برداشت آزاد از کتابخانه مرجع انکارتا؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
░▒▓ پترارک
▬ فرانچسکو پترارکا (Francesco Petrarca)، که به «پترارک» (Petrarch, 1304-1374) مشهور است، بیشترین عناصر اومانیسم مدرن را در اشعار خود ثبت کرد. او، که بزرگترین اومانیست نامیده میشود، در ۱۳۰۴، در نزدیکی فلورانس متولد شد و بخش اعظم زندگیاش را در شهرهای ایتالیا گذراند.
▬ پترارک در میان اومانیستها، به دلیل علاقهاش به تجربهی انضمامی انسان مورد توجه قرار گرفت. او در اشعار خود، الگوی زیست شهری را با تأکید بر تجارب انضمامی و عملی روزانه بسط و نشر و نو و نما میداد.
▬ پترارک، سفرهای متعدد و متنوعی داشت و مشاهدات زیادی از طبیعت و جهان طبیعی به دست آورد، و از سویی، علاقهای شدید به فردیت انسان داشت. افکار او، رفت و برگشت مستمری میان دو مقوله بود: جهان طبیعی و حوادث آزاردهنده آن، و، نوستالژی جهان ایدهآلِ سرشار از برابری. و نتیجه این رفت و برگشت مثمر ثمر، تلاش برای ارتقاء زمانهی خودش بود.
▬ او فیلسوفان مَدرَسی را به خاطر ناکامی در پرداخت صحیح به نیازهای انسانی، هدف انتقادات خود قرار میداد.
▬ پترارک به امکان یک آینده بهتر باور داشت. او به واسطهی مطالعهی ادبیات کلاسیک، به جهانی بهتر امیدوار شده بود.
▬ او زیبایی برازنده آثار کلاسیک را تحسین میکرد، و آن را درمانی برای زشتی ادبیات معاصر خود میشمرد. او برای ارتقاء جایگاه مطالعهی ادبیات کلاسیک، متون قدیمی را در طول سفرهایش جمعآوری نمود. او آنها را مطالعه کرده و، سپس، کوشید تا آموزههای آنها را تا سر حد امکان، به دیگر مردم، بسط و گسترش دهد.
░▒▓ پس از پترارک
▬ اومانیسم، پس از پترارک، ابتدا در ایتالیا، و بعداً در سرزمینهای فراتر از کوههای آلپ گسترده شد.
▬ اغلب پیروان اولیهی پترارک، تعلق خاطر زیادی به شخص وی نداشتند. شباهت زیادی هم به او نداشتند. برخی از آنها مهارتهای قابل توجهی نداشتند، و برخی پژوهشگرانی مبتدی بودند.
▬ افکار پترارک از طریق یکی از دوستان او، نویسندهی ایتالیایی، جیوانی بوگاچی (Giovanni Boccaccio, 1313-75)، به فلورانس منتقل شد.
▬ در میانهی قرن چهاردهم، شماری از پژوهشگران فلورانسی، منابع دورهی باستان را مطالعه و جمعآوری کردند، دربارهی آنها سخنرانی کردند، از سبک آنها پیروی کردند، و فلورانس را به مرکزی برای گسترش آموزشهای اومانیستی بدل کردند. از جمله آنها، جیووانی بوگاچی، نیکولو نیکولی (Niccolò de' Niccoli, 1364–1437)، و فراتر از همه، رهبر حکومت فلورانس، کلوچیو سالوتاتی (Coluccio Salutati, 1331–1406) قرار داشت.
░▒▓ احیای سیسرو
▬ برخی اومانیستها، اساتید بلاغت شدند، و حاکمان شهرها، مکرراً آنها را به کار میگرفتند تا سخنرانیهایی را برای مجامع عمومی برگزار کنند، سبک خاصی را برای طبقهبندی اسناد رسمی به آنها آموزش دهند، و تاریخهای رسمی را از نو بنویسند.
▬ این اومانیستها، اغلب، بسیار پر مدعا بودند، و به افرادی ملانقطی تبدیل شدند. در نهایت، به دلیل تمرکز بر تکنیکهای زبانی، بصیرت و ژرفنگری نسبت به مسائل مهم را از کف دادند.
▬ از اوایل قرن شانزدهم، برخی از این اومانیستها، مروج سبک محضی از زبان لاتینی بودند که تنها لغات به کار گرفته شده توسط سیسرو (Marcus Tullius Cicero, 106-43BC)، خطیب یونانی را مورد استفاده قرار میداد.
▬ این مسأله، پیوسته مطرح بوده است که این نوع از اومانیسم، زبان را با دور نگه داشتن آن از زندگی روزمره نابود و مضمحل کرد.
░▒▓ ملیگرایی و آغاز تأمل تاریخی مدرن
▬ دیگر اومانیستها، رویکردهای سیاسی نزدیک به نظریات کلاسیک را پذیرفتند.
▬ بسیاری از اومانیستهای فلورانس، پیرو لئوناردو برونی مورخ بودند که به شدت، وطنپرست بود.
▬ وطنپرستی آنها تا اندازهای واکنش به حملههای مکرر میلان، یعنی، شهر رقیب فلورانس در طول دهههای اولیه قرن پانزدهم شکل گرفت.
▬ وقتی که آنها برای حل مشکلاتشان شروع به استفاده از آموزههای کلاسیک نمودند، دریافتند که متون روم باستان، مشوق عشق به کشور بوده و درسهای عملی برای آن روز فلورانس داشت.
▬ این اومانیستها نیز بینشی علمی و تجربی به زبان بومیشان را اتخاذ کردند؛ آنها با بهکارگیری معیارهای ادبیات کلاسیک برای نوشتههای روزمره، مبنایی را برای گسترش بعدی ادبیات بنا نهادند.
▬ علاقه به سرنوشت فلورانس، آنها را ترغیب کرد تا به طور جدی دربارهی شهرهای گذشته بنویسند، و آغازی شوند برای سبک تأملی تاریخی مدرن.
░▒▓ تعلیم و تربیت اومانیستی و احیای توجهات به افلاطون
▬ لورنزو والّا (Lorenzo Valla, 1406–1457) در طول نیمهی اول سده پانزدهم، یک تغییر کیفی جدید را در پژوهشهای اومانیستها ایجاد نمود.
▬ والّا، متون کهن را با دقت مضاعف مورد مطالعه قرار داد، و به طور قابل توجهی، در گسترش نقد تاریخی و ادبی سهیم شد.
▬ عطف توجهات به سمت متون باستان، تعلیم و تربیت اومانیستی را تحرکی بخشید. این نوع تعلیم و تربیت، فرد را برای رهبری و فرهیختگی سیاسی پرورش میداد. و این آموزشها بر طبقات حاکم شهری و اعضای دربار بسیار مؤثر افتاد. این، منجر به فهم دقیقتر فلسفهی یونان گردید.
▬ مجموعهای از افکار جدید در دسترس پژوهندگان اومانیست قرار گرفت. به طور خاص، افلاطون، احترام و جایگاه قابل توجهی در میان اومانیستها به دست آورد.
▬ در طول قرن پانزدهم، شمار اومانیستهای ایتالیایی که یونانی میدانستند، مستمراً افزوده میشد. برای اولین بار از دورهی باستان، متون یونانی به زبان اصلی در غرب اروپا خوانده میشدند.
▬ مشهورترین شاگرد فلورانسی افلاطون او، فیلسوف ایتالیایی، مارسیلیو فیچینو بود که در اواخر قرن پانزدهم، پژوهشگران را در دانشگاه فلورانس به مطالعهی جدی آثار افلاطون ترغیب میکرد.
▬ فیچینو، امیدوار بود تا همان طور که متفکران مَدرَسی بر شاگرد افلاطون یعنی، ارسطو تکیه داشتند، افلاطون را هدایتگری جدید برای تفکر غرب مطرح کند.
مآخذ:...
هو العلیم