فیلوجامعه‌شناسی

فلسفه‌ی اخلاق توسعه: جمع‌بندی خطوط اشتراک و تنوع، طرحی برای مسائل تحقیق

فرستادن به ایمیل چاپ

برداشت آزاد از دیوید آلن کراکر؛ فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬ فیلسوفان اخلاق توسعه اهداف و وسایل توسعه‌ی محلی،  ملی،  منطقه‌ای و جهانی را مورد بررسی قرار می‌دهند.
▬ سیاست‌گذاران ملی، مدیران پروژه‌ها و ارائه‌کنندگان کمک‌های بین‌المللی که در توسعه‌ی کشورهای فقیر دست دارند، اغلب در حیطه‌ی کاری خود با مسائل اخلاقی مواجه می‌شوند.
▬ محققان توسعه اذعان دارند که نظریه اجتماعی علمی «توسعه» و «توسعه نیافتگی» مؤلفه‌های اخلاقی و هم‌چنین، تجربی و سیاسی دارند.
▬ فلاسفه‌ی توسعه و سایر اخلاق‌گرایان، اصول اخلاقی متناسب با تغییر اجتماعی در کشورهای فقیر را تدوین و ابعاد اخلاقی نظریه‌های توسعه را تحلیل و ارزیابی می‌کنند و در صددند تا بلاتکلیفی‌های اخلاقی به وجود آمده در سیاست‌ها و روش توسعه را حل نمایند.

░▒▓ قلمروهای مورد توافق اخلاق‌گرایان توسعه
▬ اخلاق‌گرایان توسعه به رغم اختلاف نظر در بعضی مسائل، در مورد تعهداتی که مؤید عملکردهایشان باشد، پرسش‌هایی که مطرح می‌کنند و غیر منطقی بودن برخی پاسخ‌ها اتفاق نظر دارند. اخلاق‌گرایان توسعه، اصولاً سؤالات مرتبط زیر را مطرح می‌کنند:

• چه چیزی باید به عنوان توسعه‌ی (خوب) تلقی شود؟ مثال روشن توسعه‌ی «خوب» و توسعه‌ی «بد» چیست؟ چگونه پارامترهای مختلف دینی، اجتماعی، و محلی می‌توانند در دست‌یابی به «توسعه» نقش مثبت ایفا کنند؟
• آیا باید هم‌چنان به استفاده از مفهوم توسعه به جای مفاهیمی چون «پیشرفت»، «رشد اقتصادی»،  «دگرگونی»، «آزادسازی» یا «جایگزین‌های پساتوسعه‌ای توسعه» ادامه دهیم؟
• اگر توسعه نه به عنوان یک مفهوم فارغ از قضاوت ارزشی، بلکه به عنوان تغییرات اجتماعی اقتصادی خوب تعریف شود، آن‌گاه، اهداف و استراتژی‌های مهم اقتصادی، سیاسی و فرهنگی یک جامعه باید چه چیزهایی باشند، و کدام اصول باید نشانگر گزینش آن‌ها باشند؟
• در جریان سیاست‌گذاری و عمل توسعه‌ای چه مسائلی پدید می‌آید و این مسائلی چگونه باید حل شوند؟
• چگونه باید منافع و آسیب‌های توسعه را تشخیص داد و توزیع کرد؟ در جریان این سنجش، آیا پایه‌ای‌ترین مقوله‌ای که باید مورد توجه قرار گیرد، درآمد ناخالص ملی (GDP)، نفع، خیرهای اولیه اجتماعی (رالز)، دسترسی به منابع و امکانات، توانمندی‌ها و کارکردهای انسانی (سِن)،  شکوفایی انسانی یا حقوق بشر است؟ آیا برخی شاخص‌های تلفیقی مربوط به توفیق اساسی فرایند توسعه، هم‌چون رشد اقتصادی یا کارآمدی اقتصادی، مقولاتی هستند که باید معیار سنجش باشند؟ آیا عدالت اجتماعی مستلزم بیشینه‌سازی حداقل درآمد، رساندن همه‌ی افراد به بالای خط [فقر]، یا کاهش نابرابری است؟
• چه کسی (یا چه نهادهایی) باید مسؤول ایجاد توسعه باشند (دولت یک ملت، جامعه‌ی مدنی یا بازار)؟ دولت‌های مرفه، مؤسسات بین‌المللی، انجمن‌های غیر دولتی و خود کشورهای فقیر باید چه نقشی در توسعه داشته باشند؟ آیا اساساً باید نقشی داشته باشند؟
• چگونه باید تکالیف و وظایف مربوط به توسعه را تشخیص داد؟ آیا این تکالیف صرفاً مبتنی بر قول و قرارهاست، یا ناشی از وظایف کلی ناشی از نیکوکاری (اعطای کمک به نیازمندان خاص)، یا وظایف کلی معین (حقوق فقیری)، یا وظایف نفیی دایر بر فروپاشاندن ساختارهای بی‌عدالتی یا متوقف ساختن اقدامات آسیب‌زا، یا وظایفی که متوجه جبران خطاهای گذشته است؟
• خوبی و بدی عاملیت‌های توسعه در چیست؟ چه میزان خوبی معیار صداقت است و چه میزان بدی معیار شقاوت و فریب؟
• موانع و فرصت‌های توسعه‌ی محلی،  ملی و بین‌المللی برای یک توسعه‌ی خوب چیست؟ در سرزنش خطاهای ناشی از توسعه، به چه ترتیبی باید انگشت اتهام و نکوهش را به عاملیت‌های محلی، ملی و جهانی متوجه کرد؟ مناسب‌ترین تئوری جهانی‌شدن و مناسب‌ترین شکل جهانی‌شدن چیست، و چگونه باید امتیازات و مخاطرات جهانی‌شدن را از یک دیدگاه اخلاقی مورد ارزیابی قرار داد؟
• بدبینی اخلاقی، نسبی‌گرایی اخلاقی، حاکمیت ملی و واقع‌بینی سیاسی تا چه اندازه ممکن است این تحقیق اخلاقی فرامرزی را زیر سؤال ببرند؟
• چه کسی و با چه روش‌هایی باید پاسخ این پرسش‌ها را تعیین کند؟ برای حل این مسائل، تأملات نظری، مشورت عمومی، و «یادگیری در حین عمل»، هر یک چه نقشی دارند؟

▬ اکثر اخلاق‌گرایان توسعه، علاوه بر قبول اهمیت این پرسش‌ها، ایده‌های مشترکی در مورد حوزه خود و پارامترهای کلی توسعه‌ی مبتنی بر اخلاق دارند.
• اول اینکه، اخلاق‌گرایان توسعه نوعاً با این ایده موافقند که (به رغم رشد جهانی و با وجود القاء یا کاهش برده‌داری و دست‌یابی به سطح بالاتر استانداردهای زندگی)، هم‌چنان کوخ نداری بسیاری، در مقابل، کاخ دارایی اندکی به حضیض فرو رفته است. بیان سرد پوژه درباره‌ی حریم‌شکنی اخلاقی زبان حال بسیاری شده است:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
امروزه، ضعفا و محرومین، چه خوب روزگار می‌گذرانند؟ قطعاً حدود ۲۸۰۰ میلیون نفر یا ۴۶ درصد از ابناء بشر در زیر خط فقر بانک جهانی (۲ دلار در روز) به سر می‌برند. تلقی دقیق‌تر از خط فقر مشعر به خانواده‌هایی است که قدرت خرید هر یک از اعضای آن‌ها در هر روز، از قدرت خرید ۲. ۱۵ دلار ایالات متحده در سال ۱۹۹۳ کمتر باشد. به طور متوسط، از میان کسانی که زیر خط فقر به معنای دقیق‌تر مذکور قرار می‌گیرند، ۴۴. ۴ درصد در زیر خط فقر به تعریف بانک جهانی قرار می‌گیرند. از این تعداد، بیش از ۱۲۰۰ میلیون نفر زیر خط فقر مشهورتر بانک جهانی، یعنی، خط فقر یک دلار در روز قرار می‌گیرند. مردمی که در این حد باور نکردنی فقیرند، بی‌نهایت آسیب‌پذیرتر از آنند که بتوانند کوچک‌ترین تغییری در شرایط طبیعی و اجتماعی خود پدید آورند. آن‌ها هم‌چنین، ناتوان‌تر از آنند که اشکال استثمار و بهره‌کشی از خود را از میان ببرند. هر سال حدود ۱۸ میلیون نفر از آنان قبل از بلوغ به دلیل مسائل ناشی از فقر می‌میرند. این میزان معادل یک سوم کل مرگ بشر در سال است (هر روز ۵۰۰۰۰ نفر می‌میرند که ۳۴۰۰۰ نفر از آنان کودکان زیر پنج سال هستند).
چنین فقر و فاقه‌ی عظیم و وسیعی، تا هنگامی که ثروت عظیم و رو به افزایش در جای دیگر وجود دارد، پایدار و مستدام خواهد ماند. درآمد متوسط شهروندان کشورهای ثروتمند حدود ۵۰ برابر متوسط درآمد فقیران جهان است و قدرت خرید متوسط شهروندان کشورهای ثروتمند حدود ۲۰۰ برابر متوسط قدرت خرید فقیران جهان است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


• دوم اینکه، اخلاق‌گرایان توسعه تأکید دارند که کاربست‌ها و نظریات توسعه ابعاد اخلاقی و ارزشی دارند و می‌توانند از تحلیل‌ها، نقادی‌ها و سازه‌های نظری روشن اخلاقی سیراب شوند. گر چه تحقیق در واقعیت و روابط محتمل علی و معلولی آن‌ها مهم هستند، اما، جای ارزیابی اخلاقی آن چه بوده است، هست و خواهد بود را نمی‌گیرد.
• سوم اینکه، اخلاق‌گرایان توسعه می‌خواهند توسعه را به عنوان یک حوزه چند رشته‌ای دارای مؤلفه‌های نظری و علمی که به طرق مختلف به هم پیوند خورده‌اند، در نظر بگیرند. بنا بر این، هدف اخلاق‌گرایان توسعه صرفاً درک توسعه (به مثابه‌ی دگرگونی اجتماعی موجه نیست)، بلکه بررسی و ارتقاء برداشت‌های خاص از چنین دگرگونی است. چهارم اینکه، هر چند ممکن است درک اخلاق‌گرایان توسعه از این اصطلاحات تا حدودی به گونه‌ای دیگر باشد، اما، آن‌ها ملزم به شناخت و کاهش محرومیت و فقر و بدبختی در کشورهای فقیر هستند. پنجم اینکه، این اتفاق نظر وجود دارد که نهادهای متولی، پروژه‌ها و مشاروان توسعه باید در صدد استراتژی‌هایی باشند که رفاه افراد و محیط سالم مشترکاً در آن وجود داشته باشند و همدیگر را تقویت نمایند.
• ششم اینکه، این اخلاق‌گرایان می‌دانند که آن چه مکرراً از آن به عنوان «توسعه» یاد می‌شود (مثلاً رشد اقتصادی)،  همان قدر که حلال مشکلات بوده است، مشکل آفرین نیز شده است. مفهوم «توسعه» را می‌توان هم به طور توصیفی، و هم به طور تجویزی به کار برد. در معنای توصیفی، «توسعه» معمولاً، به عنوان فرآیندهای رشد اقتصادی، صنعتی شدن و نوسازی تلقی می‌شود که منجر به دست‌یابی جامعه به تولید ناخالص داخلی (سرانه) بالا یا رو به افزایش می‌شود. با این نگاه می‌توان از جامعه‌ی توسعه یافته تجلیل یا انتقاد کرد. در معنای تجویزی، جامعه‌ی «توسعه یافته» (از روستاها گرفته تا جوامع ملی و منطقه‌ای)، جامعه‌ای است که نهادهای رسمی آن اهداف ارزشمند (بر حسب اعتقادات غالب) را تحقق می‌بخشند (در مرکز این اهداف ارزشمند، غلبه بر محرومیت اقتصادی و اجتماعی قرار دارد). برای پرهیز از اشتباه شدن این دو معنا از «توسعه»، هنگامی که «توسعه» معنای تجویزی دارد، اغلب با آن وصف مثبتی مانند «خوب»، «اصیل»، «انسانی»، «عادلانه»، «اخلاقاً شناخته شده» می‌آید.
• هفتمین حوزه مورد موافقت این است که فلسفه‌ی اخلاق توسعه باید در سطوح مختلف عمومی و تخصصی هدایت شود. درست همان طوری که بحث‌های توسعه در سطوح انتزاعی مختلف صورت می‌گیرند، به همان ترتیب هم فلسفه‌ی اخلاق توسعه باید این موارد را ارزیابی نماید:

o اصول اخلاقی پایه، هم‌چون عدالت، آزادی، استقلال، همبستگی، و مردم‌سالاری؛
o اهداف و مدل‌های توسعه نظیر «رشد اقتصادی»، «رشد همراه با برابری»، «نظم نوین اقتصاد بین‌الملل»، «نیازهای پایه» و اخیرترین آن‌ها، «توسعه‌ی پایدار»، «تعدیل ساختار» و «توسعه‌ی انسانی» (برنامه عمران ملل متحد)؛
o نهادها و استراتژی‌های ویژه.

• هشتم این که اکثر اخلاق‌گرایان توسعه معتقدند که کارشان باید به سه معنا بین‌المللی یا جهانی باشد: به این معنا که اخلاق‌گرایانی که در این جنبش سهیماند از کشورهای مختلف باشند، از جمله کشورهای فقیر؛ به این معنا که اخلاق‌گرایان توسعه در صدد ایجاد اجماع بین‌المللی هستند؛ و به این معنا که اجماع به تعهدی تأکید می‌کند که محرومیت جهانی را کاهش دهد.
• نهم این که، هر چند بسیاری از اخلاق‌گرایان توسعه معتقدند که دست کم برخی اصول یا روش‌های توسعه برای کشورهای فقیر مناسب است، اما، اکثریت قبول دارند که باید نسبت به محتوای استراتژی‌های توسعه حساس بود. آن چه که بهترین تعادل، بهترین اصول، و بهترین نقطه‌ی اعتدال را به وجود می‌آورد (فی‌المثل بین آینده نگری دولت، مکانیسم‌های بازار، جامعه مدنی و اختلاط آن‌ها) بستگی به تاریخ جامعه و مرحله تغییر و هم‌چنین، نیروهای منطقه‌ای و جهانی دارد.
• دهم این‌که این انعطاف‌پذیری مربوط به مدل‌ها و استراتژی‌های توسعه، با رد یکپارچه‌ی بعضی از افراط و تفریط‌ها سازگار است. توسعه‌ی مبتنی بر اخلاق تبعیض‌آمیز نیست: این توسعه منافع توسعه را برای هر کسی (صرف نظر از کیش، جنسیت، قومیت، پایگاه اقتصادی، یا سن) در یک جامعه تضمین می‌کند. علاوه بر این، اکثر اخلاق‌گرایان توسعه دو مدل را رد می‌کنند:

o به حداکثر رساندن رشد اقتصادی در جامعه، بدون هر گونه توجه مستقیم به تبدیل ثروت به شرایط زندگی انسانی و بهتر برای اعضای آن؛ چیزی که آمارتیا سن و ژان درز به آن «ثروت بی‌هدف» اطلاق می‌کنند.
o مساوات‌طلبی اقتدارطلبانه که در آن نیازهای فیزیکی به بهای آزادی‌های سیاسی ارضاء می‌شوند.

░▒▓ قلمروهای موجب تنوع اخلاق‌گرایان توسعه
▬ علاوه بر این موضوعات مورد توافق، تقسیمات متعدد و مسائل حل نشده‌ای وجود دارند. اولین مسأله‌ی حل نشده مربوط به قلمرو فلسفه‌ی اخلاق توسعه است. فلسفه‌ی اخلاق توسعه مترادف با «فلسفه‌ی اخلاق توسعه جهان سوم» به وجود آمد. برای کنار گذاشتن تثلیث «جهان اول دوم سوم» دلایل خوبی وجود دارد. با این حال، در خصوص این که آیا فلسفه‌ی اخلاق توسعه باید فراتر از موضوع اصلی ارزیابی اهداف و ابزار توسعه‌ی جوامع فقیر یا سنتی گسترش یابد یا نه، اتفاق نظری وجود ندارد. عده‌ای معتقدند که اخلاق‌گرایان توسعه باید وجود محرومیت انسانی در هر نقطه‌ای که وجود داشته باشد را مورد انتقاد قرار دهند و کشورها و منطقه‌های ثروتمند، نیز از آن‌جایی که آن‌ها هم مشکل فقر،  ضعف و از خود بیگانگی دارند، توسعه نیافته هستند، دقیقاً در حیطه فلسفه‌ی اخلاق توسعه قرار می‌گیرند. برخی بر آنند که یحتمل مدل اجتماعی اقتصادی که شمال را در حال صدور توسعه به جنوب می‌دید، منجر به توسعه نیافتگی هم شمال، و هم جنوب شده است. از این گذشته، همان طور که شمال (دارا) در جنوب (جغرافیایی) وجود دارد، به همان ترتیب هم جنوب (فقیر) هم در شمال (جغرافیایی) به چشم می‌خورد، اما، دیگرانی فلسفه‌ی اخلاق توسعه را به کشورهای فقیر محدود می‌کنند، با این استدلال که اهتمام به محرومیت در شمال، توجه اخلاق‌گرایان توسعه و عاملیت‌ها را از گوناگون‌ترین فقرهای جهان (در کشورهای فقیر) منحرف می‌کند، و باعث می‌شود که کشورهای غنی از نظم جاری جهانی منتفع گردند.
▬ دید خود من به مسأله این است که محدود کردن فلسفه‌ی اخلاق توسعه به کشورهای «در حال توسعه» از سه جهت با دشواری مواجه است؛ این تحدید به اشتباه فرض می‌کند که سخت‌ترین محرومیت‌ها در کشورهای فقیر روی می‌دهند، حال آن که همان طور که سِن اشاره دارد، «میزان محرومیت گروه‌های خاص در کشورهای بسیار ثروتمند با وضعیت محرومان جهان سوم قابل مقایسه است». در ثانی، تقلیل فقر در شمال و جنوب دو امر به هم پیوسته است؛ مهاجرانی که در کشورهای شمال پول درمی‌آورند، وجوه قابل ملاحظه‌ای را به خانواده‌های خود در جنوب می‌فرستند. جهت سوم اینکه، به کارگیری «بهترین روش‌های عملی» آموخته شده از فرایند توسعه در کشورهای جنوب، توسط کشورهای شمال، به رویه‌ی فزاینده و غالبی تبدیل شده است (عکس این نیز صادق است). برای مثال، «آژانس ایالات متحده برای توسعه‌ی بین‌الملل» در حال به کارگیری درس‌های آموخته شده از مساعی توسعه‌ای کشورهای دیگر، در مورد شهرهای فقیر ایالات متحده است. عاملیت‌های توسعه‌ای در جوامع مختلف اغلب با مسائل مشابهی (هم‌چون توسعه‌نیافتگی، نژادپرستی، خشونت، و ناتوانی) مواجند، و از روش‌های ابداعی حل این مسائل سود می‌برند.
▬ همچنین، این نیز محل نزاع است که آیا آن اخلاق‌گرایان توسعه که به مسؤولیت کشور ثروتمند و توزیع عدالت جهانی می‌پردازند، لازم است که خود را به کمک رسمی توسعه محدود کنند، یا آن که آیا ضروری است که به موضوعاتی چون تجارت بین‌الملل، جریانات سرمایه، مهاجرت، قراردادهای زیست محیطی، تروریسم،  مداخله نظامی و واکنش به نقض حقوق بشر از سوی رژیم‌های قبلی بپردازند. بحث اصلی در مقابل، گسترش ثغور فلسفه‌ی اخلاق توسعه بدین شیوه، این است که ممکن است فلسفه‌ی اخلاق توسعه بدین وسیله بیش از حد مبهم و آشفته گردد. اگر فلسفه‌ی اخلاق توسعه در حدی رشد کند که خود را با همه‌ی اصول اجتماعی و بین‌المللی یکسان نماید، شاید نتیجه این باشد که به کاهش فقر و ناتوانی در کشورهای فقیر توجه چندانی نشود. طرفین قبول دارند که اخلاق‌گرایان توسعه باید انواع مختلف روابط شمال جنوب (و جنوب جنوب) را با توجه به تأثیرات این روابط بر نابرابری اقتصادی و سیاسی در کشورهای فقیر، ارزیابی نمایند. با این حال، آن چه حل نشده است این است که آیا فلسفه‌ی اخلاق توسعه باید موضوعاتی مانند تجارت، مداخله‌ی نظامی، اینترنت، داد و ستد دارو، قراردادهای نظامی، جنگ‌افروزی، صلح‌ورزی، و دادگاه جنایی بین‌المللی پیشنهادی و مؤسسات بین‌المللی را هم مورد بررسی قرار دهد، در حالی که این موضوعات هیچ ارتباط علی بر فقر مطلق یا نسبی، یا ناتوانی ندارند.
▬ اخلاق‌گرایان توسعه هم‌چنین، بر اساس جایگاه هنجارهای اخلاقی که در صدد توجیه و استفاده از آن‌ها هستند، تقسیم می‌شوند. سه جبهه حول این موضوع پدید آمده است: (۱) جهان‌شمول‌گرایان، مانند نفع‌انگاران و کانتی‌ها، معتقدند که اهداف و اصول توسعه برای همه‌ی جوامع معتبرند. (۲) خاص‌گرایان، بویژه اجتماع‌گرایان و نسبیت‌گرایان پسامدرن، این‌گونه پاسخ می‌دهند که جهان‌شمول‌گرایی پوششی بر قوم‌گرایی و امپریالیسم فرهنگی است. خاص‌گرایان توسعه‌طلب نیز اصول جهان‌شمول را رد می‌کنند، یا فقط اصول رویه‌ای را تأیید می‌کنند مبنی بر این که هر کشور یا جامعه‌ای باید فقط از سنن خاص خود استفاده کند و خودش سیر فلسفه‌ی اخلاق توسعه خود را تعیین نماید (خاص‌گرایان توسعه‌طلب، تغییرات ناشی از خارج و برهان عام در مورد تغییر اجتماعی را رد و همه‌ی گفتمان و روش توسعه را محکوم می‌کنند). (۳) رویکرد سوم (رویکردی که توسط مارتا نوسباوم،  جاناتان گلوور،  شیلا بن حبیب و دیوید کراکر هدایت می‌شوند) می‌کوشد تا از بلاتکلیفی میان دو رویکرد اول بپرهیزد. حامیان این دیدگاه، بر آنند که فلسفه‌ی اخلاق توسعه باید اجماعی بین فرهنگی ایجاد نماید که در آن آزادی انتخاب یک اجتماع سیاسی در زمینه‌ی توسعه یکی از چندین هنجار بنیادین باشد. به علاوه، این هنجارها در آن عمومیت کافی داشته باشند تا این‌که نه تنها حساسیت به تفاوت‌های اجتماعی را مجاز شمرند، بلکه مستلزم آن باشند.
▬ سؤال دیگری که باید پرسید مربوط به بحث جهان‌شمول‌گرایی/خاص‌گرایی است: اخلاق‌گرایان توسعه باید تا چه حد دیدگاه‌های مربوط به نگرش خاص به بهزیستن انسانی و تکامل را عرضه نمایند و این دیدگاه باید چقدر «پررنگ» و شدید باشد؟ آیا اساساً فلسفه‌ی اخلاق توسعه باید به چنین موضوعاتی بپردازد؟ در این‌جا، پیوستاری وجود دارد: در یک طرف این پیوستار تعهد بیشتر به ارزش‌های انتخاب فردی، تحمل تفاوت‌ها، مشورت عمومی در مورد اهداف و ابزار اجتماعی و در طرف دیگر، هدایت تجویزی‌تر در مورد زندگی انسانی خوب و فضای کمتر برای انتخاب فردی و اجتماعی قرار دارند.
▬ حتی با فرض این که اصول توسعه باید محتوای جوهری داشته باشند (محتوایی فراتر از این اصل رویه‌ای که هر جامعه یا شخصی باید برای خودش تصمیم بگیرد)، باز هم در مورد محتوای این اصول اختلاف نظر وجود دارد. اگر قبول کنیم که توسعه‌ی اجتماعی با توسعه انسانی ارتباط دارد، باز هم باید بررسی کنیم که چه مقولات اخلاقی‌ای برای بهزیستن و توسعه‌ی انسان ضرورت دارد. بنا به بررسی ما نامزدهای این اصول به این شرحاند: نفع (اولویت ارضاء شدن)؛ خیرهای اولیه اجتماعی (رالز) مانند آزادی، درآمد، ثروت، و عزت نفس؛ آزادی منفی (نازیک و باوئر)؛ نیازهای اولیه انسانی (استریتن)، استقلال یا عاملیت (اونیل و سِن)؛  توانایی‌ها و کارکردهای ارزشمند (سِن، نوسباوم و لیتل)؛  و حقوق (پوژه و برنامه‌ی عمران ملل متحد).  هر چند عده‌ای معتقدند که اخلاق توسعه باید چیزی بیش از یکی از این مفاهیم اخلاقی را در بر گیرد، اما، اخلاق‌گرایان توسعه در خصوص این‌که کدام مفاهیم را اولویت بخشند، اختلاف نظر دارند. یک جانشین این اختلاف که من نیز از آن حمایت می‌کنم، می‌تواند مفهومی از بهزیستن حداقلی انسانی (نه شکوفایی [کامل]) را مطرح کند. این مفهوم از یک سو تعهد نوکانتی به استقلال شأن بشری، گفتگوی انتقادی و مشورت عمومی را، و از سوی دیگر، اعتقاد نوارسطوئیان به اهمیت سلامتی جسمی و مشارکت اجتماعی را ترکیب می‌کند. بنا بر این، وظایف توسعه ممکن است ناشی از این ایده باشد که همه انسان‌ها حق بهره‌مندی از سطح حداقلی از بهزیستن را داشته باشند و نهادهای گوناگون موظفند که این بهزیستن را تأمین و حراست کنند. هم‌چنین، آن‌ها موظفند که وقتی چنین سطح حداقلی از دست رفت، آن را باز گردانند.
▬ همچنین، بحثی در مورد نحوه توزیع مزایای سود، مسؤولیت‌ها و بار سنگین آن‌ها در درون کشورهای فقیر و بین کشورهای فقیر و ثروتمند در جریان است. نفع‌گرایان، تجمیع و به حداکثر رساندن ساده‌ی منافع فردی را توصیه می‌کنند. رالزی‌ها طرفدار افزایش در آمد و ثروت ضعیف‌ترین و فقیرترین (افراد یا ملت‌ها) هستند. رالزی‌ها اساسی‌ترین آزادی، آزادی برابر از بند «تجاوز» دولت و سایر مردم است. پوژه، مفهوم رالزی «تجاوز» (و «حق») را بسط می‌دهد و بر آن می‌شود که نخبگان ثروت و ملت‌ها، باید از تجاوز به آسیب‌پذیران بپرهیزند. اخلاق‌گرایان توانمندی‌گرا، از مسؤولیت دولت و جامعه‌ی مدنی در توانمندسازی همه‌ی افراد برای دست‌یابی به سطحی از بسندگی (سِن و کراکر) یا شکوفایی (نوسباوم و لیتل) با توجه کارکردهای ارزشمند حمایت می‌کنند.
▬ اخلاق‌گرایان توسعه هم‌چنین، در این خصوص اختلاف نظر دارند که آیا توسعه‌ی اجتماعی (خوب) باید (به عنوان هدف نهایی) به جای خیر امروزی و آتی بشر، ارتقاء ارزش‌ها را در دستور کار خود قرار دهد. بعضی از اخلاق‌گرایان توسعه، ارزش ذاتی (برابر با یا، حتی، برتر از خیر و صلاح آحاد بشر) را به انواع مختلف اجتماعات انسانی هم‌چون خانواده، ملت یا گروه فرهنگی نسبت می‌دهند. عده‌ای دیگر معتقدند که افراد و گونه‌های غیر انسانی و همین‌طور اجتماعات اکولوژیک، ارزشی برابر با افراد انسانی یا، حتی، برتر از آن دارند. کسانی که به «توسعه‌ی محیط زیست» یا «توسعه‌ی پایدار» پایبندند، هنوز بر سر این موضوع به توافق نرسیده‌اند که چه چیزی به عنوان هدف فی‌نفسه باید تداوم داشته باشد و چه چیزی به عنوان ابزار ضروری یا صرفاً ابزار مفید باید حفظ شود. هم‌چنین، این عده در خصوص نحوه‌ی غلبه بر کشمکش‌های موجود بین ارزش‌های زیست‌محیطی و دیگر ارزش‌های رقیب نیز به توافق نرسیده‌اند. استیگلیتز به وضوح می‌پذیرد که این اختلاف نظرها و دیگر اختلافات ارزشی گاه در اختلافات عملی یا سیاستی خود را نشان می‌دهند:


ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در مردم‌سالاری‌های ما، اختلاف نظرهای مهمی درباره‌ی سیاست‌های اقتصادی و اجتماعی وجود دارد. برخی از این اختلاف نظرها به ارزش‌ها مربوط می‌شوند رابطه‌ی ما با محیط زیستمان باید چگونه باشد (اگر تخریب محیط زیست موجب افزایش درآمد ناخالص ملی شود، تا چه میزانی از تخریب محیط زیست قابل تحمل است)؛ رابطه‌ی ما با فقرا باید چگونه باشد (تا چه تعداد قربانی می‌توانیم در راه افزایش درآمد کل بر جای بگذاریم، تا از این طریق برخی از فقرا از زیر خط فقر بالا خارج شوند یا وضعیتشان بهبود یابد)؛ یا رابطه‌ی ما با مردم‌سالاری باید چگونه باشد (آیا ما مایل به مصالحه بر سر حقوق اصلی هم‌چون حق ایجاد گروه‌ها هستیم، اگر اعتقادمان به این حقوق به دلیل نتیجه‌ی آن در رشد سریع‌تر اقتصاد باشد).
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


▬ یک اختلاف نظر که اهمیت آن هر روز بیشتر می‌شود، اختلافی است که مستقیماً به ارزش‌ها مربوط نمی‌شود، بلکه به نقش متخصصان مختلف (قضات، رهبران سیاسی، رهبران توسعه، و فلاسفه) از یک سو، و عاملیت‌های عامه از سوی دیگر، در حل تضادهای اخلاقی ارتباط پیدا می‌کند. از یک سو، مشارکت و مردم‌سالاری عامه‌ی مردم در هاله‌ای از تردید است؛ چرا که، ممکن است اکثریت‌ها (یا اقلیت‌ها) بر دیگران سلطه بایند؛ و، چرا که، عقاید و ترجیحات مردم متأثر از سنت‌ها (در جهت سازگاری با محرومیت‌ها)، و عوام‌فریبی‌های متحجرانه، منحرف و کژدیسه می‌شود. از این گذشته، متخصصان مرجحند، زیرا، اگر نگوییم که «چرایی امور را می‌دانند»، حداقل «چگونگی امور را می‌شناسند». از سوی دیگر، حکومتی که از سوی متخصصان و اولیاء امور هدایت شود منجر به استبداد جدیدی خواهد شد، و بسیاری از نخبگان، خودشان، بر آن چه سِن «دیدگاه فرد محور» به توسعه می‌نامد صحه می‌گذارند:


ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
افراد با فرصت‌های اجتماعی کافی، می‌توانند به نحو مؤثری تقدیر خویش را رقم زنند و به یکدیگر کمک کنند. این افراد نیازی ندارند تا به آن‌ها به عنوان گیرندگان منفعل منافع حاصل از برنامه‌های هوشمندانه‌ی توسعه نگریسته شود. پس، دلیل معقولی برای پذیرش نقش مثبت عاملیت آزاد و پایدار (و، حتی، ذاتاً بی‌صبر و عجول) وجود دارد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


▬ سرانجام، اختلاف دیگری نیز بر سر این‌که کدام افراد و ساختارها تا اندازه‌ی زیادی (اگر نگوییم انحصاراً) مسؤول وضعیت موجود فقر جهانی و فرصت‌های نابرابر هستند، وجود دارد. چارلز بیتز به خوبی به جنبه‌های تجربی موضوع تأکید گذاشته است: «پرسش‌های تجربی بزرگ، پیچیده و حل نشده‌ای درباره‌ی سهم نسبی فاکتورهای محلی و جهانی در غنا و فقر اجتماعات وجود دارد». برخی اخلاق‌گرایان توسعه هم‌چون پوژه،  مآلاً تأکید دارند که نظم جهانی هم از سوی کشورهای غنی به انحراف کشیده شده است، و هم به نحو ناعادلانه‌ای علیه کشورهای ضعیف آرایش یافته است. پوژه مدعی است که این نظم جهانی و جریان‌های فرایند جهانی‌شدن، به یک «باد مخالف» تبدیل شده است که هر اجتماع فقیر باید با آن بجنگد و این پدیده، بخش اعظم مسؤولیت زشتی‌های توسعه را بر عهده دارد: «اغلب سیاست‌ها و نهادهای ملی کاملاً بد اتخاذ می‌شوند، اما، واقعیت این است که این بدی‌ها را می‌توان به سیاست‌ها و نهادهای جهانی منسوب کرد». دیگر اخلاق‌گرایان توسعه و سیاست‌گذاران به این موضع گرایش دارند که باید شکست‌های توسعه را کمتر به منابع جهانی و خارجی و بیشتر به علل ملی و محلی (هم‌چون اسارت قدرت در دست نخبگان، فساد گسترده، و فقدان ارزش‌های مردم‌سالارانه) منسوب کرد.
▬ چگونه می‌توانیم استعاره‌ی «باد مخالف» پوژه را به نحوی اصلاح کنیم که در چهارچوب چشم‌انداز متوازن‌تر و انعطاف‌پذیرتری درباره‌ی وزن نسبی فاکتورهای خارجی (ساختار جهانی و نقش کشورهای ثروتمند) و داخلی (نقش کشورهای در حال توسعه) در شکل دهی به وضعیت فقر جهانی، قرار گیرد؟ ملوانان می‌دانند که باد مخالف علیه کشتی‌شان عامل مهمی است، اما، قطعاً فاکتورهای متغیر و گاه مبهم، و رسیدن به مقصد، مهارت و قضاوت صحیح را ایجاب می‌کند. باد مخالف، همیشه طوفانی نیست. بعضی اوقات طوفانی است و بعضی اوقات آرام است (بسته به وزش باد و این‌که آیا کشتی ملوانان به پشت یک جزیره برود و موقتاً از باد مصون بماند). به همین ترتیب، تأثیر نظم جهانی (و تأثیر کشورهای ثروتمند) از زمانی به زمانی، و از مکانی به مکانی افزوده و کاسته می‌شود.
▬ از این گذشته، گاه بادهای متقاطعی می‌وزند که برخی از آن‌ها به سکان‌دار کمک می‌کنند، و برخی هم از پیشروی وی جلوگیری می‌نمایند، و یک ملوان خوب باید از اولی بهره‌برداری کند و با دومی کنار بیاید. به همین ترتیب، نظم جهانی فرصت‌هایی را برای تقلیل فقر جهانی ایجاد می‌کند، فرایند مردم‌سالارانه‌سازی از فقر جهانی جلوگیری می‌کند، و رهبران و مردم خردمند تفاوت‌ها را تشخیص می‌دهند. علاوه بر این، ملوان خوب در رویارویی با باد یک گام پس، و دو گام پیش می‌روند، و از باد برای پیشرفت استفاده می‌کنند، نه آن که مستقیماً با آن کشتی بگیرند. به همین ترتیب، یک کشور در حال توسعه می‌تواند راه‌هایی بیابد که از طریق آن‌ها از عواملی که به طور عادی فاکتورهای نامطلوب تلقی می‌شوند، بهره‌برداری نمایند. مثلاً، کاهش کمک‌های ایالات متحده به کاستاریکا، به کاستاریکا کمک می‌کند که کمتر به ایالات متحده وابسته باشد. علاوه بر این، گاه می‌توان یک باد مخالف را به یک باد موافق تبدیل کرد. پس، تأثیرات نیروهای جهانی و کشورهای ثروتمند و مساعی داخلی توسعه بر هم منطبق می‌شوند. سرانجام، دقیقاً همان طور که برخی کشتی‌ها به لحاظ فراست، جهت‌یابی و پایداری بهتر از کشتی‌های دیگر هستند، به همان صورت، کشورهایی که به لحاظ مواهب طبیعی، حکومت، و «سرمایه‌ی» انسانی و اجتماعی، تمکن بیشتری دارند، بیشتر و سریع‌تر از کشورهای دیگر توسعه می‌یابند.
▬ نتیجه‌ی اخلاقی این داستان دریانوردی روشن است: درست همان طور که کوشش‌ها برای توسعه‌ی ملی از زمانی به زمانی، و از مکانی به مکانی متفاوتند، به همان ترتیب هم، تأثیرهای نظم جهانی و کشورهای ثروتمندی که بر این نظم مسلطند نیز از زمانی به زمانی، و از مکانی به مکانی فرق می‌کند. گر چه باد، همواره فاکتوری در کشتی‌رانی است (گاهی اوقات بیشتر است و گاهی اوقات کمتر، گاهی اوقات خوب است و گاهی اوقات بد و گاهی اوقات هر دو)، پس، آن چه اهمیت دارد، مهارت کاپیتان و ملوانان (و مهارت ایشان در همکاری با هم) است. بررسی‌های تجربی درباره‌ی مسیر و شدت وزش باد، و این‌که چگونه می‌توان از مهارت‌ها و منابع ملی برای دست‌یابی به اهداف اجتماع بهره برد، حایز اهمیت است. پوژه تنوع عوامل داخلی را می‌پذیرد؛ او در صورت‌بندی کم‌دقت‌تر خود، در تشخیص تنوع و پیچیدگی فاکتورهای خارجی، تعادل متغیر میان فاکتورهای داخلی و خارجی، و نقش همواره مهم و گاه تعیین‌کننده‌ی فاکتورهای داخلی درمی‌ماند.
▬ این مباحثات راجع به عوامل اصلی کاستی‌های توسعه، رفته رفته به اختلاف نظر آشکار و تندی راجع به ارزیابی اخلاقی فرایند جهانی‌شدن و هویت «عدالت‌گستران» شده است. جهانی‌شدن، توسعه‌ی محلی را تهدید یا تضمین می‌کند؟ جهانی‌شدن مبارک و فرصت است، یا بدبختی و خطر؟ آیا جهانی‌شدن در حدی هست که اجتماعات محلی و ملی در حال توسعه بتوانند از مواهب یک جهان در حال جهانی‌شدن بهره‌مند شوند و از مضراتش اجتناب کنند؟ یا این‌که آیا «عدالت‌گستران» اصلی باید ملل ثروتمند باشند، شرکت‌های فراملی باشند، یا نهادهای جهانی؟ باید به پیروی از استیگلیتز بگویم که «امروز، چالش بر سر این است که به تعادل دقیقی…بین کنش جمعی در سطوح محلی، ملی و جهانی دست یابیم».
مآخذ:...
هو العلیم

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.