برداشت آزاد از کتابخانه مرجع انکارتا؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
▬ نیکولو ماکیاولی، صاحب نظر ایتالیایی و نویسندهای مشهور بود که یکی از مهمترین متفکران سیاسی رنسانس شناخته میشود.
▬ او در معروفترین اثرش، شهریار، از هنر حکومتداری بحث میکند و اینکه چگونه یک حاکم میتواند قدرت را به دست بگیرد و آن را حفظ نماید.
▬ بینشهای جدید به سیاست، با اشکال جدیدی از سازمان سیاسی و رفتار، هم در ایتالیا و هم در شمال همراه بود.
▬ این گونه تغییرات، ابتدا در نوشتههای تاریخی او بروز یافت و پس از آن، در کارهای نظری او ظاهر شد.
▬ مورخان قرون وسطی، از چارچوب اخلاقی خاص خودشان به مطالعه گذشته میپرداختند. آنها وقایع را بخشی از سرنوشت تمامی مسیحیان به تصویر میکشیدند.
▬ در مقابل، تاریخهایی که توسط اومانیستهایی مانند لئوناردو برونی نوشته میشد بر توسعهی زمینی یک مکان خاص و گزارشهای آنها از توسعهی سیاسی و فارغ از چارچوبهای دینی میپرداختند.
▬ این اومانیستها به جای اینکه به نظارت الهی و هدایت اتفاقات بپردازند، به توصیف انسان میپرداختند و از نوشتههای خود برای حمایت از انگیزههایی سود میبردند که میهنپرستانه یا ارزشمند قلمداد میشدند.
▬ با فرارسیدن قرن شانزدهم، وقتی مشکلات ایتالیا رخ نمود، بسیاری از نویسندگان برجستهی فلورانس از جمله ماکیاولی به جدایی سیاست از هر گونه رابطه با مذهب گرایش یافتند.
▬ ماکیاولی که متأثر از بحران سیاسی زمان خویش بود، سعی نمود هنر حکومتداری را به جای اصول مسیحیت بر اصول علمی استوار سازد.
▬ او بر این نکته تأکید میکرد که چگونه میتوان حکومت را با هر وسیلهی ممکنی حفظ نمود.
▬ پذیرش این اصل که «هدف وسیله را توجیه میکند»، هرچند به طور نامنظم اما در سراسر مهمترین آثار او دیده میشود.
▬ شهریار، گویای میزان تغییری است که محیط جدید سیاسی در افکار عمومی ایجاد کرد.
▬ این دیدگاه جدید سیاسی، خود را در پادشاهان شمال نشان داد.
▬ این ایدهها، ابتدا در نوشتههای اومانیستهایی دیده شد که از ایتالیا آمده بودند، اما قبل از قرن شانزدهم میلادی، اروپاییان شمال پرداختن به فلسفههایی مشابه با این نظریات را در دستور کار خود قرار دادند.
▬ برای مثال، ژان بودَن، مورخ فرانسوی، در شش کتاب معروف جمهوری خود، دیدگاهی در باب سلطنت را بسط داد که بر اساس آن، حاکم ملی، اختیارات بیش از اندازهای داشت؛ این دیدگاه بر دیدگاهی کاملاً سکولار استوار بود.
▬ این شیوهی جدید تفکر در باب سیاست، خود را در رنسانس نشان داد، هرچند آن شیوه در آن زمان به شکل جهانی پذیرفته شده نبود.
▬ آثاری مانند اتوپیا که توسط تامس مور سیاستمدار انگلیسی در سال ۱۵۱۶ نوشته شده است، نشان داد که نگرشهای آرمانگرا و دینی نسبت به سیاست هنوز هم در این دوره قدرتمند باقی مانده است.
▬ با این وجود، یک متفکر سکولار مدرن بیان میکند که هیچ قانون پیشرفتهتری را نسبت به ریشههای قوانین رفاهی خودشان در رنسانس نیافته است.
▬ تاریخچهی مسیحیت در طول رنسانس، بیانگر اختلافات عمیق متعدد است.
▬ نفوذ و جایگاه کلیسای کاتولیک، به انحاء مختلف رو به زوال بود.
▬ نهادهای کلیسا، عمیقاً در الگوهای قدیمیتر زندگی و شیوههای اندیشهی سنتی ریشه دارند و لذا در سازگاری با شرایط جدید، توان هماهنگ شدن سریع را ندارند.
▬ برای مثال، کلیسا، مدت مدیدی، بخشی مهم از نظام فئودالی بود که بر اساس اتحاد بین مالکان و رعیتها استوار بود.
▬ کلیسای کاتولیک در سازگاری با خواستههای اجتماعی که به جای پیمان و اتحاد، بر پول تکیه داشتند، دچار مشکلاتی شد.
▬ همانطور که شهرها گسترش پیدا میکردند، کشیشها و راهبان که نقش معلم دینی را برای بسیاری از دهقانان بر عهده داشتند، پی بردند که اطلاعات کمی دربارهی نیازمندیهای طبقهی تاجر در حال گسترش میدانند.
▬ جایگاه کلیسا از سوی دیگر به این دلیل آسیب دید که برخی از رهبران کلیسا، خدمات خود را به فروش گذاشتند و از قوانین انجیل که با ابرام بر آن تأکید میکردند، ابرام ورزیدند و مانند دیگر بازرگانان و شخصیتهای سیاسی، مشغول زندگی سیاسی خودشان شدند.
▬ رهبران دولت-شهرهای در حال رشد و پادشاهان جدید نیز برای حفظ قدرتی که از گذشته به آنها رسیده بود، نیاز کمتری به پیمان با کلیسای کاتولیک احساس میکردند.
▬ ماحصل این مسائل، برخی شکستها از جمله اسارت بابل و ایجاد تفرقهی شدید در کلیسا بود که منجر به افول قدرت کلیسای کاتولیک و از دست دادن اعتبار آن شد.
▬ با این وجود، هنوز شواهدی وجود ندارد که بگوییم بخش اعظمی از مردم اروپا، به دلیل وقوع این اتفاقات، خط بطلان بر کلیسا کشیدند، بلکه طی قرون چهاردهم و پانزده، شاهد احیای مجدد هواخواهی از مذهب عمومی هستیم که نقطهی اوجش در نهضت اصلاح دینی قرن شانزدهم است.
مآخذ:...
هو العلیم