گئورگ ویلهلم فریدریش هگل در ”سخنانی در فلسفهی تاریخ“
▬ باید دانست که کل ارزشی که آدمی دارد، کل حقیقت گایستی و روحانی او، تنها از طریق دولت برای او حاصل میشود.
▬ زیرا، حقیقت گایستی و روحانی انسان، عبارت از این است که ذات او (یعنی، عقل) عیناً در او حال و حاضر شود و برای او وجودی بلاواسطه و عینی گردد.
▬ تنها بدین گونه، انسان کاملاً آگاه میشود؛ تنها بدین گونه، انسان در اخلاق و در زندگی اجتماعی و سیاسی عادلانه و اخلاقی سهیم میگردد، زیرا، حقیقت وحدت اراده کلی و ذهنی است.
▬ و کل معقول را باید در دولت، در قوانین آن، در نظامات کلی و عقلانی آن یافت. دولت، مثال الهی به وجهی است که بر روی زمین وجود دارد. بنا بر این، غایت تاریخ را به شکلی مشخصتر از گذشته در آن مییابیم، آزادی در دولت عینیت مییابد، و با برخورداری از این عینیت ادامه حیات میدهد. زیرا، قانون، عینیتیافته گایسـ(روح)ـت است، یعنی اراده در شکل راستین آن است. تنها آن ارادهای که از قانون پیروی میکند، آزاد است، زیرا، بدین سان، از خودش پیروی میکند، مستقل است، پس، آزاد است.
▬ وقتی دولت یا کشور ما جماعتی موجود را تشکیل دهد؛ وقتی اراده ذهنی انسان تسلیم قوانین شود – در آن صورت تضاد میان آزادی و ضرورت از میان میرود. امر عقلانی، حیاتی ضروری دارد، زیرا، حقیقت و جوهر اشیاء است و ما در تصدیق آن به عنوان قانون و تبعیت از آن به عنوان جوهر هستی خودمان آزادیم. پس، اراده عینی و ذهنی، سازش مییابند و کل متجانس یگانهای را نمایش میدهند.
مآخذ:...
هو العلیم