فیلوجامعه‌شناسی

آمارتیا سِن، توانمندسازی و آزمون ایده مردم‌سالاری شورایی

فرستادن به ایمیل چاپ


برداشت آزاد از دیوید آلن کراکر؛ فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


░▒▓ «کردار»/«بهزیستن»، آزادی/دستاورد
▬ آمارتیا سِن، «کردار» و «بهزیستن» را دو بعد قابل تمایز، اما، مرتبط حیات انسانی تلقی می‌کند که باید از هر یک از این دو مراقبت (اعم از پشتیبانی و حراست) شود.
▬ البته، هم «کردار»، و هم «بهزیستن»، دو بعد دارند که عبارتند از دستاوردهای واقعی در دنیا، و آزادی برای رسیدن به این دستاوردها.
▬ «عملکرد» و «توانمندی»، اصطلاحاتی هستند که سِن به وفور از آن‌ها استفاده می‌کند (خصوصاً در آثار فنی‌تر خود). این دو واژه، به ترتیب بر دستاورد «بهزیستن» و آزادی «بهزیستن» دلالت ضمنی دارند.
▬ هر چند که مفهوم توانمندی در اخلاق اجتماعی سِن مهم است، اما، متأسفانه، رویکرد او معمولاً، با عنوان «رویکرد توانمندی» نامیده می‌شود. از نظر سِن، عملکردها در برخی زمینه‌ها اهمیت بیشتری نسبت به توانمندی‌ها دارند. به علاوه، از آن‌جا که هم آزادی «بهزیستن»، و هم آزادی ادای «کردار» به لحاظ تجویزی حایز اهمیت هستند، سِن حق دارد که رویکرد خود را، رویکرد «معطوف به آزادی» بنامد. بالاخره، از آن‌جا که ادای «کردار» و آزادی ادای «کردار» نه تنها به لحاظ اخلاقی ضروری هستند، بل از آن رو که معمولاً، در اندیشه و عمل سیاسی مغفول واقع می‌شوند، دلایل خوبی برای این‌که دیدگاه او را «دیدگاه معطوف به کردار» بدانیم وجود خواهد داشت. بیایید هر یک از این چهار بعد را تفصیلی‌تر بررسی کنیم.
▬ انسان‌ها می‌توانند و باید، «کردار»گر باشند؛ به این معنا که آن‌ها می‌توانند تصمیم بگیرند و برای تحقق اهداف خود عمل کنند، و اغلب در دنیا تغییر پدید آورند. صرف‌نظر از این‌که اهداف شخص نوع‌دوستانه باشد یا خویش‌مدارانه، «دستاورد «کردار» به معنای تحقق اهداف و ارزش‌هایی است که فرد برای تعقیب آن‌ها دلایلی دارد». از نظر سِن،  وقتی کسی تحت تأثیر افراد یا دیگر نیروهای بیرونی قرار می‌گیرد، یا ناآگاهانه یا اضطراراً عملی را بدون هیچ دلیلی انجام می‌دهد، یک «کردار»گر (با مسؤولیت خودش) نیست، بلکه یک «ناتوان»، یا یک شیء منفعل است که نیروهای خارجی بدون آن که او بر آن‌ها کنترلی داشته باشد، بر وی مؤثر واقع می‌شوند. شخص به عنوان «کردار»گر، «کسی است که عمل می‌کند و باعث تغییر می‌شود، و دستاوردهای او می‌تواند بر حسب ارزش‌ها و اهدافش مورد ارزیابی قرار گیرد، صرف‌نظر از این‌که این ارزیابی بر اساس برخی معیارهای بیرونی صورت پذیرد یا نه».
▬ انسان‌ها نه تنها «کردار»گر بودن کم یا زیادی از خود بروز می‌دهند، بلکه اغلب امکان یا آزادی عمل به «کردار» را دارند. آزادی یک «کردار»گر به معنای «آزادی فرد برای تدارک دستاورد مربوط به ارزش‌های آن فرد یا آن چه فرد می‌کوشد به آن دست یابد» است. شاید من یک «کردار»گر باشم، اما، در اثر اجبار خارجی یا اضطرار درونی در شرایط فعلی، آزاد نباشم که به آن چه انتخاب کرده‌ام دست یابم، یا چیزی را برگزینم که واقعاً گزینه‌ی من است. از این گذشته، ممکن است شخصی به آن چه می‌خواهد دست یابد، اما، اگر «مجبور باشد که دقیقاً کار معینی را که برای دستیابی به گزینه‌ای که می‌خواست به هر ترتیبی به آن دست یابد انجام دهد»، آن‌گاه، فاقد آزادی «کردار»گر بودن است. سِن،  به نحو رو به تزایدی به جای اطلاق نام «بعد توانمندی آزادی» از عنوان «بعد فرآیندی آزادی» استفاده می‌کند. یک دلیل آن که توسعه (به مفهوم تغییر اجتماعی خوب) از نظر سِن، حایز اهمیت است این است که توسعه ترتیبات اجتماعی متنوعی را مهیا می‌کند تا انسان‌ها از طریق این ترتیبات «کردار»گر بودن یا آزادتر بودن خود را برای ادای «کردار»، به منصه‌ی ظهور رسانند. تحلیل‌گری که به مسائل اخلاقی اهمیت می‌دهد، سیاست‌ها و عملکردهای توسعه را بر حسب میزانی که این سیاست‌ها و عملکردها «کردار»گر بودن انسانی را تقویت، محافظت یا احیاء می‌کند می‌سنجد، نه صرفاً بر حسب چیزهای خوب و بدی که برای مردم به ارمغان می‌آورد:

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ترتیبات اجتماعی که شامل بسیاری از نهادها می‌شوند (دولت، بازار، نظام قضایی، احزاب سیاسی، رسانه‌ها، گروه‌های ذینفع جمعی، اماکن بحث و گفتگوی جمعی، و دیگر نهادها)، بر حسب نقشی که در تقویت و تضمین آزادی‌های اساسی افراد (به عنوان «کردار»گران فعال اِعمال تغییرات، نه دریافت‌کنندگان منفعل منافعی که توزیع می‌شوند) مورد بررسی قرار می‌گیرند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اگر تمایز قرون وسطایی میان «ناتوان» و «کردارگر» (‘the patient’/‘the agent’) را بپذیریم، آن‌گاه، این تلقی آزادی محور از علم اقتصاد و فرآیند توسعه، یک دیدگاه بسیار «معطوف به کردارگر» است. افراد با امکانات کافی اجتماعی می‌توانند تقدیر خویش را رقم زنند و به یکدیگر کمک کنند. آن‌ها نیازی ندارند تا ایشان را در درجه‌ی اول، دریافت‌کنندگان منفعل مواهب برنامه‌های هوشمندانه‌ی توسعه بدانند. پس، برهانی قوی وجود دارد که نقش مثبت آزادی و هم‌چنین، «کردار»گر بودن پایدار و همیشگی (حتی «کردار»گر بودن ناپایدار و سازنده) را بپذیریم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

▬ یکی از چالش‌های فراروی سِن و نظریه‌پردازان مردم‌سالاری مشورتی، این است که توضیح دهند چگونه مشورت جمعی امکان «کردار» جمعی را فراهم می‌آورد؟ چگونه فرآیندی رخ می‌دهد که تصمیم‌ها و آزادی‌های «کردار»ی تعداد بسیار «کردار»گران با هم جمع می‌شوند؟ از نظر سِن، گروه‌ها و هم‌چنین، شخصیت‌های منفرد باید نگارندگان صفحه‌ی زندگی خود باشند. در عین حال، نباید گمان کنیم که تأکید سِن بر «کردار» به این معناست که خود «کردار»گر باید مدام «اهرم‌های» تغییر را به کار برد و تحت کنترل داشته باشد. حتی، اگر رأی ندهم، تا هنگامی که از رأی دادن منع و محروم نشده‌ام، من آزادی ادای «کردار» رأی دادن را دارم. از نظر سِن، آزادی ادای «کردار» من وقتی تقویت می‌شود که برخی چیزها که من رخداد آن‌ها را ارزشمند می‌دانم اتفاق بیفتد (حتی هنگامی که نمی‌توانم برای تحقق آن‌ها کاری بکنم، اما، اگر شانس انتخاب داشتم، دوست داشتم که برای رخ دادن آن رخدادها کاری بکنم). اگر کس دیگری غیر از من قحطی و گرسنگی‌ای را که مرا فرا گرفته است چاره کند، نه تنها سطح «بهزیستن» من ترقی کرده، بلکه آزادی ادای «کردار» من نیز افزایش یافته است، چرا که، اگر می‌توانستم، پایان قحطی و گرسنگی را انتخاب می‌کردم و به این پایان‌بخشی کمک می‌کردم. مستبدان ستمگر، نه تنها با آگاهی خود از آزادی ادای «کردار» «سوژه»ی خود در انجام فعالانه (آنچه سِن به آن «کنترل» می‌گوید)، بلکه هم‌چنین، با علم به این‌که «سوژه»ی آن‌ها آزادی ادای «کردار» را دارد (گر چه آن‌ها نخواهند از این آزادی همین حالا استفاده کنند) محدود و مقید می‌شوند. گر چه نماینده‌ی من در مجلس (و نه خود من)، حق رأیی دارد تا فرد منسوب رئیس جمهور برای دادستانی کل را استیضاح کند، با این حال، و به رغم آن که خود من حق رأی ندارم تا به رغم یا در دفاع از انتصاب رئیس جمهور رأی دهم، اما، آزادی ادای «کردار» من افزایش یافته است. من به نماینده‌ی خود رأی داده‌ام، اما، این رأی خاص را [برای استیضاح انتصاب رئیس جمهور] نداده‌ام. با این حال، اگر امکانش را داشتم، من نیز به شیوه‌ای که نماینده‌ام رأی داد، رأی می‌دادم.
▬ پس، وقتی که فرد دیگری آن چه من ارزشمند می‌دانم را انجام می‌دهد و من هم می‌خواستم خودم آن را انجام دهم، آزادی عمل به «کردار» من تحقق می‌یابد. این قسم تحقق آزادی ادای «کردار» باید به روشنی از نقض آزادی ادای «کردار» (یا «بعد فرآیندی» آزادی) متمایز شود؛ نقض آزادی ادای «کردار» هنگامی رخ می‌دهد که یک مستبد مرا به آن چه خودم می‌خواهم انجام دهم، مجبور کند. «کردار» یا «بعد فرآیندی آزادی» باید با «مساوات یا انصاف در فرآیندهای دخیل، یا آزادی شهروندان در مطالبه و به کار بردن رویه‌های منصفانه» همراهی شود.
▬ سِن،  علاوه بر معیار «کردار» (هم دستاورد «کردار»، و هم آزادی ادای «کردار»)،  معیار «بهزیستن» انسانی را نیز مطرح می‌کند. گاه انسان‌ها به عنوان «کردار»گر اراده می‌کنند که به سود شخصی خود عمل کنند یا «مزیت شخصی» خود را به دست آورند، و گاه اهداف یا مقاصد اختیار شده‌ی آن‌ها به فراسوی خودشان راه می‌برد و، حتی، ایجاب می‌کند که خودشان را قربانی کنند. از نظر سِن، «دستاورد «بهزیستن» یک شخص را می‌توان ارزیابی‌ای از خوشبختی وضعیت وجودی شخص دانست (از جمله، خوب بودن مشارکتش در کشور، یا موفقیتش در اهداف کلان خودش)». البته، اگر تصمیم شخصی بر آن تعلق گیرد که رفاه یا پیشرفت شخصی خود را هدف اختصاصی زندگیش قرار دهد، آن‌گاه، او «کردار» خویش را انحصاراً به «بهزیستن» خویش تخصیص داده است. در عین حال، غالب افراد با دیگران همکاری می‌کنند و در اهدافی فراسوی «بهزیستن» خودشان شریکاند. اگر «کردار» من تنها مبنای خوشبختی و بدبختی زندگی من است، پس، خوشبختی و بدبختی من هیچ ربطی به علل بیرونی و اضطرارهای درونی ندارد.
▬ تلقی سِن از «بهزیستن» فقط سعادت یا ارضاء ترجیحات نیست (هر چند که «بهزیستن» نیز می‌تواند شامل این‌ها نیز باشد)، بلکه «بهزیستن» عبارت از مجموعه‌ای از وضعیت‌های ذهنی و عینی وجود و انواعی از اعمال (که او به آن‌ها «عملکرد» اطلاق می‌کند) است. اعمالی که افراد و گروه‌ها در آن‌ها دخیلاند، عملکردهایی هستند که این افراد و گروه‌ها، دلیلی برای ارزشمند شمردن آن‌ها دارند. به رغم فهرستی که نوسبام از چنین عملکردهایی ارائه می‌دهد و بر آن می‌شود که این عملکردها «کاملاً انسانی» یا رشددهنده هستند، سِن از ارائه‌ی چنین لیستی اکیداً پرهیز می‌کند. در عین حال، او برای تشریح نوعی از دستاورد «بهزیستن» یا عملکردهای «بهزیستن» که می‌توان ارزشمند شمرد، مثال‌هایی از عملکردهایی که افراد آن‌ها را ارزشمند می‌دانند مطرح می‌کند. از این گذشته، او در مقام روشن نمودن آن چه که ناظران امر، آن را سطح حداقل قابل قبول از عملکردهای بسیار ارزشمند یا پایه می‌دانند (و مآلاً فقر را محرومیت از این عملکردها قلمداد می‌کنند)، مکرراً این عملکردها را به عنوان نتیجه‌ی معمول ارزیابی ناظران مطرح می‌کند:

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
عملکرد مرتبط با این تحلیل [از فقر]،  با عملکرد مرتبط با مفهوم فیزیکی فقر متفاوت است. مفهوم فیزیکی فقر به تغذیه‌ی مناسب، پوشاک و مسکن مناسب، اجتناب از بیماری‌های قابل پیشگیری و غیره مربوط است. در مقابل، مفهوم فقر مرتبط با این تلقی از عملکرد، به دستاوردهای اجتماعی پیچیده‌تری مانند مشارکت در زندگی اجتماعی، امکان ظاهر شدن در انظار بدون شرمندگی، و از این قبیل منوط است. این‌ها غیر از عملکردهای «کلی» هستند، بلکه… عمکلردهایی هستند که بر اساس شکل رخ دادنشان از جامعه‌ای به جامعه‌ی دیگر صورت متفاوتی به خود می‌گیرند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

▬ «بهزیستن»،  مانند «کردار» دارای یک بعد آزادی و هم‌چنین، دارای یک بعد دستاورد است. زندگی من به خوشبختی می‌گذرد، نه فقط هنگامی که خوب غذا می‌خورم، بلکه هم‌چنین، وقتی که آزادم که این حال و روز را ادامه دهم و باز هم ادامه دهم. چون من در یک اعتصاب غذا در اعتراض به حمله‌ی نظامی هستم، شاید به لحاظ بسیاری از عملکردهایی که ارزشمند می‌دانم در مضیقه باشم، اما، (به رغم افراد گرسنه)، من این توانمندی (با فرض وجود درآمد و امکانات) یا آزادی را برای اجتناب از گرسنگی و محرومیت‌ها دارم. آزادی‌های ارزشمند، بخشی از دستاوردهای بالفعل «بهزیستن» من نیستند، بلکه شامل دستاوردهای بالقوه‌ی من هستند. قادر بودن یا داشتن آزادی مقابله با بیماری‌ها همآن قدر بخشی از «بهزیستن» من است که بهداشت هم‌اکنون، من نشان از «بهزیستن» من دارد. آزادی‌هایی که حیات انسانی را غنا می‌بخشند و هدف نخستین توسعه را تشکیل می‌دهند، تنها آزادی ادای «کردار» (که اخیراً توضیح دادم) نیست، بلکه هم‌چنین، شامل توانمندی‌های پایه یا آزادی‌های «بهزیستن» است:

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آزادی‌های اساسی شامل توانمندی‌های اولیه‌ای مانند قادر بودن به گریز از محرومیت‌هایی چون گرسنگی، سوء تغذیه، بیماری‌های واگیر قابل پیش‌گیری و مرگ زودرس، و هم‌چنین، شامل آزادی‌هایی است که به آموختن سواد خواندن و شمردن، بهره‌مندی از مشارکت سیاسی و گفتگوی بدون سانسور و قس علیهذا مربوط و منوط می‌شود. در این رویکرد تلفیقی، توسعه مستلزم گسترش این انواع و هم‌چنین، دیگر انواع آزادی است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

▬ گر چه گاهی سِن از این‌که اصطلاح «توانمندی» را مفهوم بنیانی فلسفه‌ی اخلاق توسعه‌ی خویش قرار داده است رویگردان می‌شود، اما، ما این مفهوم را بسیار و بسیار مفید یافتیم، چرا که، این مفهوم ملاحظات تجویزی دیگری را در بر می‌گیرد و «توانمندی» به امکانات یا عملکردهای بالقوه‌ای (که هم به شرایط توانایی خارجی مربوط می‌شود، و هم به توان درونی، یا به دیگر ویژگی‌های شخصی) اشعار دارد. شاید من توان جسمی و ذهنی رأی دادن را داشته باشم، اما، به آن دلیل که در یک دیکتاتوری سرکوبگر زندگی می‌کنم که هیچ انتخاباتی را برنمی‌تابد، نتوانم رأی دهم. شاید من در یک کشور با انتخابات برابر و آزاد زندگی کنم، اما، از آن رو که خردسالم یا دچار بیماری آلزایمر هستم، توان رأی دادن را نداشته باشم. برای آن که توانمندی (بالفعل و نه بالقوه) سلامت بودن را داشته باشم، هم باید به سیستم بهداشتی دسترسی داشته باشم، و هم باید از توان درونی برای استفاده از آن‌ها بهره‌مند باشم.
مردم‌سالاری چیست؟
▬ اگر فضای اخلاقیاتی «کردار» (هم آزادی، و هم دستاورد)،  و «بهزیستن» (هم توانمندی‌های عملکرد، و هم خود عملکردها) را بپذیریم، سِن چگونه از مردم‌سالاری دفاع خواهد کرد؟ در سطح حاکمیت ملت دولتی، سِن بر آن است که حاکمیت مردم‌سالار به دلایل ذاتی، ابزاری و هم‌چنین، آن چه او دلایل «سازه‌ای» می‌نامد حایز اهمیت است. بیایید هر یک از این قضاوت‌ها و مفاهیم اخلاقی کلیدی سِن را که با آن‌ها مرتبط است مورد تجزیه و تحلیل و ارزیابی قرار دهیم، اما، قبل از این کار، باید تعریف تجویزی سِن از مردم‌سالاری را خوب بفهمیم:

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مردم‌سالاری دقیقاً چیست؟ نباید مردم‌سالاری را مترادف حاکمیت اکثریت شمرد. مردم‌سالاری استلزامات پیچیده‌ای دارد، که قطعاً شامل رأی‌گیری و احترام به نتایج انتخابات هست، اما، علاوه بر آن، شامل حراست از آزادی‌ها و اختیارات، احترام به حقوق قانونی، و تضمین گفتگوی جمعی و توزیع بدون سانسور اخبار و نظرات بی‌طرفانه است. حتی، این امکان وجود دارد که اگر طرف‌های مختلف امکان اظهار مواضع نیابند، یا بدون آن که رأی دهندگان آزادی دستیابی به اخبار و امکان مطالعه‌ی مواضع چهره‌های مختلف را بیابند، انتخابات‌ها از ریشه عقیم شوند. مردم‌سالاری یک نظام دشوار و پر زحمت است، نه یک شرایط مکانیکی (هم‌چون حاکمیت اکثریت) که در انزوا صورت پذیرد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

▬ این تعریف به این معنا یک تعریف تجویزی (normative) است که طرح کننده‌ی چیزی است که سِن به آن «آرمان‌های» مردم‌سالاری (در مقابل، «نهادها» و «کاربست‌ها»ی مردم‌سالاری) اطلاق می‌کند؛ این تعریف تصویر یک «سیستم دشوار و پر زحمت» از مردم‌سالاری را ترسیم می‌کند. پر زحمت است، چون پهن‌پیکر است؛ زیرا، در مردم‌سالاری «مشارکت واقعی گسترده، از جمله مشارکت گسترده‌ی محروم‌ترین مردم»، و «توزیع منصفانه‌ی قدرت» وجود دارد. هم‌چنین، مردم‌سالاری [در نظر سِن] دشوار و پر زحمت، چون عمق‌پیکر است، زیرا، مستلزم شیوه‌های صحیح‌تری از مشارکت در قیاس با رأی دادن و حاکمیت اکثریت است؛ فی‌المثل، گفتگوهای آزاد و بده بستان استدلال‌های مخالف ضروری است. دست آخر، چنان‌چه در دفاع سِن از اهمیت سازه‌ای مردم‌سالاری خواهیم دید، مردم‌سالاری با عنایت به حیطه‌ی گسترده‌ی پرسش‌هایی که شهروندان باید به طور مردم‌سالارانه درباره‌ی آن‌ها گفتگو کنند و درباره‌ی آن‌ها تصمیم بگیرند نیز دشوار و پر زحمت است.
ارزش ذاتی مردم‌سالاری
▬ در درجه‌ی نخست، سِن بر آن است که مردم‌سالاری ذاتاً خوب است، چرا که، به شهروندان امکان مشارکت سیاسی را می‌دهد و این آزادی چیزی است که این برهان را به دست ما می‌دهد که مردم‌سالاری را به عنوان چیزی که ذاتاً ارزشمند است ارزیابی کنیم. سِن، می‌گوید که مردم‌سالاری و حقوق سیاسی و شهروندی، «در ربطی که با توانمندی‌های پایه‌ای (خصوصاً مشارکت سیاسی و اجتماعی) دارد، اهمیت مستقیمی در حیات انسانی بر عهده می‌گیرد»: «مشارکت سیاسی و اجتماعی برای حیات انسانی و «بهزیستن» ارزش ذاتی دارد». امکانات مشارکت سیاسی و هم‌چنین، مشارکت واقعی، کمک می‌کند تا زندگی ما رو به نیکبختی رود، و «ممانعت از مشارکت در حیات سیاسی اجتماع یک محرومیت اساسی محسوب می‌شود».
▬ شاید در این‌جا سِن را به این دلیل که برداشتی از زندگی خوب را به لیبرالیسم خود حقنه کرده و، حتی، مشارکت سیاسی را بهترین نوع زندگی برشمرده است، مورد نقادی قرار دهند، اما، این خرده گرفتن، باید فرض را بر آن بگذارد که سِن [درون مایه‌ی] «بهزیستن» و شکوفایی انسانی را مشخص و معین کرده باشد، حال آن که چنین نکرده است. تلقی سِن از «بهزیستن» به معنای پیشرفت فردی، حرکت زندگی در مسیرخوشبختی است، نه به معنای زندگی‌ای که «بالاترین» بالقوه‌های شخص را بالفعل می‌کند. شاید یک نقد دیگر بر او روا داشته شود و آن این‌که فعالیت سیاسی صرف‌نظر از نقشی که در پیشرفت شخصی دارد، برای بسیاری از افراد بی‌محتوا یا تلخ‌محتوا (یا هر دو) است، اما، نکته‌ی مورد اشاره‌ی سِن ناظر به آن است که لذت فعالیت سیاسی هم‌ارز زیان محرومیت از مشارکت است.
▬ بیایید بیشتر تأمل کنیم. یک دلیل آن که محرومیت از مداخله‌ی در سیاست بد است این‌که این محرومیت به معنای آن است که برخی برای ما تصمیم بگیرند، و دیگران زندگی ما را رقم بزنند، اما، جالب این‌که سِن نمی‌خواهد این خط استدلالی را پیگیری کند. او نمی‌گوید که مردم‌سالاری ذاتاً از آن رو مهم است که در مردم‌سالاری شهروندان «کردار» خود را ادا می‌کنند و هم‌چنین، آزادی این ادای «کردار» را دارند. من به عنوان یک «کردار»گر، تصمیم می‌گیرم و عمل می‌کنم، نه آن که پذیرنده‌ی منفعل تصمیم و عمل دیگران باشم. من معتقدم که سِن می‌تواند و باید بگوید که مردم‌سالاری از آن رو ذاتاً ارزشمند است، چون اولاً به هر شهروندی آزادی ادای «کردار» و اغلب دستاورد ادای «کردار» اعطا می‌کند، و ثانیاً این توانمندی را به هر شهروند می‌دهد که رهبران و سیاست‌های رهبران را تعیین نماید. توسعه خوب، ترتیبات اجتماعی (خصوصاً فرآیندهای مردم‌سالار) پدید می‌آورد که از خلال آن، انسان‌ها می‌توانند و آزادند که «کردار»گر بودن خود را به منصه‌ی ظهور برسانند، و «تقدیر خویش را رقم زنند»، و ««بهزیستن» خود را تأمین کنند»:

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ترتیبات اجتماعی، خصوصاً بسیاری از نهادها (دولت، بازار، سیستم قضایی، احزاب سیاسی، رسانه‌ها، گروه‌های منافع جمعی، و عرصه‌های گفتگوی جمعی)، بر حسب سهمی که در تقویت و تضمین آزادی‌های اساسی افراد (افرادی که «کردار»گران فعال تغییر هستند، نه پذیرندگان منفعل منافعی که میانشان توزیع می‌شود) دارند، مورد بررسی و توجه هستند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

▬ گر چه سِن آشکارا مردم‌سالاری را بر حسب «کردار» انسانی نمی‌سنجد، اما، مقدماتی را مطرح می‌کند که مآلاً برای سامان دادن چنین سنجش و استدلالی به کار می‌آید. از آن‌جا که «کردار»گر بودن یا استقلال انسانی یک پایه از شأن انسان بودن را تشکیل می‌دهد، ما مآلاً می‌توانیم بگوییم که در دیدگاه سِن آشکارا این دعوی هست که مردم‌سالاری به دلیل حفظ شأن انسان و حقوق و تعیین سرنوشت حایز اهمیت است.
▬ در خویش حکمرانی مردم‌سالار، هم آزادی «کردار»گر بودن، و هم دستاورد «کردار»گر بودن، هم برای جمع، و هم برای فرد مطرح است. هوارانی قبیله‌ی کوچک هندی است که در آمازون (در اکوادور) زندگی می‌کنند. این منطقه‌ی بکر و دورافتاده، منطقه‌ای است که به سرعت در اثر اکتشاف و استخراج نفت، نابودی محیط زیست و ساکنان جدید جویای زمین و کار دستخوش تغییر است. هم‌چنین، برخی نواحی این منطقه اخیراً به عنوان مناطق حفاظت شده اعلام شده‌اند. از این گذشته، در این مناطق اتحادهای مهمی به لحاظ سیاسی بین قبایل هندی پدید آمده است، میان دولت و شرکت‌های نفتی همکاری‌هایی پدید آمده، و امکانات تازه‌ای مانند اکوتوریسم فراهم آمده است. ساکنان دیرپای منطقه حق هوارانی‌ها را بر این‌که «کردار»گران این تغییرات باشند مورد تأکید قرار می‌دهند:

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تغییر گریزناپذیر است. هوارانی‌ها نمی‌توانند از تغییر بگریزند. پرسش واقعی این است که این تغییرات بر اساس چه معیارهایی رخ می‌دهند؟ حقی که هوارانی‌ها دارند (حق اخلاقی اساسی که همه‌ی مردم دارند) این است که ابزارهای فرهنگی خود را برای اعمال این تغییرات به کار اندازند، نه آن که تغییرات بر آن‌ها تحمیل شود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

▬ ناظر دیگر مسائل هوارانی‌ها به این نکته اشاره کرده است که هوارانی‌ها در یکی از روستاهای خود (کوهویری اونو) تصمیم گرفته‌اند تا قدیم و جدید را با هم تلفیق کنند:

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 [مجموعه‌ی اسناد مکتوبی که یک انجمن هوارانی‌ها در دو سال نخست فعالیتش گرد آورده است] نشان می‌دهد که گر چه تصور این‌که کوهویری اونو به سنتی نامتناسب رجعت می‌کند نزدیک به ذهن و اغواکننده به نظر می‌رسد، اما، به هر حال، کوهویری اونو یک تلفیق هوارانی را به نمایش گذارده است: یک شیوه‌ی قدیمی زندگی با ابزارهای معینی از زندگی مدرن تقویت شده است. این ابزارها دسترسی به «وفور نعمت»ی را فراهم آورده است که در جنگل یافت نمی‌شود، و آن‌ها بیش از پیش به چنین وفور نعمتی وابسته می‌شوند. این یعنی، وفور غیرهوارانی (cowode). و آن چه بسیار متناقض و خنده‌دار است این‌که ارزشمندترین این ابزارهای جدید، سواد بود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

▬ من گمان می‌کنم که سِن «تلفیق هوارانی» را کمتر متناقض، و بیشتر محصول خلاقانه‌ی ادای «کردار» جمعی مردم (حقوق انسانی آن‌ها در این که با هم تصمیم بگیرند که چه بخش‌هایی از زندگی سنتی‌شان را رها کنند و چه بخش‌هایی را حفظ کنند، و چگونه زندگی سنتی خود را با ایده‌های جدید تکمیل و اصلاح کنند). گر چه او زبان توانمندی‌گرایانه را در آغاز متن به کار می‌گیرد، اما، دست آخر، تعریضات تجویزی خود را به زبان کنش و «کردار» می‌گرداند:

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ما دیگر بار به رویکرد توانمندی‌گرا باز می‌گردیم: این‌که بخش‌های مختلف جامعه (نه فقط بخش‌های ممتاز جامعه) باید بتوانند تصمیم بگیرند که چه چیزی بماند و چه چیزی برود. هیچ اجباری برای حفظ هر سبک زندگی در حال زوالی وجود ندارد، حتی، اگر تغییر این سبک به قیمت هنگفتی تمام شود؛ اما، یک نیاز واقعی برای عدالت اجتماعی وجود دارد (برای مردم تا بتوانند اگر خواستند در این تصمیم‌گیری اجتماعی شرکت کنند).
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

▬ در نتیجه، ما مقدماتی را مشاهده می‌کنیم که سِن می‌تواند و باید برهانی (بر مبنای ارزش یا شأن «کردار»گر بودن) را در دفاع از ارزش ذاتی فرآیندهای مردم‌سالار اقامه کند: مردم‌سالاری متضمن یا جلوه‌گاه «کردار»گر بودن فردی و جمعی است؛ «کردار»گر بودن ذاتاً ارزشمند است (چرا که یک پایه‌ی شأن انسانی است)؛ پس، مردم‌سالاری ذاتاً ارزشمند است.
▬ همچنین، مورد هوارانی‌ها ما را متقاعد می‌کند که سِن باید بعد سومی را در دفاع از ارزش ذاتی مردم‌سالاری بیفزاید و به آن تصریح کند. این بعد، برابری است. ما برای آن که مردم‌سالاری را ذاتاً خوب بدانیم دلیل داریم، چرا که، مردم‌سالاری می‌پذیرد که همه‌ی اعضای جوان گروه به ملاحظه‌ی ارزش یا شأن «کردار»گر بودن خود، با یکدیگر برابرند. مردم‌سالاری صرف‌نظر از نتایج خوبی که می‌تواند به بار آورد، ذاتاً حایز اهمیت است، زیرا، که مردم‌سالاری به اعضای گروه به عنوان کسانی که موقعیت برابر، آزادی و «کردار» دارند می‌نگرد. گر چه سِن به صراحت این استدلال مساوات‌طلبانه را در دفاع از ارزش ذاتی مردم‌سالاری اقامه نمی‌کند، اما، به وضوح معتقد است که «توزیع برابر قدرت» از جمله‌ی آرمان‌های مردم‌سالاری است. او هم‌چنین، می‌تواند میان «کردار»گر بودن و بعد فرآیندی آزادی که در بالا توضیح داده شد هم رابطه برقرار کند: مردم‌سالاری صحیح است، زیرا، رویه‌ای مساوی و برابر برای انتخاب اجتماعی ارائه می‌دهد. در یک مردم‌سالاری شهروندان دارای «کردار» یا فرآیند آزادی هستند: آن‌ها «آزادند تا رویه‌هایی را که برابر هستند مطالبه و از آن‌ها استفاده کنند».
▬ مخلص کلام، آن چه در کار سِن آشکار است، یک استدلال پیچیده (با ملاحظه‌ی «بهزیستن» انسانی، «کردار»گر بودن شأن ، بعد فرآیندی آزادی، و برابری) در دفاع از ارزش ذاتی مردم‌سالاری و مردم‌سالارسازی را بخشی از توسعه دانستن است. دانیل لیتل در کتابی که بسیار مرهون سِن و نوسباوم است، تلفیق بجایی میان سه عنصر پدید می‌آورد تا از ارزش ذاتی مردم‌سالاری برای توسعه دفاع کند:

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آیا مردم‌سالاری اخلاقاً نهاد مهمی است؟ آیا ما می‌توانیم مردم‌سالاری را در عداد ارزش‌ها و اهداف بنیادین توسعه قرار دهیم؟ مردم‌سالاری بعد ضروری آزادی انسانی است. اصولاً مردم‌سالاری چیز خوبی است، چرا که، گزینش آزادی انسانی را مقدور می‌کند و امر خیر مشارکت سیاسی را محقق می‌سازد. مردم‌سالاری بعد ضروری توان فردی در زندگی آزاد و مستقل است. و مردم‌سالاری یک شکل‌بندی سیاسی است که دقت قابلی به ارزش ذاتی و شأن شخص مبذول می‌دارد. پس، مردم‌سالاری یک «کردار»محوری در توانایی فرد برای زندگی آزاد و مستقل به عنوان بشر دارد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

░▒▓ ارزش ابزاری مردم‌سالاری
▬ سِن بر آن است که مردم‌سالاری به لحاظ ابزاری نیز خوب است. مردم‌سالاری‌ها نتیجه‌ی خیر نجنگیدن علیه یکدیگر هستند، و مردم‌سالاری‌ها در روزگارهای سخت، نسبت به غیرمردم‌سالاری‌ها در اهتمام به حفظ «کردار»گر بودن (صدای مردم) و «بهزیستن» انسانی مسؤل‌تر هستند: «مردم‌سالاری در افزایش شنیدن آن چه مردم در باب ملاحظات سیاسی (از جمله نیازهای اقتصادی خود) می‌گویند، یک نقش ابزاری دارد». گر چه ممکن است که یک مستبد خیرخواه به سخن مردم «خودش» گوش کند و مهربانانه به نیازهایشان پاسخ گوید، اما، این امکان وجود دارد که خود را از مطالبات محبوب مردم جدا کند. گر چه ممکن است مردم‌سالاری‌های نحیف صدای فقیران را خاموش کنند و یحتمل مردم‌سالاری‌های حقیر حق رأی اندکی برای فقرا قایل شوند، اما، عدالت توزیعی، حتی، در یک مردم‌سالاری صوری و حداقلی احتمال وقوع بیشتری نسبت به یک حکومت غیرمردم‌سالار دارد.
▬ آزادی شهروند غیرگرسنه، همواره از «قدرت حفاظتی مردم‌سالاری» بهره می‌برد. مردم‌سالاری خصوصاً در دوره‌های بحرانی ارزشمند است. مثلاً، یک مطبوعه‌ی آزاد، می‌تواند یک مسأله‌ی بحرانی انسانی مانند علائم اولیه‌ی قحطی و گرسنگی را شناسایی کند و قبل از آن که بروز یابد، «اقدام جمعی مناسب را برانگیزد». یا در فاجعه‌ای مشابه سونامی ۲۶ دسامبر سال ۲۰۰۴، که در آینده رخ می‌دهد، مناطقی می‌توانند مانع از تکرار فاجعه شوند که شهروندان آزادی بیان مطالبات خود را در جبران مسائل و امنیت آینده داشته باشند. در یک کشور مردم‌سالار، مقامات رسمی دولتی برای آن که به خواسته‌ها و مطالبات مردم اعتنا کنند انگیزه‌هایی دارند (اگر بخواهند باز هم انتخاب شوند).

░▒▓ ارزش سازه‌ای مردم‌سالاری
▬ دست آخر، سِن بر آن است که حاکمیت مردم‌سالار به لحاظ «سازه‌ای» خوب است، چرا که، نهادها و فرآیندهایی را پدید می‌آورد که در آن‌ها مردم می‌توانند از یکدیگر آموزش ببینند و «یا بر مبنای ارزش‌ها و اولویت‌های جامعه تصمیم بگیرند»: «شکل‌گیری ارزش‌ها به همان میزانی که فعالیتی مردم‌سالار باشد، به همان میزان نیز عبارت از استفاده از ارزش‌های اجتماعی در تعیین سیاست‌های جمعی و پاسخ‌های اجتماعی است». سِن، در سومین و اصلی‌ترین دفاع خود از مردم‌سالاری، بعدی از رویکرد توانمندی‌گرا را شناسایی می‌کند، که نظریه‌ی مردم‌سالاری مشورتی می‌تواند به آن کمک کند. نظریه‌ی مردم‌سالاری مشورتی می‌تواند یک تلقی مبنایی درباره‌ی فرآیندهایی که گروه‌ها برای تصمیم‌گیری و شکل دادن ارزش‌هایشان اتخاذ می‌کنند، به دست دهد. دقیق‌تر اینکه، نظریه‌ی مردم‌سالاری مشارکتی مشخص می‌کند که چه انواعی از انتخاب اجتماعی روی می‌دهند؟ گر چه سِن هرگز این انتخاب‌ها را در یک جا فهرست نکرده است، اما، مروری بر آثارش حداقل این انواع را بر ما آشکار می‌کند:

▬ انتخاب «کردار»گرها و مشارکت‌کنندگان: چه کسی می‌تواند عضوی از گروه باشد و چه کسی یا چه چیزی این انتخاب را صورت می‌دهد؟ آیا گروه باید خودش انتخاب‌هایش را سامان دهد و این انتخاب‌ها را به صورت مشورتی اتخاذ کند، یا باید برخی «کردار»گران یا مراجع دیگر را مأمور گرفتن این تصمیمات نماید؟ سِن مانند غالب نظریه‌پردازان [مردم‌سالاری] مشارکتی و مشورتی، می‌پذیرد که افرادی که بیشترین تأثیر را از یک تصمیم متحمل می‌شوند باید راجع به آن تصمیم بگیرند.

▬ انتخاب فرآیند تصمیم‌گیری: درست همان‌طوری که افراد می‌توانند تصمیمات خود را به شیوه‌های گوناگونی اتخاذ کنند، به همان ترتیب هم گروه‌ها میان رویه‌های تصمیم‌گیری جمعی مختلف (از جمله برخی اشکال تصمیم‌گیری مردم‌سالار) دست به انتخاب می‌زنند. سِن بخش عمده‌ای از کار خود را در طول دوران شغلی‌اش، مصروف موشکافی عقلی فرآیندهای انتخاب اجتماعی مختلف نموده است.

▬ انتخاب «کردار»گر بودن در مقابل، «بهزیستن»:  وقتی یک اجتماع این راه را برمی‌گزیند که خود تصمیمات خویش را اتخاذ کند (نه دیگران)، این احتمال وجود دارد که این تصمیم «بهزیستن» اعضا را بکاهد یا بر عکس ممکن است «بهزیستن» اعضا را ارتقاء دهد؛ در این هنگام، گروه با یک سؤال اساسی نه فقط در مورد «کردار»،  ، بلکه هم‌چنین، درباره‌ی «کردار» در مقابل، «بهزیستن» مواجه می‌شود. این انتخاب، نسخه‌ی اجتماعی انتخاب فردی بین آن چیزی است که سِن به آن بُعد فرصتی آزادی (که به توانمندی برای عملکرد مربوط می‌شود) و بعد فرآیندی آزادی (که به موضوع «کردار» و آزادی مربوط می‌شود) اطلاق می‌کند:

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شاید یک فرد در یک مورد خاص کنترل مستقیم‌تری بر اهرم‌های عمل، و در عین حال، توان کمتری در تحقق ارزش‌هایش داشته باشد. وقتی چنین تنافری رخ می‌دهد، ما تا حدودی به جهات متفاوتی می‌رویم. در بسیاری از موارد ما می‌توانیم فرصت‌های واقعی را برای دستیابی به چیزهای معین (صرف‌نظر از این‌که این کار به چه چیزی منجر می‌شود) ارزش‌یابی کنیم («انتخاب رو به من واگذار نکن؛ تو این رستوران رو می‌شناسی و ذائقه‌ی من رو می‌دونی؛ تو اون چیزی رو که من دوست دارم انتخاب کن»)، اما، هم‌چنین، در بسیاری از موارد می‌توانیم فرآیند انتخاب را نیز ارزیابی کنیم («من می‌دونم که تو می‌تونی نظرات من رو بهتر از خودم بیان کنی، اما، به من اجازه بده تا خودم برای خودم حرف بزنم»).
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

▬ توانمندی‌ها: هم‌چنین، یک جامعه می‌تواند بین کمک به اعضایش برای دستیابی به اهداف «کردار»یشان (مانند ساختن تندیس قهرمانان) یا در مقابل، «اطمینان از این‌که هیچ‌کس جبراً به گرسنگی نیفتاده، یا این که گر چه در حصول مراقبت‌های بهداشتی برای تعداد زیادی ناتوان بوده‌ایم، با این حال، بیماری علاج‌ناپذیر آن چنانی هم در کار نیست» یکی را انتخاب کند. اگر تنها دو انتخاب در میان باشد (و سِن این دوانگاری را مردود می‌داند)، آیا بهتر است که یک «دولت پرستار» داشته باشیم (که در آن دولت و نخب‌گانش، هر دو در پی ارضاء نیازهای پایه‌ای شهروندان منفعل خود می‌گردند و پیدا می‌کنند و علاج می‌کنند) یا حکومتی که در آن شهروندان «کردار» سیاسی خود را اعمال می‌کنند، اما، به سطح دانی‌تری از «بهزیستن» تنزل می‌یابند؟ قضاوت خود سِن روشن است، اما، تصمیم‌گیری در مورد وزن نسبی «کردار»گر بودن در مقابل، «بهزیستن» کاری است که گروه‌ها لاجرم باید انجام دهند:

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
جایگزین اتکای انحصاری بر مسؤولیت فردی، به رغم آن چه گاه تصور می‌شود «دولت پرستار» نیست. تفاوت هست میان «پرستاری»، و انتخاب فردی و ایجاد امکانات بیشتر برای انتخاب و برای اتخاذ تصمیمات اساسی برای افرادی که می‌توانند مسؤولانه بر اساس آن مبناها عمل کنند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

▬ انتخاب بین عملکرد و توانمندی:  گاه یک اجتماع در درون «فضای» «بهزیستن» باید میان یک عملکرد (مانند مداوای کوتاه مدت و هم‌اکنون، برخی از اعضای اجتماع) و رها شدن [بلند مدت] از بیماری (از طریق پزشکی پیشگیرانه) انتخاب کند. تصمیم‌های مربوط به کمک‌رسانی فوری، در مقابل، تصمیم‌گیری‌های مربوط به قربانیان آینده‌ی فجایع بزرگی چون سونامی ۲۶ دسامبر ۲۰۰۴، اغلب خصلت چنین انتخابی را دارند؛

▬ انتخاب میان عملکردهای (یا توانمندی‌های) حال و عملکردهای (یا توانمندی‌های) آینده: ممکن است که یک جامعه که دارای کمبود غذاست، مجبور باشد که میان سوء عملکرد فعلی یا آینده تصمیم بگیرد؛ به این معنا که تصمیم بگیرد که سوء تغذیه‌ی حالا را انتخاب کند، یا آینده را. ممکن است یک گروه [تصمیم‌گیر] نظامی در یک جامعه‌ی سرکوب‌گر از اعتراضات جمعی هم‌اکنون، عزل نظر کند، تا دستش برای مواجهه با مسائل آینده باز باشد.

▬ انتخاب و ارزش‌گذاری بین توانمندی‌های «ارزشمند» و عملکردها: همان طور که در جای دیگری استدلال کرده‌ام، افراد و اجتماعات در «فضای» توانمندی‌ها و عملکردها اغلب باید میان توانمندی‌ها و عملکردهای ارزشمندتر و کم‌ارزش‌تر، و هم‌چنین، بین توانمندی‌ها و عملکردهای مباح و مباح‌تر، و هم‌چنین، بین آن‌ها که گناه یا گناه‌تر هستند انتخاب کنند. تلقی نوسبام از رسالت فیلسوف آن است که بر مبنای شهودهایش و گفتگوی انتقادی با دیگران، یک فهرست [اولویت‌بندی] عینی (و در عین حال، ناتمام و قابل تجدید نظر) از توانمندی‌های ارزشمندی که در قانون اساسی ملت گنجانده شده است را تهیه کند. نقشی که نوسباوم به فلاسفه و قانون اساسی اعطا می‌کند، سِن به خود جامعه و گروه تفویض می‌نماید. از نظر سِن، یک جامعه آزادی و مسؤولیت دارد تا انتخاب کند که کدام توانمندی‌ها و عملکردها ارزشمندتر هستند و آن‌ها را بر حسب اهداف مختلف در زمینه‌های گوناگون وزن‌دهی و اولویت‌بندی نماید. طرح این موضوع جدید برای انتخاب جمعی درست و صحیح است، چرا که، از نظر سِن، ما عقلاً می‌توانیم از قواعد از پیش موجود، فرمول الگوریتمی عقلانیت، یا، حتی، یک «نقشه منحصر به فرد برای ”هم‌اکنون، جامعه“» رها باشیم. چنین ارزیابی‌هایی «گروه را پیش از زمان لازم در سیستمی حبس خواهد کرد که برای سنجش برخی از موضوعات رقیب درست شده‌اند و در نتیجه، فضای تصمیم‌گیری مردم‌سالار را درباره‌ی این موضوعات حیاتی (و به طور کلی، «گزینه‌های اجتماعی»، خصوصاً فرآیندهای مختلفی که به مشارکت مربوط می‌شود) شدیداً تنگ و محدود می‌کند».

▬ انتخاب میان توانمندی‌های «پایه» یا شاخ و برگ‌ها: نه تنها یک جامعه (مانند شخصی که در کل، دلایل بیشتری بر ارزشمندی چیزی در مقایسه با چیزهای دیگر دارد) می‌تواند توانمندی‌های خاصی را برگزیند، هم‌چنین، جامعه می‌تواند (بنا به مقاصد خاصی) برخی توانمندی‌ها را به عنوان توانمندی‌های «پایه» معین کند. از نظر سِن «توانمندی پایه» یعنی، «توان اجرای عملکردهایی که به میزان معینی اساسی و مهم هستند، تا یک آستانه‌ی مشخص». البته، این اقدام مستلزم آن است که اجتماع با ملاحظه‌ی دارایی‌ها و کمک‌های خارجی مورد انتظار، در مورد یک آستانه یا سطح تصمیم بگیرد. در این پیش‌زمینه است که سِن استدلال می‌کند که یک اجتماع می‌تواند آن چه را که نیازهای (پایه) می‌داند را تعریف کند و ترتیبات اجتماعی که باید این نیازها را پاسخ گوید را معین سازد:

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حتی انگاره‌ی «نیازها» (خصوصاً برداشتی که از «نیازهای اقتصادی» وجود دارد) که اغلب معین و تعریف‌شده به نظر می‌رسد را می‌توان به معرض گفتگوی جمعی و تبادل اطلاعات، دیدگاه‌ها و تحلیل‌ها گذاشت.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

▬ انتخاب بین توانمندی‌های «پایه» و انبساط «تمام» توانمندی‌های ارزشمند: الکایر به درستی یک نوع انتخاب اضافی را که فقط در آثار سِن مشهود است را تشخیص می‌دهد و آن این تمایز است که گاه اجتماعات با این انتخاب روبرو می‌شوند که فی‌المثل بین ترویج توانمندی‌های پایه و انبساط تمام توانمندی‌ها یا آزادی‌های ارزشمند گزینشی صورت دهند. الکایر یادآور می‌شود:

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 [این انتخاب] «تقویت فعالیت‌هایی که پاسخ به نیازهای پایه‌ای را به دنبال دارد را موجب می‌شود. در عین حال، این امکان نیز برای یک اجتماع وجود دارد که برخی نیازهای پایه را بی‌پاسخ بگذارد».
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


▬ انتخاب برای تعیین توانمندی‌های کلی و کارکردها: فرض کنیم که یک گروه توانمندی‌ها و کارکردهای معینی را به عنوان توانمندی‌ها و کارکردهای ارزشمند و، حتی، پایه انتخاب می‌کند، با این حال، هم‌چنان می‌تواند شیوه‌ی مشخص انتخاب خود را تعیین کند. همان طور که هم نوسباوم، و هم هنری ریچاردسن استدلال کرده‌اند، بحث و گفتگوی جمعی درباره‌ی اهداف، از طریق تعیین این توانمندی‌ها و کارکردها، اهداف را دقیق‌تر می‌کند. توانمندی حضور بدون شرمندگی در ملأ عام، در جنگل‌های بارانی کاستاریکا شکل معین و عینی متفاوتی از توندراهای نروژی پیدا می‌کند.

▬ انتخاب میان ارزش‌های توزیعی و دیگر ارزش‌ها: اجتماعات هم می‌توانند، و هم باید میان ارزش‌های توزیعی و ارزش‌های دیگر انتخاب کنند. آن‌ها باید تصمیم بگیرند که چگونه این ارزش‌ها را تفسیر نمایند، و چگونه آن‌ها را اولویت‌بندی کنند. از جمله‌ی ارزش‌هایی که اجتماعات می‌توانند در مورد آن‌ها تصمیم بگیرند، تصمیم راجع به توزیع عادلانه و برابر (برابری کامل، کسر متناسب ذخایر مالی افراد، ارتقاء توانمندی به بالاتر از یک حد و اندازه، عدم سلطه) است، اما، گر چه عدالت بنا به تأکید سِن اهمیت طراز اول دارد، اما، عدالت همه چیز نیست، و یک اجتماع آزاد است تا ارزش‌های دیگری چون کارآمدی (حداکثرسازی مجموع پیشرفت‌های فردی صرف‌نظر از چگونگی توزیع آن)، انسجام اجتماعی، ثبات اجتماعی، آرامش اجتماعی (رهایی از اضطراب انتخاب کردن)، و جبران نگون‌بختی‌ها را ارزشمند بداند و گاه اولویت ببخشند.

▬ سِن نکات مشابهی را برای هر یک از این یازده نوع انتخاب متعرض می‌شود. هر یک از این انواع انتخاب (خصوصاً این انتخاب که چه کسی باید این انتخاب را صورت دهد و چگونه) گروه‌هایی را از سطوح منطقه‌ای گرفته تا سطوح جهانی رویاروی هم قرار می‌دهد. آن‌چنان که ما دریافتیم، واضح است که از نظر سِن، «نقد و بررسی جمعی» در این گفتگوی ارزیابانه نقشی بر عهده دارد و چنین گفتگویی «بخش مهمی از پراتیک مردم‌سالاری و انتخاب اجتماعی مسؤولانه است». سِن، به جای تأیید حاکمیت فلاسفه، دیگر متخصصان، یا تجمیع صرف ترجیحات شهروندان، گفتگوی جمعی و مردم‌سالاری را مورد تأکید قرار می‌دهد.
▬ سِن تأکید دارد که «تلاش برای مردم‌سالاری در سراسر دنیا… بنیادی‌ترین چالش زمانه‌ی ماست»، اما، در عین حال، ابرام می‌ورزد که غالباً تلقی از مردم‌سالاری بسیار حداقلی و نحیف است. سِن، به پیروی از جان رالز،  بر آن است که مردم‌سالاری را باید علاوه بر رأی‌گیری (که می‌تواند پیشرفت مهمی محسوب شود)، «اعمال خرد جمعی» شمرد. سِن، اینطور ادامه می‌دهد: «این تلقی پرمحتواتر [از مردم‌سالاری] فرصت مشارکت در گفتگوهای سیاسی را برای شهروندان تأمین می‌کند و به این ترتیب، آن‌ها را در یک موضع انتخاب جمعی تأثیرگذار قرار می‌دهد».
▬ اما منظور سِن از بررسی جمعی و خرد جمعی چیست؟ تصور او از فرآیند ارزشگذاری جمعی و گفتگو راجع به خط‌مشی‌ها چیست؟ دقیق‌تر، آیا دیدگاه او درباره‌ی تصمیم‌سازی مردم‌سالار مشعر به نوعی «انتخاب اجتماعی مسؤولانه» است؟ چه کسانی باید در این فرآیند دخالت کنند، در چه فضاهایی، و چگونه (به شیوه‌هایی که با تعهدات ارزشی اصولی سِن سازگار باشد)؟
▬ گر چه سِن در این سؤالات اشاراتی را مطرح ساخته است، اما، در این موضوعات است که پرداخت بیشتری لازم دارد. آلکایر به درستی آن چه در کار سِن نیست را تشخیص داده است:

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مشکل این است که سِن مرتباً نیاز نقد و بررسی بی‌پرده درباره‌ی اهداف فردی و جمعی، نیاز به تأمل و تفکر، قضاوت ارزشی، خرد عملی و انتخاب اجتماعی مردم‌سالار را گوشزد می‌کند، اما، در عین حال، حد و حدود امکان‌پذیر [کش پیدا کردن] رویه‌های تعیین ارزش یا رویه‌های کسب اطلاعات و ارزش‌گذاری‌ها را تعیین نکرده است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

▬ سِن خودش می‌پذیرد که ادبیات مربوط به مردم‌سالاری مشورتی مبنایی را برای پاسخ به این پرسش‌ها درباره‌ی رویه‌ها و اصول مردم‌سالار فراهم می‌آورد. سِن، وقتی «پراتیک مردم‌سالاری» را هم در رژیم‌های مردم‌سالار، و هم در رژیم‌های غیرمردم‌سالار شرح می‌دهد، بر آن می‌شود که مردم باید فرصت‌های موجود مشارکت را به دست گیرند. سپس، اضافه می‌کند، این‌که مردم در دستیابی به این فرصت‌ها پیشرفتی پیدا کنند یا نه، «بستگی به عوامل متعددی دارد». در یک مردم‌سالاری صوری،  این عوامل از جمله شامل «سیاست چندحزبی نیرومند» می‌شود، هر چند که در یک جامعه‌ی غیر مردم‌سالار یا پیشا مردم‌سالار نقش احزاب مخالف می‌تواند مهم باشد. عامل دیگر که با عامل قبلی در ارتباط است، این‌که یحتمل در تمام جوامع باید «دینامیسم استدلالات اخلاقی و فورماسیون ارزشی» وجود داشته باشد. سپس، سِن در یک پی‌نوشت جالب اینطور ادامه می‌دهد: «یک عامل مهم [در این‌که مردم فرصت‌های مردم‌سالارانه به دست آورند] دستیابی به سیاست مشورتی و عملی ساختن استدلالات اخلاقی در گفتگوهای جمعی است». سپس، سِن با ارجاعاتی به نمونه‌های برجسته‌ی آثار جاری (۱۹۹۹) درباره‌ی مردم‌سالاری مشورتی کار خود را ادامه می‌دهد. در عین حال، گر چه سِن راه را برای همکاری آشکار میان رویکرد توانمندی‌گرا و مردم‌سالاری مشورتی می‌گشاید، اما، او فقط جسارت پرداختن به این همکاری را آغاز کرده است.
▬ تأیید محکم سِن بر «پراتیک» مردم‌سالار، و متمایز ساختن آن از آرمان‌ها و نهادهای مردم‌سالار، بخشی از ادعای بعدی اوست که می‌گوید: «مردم‌سالاری مانند گنه گنه که مالاریا را درمان می‌کند، چاره‌ی اتوماتیک مسائل نیست». علاوه بر نقش مهم ارزش‌ها و نهادهای مردم‌سالار، شهروندان باید «برای مردم‌سالاری کار کنند». آن‌ها باید خود را در مردم‌سالاری مشارکت دهند و در «پراتیک» مردم‌سالاری شریک شوند، اما، باید اضافه کنیم که گر چه صحیح است که سیاست مشورتی نقش مهمی در «پراتیک» مردم‌سالاری دارد، اما، «نظریه‌ی» مردم‌سالاری مشورتی می‌تواند آرمان‌های مردم‌سالاری را تقویت کند، ابزارهای نهادی جدیدی پدید آورد، و شهروندان را در پراتیک مشورت مردم‌سالار راهنمایی کند. این تقریباً، همان چیزی است که من از آن دفاع می‌کنم.
مآخذ:...
هو العلیم

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.