‌رو، بعد از جنگ دوم و فرو نشستنِ قائله‌ی فاشیسم، بلوک غرب، به سرکردگی ایالات متحده‌ی امریکا، با مجموعه اقدامات متنوعی کوشید تا کشورهایی که زیر سلطه‌ی بلوک شرق قرار داشتند، را وابسته به خود نماید و از وقوع انقلاب‌های استقلال‌طلبانه‌ی سوسیالیستی در آن‌ها، جلوگیری نماید.
▬ مهم‌ترین ابزار بسط سلطه‌ی بلوک غرب بر کشورهایی که میدان مبارزه‌ی بلوک شرق و غرب در جنگ سرد بودند، برنامه‌های «توسعه» بود که در دستور کار این کشورها، بالاخص در دستگاه سیاست‌گذاریِ آن‌ها قرار می‌گرفت.
▬ نظر به اهمیت مسائل اقتصادی در دوران پس از جنگ جهانی دوم، به دلیل تخریب‌های فراوان، بسط ایده‌ی توسعه و تغییر در الگوی سیاست‌های اقتصادی، از سوی کشورهای بلوک غرب، بالاخص ایالات متحده‌ی امریکا، به عنوان مهم‌ترین راهکار مبارزه علیه بلوک شرق، مطرح شد. سخنرانی هری ترومن، رئیس جمهور وقت امریکا، مبنی بر آغاز عصر توسعه در ۱۹۴۹، ایجاد سازمان ملل و دیگر سازمان‌های وابسته به آن، به عنوان سازمان صلح بین‌المللی و سلطه‌ی ایدئولوژی لیبرالیسمِ بلوک غرب بر اغلب بخش‌های آن، جعل و ترویج اصطلاح کشورهای «جهان سوم» از ۱۹۵۲ در ادبیات علوم اجتماعی، معطوف شدنِ اغلب نظریات علوم اجتماعی به نظریات توسعه، مانند نظریات تالکت پارسنز، نیل اسملسر و نظایر آن‌ها و در نهایت، نام‌گذاری دهه‌ی ۱۹۶۰، از سوی سازمان ملل، به عنوان دهه‌ی توسعه، تنها بخشی از مجموعه اقدامات بلوک غرب برای پیروزی در جنگ سرد و شکستن سلطه‌ی بلوک شرق بوده است.
▬ در این میان، سازمان ملل، هرچند سازمانی بین‌المللی قلمداد می‌شود، اما، از همان ابتدا و از بدو پیدایش، هم‌چون ابزاری جهت جهانی ساختن مسائل و بحران‌های نظام سرمایه‌داریِ بلوک غرب عمل نموده است.
▬ در حقیقت، سازمان ملل، سازمانی است که نیازها یا بحران‌های نظام سرمایه‌داری را پس از جنگ جهانی دوم، سریعاً، تبدیل به نیازها یا بحران‌هایی جهانی می‌نماید و در قالب مصوبات، بیانیه‌ها و قطع‌نامه، آن‌ها را اجرائی می‌کند. از این‌رو، هرچند در ظاهر امر، مسأله‌ی توسعه، به عنوان ضرورت و نیاز کشورهای جهان سوم مطرح شد، اما، تأمل در ماهیت این برنامه‌ها نشان می‌دهد که «نیاز» بلوک غرب، نظام سرمایه‌داری و بالاخص ایالات متحده‌ی امریکا، به منابع خام و غیر خام کشورهای دیگر، سبب اصلی طرح این مسأله از سوی سازمان ملل، به عنوان ضرورتی جهانی گردید.
▬ نظریات موسوم به «وابستگی» افرادی نظیر پل باران، آندره گوندر فرانک، یا «نظریه‌ی نظام جهانی» امانوئل والرشتاین، به خوبی نشان می‌دهند که برنامه‌های توسعه، صرفاً ابزاری برای وابسته ساختن کشورهای پیرامونی و انتقال مواد خام آن‌ها به کشورهای مرکز بوده‌اند و به هیچ‌وجه، سبب پیشرفت یا توسعه‌ی کشورهای پیرامونی نگردیده‌اند. از این‌رو، روشن است که بلوک شرق، به جهت عدم مطابقت و همراهی با مسأله‌ی «جهانیِ» توسعه که از سوی سازمان ملل و بلوک غرب، به عنوان مسأله‌ی ضروری و جهانی مطرح شده بود، بالضروره به انزوا کشیده شده و در نهایت، بدون هیچ اقدام نظامی، با فروپاشی دیوار برلین، از هم فرو پاشید.
▬ اما، پس از پایان جنگ سرد، هر چند کشورهای بلوک غرب، به جهت ماهیت جنبش‌ِ غیرمتعهدها، از حضور عینی در اجلاس‌های این جنبش، محروم بوده و حضور عینی در آن ندارند، اما، هم‌چنان برای جنبش غیرمتعهدها و اجلاس‌های آن، طرح مسأله می‌کنند.
▬ پیش‌تر، اشاره شد که سازمان ملل، هم‌چون سازمانی عمل می‌کند که نیازها و بحران‌های نظام سرمایه‌داری و بلوک غرب را اولاً به صورت مسائل جهانی مطرح می‌کند، و ثانیاً، آن‌ها را وارد فاز اجرایی و عملیاتی می‌نماید. از این‌رو، با نظر به قدرت سلطه‌ی بالای سازمان ملل، بر تحولات جهانی، مسائل مطروحه در اجلاس‌های غیرمتعهدها، پیوسته از سوی سازمان ملل و بلوک غرب مطرح می‌شود.
▬ بنا بر این، جنبش غیرمتعهدها و اجلاس‌های آن، هرچند در ارائه‌ی راه‌حل، تا حدود بسیار کمی، بتواند به آرمان و اصل اولیه‌ی خویش، یعنی، استقلال و مبارزه با استعمار، عمل نماید، اما، در طرح مسأله، هم‌چنان وابسته به مسائلی است که بلوک غرب و نظام سرمایه‌داری، مطرح می‌کند.

░▒▓ طرح مسأله بلوک غرب برای «دیگران»؛ نمونه‌ی موردی «تروریسم»
▬ هر چند بسیاری از نظریات و شواهدِ عینیِ مؤید این مسأله است، اما، بهتر از همه، چرخش نظریِ «فرانسیس فوکویاما» پس از مقاله‌ی «پایان تاریخ؟» (۱۹۸۹)؛ گویای این مسأله است که بنیادگرایی دینی، بالاخص اسلامی، دست کم به عنوان یکی از مهم‌ترین مسائل پیشِ روی نظام لیبرال دموکراسی غرب، پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی قرار دارد و لیبرال دموکراسی، تنها الگوی عمل‌کننده در جهان نیست (بنگرید به: مقالات «پس از نو محافظه‌گرایی»، نیویورک تایمز، ۱۹ فوریه ۲۰۰۶؛ و مصاحبه با وی با عنوان «آیا لیبرالیسم در نبرد با اسلام رادیکال است؟»).
▬ از این‌رو، می‌توان حدس زد که چرا، طرح مسأله‌ی جدید بلوک غرب، بالاخص ایالات متحده‌ی امریکا، برای سازمان ملل، و به عبارتی دیگر، برای کل جهان، مسأله‌ی «مبارزه با تروریسم»، بالاخص با سرکردگی گروه اسرارآمیز نظیر «القاعده» است که البته، توسط خود ایالات متحده‌ی امریکا و برای مقابله با سلطه‌ی اتحاد شوروی بر افغانستان، ایجاد و بسط یافت.
▬ این عصر، که می‌توان به موازات عصر «توسعه»، از آن با عنوان عصر «مبارزه با تروریسم» یاد کرد، دستکم به صورت نمادین، با یکی از سخنرانی‌های جورج بوش، پس از واقعه‌ی یازده سپتامبر ۲۰۰۱، آغاز گردید که در آن، با تقسیم جهان بر اساس این ملاک، بیان داشت: «جهانیان، در مبارزه با تروریسم، یا با ما هستند یا بر علیه ما».
▬ از این‌رو، مبارزه با «تروریسم»، بالاخص تروریسم اسلامی، نه تنها به عنوان دالِ مرکزی سیاست خارجی امریکا در دهه‌ی گذشته قرار گرفت، بلکه به مهم‌ترین محور برنامه‌های سازمان ملل، تبدیل گردید و از این طریق، به مسأله‌ای جهانی تبدل یافت. تبعات جهانی‌سازی مسأله‌ی تروریسم را می‌توان از یک سو، در اقداماتی نظیر لشکرکشی نظامی کشورهای بلوک غرب به افغانستان، عراق و بسیاری از مناطق دیگر، دخالت نظامی و غیر نظامی بلوک غرب، در تحولات غرب آسیا، موسوم به بهار عربی یا بیداری اسلامی، مقابله با دست‌یابی ایران به انرژی صلح‌آمیز هسته‌ای و بسیاری موارد دیگر یافت، اما، از سوی دیگر، جهانی‌سازیِ این مسأله، خود را در مسائلی نشان می‌دهد که جنبش غیرمتعهدها، در اجلاس‌های خود بدان می‌پردازد. از این رو، و به عنوان مثال، مبارزه با تروریسم، به عنوان مهم‌ترین موضوع اجلاس سیزدهم، به میزبانی مالزی (کوالالامپور، ۲۵-۲۰ فوریه، ۲۰۰۳)، مطرح شد. هر چند، عراق به عنوانِ کشورِ هدف و یکی از اعضاء اصلیِ این جنبش، می‌تواند سبب اهمیت این مسأله باشد، اما، باید توجه داشت که نوع طرح مسأله جهانی بلوک غرب، هم‌چنان بر تحولات و مصوبات این جنبش، سایه افکنده است. از این‌رو، در این صورت‌بندی، هر چند واکنشِ جنبش عهدم تعهد، به مسائل جهانی، متفاوت از سازمان ملل و بلوک غرب باشد، که البته، در اغلب موارد نیست، اما، در طرح مسائل جهانی، بالاخص، در نوع صورت‌بندی از آن‌ها، هم‌چنان وابسته به بلوک غرب است.
▬ در صورت‌بندی که بلوک غرب از مسائل و نیازها یا بحران‌های خود، در قالب مسائل جهانی، ارائه می‌دهد، هم‌چنان این رفع نیازها و بحران‌های بلوک غرب است که مورد توجه قرار می‌گیرد و جنبش غیرمتعهدها، بایستی به آن واکنش نشان دهد. به عنوان مثال، در این صورت،بندی، تروریسم و گروه عجیب و غریبی نظیر القاعده، از آن جهت که مسأله، نیاز یا بحرانی برای نظام سرمایه‌داری، بلوک غرب و ایالات متحده‌ی امریکا است، بایستی هم‌چنان مسأله‌ای جهانی تلقی گردد. از این‌رو، لشکرکشی نظامی امریکا به عراق یا افغانستان، جهت بسط دموکراسی غربی، توجیه و بلکه مورد حمایت قرار می‌گیرد، یا دستکم در برابر آن، موضع سکوت، اتخاذ می‌گردد.

░▒▓ ایران، الگوی مقاومت و طرح مسأله جنبش غیرمتعهدها برای جهان
▬ برگزاری اجلاس شانزدهم در تهران، که با حضور بیش از ۱۰۰ کشور انجام می‌شود، در حالی است که ایران، با گذراندن سه قطع‌نامه‌ی تحریمی از سوی بلوک غرب و شورای امنیتِ سازمان ملل(قطع‌نامه‌های۱۷۳۷، ۱۷۴۷ و ۱۸۰۳)، در شش سال اخیر، به عنوان کشوری قلمداد می‌شود که به شدت، تحت تحریم‌ها و نیروی منزوی کننده‌ی جهانی بلوک غرب قرار دارد. از سوی دیگر، در غرب آسیا و در جهان، ایران به عنوان محور «مقاومت» و به بیان دیگر، الگوی مقاومت، تلقی می‌شود که می‌کوشد بر بیداری ملت‌ها، استقلال، مبارزه با استعمارگری و مقابله با قدرت‌های زورگو، پافشاریِ جدی و عملی نماید.
▬ از این‌رو، به نظر می‌رسد اجلاس شانزدهم، در این شرایطِ زمانی و مکانی و با نظر به بحران‌های اقتصادی حاد در بلوک غرب، با طرح مسأله‌ی مقاومت و شرح الگوی آن، بتواند گشاینده‌ی سرفصل جدیدی، برای طرح مسأله جنبش غیرمتعهدها، در سطح جهانی و بیرون آمدن از الگویی باشد که در آن، مسائل جهانی، از سوی بلوک غرب طرح می‌شود. جنبش غیرمتعهدها، بایستی بدین نکته توجه نماید که اگر هم‌چنان در الگوی طرح مسأله بلوک غرب برای کل کشورهای جهان گرفتار بماند، شاید گرفتار همان انزوا و سرنوشتی گردد که بلوک شرق، در جنگ سرد، گرفتار گردید.
مآخذ:رسالت
هو العلیم

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.