فیلوجامعه‌شناسی

زمینه نظریه گفتمان

فرستادن به ایمیل چاپ

سعید نجیبا


▬ با الهام از مایکل من، شاید بتوان به تعبیری نظریه‌ی اجتماعی «تحلیل گفتمان» را حداقل در مراحل نخستین ظهور و گسترش، تلاشی برای حفظ استقلال self مدرن در مقابل، «گفتمان‌های مسلط» دانست. این گفته حداقل در مورد بخش اعظم پیکره‌ی نظریه‌ی «تحلیل گفتمان»، که «تحلیل انتقادی گفتمان» (Critical Discourse Analysis) خوانده می‌شود صدق می‌کند. مایکل من ضمن اشاره به کاربردهای وسیع و گسترده گفتمان در فرهنگ سیاسی و تفکر اجتماعی نوین فرانسه اظهار می‌دارد که گفتمان دارای اهداف و کاربردهای چندگانه‌ای است که یکی از مهم‌ترین آن‌ها، با توجه به مناقشه‌ها و مباحثات فراوانی که در سال‌های اخیر در خصوص جایگاه علم، رسالت ایدئولوژی (معرفت سیاسی)، نقش سوژه، کارکرد زبان و… صورت گرفته است، عبارت است از فاصله انداختن یا دور ساختن مفهوم self مدرن از عرصه فلسفه، ایدئولوژی سیاسی (معرفت سیاسی)، تخصص‌گرایی علمی؛ و بازگرداندن جایگاه و شأن مفهوم self مدرن به آن، به عبارت بهتر جایگاه و شأن «خود» را باز و آزاد می‌گذارد، و استقلال عمل بیشتری برای آن قائل می‌گردد.
▬ علل چنین خیزشی در تأملات چپ جدید که این‌چنین در روایت مایکل من بیان می‌شود، در شکست جنبش‌های ۱۹۶۸ نهفته است. در جریان حوادث و وقایع مه ۱۹۶۸، انتقاد و اعتراض به نظام دانشگاهی عمدتاً از سوی مواضع و جناح‌های چپ‌گرا و آنارشیستی خارج از حزب کمونیست فرانسه صورت می‌گرفت. این انتقادات و اعتراض‌ها در شکل اقدامات عملی، تحریم کلاس‌ها و سردادن شعارهای تند بود؛ ولی، هیچ‌گاه شکل نقد تئوریزه شده و مدرن پیدا نکرد. دانشجویان در شعارهای خود اساساً بر خودجوشی یا خودانگیختگی، تخیلات و امیال تأکید داشتند. آنان با اهداف و روش‌های غالب در علوم انسانی، روان‌شناسی، جامعه‌شناسی و در واقع، با رواج و سیطره مفاهیم امریکایی به معارضه برخاستند. هم‌چنین، با اهداف و مفروضات علم جدید نیز از در مخالفت درآمدند.
▬ در ماه مارس ۱۹۶۸ همانند سال‌های قبل ناآرامی‌ها و آشوب‌های دانشجویی در فرانسه شروع شد. لیکن در ماه مه این سال دانشگاه‌ها و سایر مراکز آموزشی در فرانسه به صورت عمده‌ترین عرصه‌ی مبارزه درآمدند. وقایع و حوادث ماه مه ۱۹۶۸ با یک رشته اعتراضات و انتقادات علیه نظام آموزشی و دانشگاه‌ها و تحرکات دانشجویی در نانت در حومه پاریس و در دانشگاه سوربن شروع شد. دانشجویان، کلاس‌های درس و امتحانات را تحریم کردند و میتنیگ‌های متعددی پشت سر هم برگزار می‌شد. در این میان اعتصابات کارگری نیز به این قضایا اضافه شد؛ این تحرکات، نیروی عظیمی نزدیک به ده میلیون نفر را به دنبال خود بسیج کرده بود؛ شورش دانشجویان در دانشگاه‌ها راه را برای حمله‌ی شدید به کل نظام و تشکیلات اجتماعی، شیوه سازمان‌دهی امور، نحوه‌ی اداره جامعه و نظام سیاسی اجتماعی اقتصادی فرانسه هموار ساخت. کارگران کارخانجات اقدام به اشغال و تصرف کارخانه‌ها کردند، یا به جمع اعتصابیون پیوستند؛ سایر مشاغل و حرف نیز از آنان حمایت کردند. تظاهرات عظیم و توده‌ای، پشت سر هم رخ می‌داد؛ دانشجویان و اساتید و نیز اتحادیه‌های دانشجویی و اتحادیه‌های اساتید و کارکنان دانشگاه‌ها به صف نیروهای کارگران کارخانه‌ها پیوستند؛ این جریانات شب‌ها و روزهای متوالی ادامه داشت و خشونت‌ها و ناآرامی‌های خیابانی را در پی داشت. تا مدت‌ها چنین می‌نمود که نه تنها رژیم گلیست، بلکه کل نظام قدرت دولتی در فرانسه بایستی ساقط گردند. با این وجود، پس از برگزاری انتخابات، گلیست‌ها در پایان ماه ژوئن با اکثریتی بیشتر از قبل به قدرت بازگشتند. لیکن حوادث و وقایع ماه مه تأثیرات و نتایجی در پی داشت که کار در خصوص گفتمان یکی از آن نتایج و دستاوردهاست. در محافل دانشگاهی، مه ۱۹۶۸ شورشی بود علیه هر آن‌چه که دانشجویان را با دانش‌های تخصصی آنان پیوند می‌داد. شورشی بود علیه ساختارهای دانشگاهی، علیه محتوای آموزشی، علیه رشته‌هایی که اهداف و موضوعات دانش را تجزیه کرده و آن‌ها را به صورت واحدهای مستقلی درآوردند ـ قیامی علیه تمام آن‌چه که موجب پیدایش اقلیتی ممتاز از متخصصان کوته‌فکر و تنگ‌نظری گردید که هم از یکدیگر، و هم از توده‌ی عظیم کارگران و زحمتکشان بریده بودند.
▬ هر چند که ایده‌های اولیه‌ی این مباحث قبل از این جنبش‌ها مطرح شده بود، اما، شکست جنبش‌ها باعث جدی گرفتن این انتقادات و ایده‌ها شد. در بازبینی و نگاه تأمل‌آمیز به گذشته، به راحتی می‌توان دید که تحقیقات و پژوهش‌های به عمل آمده درباره گفتمان مدت‌ها پیش از سال ۱۹۶۸ شروع شده بود. کارهای تحقیقاتی و آثار میشل فوکو از اوایل سال‌های دهه‌ی ۱۹۶۰ به بررسی و ارزیابی درباره «علوم انسانی»، تاریخچه‌ی این علوم و نتایج و پیامدهای آن پرداخته بودند. کار وی را می‌توان نوعی چالش با «حقیقت» علوم انسانی دانست که طی آن به طرح سؤالاتی درباره شرایط تاریخی ظهور گفتمان پرداخت. لیکن این سؤالات در اوایل دهه‌ی ۱۹۶۰ با اقبال چندان گسترده‌ای روبرو نشدند و چندان مورد پذیرش عمومی قرار نگرفتند. در دانشگاه‌ها، حتی، آن دسته از روشنفکرانی که خود را مارکسیست می‌پنداشتند، بیشتر تمایل داشتند تا بخش اعظم چارچوب‌های مرجع و معیارهای سنجشی خود و، حتی، خود رشته گفتمان و اهداف یا متعلقات دانش آن را از نهاد دانشگاه بگیرند. جایگاه دانشگاه و رشته‌های دانشگاهی اساساً مورد بررسی و ارزیابی قرار نگرفتند. رویدادها و شعارهای ماه مه حقیقت یا صدق دانش و معارف را به زیر سؤال برده بود. هم‌چنین، تأثیرات و عواقب پیوند قدرت با دانش نیز به صورت موضوعی منافقشه‌برانگیز درآمد، البته، این امر صرفاً در قالب سلسله مراتب دانشگاهی، ساختارهای بوروکراتیک و نهادهای غیردموکراتیک صورت نگرفت. میراث به جای مانده از این قیام دانشجویی عبارت بود از احساس نیاز فوری به ضرورت مبرم انجام اقداماتی فراتر از صرف برهم زدن نظم کلاس‌ها و دانشگاه‌ها یا برچیدن بساط مراکز علمی و آکادمیک. در این راستا بخش اعظم توجه به «گستره‌ی وسیع مکانیسم‌های پنهانی که جامعه از طریق آن‌ها دانش خود را انتقال می‌دهد و بقای خود را زیر نقاب دانش تضمین می‌کند: روزنامه‌ها، نشریات، رادیو، تلویزیون، مدارس حرفه‌ای و فنی و دبیرستان‌ها (حتی دانشگاه‌ها)» معطوف شده بود.
▬ حوادث مه در محافل دانشگاهی و روشنفکری، مسائل متعددی را در پی داشت از جمله مسأله‌ی رابطه‌ی قدرت و دانش، و نیز این نکته اساسی که چگونه آموزش و پرورش در جهت کمک به حفظ موقعیت جامعه سرمایه‌داری سازماندهی شده است. حوزه‌ی تحقیقات و بررسی‌هایی که متعاقب آن به عمل آمده بود فراتر از دانشگاه، مدارس یا رسانه‌ها گسترش یافت. مه ۱۹۶۸، در دانشگاه‌ها، نه تنها دانش و برنامه‌های درسی و تحصیلی، بلکه اشکال قاعده‌مندسازی و تفرد در این مراکز را نیز به زیر سؤال برده بود: برنامه‌های امتحانات، جداسازی خوابگاه‌های دانشجویی؛ رشته‌هایی که دانش‌ها و دانشجویان را محدود می‌سازند؛ جدا ساختن دانشجویان از توده‌های وسیع کارگران و زحمتکشان. از سال‌های دهه‌ی ۱۹۶۰، همانند سایر کشورها در بریتانیا نیز چالش‌ها و اعتراضات مکرری در مقاطع تحصیلی دبیرستانی و دانشگاهی نسبت به برنامه‌های امتحانات و قواعد انضباطی و محدوده‌های رشته‌های درسی صورت گرفت. هم‌چنین، مبارزاتی برای گنجاندن مواد آموزشی خارج از محدوده‌های گفتمان‌ها و کاربست‌های اومانیستی (و در نهایت کاملاً ایده‌آلیستی) و خارج از دانش‌های اومانیستی نظیر ادبیات انگلیسی، روان‌شناسی و امثالهم به عمل آمد.
▬ در بریتانیا کارها و آثار تحقیقی پیرامون گفتمان بدواً در جاهایی صورت گرفت که در آن‌ها جنبه‌هایی از «بحران» در آموزش و پرورش امکان به زیر سؤال بردن دانش قدرتمند را میسر ساخته بود. نخست در سال‌های دهه‌ی ۱۹۷۰، که با زوال و سقوط سیاست‌ها و برنامه‌های سوسیال دموکراسی مواجه می‌شویم. خواه از درون، خواه از جناح راست حزب کارگر، «ناکامی» در بسط و گسترش امور آموزشی و تدوین برنامه‌های جامع درسی و مواد تحصیلی برای مدارس و همین‌طور شکست نظام آموزشی در فراهم ساختن چیزی که مدافعان مدعی ارائه آن بودند (جامعه‌ای برابر و عادلانه یا حداقل جامعه‌ای عادلانه‌تر و با برابری بیشتر) موجب شک و تردید در برنامه‌های «گسترش»، «شیوه‌ها و ابزار مترقیانه» و «استقلال معلم» که جملگی جزء برنامه‌ها و سیاست‌های حزب کارگر به شمار می‌رفتند، گردید. در این‌جا بود که برخی از روشنفکران به این صرافت افتادند که «دلایل این فقدان موفقیت را بایستی در جایگاه یا موقعیت سیاسی خاص تدریس و برنامه‌های تحصیلی جست و جو کرد». بی‌طرفی دانش و آموزش مورد تردید جدی قرار گرفت و کل نظام آموزشی زیر سؤال رفت. بخش مهم دیگر محتوای آموزشی در بریتانیا در این دوره، تمایل گفتمان‌ها و دانش‌های غالب به سمت ممانعت از نظریات روانکاوانه، پساساختارگرایانه و نظریه‌های مارکسیستی بود که در آن ایام وارد کشور شده بودند. امتناع از قبول تدریس این نظریه‌ها در بخش‌های زیادی از سومین مقطع تحصیلی (دبیرستان‌ها) برای کسانی که خواهان تدریس نظریه‌های مذکور بودند، سؤالات و مسائل بسیار جدی را در خصوص سیاست‌های دانش و جایگاه گفتمان در پی داشت.
▬ از ۱۹۶۸ به بعد تردید و به زیر سؤال رفتن رابطه بین قدرت و گفتمان‌های دانش در اشکال متنوعی سر برآورد و به هیچ وجه تابع خط واحدی نبود. در حقیقت، نیروهایی که در سال ۱۹۶۸ گرد هم آمده بودند و مواضعی که در آن ایام اتخاذ شده بود بسیار متفاوت و متنوع بودند. در جریان رویدادهای ماه مه که از دانشگاه‌ها شروع شده بود، دانشجویان در بحران مذکور نیرویی بسیار حیاتی، گرچه از برخی جهات مبهم، به شمار می‌رفتند. اعتصابات پیامد این بحران «بزرگ‌ترین اعتصابات کارگری در تاریخ جهان» به شمار می‌رفتند. لیکن نیروهای مختلف، دانشجویان، کارگران، اساتید، و کارشناسان و نیروهای متخصص هرگز به طور کامل با هم متحد و یکی نشده بودند. هدف قیام دانشجویی بدواً اعتراض علیه کاربست‌های نهادینی بود که افراد را تابع و تسلیم هنجارهای اجتماعی می‌سازند. ولی، روی هم رفته، شیوه کنش دانشجویی نوعی قلب یا وارونه‌سازی همان چیزی بود که با آن به معارضه برخاسته بود: شیوه‌ای خودانگیخته یا خودجوش، ذهنی و هرج‌ومرج‌طلبانه. شکست و ناکامی عنصر خودجوشی و خودانگیختگی پس از فرو نشستن نخستین موج شور و اشتیاق آن و متفرق شدن سریع نیروی دانشجویی ظاهر گردید: «دانشجویان دریافتند که وحدت و همبستگی خودجوش و خودانگیخته‌ای که در خیابان‌های پاریس به وجود آمده بود، پدیده‌ی موقت و گذرایی بود».
▬ تردید و به زیر سؤال رفتن دانش که در جریان وقایع و رویدادهای مه ۱۹۶۸ و در نتیجه، حوادث مزبور پیدا شد، حتی، توانمندی یک نظریه عمومی در ارائه شناخت راجع به وقایع یا موضوعات موجود را نیز مورد تردید قرار داد. آثار تحقیقاتی درباره گفتمان در چارچوب روابط متفاوت میان نظریه و کاربست از روی انواع موجود در سال‌های دهه‌ی ۱۹۶۰ شکل گرفتند و مفاهیم مربوط به آن روابط را تدوین کردند. این بار نیز، تا حدود زیاد، این کار از طریق به زیر سؤال رفتن نقش حزب کمونیست در سال ۱۹۶۸ و پس از آن‌که روابط مذکور بین نظریه و کاربست شکل و توسعه یافتند، صورت پذیرفت. پس از شکست جنبش‌های ۱۹۶۸، انتقاداتی به عملکرد حزب کمونیست و انقلابیون در جریان این جنبش‌ها از سوی برخی روشنفکران چپ اعمال شد. حزب کمونیست فرانسه نیز در شکست وقایع ماه مه دخیل بود. در حالی که در شرایط تاریخی خاص ایالات متحده و بریتانیا نشانی از حضور نظریه‌ی مارکسیستی در جنبش‌های کارگری به چشم نمی‌خورد و بالطبع حزب کمونیست نیرومندی نیز در این کشورها وجود نداشت، در عوض، در فرانسه و دیگر کشورهای اروپایی حزب کمونیست صرفاً تشکیلات خط مقدم طبقه کارگر به شمار نمی‌رفت، بلکه حزبی بود بسیار قدرتمند که شمار عظیمی عضو دارد. با این وجود، حزب کمونیست فرانسه وقتی با اعتصابات عظیم توده‌ای و تظاهرات گسترده کارگران، دانشجویان، اساتید و… روبرو شده بود، بر این نظر بود که وضعیت مذکور، وضعیت انقلابی نیست. وانگهی این حزب تأکید داشت که تقاضاها و خواسته‌های کارگران باید به افزایش دستمزد و کاهش ساعات کار محدود باشد. این امر در واقع، به معنای نادیده گرفتن روحیات و خلق و خوی کارگران و نادیده گرفتن خواسته‌های رادیکال‌تر آنان بود. اگر بپذیریم که بدون وجود حزب پیشتاز (حزبی یک گام، و تنها یک گام، جلوتر از توده‌ها باشد) هیچ‌گونه تحول انقلابی رخ نخواهد داد، و در آن صورت حزبی که چندین گام عقب‌تر از توده‌ها حرکت می‌کند و در تصمیم‌گیری‌های خود نقش چندانی برای توده‌ها قائل نیست یا آنان را دست کم می‌گیرد، به هیچ‌وجه قادر به تأثیر گذاردن بر احدی نخواهد بود. حزب کمونیست فرانسه با توجه به ساختارها و مفاهیم اقتدارگرایانه‌ی خود، با کارگران و زحمتکشان که حسب تصور، حزب آنان به شمار می‌رفت، فاصله زیادی داشت. حزب کمونیست فرانسه، حزبی بود که از بالا هدایت می‌شد، و در مورد سیاست‌ها و خط‌مشی‌های کارگران تصمیم‌گیری می‌کرد؛ و در حالی که گوش شنوایی برای حرف‌های آنان نداشت، و دیدگاه‌های آن برخواسته از نظریه‌پردازی‌های روشنفکران و رهبران حزبی بود، از جانب آنان حرف می‌زد و خود را نماینده‌ی آنان می‌دانست.
▬ از طرف دیگر، در جنبش‌های ۱۹۶۸ که سبب مطرح شدن مفهوم گفتمان و تضادهای بین گفتمان‌ها گشتند، نوعی عزیمت از ساخت‌گرایی به چشم می‌خورد؛ در پرداختن به شرایط تاریخی معانی، آثاری که درباره‌ی گفتمان تدوین شده، ایده‌ی نظام یا ساختار انتزاعی و عام زبان را به زیر سؤال بردند. فی‌الواقع فرض نظام یا ساختار کلی و همه‌جانبه زبان عبارت است از غیر قابل درک ساختن تضادهای گفتمان در پیوند آن‌ها با مبارزه‌ی طبقاتی و دیگر اشکال مبارزه. گفتمان به مثابه نوعی کل تلقی می‌شد که تشکیلات یا سازمان آن در هر مقطع از تاریخ، «نه قابل تقلیل به تاریخ دوره‌های مختلف زندگی، اندیشه و نیات کارگزاران فردی (مؤلفین پاره گفته‌ها و کلام‌ها) است، و نه قابل تقلیل به غایت‌شناسی فرافردی کشف و تکامل ذهنی (حقیقت پاره گفته و کلام) است». یکی از استدلال‌ها یا براهین تعیین‌کننده در این چشم‌انداز جدید این بود که معانی را تنها باید در اشکال عینی و واقعی کاربست‌های متفاوت اجتماعی و نهادین جست و جو کرد: در زبان هیچ‌گونه «معنی» نمی‌توان یافت. گفتمان‌های متفاوت، نظام‌های متفاوتی را می‌سازند. امکانات لازم برای معنی جفت و جور و محکم می‌شوند و به کمک موضع اجتماعی و نهادینی که گفتمان از آن برمی‌خیزد (و نه از طریق ساختار اصطلاحات و تعابیر مثبت) در قالب معانی معینی قرار می‌گیرند (یا معانی مشخصی پیدا می‌کنند): «واژه‌ها، کلمات، تعابیر، اصطلاحات، فرضیات و نظایر آن بر حسب موضعی که توسط کارورزان یا استفاده‌کنندگان آن‌ها اتخاذ می‌شود، معنای خود را تغییر می‌دهند».
▬ آثار و کارهای تحقیقاتی درباره گفتمان بعضاً شکل انتقادات تئوریزه شده درباره‌ی مفاهیم، بویژه مفاهیمی نظیر «حقیقت» و «شناخت»، را به خود گرفت که برای تأمین و تضمین اعتبار گفتمان‌های معین مورد استفاده قرار می‌گیرند. در اوایل سال‌های دهه‌ی ۱۹۷۰، همانند سایر کشورها در فرانسه نیز شورش‌های زندانیان رخ داد. در سال ۱۹۷۱، به ابتکار میشل فوکو و دیگر روشنفکرانی که «به ضرورت این نکته پی برده بودند که افراد زندانی باید از جانب خود و رأساً حرف بزنند»، «گروه اطلاعات زندان‌ها» تشکیل شد. در سال ۱۹۷۲ به دنبال آثار تحقیقاتی و کارهای پژوهشی «گروه اطلاعات زندان‌ها»، دلوز اظهار داشت که «ما در فرایند تجربه نمودن رابطه تازه‌ای بین نظریه و کاربست قرار داریم: کاربست بیش از این دیگر به عنوان اعمال نظریه تلقی نمی‌شود». در کارهای تحقیقاتی «گروه اطلاعات زندان‌ها» رابطه‌ی بین نظریه و کاربست به صورت رابطه‌ی متقابل فعال و تعاملی و باز درآمد. «گروه اطلاعات زندان‌ها» کار خود را با مفروضات نظری معینی آغاز کرد. پس از آن گفتمان نظری مذکور نه درباره زندانیان به کار بسته شد، نه برای تصمیم‌گیری درباره‌ی تدوین سیاست‌هایی برای آن‌ها مورد استفاده قرار گرفت. چیزی که در کارهای تحقیقاتی «گروه اطلاعات زندانیان» جنبه‌ی عملی داشت ایجاد فضایی بود که طی آن زندانیان می‌توانستند انتقادات خود درباره‌ی شرایط زندان را به گوش دیگران برسانند. در این روند، کاربست به صورت شکل دادن قدرت گفتمان مسلط درباره زندان‌ها درآمد و زمینه‌های کارآیی و مؤثر بودن گفتمان زندانیان را فراهم ساخت: «ما روشنفکران به خاطر برانگیختن آگاهی مبارزه نمی‌کنیم…، بلکه برای از پای درآوردن قدرت و کسب قدرت مبارزه می‌کنیم». امید می‌رفت که این فعالیت‌ها در نهایت بتواند به عنوان «فعالیتی هدایت شده در راستای اهداف کسانی که برای قدرت مبارزه می‌کنند و نه روشن‌سازی یا تنویر افکار آنان از فاصله‌ای مطمئن» با مبارزات کارگران و زحمتکشان پیوند خورده و با آنان ارتباط تنگاتنگی برقرار سازد. اما، نکته این‌جا بود که وقتی روابط میان قدرتمندان و بی‌قدرتان از حوزه‌ی تسلط هر نوع دانشی و، حتی، اقدامات روشنفکری خارج گردید، تازه زمانی فراخواهد رسید که زور به بهترین شیوه امکان و توجیه بروز می‌یابد و در این طریق هر که قدرتمندتر، موفق‌تر.
▬ فوکو در سال ۱۹۷۵ کتاب «انضباط و مجازات: تولد زندان» را منتشر کرد. کتاب نه گزارشی از «یافته‌های» «گروه اطلاعات زندان‌ها» است، نه تاریخ آشوب‌ها و شورش‌ها در زندان‌ها؛ بلکه تحقیق پردامنه و گسترده‌ای است که به بررسی روند گسترش و تکامل ابزارهای انضباطی از قرن هفدهم به بعد می‌پردازد: شیوه‌ها و تکنیک‌های گفتمانی و غیرگفتمانی که جوامع مدرن به مدد آن‌ها به تربیت و اداره افراد اقدام می‌کنند. این کتاب، مقایسه‌ای است بین زندان، مدرسه و کارخانه. از این منظر، کتاب از برخی جهات نیروی تازه نفس و کمکی به شمار می‌رود؛ ابزاری برای افزایش توان مبارزات و تلاش‌های مختلف از مه ۱۹۶۸ به این طرف؛ ابزاری برای فراهم ساختن استدلال‌ها، براهین و مفاهیمی که در همه جا کاربرد داشته باشند. علاوه بر آن، کتاب مذکور دانش تاریخی و تجربی گسترده و مفیدی درباره زندان‌ها و مدارس به دست می‌دهد که با دانش رایج درباره نهادهای مذکور، گفتمان‌ها و کاربست‌های آن‌ها فاصله‌ی زیادی دارد.
▬ همین‌طور کتاب «نظم روان‌پزشکی» (۱۹۷۶) اثر روبر کستل، که تحقیقی است درباره‌ی کاربست و گفتمان روان‌پزشکی در راستای مقاومت علیه نهادهای روان‌پزشکی و در پیوند با «گروه اطلاعات تیمارستان‌ها» (که همانند «گروه اطلاعات زندان‌ها» در سال ۱۹۷۱ تأسیس شد، با هدف ایجاد شرایطی برای شنیدن حرف‌های کسانی که تحت مراقبت‌های روان‌پزشکی نگهداری می‌شوند)، دانش یا شناخت بیشتری درباره‌ی روان‌پزشکی ارائه می‌کند. این مطالعات و آثار با ارائه و بسط دانشی بدیل به معارضه با گفتمان‌های رایج و غالب پیشین برخاسته و در برابر شیوه‌هایی که گفتمان‌های مذکور طی آن خود را به صورت حقیقت مسلم جا زدند، مقاومت به خرج داده‌اند.
▬ در سال‌های دهه‌ی ۱۹۶۰ در چهارچوب ساختارگرایی تلاش شد تا به شیوه‌های مختلف و از راه‌های متعدد سعی کرد تا نظریه‌ی عمومی روایت یا نظریه‌ی عمومی اسطوره باز تدوین و یکجا گرد آورده شود. برای این امر، فرض بر آن نهاده شد که حقیقت یا صدق هر نظریه بر اساس منطقی درونی تضمین می‌شود و هر نظریه در صورت کاربرد و اعمال آن در مورد موضوعی معین، دانش یا شناختی را ارائه می‌دهد که می‌تواند بی‌طرف و حقیقی باشد. این مفروضات با وجود آن‌که ایده‌آلیستی به شمار می‌آمدند، حتی، به حزب کمونیست نیز راه یافتند.
▬ از سال‌های دهه‌ی ۱۹۶۰ برخی از کارها و تحقیقات درباره گفتمان به مفهوم‌پردازی درباره‌ی نظریه به مثابه‌ی نوعی ابزار پرداختند. «نظریه‌ها جایگزینی برای تحلیل عینی نیستند، بلکه ابزاری هستند که امکان تحلیل عینی را میسر می‌سازند». مجدداً، در همین سال‌ها مفهوم دیگری از کاربست سر برآورد. در حالی که مارکسیسم کاربست سیاسی نهایتاً در صدد تغییر کل اجتماع است، در برخی از آثار غیرمارکسیستی درباره‌ی گفتمان، کاربست متوجه چیزی است که بومی، درونی، فوری و بلا واسطه یا دم دست به شمار می‌رود ـ در دانشگاه، زندان، بیمارستان، کارخانه و…
▬ به عقیده فوکو بین این برداشت از کاربست و سلسله مقاومت‌هایی که در سال‌های اخیر به وقوع پیوسته‌اند (نظیر آن‌چه که در عرصه آموزش و پرورش رخ داد) پیوندی نزدیک وجود دارد: مقاومت‌های زنان، همجنس‌گرایان، بیماران روانی، و زندانیان؛ چالش و معارضه با قدرت پزشک و دارو بر افراد و بیماران، و معارضه با قدرت سازمان‌ها و تشکیلات عریض و طویل پزشکی نظیر بیمارستان‌ها و تیمارستان‌ها و قوانین و برنامه‌های خاص آن‌ها و پرونده‌های سری و محرمانه آن‌ها. در حقیقت، کارهای تحقیقاتی و آثار تألیفی درباره‌ی گفتمان به شیوه‌های مختلفی با این مقاومت‌ها مرتبطند.
▬ از سوی دیگر، این مقاومت‌ها در کشورهای مختلفی سر برآوردند: بریتانیا، فرانسه و امریکا. فوکو خاطرنشان می‌سازد که این مقاومت‌ها برخلاف مبارزات طبقاتی، ضرورتاً به «اشکال استثمار» نمی‌پردازند، و همین طور برخلاف مبارزات نژادی یا مذهبی نیازی ندارند که به «اشکال سلطه» بپردازند. ولی، همانند مبارزات طبقاتی و نژادی، با کاربست‌های ایدئولوژیک (منافع سیاسی) سر و کار دارند. سمت و سوی حملات این قبیل مقاومت‌ها اختصاصاً علیه «تمامی اشکال و تبارزات تبعیت، تسلیم و انقیاد است».
▬ مقاومت‌های مذکور با هر آن‌چه که سبب گسستن پیوندها و تجزیه گروه‌بندی‌ها گردد، با هر آن‌چه که موجب تفرد و پراکندگی افراد یک جامعه از طریق پیوند دادن هر فرد به یک هویت (قومی، نژادی، زبانی، دینی، طبقاتی و…)، شغل، یا مکان خاص گردد و از این طریق هر فرد را علیه خود بشوراند، به معارضه برمی‌خیزند. این مقاومت‌ها بر متفاوت بودن تأکید می‌ورزند. به این ترتیب، آن‌ها در این شکل، مقاومت در برابر چیزی به حساب می‌آیند که می‌توان آن را «اومانیسم» خواند. مقاومت‌های مذکور مخالف گفتمان‌ها و کاربست‌هایی هستند که اعلان می‌دارند تسلیم شدن در برابر یک «هنجار» و پذیرش مطلق و دربست آن هنجار آزادی و فردیت (تفرد) را به ارمغان می‌آورد: «هر قدر بیشتر خود را تسلیم صاحبان قدرت (قدرت‌مداران) سازید، این امر سبب افزایش هر چه بیشتر استقلال (فردی) شما خواهد شد». اما، تنها با آن‌چه که اومانیسم اعلان می‌دارد مخالفت نمی‌کنند؛ صرفاً خواهان تغییر نگرش‌ها و رفتارها نیستند. آن‌ها را می‌توان مقاومت‌هایی در برابر گفتمان‌های اومانیسم، در برابر روش‌ها و شیوه‌ها یا ابزار مورد استفاده گفتمان‌های مذکور و در برابر اشکال مختلف قدرت این گفتمان‌ها، دانش‌های آن و در برابر تأثیرات و نتایج نهادی آن‌ها دانست. «حاکمیت تفرد» (کاربست‌ها و گفتمان‌هایی که به قاعده‌مند ساختن افراد، اداره کردن آن‌ها و در یک کلام به ساختن افراد می‌پردازند) توسط این قبیل مقاومت‌ها به زیر سؤال می‌رود. آثار تألیفی و کارهای تحقیقاتی پس از جنبش‌های ۱۹۶۰ از بسیاری جهات در پیوندی نزدیک با مقاومت‌های مذکور قرار دارند، البته، نه صرفاً از طریق نفی و انکار ایده‌ی هنجار زبان یا تأکید صرف بر گفتمان‌ها. علاوه بر این، تحقیقات پس از جنبش‌های ۱۹۶۰ به تاریخ کاربست‌ها، گفتمان‌ها و دانش‌های اومانیستی نیز توجه نشان داده‌اند: با این شیوه، پاره‌ای از مطالعات و تحقیقات فوکو در کمال دقت و ظرافت و با صبر و حوصله به تضعیف و بی‌اثر ساختن ابزار مورد استفاده «حاکمیت تفرد» پرداختند.
▬ مقاومت زنان، همجنس‌گرایان و دیگران، صرف‌نظر از محتوای خاص خودشان، همان طور که فوکو آن‌ها را فهرست می‌کند مقاومت‌هایی آزادی‌خواهانه در نظام‌های سیاسی بورژوایی به شمار می‌روند. هدف آن‌ها تغییر دادن کاربست‌های ایدئولوژیک (منافع سیاسی) و تأثیرات قدرت مرتبط با گفتمان است، بدون آن‌که نگرانی یا دغدغه خاصی بابت روابط زیربنایی اقتصادی داشته باشند یا به فکر بنای سوسیالیسم یا هر چیز خاص دیگری باشند.
▬ اما مبارزات دیگری نیز وجود دارند که به کسانی تعلق دارند که فوکو به آنان اشاره کرده و در تحقیقات خود به طور مفصل فهرست بی‌شمار و متنوعی از آنان را ذکر می‌کند، شاید بویژه زنان. هدف این دسته از مبارزات برخلاف مقاومت‌های سابق‌الذکر، خارج از چارچوب سیاست‌ها و نظام بورژوازی حاکم، هدفی کاملاً متفاوت بوده و بیشتر جنبه‌های مساوات‌طلبانه و عدالت‌خواهانه دارد. مبارزات مذکور علاوه بر ایجاد تغییر و تحول در کاربست‌های ایدئولوژیک، خواهان تغییر روابط و مناسبات اقتصادی و دگرگونی در شیوه‌های تولید نیز هستند، زیرا، در نظام‌هایی که زنان و مردان هر کدام به تنهایی نابرابر بوده و اسیر بی‌عدالتی هستند، زنان و مردان نمی‌توانند با هم برابر باشند. مبارزات مساوات‌طلبانه و عدالت‌خواهانه نیز همانند مقاومت‌های سابق‌الذکر، البته، به گونه‌ای متفاوت، به معارضه و مخالفت با اومانیسم (و همین طور دیگر مضامین بورژوازی) برمی‌خیزند، هم به خاطر ناسازگاری یا عدم مطلوبیت نظری یا وضعیت نامطلوب ذهنی آن‌ها، و هم به خاطر شیوه عمل آن‌ها در خلع سلاح زنان و مردان در جنبش‌های کارگری. زیرا، اومانیسم به دلیل تأکید و اصرار بیش از حد بر یکسانی، یکنواختی و فردیت یا تفرد قبل از هر چیز به مثابه‌ی ابزاری برای نادیده گرفتن این واقعیت عمل می‌کند که نابرابری و بی‌عدالتی مبنا و زیربنای جامعه‌ای است که در آن به سر می‌بریم. بنا بر این، مبارزات توده‌های زنان و مردانی را که جزو اقشار مزدبگیر هستند و مبازاتشان در نهایت مبارزه‌ای است طبقاتی هم علیه استثمار، و هم علیه آن دسته از ایدئولوژی‌ها و گفتمان‌هایی که به تضمین حفظ و تداوم استثمار مذکور کمک می‌کنند، نیز فراموش کرده و آن‌ها را نادیده می‌گیرند.
▬ در مه ۱۹۶۸ تأثیر اومانیسم در حزب کمونیست فرانسه دقیقاً عبارت بود از خلع سلاح زنان و مردان. شمار متنوعی از مضامین و کاربست‌های اومانیستی و دیگر مضامین و کاربست‌های مربوطه بورژوازی به درون حزب مذکور راه پیدا کرده و در آن‌جا به نشو و نما پرداخته و در سطحی بسیار وسیع گسترش یافتند و در نهایت جایگزین نظریات مارکسیستی شدند. حزب کمونیست فرانسه در سال ۱۹۶۸ به جای تبعیت از خط مارکسیستی مبنی بر این‌که توده‌ها تاریخ را می‌سازند، این خط فکری را پیش گرفت که این، حزب است که از طریق شخصیت «رهبران»، کارشناسان، و نخبگان خود تاریخ را می‌سازد. حزب کمونیست فرانسه به گونه‌ای غیرقابل انعطاف و در نهایت تعصب و سرسختی و با نادیده گرفتن نقش توده‌ها، به جای متحد ساختن نیروهای مختلف (کارگران، دانشجویان و خرده بورژوازی) باعث تفرقه و پراکندگی صفوف متحد آنان شد. آلتوسر در جزوه‌ی «آنچه که در حزب باید تغییر کند»، خاطرنشان می‌سازد که در اواخر دهه‌ی ۱۹۶۰ حزب کمونیست فرانسه بی‌اندازه خواستار آن بود که در چارچوب سیاست‌های بورژوازی حل گردد و در نظام بورژوازی خود را در خانه‌ی خویش احساس کند، یعنی، در واقع، به صورت «حزبی مثل بقیه‌ی احزاب» درآید.
▬ آثار منتشره در فرانسه از سال‌های دهه‌ی ۱۹۶۰ پیرامون گفتمان (برای نمونه، آثار فوکو، آلتوسر و پشو) تا حدودی در ارتباط با مواضع اتخاذی از سوی حزب کمونیست و در راستای خطوطی بسط و گسترش یافتند که گه گاهی از هم دور می‌شوند. برخی از آثار بویژه آثار فوکو، با نفی دربست حزب کمونیست فرانسه، از نظر سیاسی بعضاً دچار ابهام گشته و در مقابل، با یک مضمون بورژوایی یعنی، اومانیسم، با خطر لغزیدن به دام دیگر مضامین بورژوایی مواجه شده و دچار جهت‌گیری‌های عمل‌گرایانه یا ذهنی می‌شوند و هیچ‌گاه به طور کامل پیوند خود را با سیاست‌های بورژوایی قطع نمی‌کنند. ولی، در آثار آلتوسر و پشو از نظر جهت‌گیری‌های سیاسی ابهام کمتری به چشم می‌خورد. از منظر تکامل مواضع مارکسیستی، این آثار با انتقاد از روند انفعال و تأثیرپذیری حزب کمونیست فرانسه از کاربست‌ها و گفتمان‌های بورژوازی، از اومانیسم، در واقع، همین‌طور از پراگماتیسم، نوعی مداخله در حزب مذکور به شمار می‌رفتند. لیکن پیشرفت‌های عمده‌ی این آثار را نمی‌توان به عنوان مداخلات بی‌مورد در یک حزب تلقی کرد، حتی، اگر بتوان نشانه‌های جدی آن‌ها را در آن حزب دید. زیرا، آثار مذکور راه‌های جدیدی برای مطالعه و بررسی ایدئولوژی‌ها و گفتمان‌ها گشوده‌اند. در حالی که سؤالاتی را در خصوص بی‌طرفی دانش‌ها، در خصوص مفهوم هنجار زبانی، در خصوص این‌که چگونه افراد به سوژه‌ها تبدیل می‌شوند (سؤالاتی که با اندکی تفاوت در آثار فوکو به آن‌ها پرداخته شده است) طرح می‌کنند، ولی، اختصاصاً به شیوه‌هایی توجه دارند که طی آن کاربست‌های ایدئولوژیک، گفتمان‌ها، و معانی آن‌ها به گونه‌ای تاریخی و مادی حضور دارند، تأثیرات آن‌ها را مشخص می‌سازند و این‌که چگونه می‌توان آن‌ها را تغییر داد.
▬ به این ترتیب، خود آثار تحقیقی و کارهایی که پیرامون گفتمان صورت گرفته و به رشته تحریر درآمده‌اند، فی‌نفسه آثاری بی‌طرف و خنثی نیستند. سؤالات و نکات طرح شده از سوی این آثار درباره‌ی حضور تاریخی و مادی ایدئولوژی‌ها، گفتمان‌ها و معانی آن‌ها و نکاتی در خصوص نحوه یا شیوه تبدیل افراد به سوژه‌ها و همین‌طور مسائلی در خصوص روابط بین نظریه و کاربست که در «صحبت کردن برای دیگران و از جانب دیگران» نهفته‌اند، جملگی سؤالات و نکاتی هستند که خیلی‌ها ترجیح می‌دهند هرگز مطرح نشوند و بسیاری نیز در پی طرح این مسائل هستند. زیرا، در پس، آثار تحقیقاتی که در اواخر دهه‌ی ۱۹۶۰ درباره گفتمان صورت گرفته‌اند و در دهه‌ی ۷۰ بسط و تکامل یافتند، نهایتاً مسائلی سیاسی نهفته است که از جمله مهم‌ترین آن‌ها این است که چگونه و تا چه اندازه می‌توان جامعه‌ای را که در آن زندگی می‌کنیم، تغییر داد.
مآخذ:...
هو العلیم

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.