محمد ایمانی
▬ مدیریت امریکا بر بحران دست ساز علیه سوریه، هر روز کمتر میشود. این گزاره هیچ تناقضی ندارد با تحلیل دیگری که به درستی اذعان دارد فشارها بر دولت دمشق در اوج خود قرار دارد. سوریه در معرض فشارهای شدید سیاسی، نظامی و امنیتی است، اما، این تشدید فشار الزاما به معنای اشراف امریکا و متحدانش بر پروژه مهندسی شده بحران نیست. اکنون، میتوان ادعا کرد اجرای پروژه طی شانزده ماه گذشته بر خلاف پروژه اصلی پیش رفته و به نوعی از ریل خارج شده است. به بیان دیگر میتوان گفت که پروژه امریکا و اسرائیل - و کارگزاران منطقهای آنها- کاملاً معکوس عمل کرده است، شاید مشابه اتفاقاتی که در افغانستان و عراق رخ داد.
▬ ماجرای سوریه چرا رخ داد؟ نوزده ماه پیش که جرقه انقلابها بر مبنای بیداری اسلامی در تونس زده شد، امریکا و رژیم صهیونیستی و رژیم سعودی برای چند ماه غافلگیر شدند. حاصل این غافلگیری سقوط رژیم بن علی در تونس و، سپس، به زیر کشیده شدن حسنی مبارک بود. غرب پس از آن که از شوک اولیه بیرون آمد، مهندسی چند لایهای را برای مهار موج خروشان انقلاب انجام داد؛ آوردن گزینههای بدلی، سرکوب مخالفان، فرسایش تدریجی انقلابها یا انحراف آن به سوی تحرکات رفورمیستی و از این قبیل، اما، امریکا و متحدانش برای مهار خیزشهای منطقهای نیاز به انحراف اذهان عمومی از جغرافیای انقلاب داشتند. آنها برای پیشبرد سناریوی جدید، سوریه را نامزد کردند و هدف قرار دارند. ویژگی مهم سوریه این بود که در نقطه اتصال محورهای جبهه مقاومت اسلامی قرار داشت. بلوک امریکا، اسرائیل و رژیم سعودی پیش از آن نتوانسته بودند در معارضه با ایران، لبنان و عراق کاری از پیش ببرند و اکنون، تصور میکردند سوریه حلقه ضعیفی است که اگر از جا کنده شود زنجیره مقاومت گسیخته میشود.
▬ پروژهای که نوشته شد این بود: راه اندازی انقلاب مصنوعی در سوریه (چیزی شبیه ساختن اثر باستانی!) به عنوان امتداد خط کودتای مخملی نرم که در اروپای شرقی و آسیای میانه و قفقاز با موفقیت نسبتاً بالایی امتحان شده بود. به این ترتیب، به کمک شاخههای غربی، عبری و عربی ناتوی فرهنگی میشد نگاه عمومی را از انقلابهای حقیقی خاورمیانه برداشت و بر بحران سوریه متمرکز کرد؛ هم کار انقلابیون مسلمان را یکسره کرد، و هم سر سوریه را که مانند استخوان لای زخم جبهه صهیونیسم مسیحی شده با یک «عملیات نرم» از جا کند. سوریه ماجرایی کاملاً متفاوت از لیبی داشت، بر خلاف تبلیغاتی که القا میکرد امریکا و ناتو، مانند مدل لیبی سراغ سوریه خواهند رفت. جنگ در مرزهای فلسطین اشغالی، مطلقاً به صلاح نبود و به تله انفجاری میمانست که میتوانست انبوهی از چاشنیهای انفجاری را به ویژه علیه اسرائیل فعال کند. همچنین، هنوز زخمهای دو جنگ افغانستان و عراق بر پیکره امریکا مداوا نشده بود که آنها بخواهند تجربه پر ابهام مشابهی را در سوریه تکرار کنند. بنا بر این، قرار اصلی، راه اندازی انقلاب و بهار عربی در سوریه بود، اما، وقتی معلوم شد حکومت سوریه با همه ضعفهایش دارای اپوزیسیون منسجم و قدرتمندی نیست، به تدریج حلقه نظامی-تروریستی «ارتش آزاد سوریه» عرصه را بر گروه موازی موسوم به «شورای ملی» تنگ کرد. این اتفاق که امریکا مجبور شد به آن تن بدهد، سبب مسخ نقاب انقلاب و چهره شبه دموکراتیک آن شد.
▬ وقتی تروریست ها-ی عمدتاً وارداتی و وابسته به القاعده و گروههای سلفی- با پشتیبانی علنی دولتهایی نظیر عربستان و ترکیه وارد ماجرا شدند، معلوم شد که دیگر با هیچ چسبی نمیتوان نام این شعبده بازی تروریستی خارجی را انقلاب برای دموکراسی گذاشت. درست از همین نقطه بود که هر چند امریکا و متحدانش توانستند بر حسب ظاهر ضرباتی به حاکمیت سوریه بزنند و از جمله چند مقام ارشد دولتی را ترور کنند، اما، در واقع، رشته مدیریت پروژه نرم از دست آنها در رفت و پرده از ماهیت پروژه بر افتاد، معلوم شد جبهه غرب دنبال«ترورکراسی» و شبه میلیتاریسم در پوشش دموکراسی است. در مقابل، دست نظام سوریه برای تسویه حساب با جریان معارض و برانداز باز شد، شاید شبیه اتفاقی که سازمان منافقین از خرداد و تیرماه ۱۳۶۰ با ورود به فاز جدید آغاز کردند و گور خود را کندند. البته، تفاوتهایی نیز در این میان وجود دارد از جمله اینکه سازمان منافقین ایرانی بود، اما، حجم قابل توجهی از گروههای تروریستی در سوریه، اعضای غیر سوری القاعده هستند.
▬ شوک عملیات تروریستی-نظامی نتوانست سوریه را از پا درآورد همان گونه که اپوزیسیون مستظهر به امریکا و اتحادیه اروپا و کمکهای عربستان و قطر و ترکیه نتوانست در کنار بمباران تبلیغاتی، موجب ریزش در بدنه سیاسی یا نظامی حاکمیت سوریه شود. طبیعتاً وقتی حاکمیتی این چالش مهم را پشت سر گذاشت، قدرتمندتر از گذشته عمل میکند و همین هم شد. هلاکت دست کم دو هزار تروریست ظرف دو سه روز، ماجرایی شبیه عملیات مرصاد در مردادماه سال ۱۳۶۷ و علیه نیروی نظامی سرمست سازمان منافقین را تداعی میکند ضمن اینکه دولت بشار اسد پس از چند دهه زیست در آرامش و آسایش، تجربه یک جنگ محدود و در عین حال، سخت را به مثابه یک رزمایش جدی از سر گذرانده و اکنون، برای معارضه با رژیم صهیونیستی چند برابر آمادهتر از هفده ماه پیش خویش است.
▬ در ابعاد سیاسی و بینالمللی اتفاق مهمی افتاده است. مشاوران ارشد دولت اوباما در ارزیابی علت شکست بوش در خاورمیانه به این نتیجه رسیده بودند که غیر از موضوع بیداری اسلامی، اولاً میلیتاریسم عریان و ثانیاً تکروی باعث آن ناکامیها شد. بنا بر این، اوباما تلاش بسیاری کرد تا در کنار کاستن از نمایش خشونتهای نفرت انگیز و کور، اروپا و به ویژه روسیه و چین را بیشتر درگیر بحرانها کند و تصمیمات خود را از مجرای شورای امنیت بگذراند. آنها این روش را درباره ایران به کار بستند و تا حدودی هم موفقیتهایی کسب کردند، اگر چه در میانه راه با مشکلاتی مواجه شدند، اما، با مقاومت حاکمیت سوریه در چالش اخیر که از جمله نقش آفرینی جمهوری اسلامی در این مقاومت تعیینکننده بود، امریکا مجبور شد به همان خوی غیرعقلانی و خشن خود بازگردد و در واقع، وارد بازی بلوک مقاومت شود. تیم اوباما با همه زیرکیهایش، اینجا بازی خورد و مجدداً به تدبیر و استراتژی پشت پا زد. به این ترتیب، امریکا در شورای امنیت و نشستهایی نظیر پاریس و ژنو، تودهنیهای سختی از هیجان دوباره روش میلیتاریسم و ترورکراسی خورد و این بار قطببندیهای جهانی مقابل امریکا آشکارتر شد. نقشی که روسیه و چین در این ماجرا ایفا کردند، کم سابقه و غیرقابل مقایسه با گذشته رفتار آنها در همین چند سال اخیر است. امریکا میخواست در سوریه با پنبه سر ببرد، اما، روند حوادث اکنون، به جایی رسیده که همه بالاتفاق از جنگ نیابتی و جهانی در سوریه میان غرب و شرق سخن میگویند. کودتای مخملی چنین ظرفیتی در خود نداشت، اما، ترورکراسی این ظرفیت را به حرکت درآورد.
▬ امریکا و ترکیه و رژیم صهیونیستی ضررهای استراتژیک را در روند تحولات سوریه متوجه خود کردهاند که به مرور زمان خود را نشان خواهد داد. سوریه بشار اسد که تا پیش از این، بحران، روابط نسبتاً خوبی با امریکا داشت، به یک خودآگاهی تاریخی درباره ماهیت استکبار رسید. ورزیدگی سوریه در جنگ محدود اخیر هم، علامت هشدار بزرگی برای رژیم صهیونیستی خواهد بود، اما، دولت ترکیه در حالی که تا چند سال پیش به واسطه حمایت از مردم فلسطین اعتباری کسب کرده بود، اکنون، نقش خود را در حد مباشر سرویسهای جاسوسی امریکا و اسرائیل و عربستان فروکاسته است. این خبط راهبردی را دو دهه پیش، دولت وقت پاکستان مرتکب شد و اکنون، خود دست به گریبان دست اندازی و ماجراجویی القاعده و گروههای سلفی است. بعید نیست که دامنه این فرقهگرایی آمیخته به تروریسم چند صباحی بعد به داخل مرزهای ترکیه نیز کشیده شود، همان طور که خبرهایی از فعال شدن گروههایی نظیر پ ک ک منتشر میشود. همین دیروز خبرهایی از سوی منابع ترک منتشر شد حاکی از اینکه نیروهای وابسته به گروه «ارتش آزاد سوریه» در مرز باب الهوا ۳۰ کامیون و تریلر ترکیه را غارت کرده و ۹ کامیون را به آتش کشیدهاند. خبرگزاری فرانسه در گزارشی، رانندگان این کامیونها را به شدت خشمگین توصیف کرده و از قول آنها نوشته طی یک دهه گذشته اولین بار است که با چنین ناامنیهایی مواجه میشوند.
▬ در واقع، حکایت رفتار مثلث امریکا، اسرائیل و رژیم صهیونیستی حکایت کسی است که قمار میکند و میبازد و قرض میگیرد و نزول میکند تا بتواند به قمار با ریسک بالاتر ادامه دهد شاید که دفعه بعد برنده شود. ترورکراسی دیر یا زود گریبان امریکا را خواهد گرفت همچنان که همین حالا با ابعاد محدودتری در افغانستان گرفته است. ترورکراسی در عراق جز بر نفرت مردم این کشور از امریکا و عربستان نیفزود. و پرورش گروههای تروریستی در افغانستان، بلای جان نظامیان امریکایی شد. ششم دی ماه ۱۳۹۰ (۲۶دسامبر ۲۰۱۱) هیلاری کلینتون گزارشی به یکی از کمیتههای کنگره ارائه کرد که حاوی اعترافی تلخ بود. او گفت «ما گذشته مشترکی با القاعده داریم. کسانی را که امروز با آنها در افغانستان و پاکستان میجنگیم ۲۰ سال پیش خودمان به وجود آوردیم و در جنگ علیه شوروی استفاده کردیم. آن روز دولت ریگان این طرح را با همکاری دموکراتها پیش برد. ما با دستگاه اطلاعاتی پاکستان وارد عمل شدیم تا نیروهایی را از عربستان و سایر کشورها استخدام کنند. در همین موقعیت بود که وهابیت به نام اسلام وارد عرصه شد، اما، پس از عقب نشینی شوروی از افغانستان، ما میلیاردها دلار خسارت دیدیم و مهار القاعده را از دست دادیم». در واقع، غولی که به اراده امریکا و عربستان و پاکستان و انگلیس آزاد شده بود، دیگر به این سادگی به شیشه بازنمیگردد.
▬ شاید بیان صریحتر مربوط به مشاور ژنرال اودیرنو (فرمانده نیروهای اشغالگر در عراق از سال ۲۰۰۸) باشد که در گزارشی از سوی روزنامه گاردین منتشر شده است. «ا ما اسکای» مشاور انگلیسی اودیرنو بود که، حتی، به استخدام ارتش امریکا درآمد و مدتی فرماندار غیرنظامی کرکوک بود. او ۱۰ سال در بیتالمقدس فعالیت کرده و متخصص امور اعراب است. گاردین در گزارش خود مینویسد «خانم اسکای مشاور ژنرال اودیرنو که چند سال را در عراق سپری کرده با نگرانی میگوید غرب باید منتظر انتقام جنگ علیه تروریسم باشد. چرا هیچ کدام از مقامات دو سوی آتلانتیک (امریکا و انگلیس) قبل از حمله به عراق برنامه صحیحی نداشتند و به این خاطر بازخواست نشدند؟ من نگران تأثیراتی هستم که ماجرای عراق بر جهان عرب باقی گذاشته است. اشتباهاتی که در عراق انجام گرفت، در افغانستان نیز تکرار شد. سیاستمداران دو سوی آتلانتیک باید به دلیل تصمیم شروع جنگ بدون داشتن استراتژی و برنامه ریزی مناسب و عواقب ناشی از آن، بازخواست شوند. غرب از فهم اینکه چرا این میزان خشونت به بار آورده عاجز ماند. ما بعد از ۱۰ سال جنگ، دشمنان زیادتری را به وجود آوردیم. ممکن است از نظر سیاستمداران ما با بیرون کشیدن نیروها همه چیز پایان یافته باشد، اما، از نظر جهان اسلام، پایان نیافته است. صدها هزار مسلمان در افغانستان و عراق کشته شدند. باید از خود بپرسیم چرا چنین فجایعی پدید آمد؟ و چگونه آنها سالهای بعد انتقام خواهند گرفت؟ ما از محدودیت قدرتمان درس نمیگیریم. چه کسی پاسخگوی وضعیت عراق است؟»
▬ تروریستسالاری و ترورکراسی که امریکا و متحدانش در پیش گرفتند بسیار پرخطر است، درست مانند هم آغوشی با مارهای افعی. این رفتار پرخطر هر لحظه میتواند علیه امریکا یا عربستان و ترکیه بازتولید شود و برخلاف عمل کند. امریکا خطای محاسبه بزرگی را در سوریه مرتکب شد و با طناب عربستان و اسرائیل در چاه رفت. شاید هم رفتار این طیف، نوعی رفتار بیش فعالانه بود، مانند کسی که در متن باتلاق با سرعت دست و پا بزند. عربستان مرتجع هنوز ظرفیت بزرگی برای زدن ضربات مهم به امریکا دارد. عربستان ترورکرات، دمل بدترکیبی بر سیمای دموکرات امریکاست.
مأخذ: کیهان
هو العلیم