برداشت آزاد از کتابخانه مرجع انکارتا؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
▬ قرن چهاردهم، با تحقیر فجیع پاپ آغاز شد؛ پادشاه فرانسه، پاپ را واداشت تا دربار خود را به اویگنون منتقل سازد، و بدینسان، بالاترین مقام کلیسا، همچون یک گروگان تبعیدی قلمداد شد.
▬ از آن زمان به بعد، موجی از مشکلات و نابسامانیها برای کلیسا ایجاد شد.
▬ دربار پاپ، به جای اینکه به ابعاد روحانی زندگی انسانها بپردازد، درگیر بسط و گسترش امور اداری و جمعآوری عایدات نمود.
▬ وقتی پاپهای رقیب، بر سر نظارت و کنترل به رقابت پرداختند، مشکلات بیشتر و تفرقه و جدایی عمیقتر شد.
▬ اگر چه پاپها در ۱۴۱۷ دوباره متحد شدند، اما، برای احیاء اقتدارشان با چالشهای دیگری مواجه شدند و دوباره بر سر نظارت بر ایالتهای تحت نظارت کلیسا، به چالش برخاستند؛ نظارتی که در طول دورهی اسارت بابلی و تفرقهی بزرگ از میان رفته بود.
▬ برخی از پاپهای رنسانس، رهبران آموزشدیده، دیندار و لایقی برای این دورهی سخت و محنتبار بودند.
▬ نمونهی برجسته آن نیکولای پنجم بود که در نیمهی قرن پانزدهم حکومت میکرد و پیوس دوم نیز پیرو او بود.
▬ پاپهای دیگر مانند الکساندر ششم که در ۱۴۹۲ به مقام پاپی نائل آمد و نیز ژولیوس دوم و لئوی نهم که در اوایل قرن شانزدهم میلادی عهدهدار این منصب بودند، عمدتاً به سیاست، ارتقاء خانوادگی یا هواخواهی از هنر علاقهمند بودند.
▬ با این حال، این پاپها نفوذ اجتماعی کلیسا را تضعیف کردند.
▬ تحت این شرایط، نیروهای ملی و محلی به طور فزایندهای نظارت پاپ بر کلیسا را به چالش کشیدند.
▬ در این شرایط، بدعتگذاری و رویارویی با آموزههای کلیسا رونق گرفت، و انتقاد از کلیسای کاتولیک آشکارتر شد.
مآخذ:...
هو العلیم