فیلوجامعه‌شناسی

مسائل فلسفه‌ی اخلاق توسعه: الگوی توسعه خودی/غیرخودی

فرستادن به ایمیل چاپ

برداشت آزاد از دیوید آلن کراکر؛ فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬ به جای تمرکز بر نقش غیر بومی‌ها در بحث توسعه‌ی یک کشور، اجازه دهید که موضوع را دوباره طرح کنیم و بین خودی‌های اجتماعی و غیر خودی‌های اجتماعی تمایز قایل شویم. هر دو واژه به جای توجه به اشخاص به عنوان افراد بیگانه، به افراد در رابطه با افراد یا گروه‌های دیگر اشاره دارند. یک فرد خودی، کسی است که توسط خود و دیگر اعضای گروه به عنوان عضوی که به گروه تعلق دارد تشخیص داده شده یا پذیرفته می‌شود. بنا بر این، او بر مبنای چیزهایی نظیر باورها، امیال، خاطرات و امیدهای مشترک هویت می‌یابد. از این رو، فرد هنگامی غیر خودی است که یک گروه به خاطر عدم اشتراک او در باورها، خاطرات و امیدهای گروه، او را به عنوان عضوی از گروه محسوب نمی‌کند. این تمایز خودی/غیر خودی برای موقعیت‌ها و نیز گروه‌ها به کار می‌رود. برای مثال، برخی افراد احساس می‌کنند که در روستاها «راحت» (آشنا) هستند، اما، در یک ابرشهر غریبه‌اند. تأکید بر این نکته اهمیت دارد که تمایز خودی/غیر خودی منطبق با تمایز بومی/خارجی یا شهروند/خارجی نیست. از یک سو، فرد می‌تواند ظاهراً، خارج از گروه باشد، اما، در واقع، عضوی از گروه محسوب شود؛ برای مثال فرد غریبه‌ای که مدت‌های مدیدی در امریکا اقامت دارد کسی است که همگان او را یک امریکایی خوب به حساب می‌آورند. از سوی دیگر، شهروندی که به تازگی تابعیت امریکا گرفته ممکن است در این کشور یک فرد خودی محسوب نگردد.
▬ همه ما به طرقی در رابطه با گروه‌ها، جوامع و موقعیت‌های مختلف خودی یا غیر خودی هستیم. حتی در یک گروه مشابه، فرد تا جایی که خودش را فقط با برخی از ارزش‌ها و عملکردهای گروه یکی می‌داند، می‌تواند خودی یا غیر خودی باشد: او ممکن است درباره‌ی یک ارزش، عملکرد یا باور، احساس ابهام داشته باشد. تمایز خودی/غیر خودی به صورت یک پیوستار یا وضعیتی در یک طیف بهتر درک می‌شود تا به صورت دوانگاری سفت و سخت مقولاتی که همواره ساخته می‌شوند و متقابلاً انحصاری هستند. اقامت در کشوری دیگر باعث می‌شود که فرد برای کشور «پذیرنده»، کم‌تر غیر خودی محسوب شود؛ برخی اوقات فرد برای کشور خودش یک غیر خودی است به طوری که او برخی از تعهدات کشور میزبان را می‌پذیرد و به آرامی ارزش‌های کشور خود را کنار می‌گذارد. تنها در سطح فرضیه می‌توان یک «خودی» ناب را تصور کرد؛ زیرا، گروه‌هایی که با آن‌ها این‌همانی داریم، متنوع هستند و غالباً چنددستگی‌های متعارضی دارند که ما را به جهات متفاوتی می‌کشانند.
▬ جایگاه فرد به عنوان یک خودی یا غیر خودی، سیال است. احتمال دارد شخصی خودش را به گونه‌ای درک کند که بیشتر مانند عضو یک گروه فکر می‌کند و کم‌تر همانند عضو گروهی دیگر می‌اندیشد. هم‌چنین، انتخاب، عامل ممکنی است. یک مهاجر یا یک تبعیدی، معمولاً، خودش را به کلی دگرگون می‌سازد و آگاهانه بدون دست کشیدن از پایگاه بومی‌اش در کشور زادگاه، برخی از ارزش‌های وطن جدید را برمی‌گزیند. پناهندگان و مهاجران جهت حفظ برخی باورها، عملکردها و دیدگاه‌های وطن مادری، در برابر این‌همانی کامل با کشور «میزبان» مقاومت می‌کنند. یک دور از وطن، معمولاً، ارزش‌های وطن جدید را می‌پذیرد، در حالی که آگاهانه برای دست کشیدن از پایگاه بومی‌اش در کشور زادگاه، عمل می‌کند.

░▒▓ اخلاق توسعه بومی
▬ چگونه باید پایگاه خودی را در برابر پایگاه غیر خودی ارزیابی کنیم، آن گونه که برای ارتباطات میان فرهنگی و اخلاق توسعه به کار گرفته می‌شوند؟ می‌توان فواید و مضرات، فرصت‌ها و وسوسه‌ها، مزایا و معایب متمایز مرتبت با هر پایگاه را درک کرد. گروه‌ها به لحاظ اندازه و مقیاس‌های اهمیت در توسعه، متفاوت هستند. فرد می‌تواند جزیی از یک همسایگی محلی یا عضوی از گروه بزرگ‌تری نظیر طبقه اجتماعی، گروه نژادی یا یک فرهنگ دست نخورده باشد و کاملاً عضوی در «اجتماع جهانی» شود. فرد هم‌چنین، بر مبنای ویژگی اخلاقی و قدرت نسبی گروه‌هایی که به آن‌ها تعلق داشته و با آن‌ها همراهی دارد، امکانی برای درک خیر و شر بیابد. قطعاً، غیر خودی محسوب شدن یک گروه منفور و خودی به حساب آمدن یک گروه پسندیده، به لحاظ اخلاقی مطلوب است؛ حرکت در جهت مخالف مطلوب نیست.
▬ با در نظر گرفتن هر یک از این گروه‌ها، باید این پرسش انتقادی را طرح کرد؛ فرصت‌ها و خطراتی که یک فرد خودی به واسطه‌ی خودی بودن با آن‌ها مواجه است کدامند؟ اخلاق‌گرای توسعه که خودی محسوب می‌شود، حداقل از سه امتیاز مجزا برخوردار است: اول، از آن‌جا که اخلاق‌گرای توسعه که فردی بومی است در واژگان، عملکردها و احتمالاً، ایده‌آل‌های اجتماعی سهیم است، می‌تواند فرق جزیی در معنا و تفاوت‌های ارزشی موجود در اجتماع را درک کرده و بفهمد. این امتیاز بویژه مهم است تا جایی که او به اخلاقی متعهد می‌شود که در جامعه وجود دارد و به خواسته‌ها و باورهای اجتماع کمک می‌کند. به عنوان جزیی از «ما»، اخلاق‌گرای بومی قادر است نه تنها برای فهم ، بلکه برای شکل دادن به فهم خودش به عنوان شریکی در بحث گروه درباره‌ی هویت خود، عمل کند. از آن‌جا که اخلاق توسعه می‌باید به شیوه‌ای احساسی و به شکل زمینه‌ای و با فهمی از عوامل حقیقی و نیز معانی تفسیری و ارزش‌های مشترک انجام شود، یک غیر بومی ممکن است معنای واقعی رخداد گذشته، خطمشی کنونی یا انتخاب آینده را به کلی از دست دهد. در نتیجه، هر نوع ارزیابی اخلاقی احتمالاً، ناقص بوده یا کاملاً اشتباه است.
▬ دوم، علاوه بر دانستن واقعیت‌های «تفسیری»، قضاوت‌های اخلاقیاتی اخلاق‌گرای بومی درباره‌ی گذشته، حال و آینده‌ی اجتماع، در دراز مدت برای جامعه مذکور قابل فهم خواهد شد. همیشه مشخص نخواهد بود که کدام هنجار جذابیت دارد و در مواقعی دو هنجار اجتماعی در تنش یا تضاد با هم قرار خواهند داشت. اخلاق‌گرای بومی نسبت به فرد غیر بومی این امتیاز را دارد که به سادگی می‌تواند جذب مجموعه‌ی مسلمی از پیش‌فرض‌های اخلاقیاتی گردد، حتی وقتی که مجموعه دچار ابهام و ناهمسازی باشد. اخلاق‌گرایی که از جامعه‌ای برخاسته که به پیشرفت در جهت برابری نژادی مباهات می‌کند، ممکن است تصور کند که چگونه اعتراض او به تبعیض نژادی موجود طنین‌انداز خواهد شد. قربانیان عراقی که توسط نظامیان یا غیرنظامیان امریکایی شکنجه شده‌اند، بهتر از متجاوزان امریکایی می‌دانند که لخت رژه رفتن، خصوصاً در حضور زنان، چگونه تحقیری است.
▬ سوم، موقعیت بومی بودن، حق به ظاهر موجهی به اخلاق‌گرا می‌بخشد که مسیر توسعه‌ی گروه را نقد کند، هزینه و سود استراتژی توسعه‌ی کنونی را مشخص کرده و آن چه را که برای آینده، بدیل بهتری می‌داند پیشنهاد کند. این «حق ارزیابی» نه تنها مبتنی بر کمک اخلاق‌گرای بومی به گروه است، بلکه مبتنی بر این احتمال است که او واقعیت‌ها را آن گونه که گروه تفسیر می‌کند، می‌داند و ارزش‌هایی که گروه حول آن‌ها شکل گرفته و آرزوهایی که اعضای گروه دارند را می‌شناسد.
▬ اما اخلاق‌گرایان بومی با معایب و خطرات مشخصی مواجه می‌شوند. یک اخلاق‌گرای بومی ممکن است به معانی سازنده در اجتماعش، به کلی بی‌توجه باشد، زیرا، این معانی بسیار فراگیر هستند. همانند ماهی‌ای که نسبت به آبی که همیشه در آن شنا می‌کند آگاهی ندارد، او احتمال دارد به چیزهایی توجه کند که برای ارزیابی اخلاقی ضروری هستند.
▬ علاوه بر این، اخلاق‌گرایان بومی با اتکاء به مطلق و ناب بودن جایگاه بومی‌شان، کم و بیش به واژگان و عقاید ارزشی‌ای که گروه دریافته است، محدود می‌شوند. برای مبدل شدن به عضوی خودی در یک گروه، بویژه هنگامی که گروه یک «دیگ ذوب» است، نیاز به دست شستن از دیدگاه‌های دیگر است و نه دست کشیدن از سرسپاری به دیدگاه‌های پیشین. این امر برای گروه و نیز برای اخلاق‌گرا، هزینه‌هایی در بر دارد. احتمال می‌رود گروه شدیداً به ایده‌های تازه‌ای نیاز پیدا کند تا آن‌ها را جایگزین ایده‌های کهنه‌ای کند که فقط به خاطر حفظ جزمی وجود دارند. امکان دارد اخلاق‌گرا دریابد که به مفاهیم قراردادی و مشابهی محدود شده است، مفاهیمی که قادر نیستند به افق‌های ممکن و مطلوب گسترش یابند. اخلاق‌گرای بومی به بهای تجربه‌ی تازه‌ی لازمی، ارتباطی را به دست می‌آورد. خطری که در این‌جا وجود دارد این است که فرد بومی به جای چالش‌های تخیلی برای عظمت آینده، درباره دستاوردهای گذشته اطمینان خاطر آرامش‌بخشی به اجتماع خواهد داد.
▬ اخلاق‌گرایان بومی با محدودیت نهایی و ریسک مرتبط با آن نیز مواجهاند. یعنی، مبدل شدن به یک خودی که مستلزم زیستن در میان وفاداری‌ها، محبت‌ها، الزام‌ها و قول‌هاست – چیزهایی که فرد خودی در خصوص آن‌ها مدیون دیگران است و نسبت به آن‌ها احساس دین دارد. چنین مواردی ممکن است رسواکننده یا منحرف‌کننده باشند. اگر چه عضویت در گروه به فرد حق انتخاب می‌بخشد و شقوقی را طرح می‌کند، اما، وفاداری اعضاء به گروه ممکن است مانع از تجربه مسؤولیت‌ها شود. در چنین مواردی، وسوسه‌ی خیلی زیادی وجود دارد؛ این وسوسه می‌تواند مانع بزرگی باشد الا برای افرادی که به اندازه کافی و به طور شایسته‌ای عادلانه عمل می‌کنند. در مقابل، امکان دارد فرد غیر خودی قادر به گفتن آن چیزی باشد که گروه نیاز به شنیدن آن دارد، اما، هیچ یک از اعضای گروه آن را در نظر نمی‌گیرند.

░▒▓ اخلاق توسعه غیربومی
▬ همانند خودی‌ها، غیر خودی‌ها با تعهدات و وسوسه‌های خاصی مواجه هستند، هم‌چنین، از مزایا و فرصت‌ها بهره می‌برند. غیر خودی‌ها غالباً درباره آن چه که در گروه در حال جریان است و نیز درباره‌ی منابع تجویزی گروه بی‌اطلاع هستند. کشورهای جهان سوم به واسطه‌ی مدل‌ها، سیاست‌ها و طرح‌های توسعه که غیر خودی‌های اجتماعی ارایه می‌کنند و خودی‌های اجتماعی آن‌ها را تماماً به کنار می‌گذارند، به هم می‌ریزند. دوم، در همان حال که اخلاق‌گرای بومی معمولاً، با حق ارزیابی ساختارهای کنونی و انتخاب‌های آینده سازگار می‌شود، غالباً درها بر روی اخلاق‌گرای غیر بومی بسته می‌شود. بویژه هنگامی که او برخاسته از گروهی «توسعه‌یافته» و قدرتمند است. اگر بحث توسعه گروه حول هویت باشد، این امکان وجود دارد که فقط اعضای گروه حق مشارکت در بحث را داشته باشند، بویژه اگر غیر خودی‌های از گروهی مسلط و اشغالگر باشند.
▬ بنا بر این، وقتی که یک اخلاق‌گرای غیر بومی برای سخنرانی در مورد نیازهای توسعه‌ی اجتماع دعوت می‌شود، معمولاً، نقش متخصص را بر عهده می‌گیرد. خصوصاً اگر از ناحیه یا گروهی ثروتمند و قدرتمند برخاسته باشد، تمایل دارد که برای ایده‌هایش ارزشی بیش‌تر از آن چه که شایسته‌اش هستند قایل شود، زیرا، گمان می‌کند که ایده‌هایش نسبت به ایده‌های ضعیف، «توسعه‌نیافته» یا سنتی فرد بومی، ارزشمندترند. به طور مشابه، اخلاق‌گرایی که در گروهی حاشیه‌ای قرار گرفته، احتمالاً، تمایل دارد که با ارایه‌ی دیدگاه اخلاقی‌ای که نسبت به قابلیت‌های آن ارزش بیش‌تری دارد و حتی به واسطه‌ی این تصور که حالت اخلاقی درست است، به اخلاقیات غیر بومی‌ها واکنش نشان دهد. این خطرات هنگامی مشهودترند که طرح‌های غیر بومی با تشویقات یا توافقات اقتصادی همراه شوند یا حتی هنگامی که سنت‌های قوی در مورد مهمان‌نوازی گروه وجود دارد. اخلاق‌گرای غیربومی که برخاسته از ناحیه یا گروهی «توسعه‌یافته» است، خطر جدی نفوذ بیش از حد و اعمال فشار نامحسوس را می‌پذیرد؛ اخلاق‌گرای بومی که از حاشیه «کم‌تر توسعه‌یافته» برخاسته است، خطر تقابل ناکافی بودن خوداتکایی و بی‌باکی را به جان می‌خرد.
▬ این احتمال می‌رود که غیر بومی‌ها در جهت مقابل در اشتباه باشند. اخلاق‌گرای غیر بومی که از تاریخ امپریالیسم فرهنگی ملتش آگاه است، از ارزیابی‌های منفی به نفع همراهی چاپلوسانه با هنجارها و عملکردهای گروه میزبان اجتناب می‌کند. این وسوسه وجود دارد که از تصدیق حق خودتعیینی فرد خودی به دیدگاهی بلغزیم که در آن، این فرد مرتکب اشتباه نمی‌شود و به طریقی در انگیزه و کنش، ذاتاً «خوب» یا «بی غل و غش» است.
▬ اگر چه غیر بومی‌ها به واسطه‌ی مضرات و وسوسه‌ها با چالش مواجه می‌شوند، این فرصت را دارند که کمک‌های واقعی و مثبتی به یک گروه بیگانه کنند. قوت‌های اخلاق‌گرای غیر بومی، آیینه‌ی ضعف‌های اخلاق‌گرای بومی است. ممکن است اخلاق‌گرای غیر بومی چیزهایی را در نظر گرفته و ابراز کند که یک اخلاق‌گرای بومی آن‌ها را وامی‌نهد؛ ما تمایز چه چیزی هست در مقایسه با چه چیزی نیست را می‌دانیم و تجربه بسیار متفاوت اخلاق‌گرای غیر بومی، توان این را دارد (در تعابیر چارلز تیلوری) که «تمایز هوشمندانه‌ای» با آن چه که پنهان است یا برای اخلاق‌گرای غیر بومی ناشناخته است، برقرار سازد. یک راه برای اخلاق‌گرای غیر بومی که این کار را می‌کند این است که بحث هویت اجتماعی را که در آن گروه بیگانه اتفاق می‌افتد، روشن کند. او می‌تواند نوعی آیینه شود – نه آیینه‌ای برای حصول به حقیقت استعلایی، بلکه برای انعکاس دیالوگ درونی‌ای که در گروه وجود دارد. در نتیجه، احتمال می‌رود غیر بومی‌ها آن چیزی را در نظر گیرند که در جامعه‌شان با دیگران سهیم هستند.
▬ علاوه بر این، اخلاق‌گرای غیر بومی با کمک جستن از سنت‌ها، واژگان و تجربه کاملاً متفاوتش، می‌تواند ایده‌های جدید و در مواقعی ضروری را درون تفکرات توسعه‌ای گروه بیگانه وارد سازد. او ممکن است راه جدیدی را در مورد انسجام تعهدات غالب ارایه کند. شاید اخلاق‌گرای غیر بومی بعد از هضم شدن در یک فرهنگ بیگانه و بر مبنای «بصیرت‌اش»، جذب بخشی از فرهنگ یا سنت شود تا بتواند بخش دیگر را نقد کند. سرانجام، او با بهره‌گیری از منابع سنت خویش، ایده‌های اخلاقیاتی پیش‌بینی نشده‌ای را در جامعه‌ی دیگر باب کند.
▬ در نهایت، اخلاق‌گرای بومی همانند یک بومی از یک مزیت بهره می‌برد، زیرا، او از تعهدات و وفاداری‌های پیشین فرد بومی، آزاد است. این آزادی می‌تواند توانایی و اراده اخلاق‌گرای غیر بومی را افزایش داده تا آن چه را که لازم است در ارزیابی شقوق توسعه گفته شود، بگوید. این نقش مثبت زمانی که یک گروه ضعیف یا سرکوب شده را قادر می‌سازد تا در رابطه با گروه مسلط و سرکوبگر حرف خود را بگوید، می‌تواند به طور قطعی اثبات شود.

░▒▓ جایگاه اخلاق‌گرای دووطنی در بحث توسعه
▬ به لحاظ قوت‌ها و ضعف‌های اخلاق‌گرایان بومی توسعه در مقایسه با اخلاق‌گرایان غیر بومی، فرد می‌تواند درباره‌ی استلزامات هدایت ارتباطات میان فرهنگی فضایل اخلاق‌گرایان توسعه در سطح بین‌المللی و آن نوع اخلاقی که این سه دسته اخلاق‌گرا به آن پایبندند، تحقیق کند. 
▬ مشارکت‌کنندگان در بحث میان فرهنگی و اخلاق‌گرایان توسعه لازم است که آمیزه‌ای از بومی/غیربومی باشند. اخلاق‌گرایی که عضو گروه خاصی نیست، هنوز می‌تواند یک بومی شود، در معنایی که او قادر است خود را در این شکل جدید و متفاوت زندگی غرق کند، برخی از چیزهایی را که اتفاق می‌افتند درک کند و به عنوان مشارکت‌کننده در بحث پذیرفته شود. در عین حال، اخلاق‌گرایان توسعه که برآمده از یک فرهنگ هستند، می‌بایست پایگاه غیر بومی‌شان را به منظور انعکاس در یک فرهنگ «بیگانه» که متشکل از افراد خودی است حفظ کرده و مزایایی از آن کسب کنند و به حضور فراگیر آن در مقایسه با تجربه متفاوتشان توجه کنند، ایده‌های جدیدی ارایه نمایند، بین جناح‌های متنوع میانجی باشند، به اعلام حضور گروه‌های آسیب‌پذیر کمک کنند و از حقیقتی سخن گویند که به واسطه‌ی سرسپاری گروه دست نیافتنی شده است. در همان حال که آن‌ها چنین جنبه‌هایی از پایگاه غیر بومی‌شان را حفظ می‌کنند، اخلاق‌گرای توسعه که به شکل دووطنی عمل می‌کند، نبایستی خودش را گول زند یا دیگران را به اشتباه اندازد، آن هم با ادعای حرکت به سوی آن چه که دیدگاه غیرممکنی می‌نماید: یعنی، دیدگاهی در مورد بومی که از جانب یک غیر بومی غیر تاریخی، استعلایی و عینی اعلام شده است. چنین دیدگاهی در هیچ کجا وجود ندارد. با این فرض که دیدگاه مورد نظر، موجب سلطه بر بخشی از آن‌هایی می‌شود که فکر می‌کنند حقیقت نزد آن‌هاست و نیز باعث نوکر مآبی کسانی می‌گردد که آرزو دارند حقیقت نزد آن‌ها باشد.
▬ اخلاق‌گرایان توسعه در مواجهه با گروه‌های خودشان، نبایستی نوع خاصی از ترکیب خودی/غیر خودی را بسط دهند. جهت یادگیری از گروه‌های دیگر، باید تلاش کنند که منظری غیر خودی را شکل دهند و فهم روشنی از محدودیت‌های گروه خودشان و راه‌های انجام امور به دست دهند. هم‌چنین، ایده‌های بهتری را که خارج از مرزهای داخلی یاد گرفته می‌شود، نشان دهند. این منظر غیر خودی، نوعی عضویت دایمی را موجب می‌شود که مستلزم وفاداری به گروه اخلاق‌گراست. مهاجرین از وطن، وسوسه می‌شوند که از وضعیت تیره و تار جوامع‌شان به سوی ناپایداری سازنده جایگاه‌های غیر معمول فرار کنند. جایگاه بومی نه تنها برای تأمل اخلاقیاتی دیدگاهی فراهم می‌سازد، بلکه به اخلاق‌گرا مسؤولیتی می‌بخشد تا به بحث رایج جامعه‌اش درباره آن چه که لازم است باشد و نیز چگونگی ارتباط با گروه‌های دیگر بازگردد. علاوه بر این، مادامی که راهی برای تغییر اجتماعی وجود دارد که با آن فرد می‌تواند در نهایت تشخص یابد، مجبور نیست که در فرهنگ خاص خودش یک غیر خودی باشد. او می‌تواند به واسطه‌ی تلاش در جهت تغییر مطلوب در خود و جامعه‌اش، برای خود و گروه یک فرد خودی شود.
▬ قوم مداران و خاص‌گرایان، آغاز و پایان خودی بودن گروه‌های خاص خود هستند. عام‌گرایان خواهان این هستند که نقطه‌نظری غیر ممکن، فراتر از همه فردیت‌ها به دست آورند. بنا بر این، همانند بسیاری از مسائل فلسفی سنتی، بحث خاص‌گرا/ عام‌گرا حل نشده باقی می‌ماند. به جای وسوسه حل تناقض، می‌توان آن‌را دوباره از نو شکل داد. با تمایز خودی/ غیر خودی، مسأله‌ی نظری به سمت وظیفه‌ای عملی تغییر می‌یابد. اخلاق‌گرایان توسعه می‌بایست فرصت‌ها را مغتنم شمارند و از خطراتی که غیر خودی‌ها و نیز خودی‌ها در ارتباط با گروه‌های مختلف با آن مواجهاند، پرهیز کنند. هم‌چنین، لازم است که آن‌ها حضور اجتماعی جهانی را پیش برند که به اخلاق توسعه جهانی کمک کند و از طریق آن هدایت شود. آن‌ها در گروه‌های خود کار را آغاز می‌کنند و به این گروه‌ها نیز باز می‌گردند. در این میان، آن‌ها ممکن است از گروه‌های دیگر چیزهایی یاد گرفته و منافعی کسب کنند. همانند غیر خودی‌ها/ خودی‌ها، آن‌ها این امکان را دارند که اشخاص کامل‌تری شوند، مبدل به اخلاق‌گرایان توسعه و ارتباطات‌گرایان بهتری شده و از این طریق به ساختن جهانی بهتر کمک کنند.
▬ من بحث خود را با توصیفات روشنی در مورد زندگی و کار دو دسته از اخلاق‌گرایان توسعه (دووطنی و میان فرهنگی) به پایان می‌رسانم. آریل دورفمن، رمان نویس، مقاله نویس و نمایش‌نامه نویس شیلیایی که برای آرژانتینی‌ها یک غیر بومی ملی و برای فرهنگ‌های بومی، یک غیر بومی فرهنگی محسوب می‌شد، در دهه ۱۹۸۰ با بدرفتاری حکومت دست به گریبان بود و اجباراً به قبیله ماتاکوس در گران چاکو آرژانتین که وضع نامساعدی داشت نقل مکان کرد. یکی از نتایج دیدار دورفمن از ماتاکوس این بود که این قبیله کوچ‌نشین مجبور بودند که با مسائل و فرصت‌های زندگی جدید خود و نیز با کشاورزان، دست به گریبان باشند. دورفمن با نوشتن درباره وضعیت اسفناک ماتاکوس، توانست دولت آرژانتین را وادارد که به ماتاکوس بابت آسیبی که در گذشته به آن‌ها رفته غرامت بپردازد. هم‌چنین، آژانس‌های توسعه در سطح بین‌المللی را تشویق کرد که در جهت بقاء اقتصادی و فرهنگی ماتاکوس، تلاش کنند.
▬ پس از بازگشت از تبعید در ایلات متحده که در دوران حکومت پینوشه اتفاق افتاده بود، در برآورد اشتباهاتی که در دوران پینوشه رخ داده بود، به شیلی کمک کرد. او هم‌چنین، از پایگاه دووطنی‌اش (امریکا/شیلی) سود می‌برد. به هنگام حمله‌ی نیروهای سازمان ملل به عراق در سال ۲۰۰۳، بر این اعتقاد بود که ایالات متحده در حمله به عراق جهت سرنگونی صدام حسین در اشتباه خواهد بود همان طور که در حمله به شیلی و پایان دادن به حکومت پینوشه در اشتباه بوده است. هر دوی این‌ها دیکتاتورهای خون‌خواری بودند که مخالفانشان را شکنجه و به قتل می‌رساندند. دورفمن در نیویورک تایمز چنین بیان کرد که تغییر رژیم و ایجاد مردم‌سالاری، به واسطه حمله و اشغال خارجی و تحمیل نهادهای مردم‌سالارانه صورت نمی‌پذیرد ، بلکه ملت‌ها وقتی قربانی خودکامگی شده و از آن خسته می‌شوند، خود به دنبال مردم‌سالاری می‌روند.
▬ پائولا پالمر، شهروند امریکایی مثال دیگری از فضیلت خودی/ غیر خودی است. در ابتدا یک بیگانه گزینگایی محسوب می‌شد که برای پنجاه سال زندگی‌اش را در تالامانکا کاست کاستاریکا، وقف کرد و به فقیران خارجی و سیاهان بی‌پناه و هندی‌های بری بری کمک می‌کرد تا سنت‌هایشان را تبیین کنند و شیوه‌ی زندگی در معرض تهدید خود را حفظ نمایند. نوشته‌های او به دو زبان انگلیسی و اسپانیایی به کاستاریکائی‌ها در سراسر کشور کمک کرد که فقر مادی و ثروت فرهنگی تالامانکا را که تا به حال از بخشی از کشور مورد غفلت قرار گرفته بود، بفهمند. با بازگشت به بولدر کلورادو، پالمر برای بیش از یک دهه در جهت بهبود فرصت‌های لاتینی‌های کلورادو و جمعیت‌های محلی تلاش کرده است. علاوه بر این، پالمر از طریق سازمان غیر دولتی گلوبال رسپانس، کانالی ایجاد کرده است که از طریق آن، بچه‌های مدرسه در ایالات متحده می‌توانند درباره‌ی اعتراض به رهبران تخریب محیطی و فرهنگی که در جهان توسعه یافته و در حال توسعه رخ می‌دهد، آگاهی یابند. او فردی غیر خودی است که به جایگاهی دووطنی دست یافته است و به نیاز به اصلاحاتی در امریکای مرکزی کمک می‌کند و از بسیاری از همراهان تالامانکایی‌اش یاد می‌گیرد و به زادگاهش امریکا باز می‌گردد تا به تحقق قول‌هایی که در راستای عدالت برای همه داده شده است، کمک کند.
مآخذ:...
هو العلیم

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.