فیلوجامعه‌شناسی

تفکر خلاق

فرستادن به ایمیل چاپ

حسن قاضی‌مرادی


▬ در دوره تحقیق درباره کتابم «درآمدی بر تفکر انتقادی» به مقاله‌ای از ادوارد دو بونو برخوردم به نام «تفکر انتقادی کافی نیست».
▬ او در این مقاله، از موضع دفاع از مفهوم «تفکر جانبی» (که خودش واضع آن بود)، به محدودیت‌های تفکر انتقادی پرداخته است.
▬ بعداً تحقیق درباره«تفکر جانبی» را رها کردم، اما، او در این مقاله، شمه‌ای از تفکر جانبی را ارائه کرده بود که توجهم را جلب کرد.
▬ در پی جست و جوی بازی‌گوشانه‌ای درباره چیستان‌های تفکر جانبی یا تفکر خلاق نمونه‌هایی را یافتم که فکر کردم می‌توانم حاصل چنین جست و جویی را با دیگران در میان بگذارم.
▬ ادوارد دو بونو (Edward de Bono) شناخته‌شده‌ترین فرد در زمینه آموزش تفکر است. او در مقام مدرس مهارت‌های اندیشه‌ورزی در سال ۱۹۶۷ مفهومی را وضع کرد که آن را متمایز از تفکر انتقادی (Critical thinking) با عبارت (Lateral thinking) مشخص کرد. این مفهوم در زبان فارسی به «تفکر جانبی»، «تفکر خلاق» و نیز «گریزاندیشی» برگردانده شده است. می‌توان تفکر خلاق را برگردان (Creative Thinking) دانست. با این حال، چون محور تفکر جانبی، خلاقیت است و چون تفکر خلاق شمولیت بیشتری از تفکر جانبی دارد و عینی‌تر است من برای (Lateral thinking) از «تفکر خلاق» استفاده می‌کنم.
▬ اما «تفکر خلاق» چیست؟ در کلی‌ترین صورت می‌توان آن را رمزگشایی از وضعیت‌هایی در نظر گرفت که مبهمند و گاه، در برخورد نخست، حتی غیرمنطقی به نظر می‌رسند. مهارت اصلی رمزگشایی از چنین وضعیت‌هایی نیز اتخاذ منظرهای متفاوت برای دیدن و شیوه‌های متفاوت نگریستن به آن وضعیت نسبت به منظرها و شیوه‌های متعارف و مرسوم است. منطقی می‌نماید که برای رمزگشایی از چنین وضعیت‌هایی ناگزیر هستیم به پردازش اطلاعاتی بپردازیم که در خود آن وضعیت قابل شناسایی است، اما، در روند رمزگشایی وضعیت اولاً به نظر می‌رسد که داده‌ها و اطلاعات موجود کافی نیستند و ثانیاً به خود همین اطلاعات و داده‌های موجود باید به گونه متفاوتی نگریست.
▬ در پردازش اطلاعات در تفکر خلاق (متمایز از تفکر متعارف و مرسوم) ضروری است تا:

• الف. اطلاعات و داده‌های موجود از منظرهای متفاوت نگریسته شوند.
• ب. کمبود اطلاعات و داده‌ها از طریق پرسشگری درباره همین داده‌ها و اطلاعات موجود رفع شود. این پرسشگری هیچ قید و شرطی نباید داشته باشد. این چرخش آزاد ذهن در مواجه شدن با یکسری داده‌ها و اطلاعات است که به طور تصادفی یا غیرتصادفی به اطلاعات و داده‌های اضافی از آن وضعیت می‌انجامد.
• پ. پردازش اطلاعات موجود و اطلاعات اضافه شده نه با شیوه‌های متعارف تجزیه و تحلیل و استدلال و استنتاج، بلکه با پرسشگری مکرر درباره اطلاعات و داده‌ها از منظرها و جهت‌های متفاوت و حتی غیرمعمول انجام می‌شود. اگر یک پرسش به نتیجه‌ای در روشنگری از آن وضعیت نرسد، پرسش بعدی درباره همان داده از منظر متفاوتی طرح می‌شود.

▬ بنا بر این، در تفکر خلاق به تکرار منظر و جهت پردازش اطلاعات تغییر می‌کند تا در پایان طرحی از آن وضعیت به دست داده شود که آن را رمزگشایی کند. از این رو، پیش نیاز اصلی تفکر خلاق برخورداری از ذهن باز، قابل انعطاف، رها برای پرسه زدن در هر جهتی، توانمند در پرسشگری درباره هر آن‌چه معمول و عادی و حتی بدیهی به نظر می‌رسد، توانا در دقت کردن به یک یک جزئیات همراه با توانمندی در نگرش به کل وضعیت، کارآمد و جسور در به مخاطره تردید افکندن هر نگرش و منظر و شیوه نگریستن معمول و متعارف و... است. قلب تفکر خلاق پردازش اطلاعات و داده‌ها به شیوه‌های متفاوت از پردازش متعارف به توسط چنین ذهنی است. برای وضوح بخشیدن به تفکر خلاق تمایز آن با انواع دیگر تفکر مثالی می‌آورم: ادوارد دو بونو در مقاله «تفکر انتقادی کافی نیست». وضعیتی را شرح می‌دهد: جانی کوچیکه احمق محله دانسته می‌شد. بچه‌های هم سن و سال جانی کوچیکه با دیدن هر تازه‌واردی او را در برابر تازه‌وارد دست می‌انداختند. شیوه دست انداختنشان این بود که یک سکه پنج سنتی و یک سکه ده سنتی را کف دست می‌گذاشتند و رو به جانی می‌گرفتند و از او می‌خواستند سکه با ارزش‌تر را بردارد، اما، سکه پنج سنتی از نظر اندازه بزرگ‌تر از سکه ده سنتی است. جانی کوچیکه نیز همیشه سکه پنج سنتی را برمی‌داشت. همین کافی بود تا بچه‌ها به او بخندند و او را احمق بدانند. روزی وقتی بچه‌ها این نمایش را در برابر یک تازه‌وارد اجرا کردند و مسخره‌کنان رفتند، تازه وارد به جانی کوچیکه گفت او باید سکه کوچک‌تر را برمی‌داشت چون ارزش آن بیشتر است. جانی کوچیکه بلافاصله گفت: می‌دانم، اما، فکر می‌کنی اگر من همان بار اول سکه ده سنتی را برمی‌داشتم آیا آن‌ها باز هم حاضر می‌شدند بازی‌شان را تکرار کنند!
▬ در این‌جا با وضعیتی مواجهیم که از دو منظر متفاوت نگریسته می‌شود و از طریق دو شیوه متفاوت پردازش اطلاعات به دو دریافت متفاوت از آن وضعیت می‌انجامد. بچه‌ها و تازه‌واردها از منظر متعارف عمل جانی کوچیکه را می‌نگریستند. به واسطه همین منظر، وقتی او سکه پنج سنتی را برمی‌دارد آنان فکر می‌کنند که او ارزش و اندازه را یکسان می‌گیرد و همین نشانه حماقت او است. در چارچوب تفکر متعارف نمی‌توان به نتیجه دیگری رسید، اما، اگر همین وضعیت شامل این اطلاع که جانی کوچیکه ارزش و اندازه را یکسان می‌گیرد از منظر متفاوتی نگریسته شود و به شیوه متفاوتی پردازش شود نتیجه کاملاً متفاوتی از این وضعیت گرفته می‌شود. این نتیجه که جانی کوچیکه از منظر صرفاً کسب و کار خود بسیار هم آگاه است. این او است که به اتکای تفکر خلاق به گونه غیرمتعارفی با مسأله مواجه می‌شود به پردازش متفاوتی از اطلاعات می‌اندیشد و سپس، عملی انجام می‌دهد که هر چند از منظر متعارف، احمقانه است، اما، از منظری که او انتخاب کرده بسیار هم عاقلانه است. او وقتی در برابر یک انتخاب قرار می‌گیرد بنا بر تفکر متعارف نمی‌اندیشد و عمل نمی‌کند بنا بر این، می‌تواند بسیار بیشتر از ده سنت به جیب بزند. ادوارد دو بونو در همان مقاله تفکر خلاق را تفکری می‌شناسد که به گونه‌ای خلاق و سازنده، عناصری را طرح می‌ریزد که برای حل مسائل با وضعیت‌های واقعی ضروری است. از این رو، عمل اصلی تفکر خلاق حل مسأله یا رمزگشایی از یک وضعیت به ظاهر عجیب یا مبهم و چند پهلو است. یکی از پیامدهای اشاعه شیوه‌ها و مهارت‌های تفکر خلاق این بود که افراد بسیاری وضعیت‌هایی را طرح کردند که از طریق به کار بردن این شیوه‌ها و مهارت‌ها رمزگشایی می‌شود. این وضعیت‌ها را می‌توان «چیستان‌های تفکر خلاق» نامید. یک نمونه ساده چیستان‌ها این است: مردی تنها در یک بیابان شنزار راه می‌رود. هیچ باد شدیدی نمی‌وزد، اما، او هر بار که به عقب برمی‌گردد ردپای خود را نمی‌بیند. چرا؟
▬ این وضعیتی به ظاهر مبهم و حتی آمیخته به تناقض است. تفکر متعارف به این نتیجه می‌رسد اگر فردی در چنین موقعیتی به پشت سر خود نگاه کند حتماً رد پای خودش را روی شن‌ها می‌بیند، اما، اگر واقعاً قرار باشد او با سر برگرداندن به عقب ردپای خودش را نبیند بنا بر این، باید وضعیت از منظر دیگری نگریسته شود، اما، چگونه می‌توان به چنین منظری دست یافت؟ فقط از طریق پرسشگری نسبت به اطلاعات و داده‌های موجود. پرسش این است چگونه ممکن است فردی در چنین وضعیتی به پشت سر خود نگاه کند و ردپایش را نبیند! برای پاسخ دادن به این پرسش به داده‌های موجود بازمی‌گردیم. گفته شده است که «او هر بار که به عقب برمی‌گردد» ردپایش را نمی‌بیند. گفته نشده که «هر بار که به عقب نگاه می‌کند» نمی‌تواند آن را ببیند. پس، او به عقب برمی‌گردد، اما، نمی‌تواند پشت سرش را ببیند، اما، این چگونه ممکن است! او کور است. این رمزگشایی از این وضعیت است، اما، بیایید فرض کنیم که او کور نیست. حال چطور ممکن است که در هنگام راه رفتن پشت سرش را نگاه کند و ردپایش را نبیند. عقل متعارف می‌گوید نه، این دیگر ممکن نیست، اما، تفکر خلاق می‌گوید ممکن است: او عقب عقب راه می‌رود. حال بیایید چیستان پیچیده‌تری را در نظر بگیریم. پیش از طرح آن می‌خواهم به بازی‌های جمعی تفکر خلاق در رمزگشایی از چیستان‌های آن اشاره کنم: دو یا چند نفر جمع می‌شوند. یکی از آن‌ها چیستان را طرح می‌کند. او مجری بازی است و حل چیستان را نیز می‌داند. گفتم که قلب تفکر خلاق، پرسشگری درباره اطلاعات و داده‌های موجود در وضعیت به منظور یا نگریستن به آن‌ها از منظر متفاوت یا رسیدن به اطلاعات و داده‌های جدیدی است که در ظاهر آن وضعیت ارائه نشده است. پس، دیگر افراد شروع می‌کنند به طرح پرسش‌ها درباره آن وضعیت. مجری نیز به پرسش‌های آنان به سه طریق پاسخ می‌دهد: آری، نه، ربطی ندارد. او چنین پاسخ نمی‌دهد که «بله، اما... » یا «نه، اما... » او پاسخ خود را با شرح و توضیح همراه نمی‌کند تا به فکر دیگران جهت ندهد، اما، اگر دیگران به اتکای پرسش‌های خود نتوانستند به اطلاعات و داده‌های جدید یا شیوه متفاوت پردازش اطلاعات و داده‌های موجود دست یابند او می‌تواند خودش اطلاعات اضافی را به عنوان راهنمایی به دیگران بگوید. برویم به سراغ چیستان پیچیده‌ای که می‌خواهیم آن را به شیوه بازی تفکر خلاق رمزگشایی کنیم: مردی وارد یک رستوران می‌شود و از کافه‌چی یک لیوان آب درخواست می‌کند. کافه‌چی ناگهان تفنگی را از پشت پیشخوان برمی‌دارد و روبه او نشانه می‌رود. پس، از چند لحظه مرد از کافه‌چی تشکر می‌کند و می‌رود. چه اتفاقی افتاده است؟ بازی شروع می‌شود. تعدادی از پرسش‌های شرکت‌کنندگان و پاسخ‌های مجری می‌تواند این‌ها باشد.

▬ پرسش: آیا کافه‌چی می‌توانسته صدای او را بشنود؟ پاسخ: بله.
▬ پرسش: آیا کافه‌چی از آن مرد عصبانی بوده است؟ پاسخ: خیر.
▬ پرسش: آیا آن تفنگ، تفنگ آب پاش بوده است؟ پاسخ: خیر.
▬ پرسش: آیا کافه‌چی او را از قبل می‌شناخته؟
▬ پاسخ: خیر. (می‌تواند این پاسخ هم باشد که این مسأله ربطی به کاری که می‌کند ندارد. )
▬ پرسش: آیا مرد تشکر خود را با تمسخر و طعنه‌آمیز بیان نمی‌کند؟
▬ پاسخ: خیر. (در این‌جا می‌تواند یک راهنمایی به افراد داده شود: مرد به دلایلی واقعاً از کافه‌چی ممنون می‌شود. )
▬ پرسش: آیا مرد آب را در حالت تهاجمی از کافه‌چی درخواست می‌کند؟
▬ پاسخ: خیر.
▬ پرسش: آیا مرد در یک وضعیت غیرمعمول قرار دارد که به واسطه آن آب درخواست می‌کند؟
▬ پاسخ: بله.

▬ در پی این پرسش و پاسخ‌هاست که افراد به رمزگشایی از وضعیت نزدیک می‌شوند. آنان، باید وضعیتی غیرمعمول را به تصور درآورند که مرد در آن قرار دارد؛ وضعیتی که او را به درخواست آب مجبور کرده است. در عین حال، این وضعیتی است که در پی تهدید شدن به وسیله تفنگ رفع می‌شود، اما، این وضعیت رفع شده آن هم با تفنگ کشیدن کافه‌چی چه می‌تواند باشد که موجب تشکر واقعی مرد نیز شده است! پرسش دیگر این است که ناگهان مواجه شدن با فردی که تفنگ آماده شلیکی را به سوی انسان گرفته است چه تأثیری دارد! منطقی این است که باعث ترس می‌شود. پس، پرسش این می‌شود: مرد در چه وضعیت عجیب و غریبی قرار دارد که با ترسانیدن او آن وضعیت، رفع شده و به سپاسگزاری او می‌انجامد! مرد سکسکه می‌کند. آب را برای رفع آن می‌خواهد. کافه‌چی با ترساندن او است که سکسکه‌اش را رفع می‌کند. لازم است که به این موضوع توجه شود که هر چیستان تفکر خلاق حتماً یک پاسخ ندارد. پاسخ چیستان تفکر خلاق ترسیم طرحی است که در آن طرح از طریق پردازش غیرمتعارف اطلاعات و داده‌ها وضعیت مورد نظر رمزگشایی می‌شود، اما، افراد مختلف با نگرش‌ها و پیشینه‌های فرهنگی متفاوت می‌توانند طرح‌های متفاوتی را ترسیم کنند که حال رمزگشایی یک وضعیت خاص باشد. هرچه طرح‌های بیشتر برای رمزگشایی ترسیم شود، حوزه عمل تفکر خلاق در ارتباط با یک وضعیت ثابت گسترده‌تر می‌شود. از این رو، شرکت‌کنندگان پس از رسیدن به یک طرح رمزگشایانه می‌توانند به این مسأله بیندیشند، آیا طرح دیگری ممکن هست یا نه.
▬ درباره همین چیستان فوق، طرح دیگری وجود دارد که شوخ‌طبعانه است. به هر حال، پیش از شروع به بازی تفکر خلاق شاید مناسب باشد که با چنین پاسخی لبخندی بزنید: مرد وقتی وارد رستوران می‌شود کافه‌چی می‌بیند که شلوار او آتش گرفته است. پس، نتیجه می‌گیرد مرد لیوان آب را برای خاموش کردن آتش می‌خواهد. با نشانه گرفتن تفنگ به سوی او، او را می‌ترساند. مرد از ترس خود را خیس می‌کند. آتش خاموش می‌شود. مرد تشکر می‌کند.
▬ در پاسخ گفتن به چیستان، یعنی، ترسیم طرحی که با آن، وضعیت رمزگشایی می‌شود، اصلاً عجله نکنید. مدام بکوشید پرسش‌هایی را طرح کنید و به آن‌ها پاسخ دهید. اگر در یک جهت، پرسش‌ها به نتیجه‌ای در رمزگشایی نرسید خسته نشوید. راه را از مسیر دیگری و با پرسش‌های متفاوتی ادامه دهید. پرسشگری بنیان تفکر خلاق است، اما، تفکر خلاق وقتی به حل مسأله‌ای توانمند می‌شود که پرسش‌های هرچه دقیقتری طرح شود. با تأمل و پرسش‌های مکرر توانمندی خود را در پرسشگری هرچه بیشتر اعتلا می‌دهید. بنا بر این، به سرعت سراغ پاسخ‌ها نروید.
▬ ادوارد دو بونو حق داشت بگوید از سال ۱۹۶۷ که او مفهوم تفکر خلاق یا تفکر جانبی را وضع کرده بود، این نوع تفکر با بدفهمی‌های بسیار و حتی ادراک‌های انحرافی همراه شده است. نگاه کردن خلاق به یک وضعیت موجود از منظرهای متفاوت از منظرهایی که عقل متعارف به آن‌ها پایبند است به تقویت تفکر انتقادی می‌انجامد، اما، این رویکرد (یعنی، نگریستن به یک رویداد یا پدیده از منظری که در نگاه نخست دریافته نمی‌شود) بیشتر به طرح چیستان‌هایی انجامید که صرفاً وضعیتی در تقابل با وضعیت‌های متعارف را تجسم می‌بخشید.
▬ این تقلا به خودی خود غلط نیست و حتی می‌تواند در آموزش تفکر خلاق موثر باشد، اما، صرفاً به طرح چنین چیستان‌هایی پرداختن علاوه بر محدود کردن دامنه نفوذ تفکر خلاق، کار را به رقابت نادرستی در طرح این چیستان‌ها می‌کشاند، رقابتی که به مرور کار را به ابتذال می‌رساند. برای نمونه، این چیستان را در نظر بگیرید: «برقی درخشید و مردی مرد. » با طرح آن از شما خواسته می‌شود رویدادی منطقی یا قابل قبول را مطرح کنید که این چیستان در آن، به اصطلاح رمزگشایی می‌شود. مثلاً: «مردی دچار رعدگرفتگی می‌شود و می‌میرد. » یا «در تاریکی شب، مردی با گلوله‌ای که به سوی او شلیک می‌شود می‌میرد. » یا «مردی در تاریکی سرسیم‌های اشتباهی را به هم وصل می‌کند. در پی آن جرقه‌ای زده شده و او دچار برق‌گرفتگی می‌شود و می‌میرد. » اصلاً می‌توانید بگویید: «یکباره پروژکتوری درست مقابل چهره پیرمردی که در تاریکی راه می‌رود روشن می‌شود و او از ترس سکته می‌کند».
▬ کار ابتذال در طرح چیستان‌ها به جایی می‌رسد که دیگر شما نه با چیستان، بلکه با وضعیتی مضحک روبه‌رو می‌شوید. وضعیتی که حتی ممکن است مخاطب را به تمسخر بگیرد. برای نمونه، به این به اصطلاح چیستان توجه کنید. این چیستان، از نظر من، ربطی به تفکر خلاق ندارد: اکبر روزی می‌آید خانه دوستش داوود. می‌بیند او با قلم‌مویی در دست در برابر پرتره‌ای که می‌توان تشخیص داد چهره نوجوانی است ایستاده است. او خودش آن پرتره را نقاشی کرده است. اکبر از او می‌پرسد این چهره کیست. داوود می‌گوید: «عکس پسرم است». این در حالی است که داوود فقط ۱۲ سال دارد. این یعنی، چه؟

░▒▓ چند نمونه دیگر برای تمرین:
روی ادامه کلیک کنید...


۱- مردی با پسرش در حال رانندگی به شدت تصادف می‌کنند. پدر می‌میرد. پسر را که سخت زخمی شده است به بیمارستان می‌رسانند و به سرعت به اتاق عمل می‌برند. جراح که می‌آید و او را می‌بیند می‌گوید: «من این پسر را عمل نمی‌کنم. او پسر من است. » چگونه ممکن است؟
۲- مردی در طبقه بیستم یک مجتمع مسکونی زندگی می‌کند. او صبح‌ها که می‌خواهد به اداره برود سوار آسانسور می‌شود و پایین می‌آید. عصرها که بازمی‌گردد اگر آن روز بارانی باشد سوار آسانسور می‌شود و تا طبقه بیستم بالا می‌رود، اما، هر روزی که باران نمی‌بارد او سوار آسانسور می‌شود و تا طبقه چهاردهم بالا رفته و از آن‌جا تا طبقه بیستم را از راه‌پله می‌رود. چرا؟
۳- چگونه ممکن است کودکی از یک ساختمان ۱۵ طبقه به کف خیابان بیفتد و زنده بماند؟
۴- مردی لباسی کاملاً سیاه به تن دارد. با یک کلاه اسکی مشکی صورت خود را کاملاً پوشانده است. عینکی مشکی نیز به چشم و دستکشی سیاه به دست دارد و کفش سیاه، به پا. وسط خیابانی ایستاده است. تمام چراغ‌های خیابان و خانه‌های مجاور خاموش است. مهتاب نیز نیست. اتومبیلی سیاه‌رنگ با چراغ‌های خاموش به طرف مرد می‌آید، اما، راننده اتومبیل درست پیش پای مرد توقف می‌کند. او چگونه مرد را می‌بیند؟
۵- شش تخم‌مرغ در یک سبد وجود دارد. شش نفر نیز هستند که سهم هر کدام، یک تخم‌مرغ است. با این حال، یک تخم‌مرغ در سبد باقی می‌ماند. چگونه ممکن است؟
۶- تو در یک شب توفانی و بسیار سرد با اتومبیل کوپهات در جاده‌ای خارج از شهر در حرکت هستی. وقتی به ایستگاه اتوبوسی نزدیک می‌شوی سه نفر را می‌بینی که در شرایط سختی منتظر ایستاده‌اند. نفر اول خانم مسنی است که به نظر می‌رسد سخت بیمار است و باید فوراً به بیمارستان برسد. نفر دوم دوستی قدیمی است که یک بار زندگی‌ات را نجات داده است. نفر سوم هم نامزدت است.
با توجه به این‌که فقط جای یک سرنشین دیگر در اتومبیلت داری کدام یک را انتخاب می‌کنی؟
۷- مردی در حال رانندگی با اتومبیل خود با سرعت ۸۰ کیلومتر در ساعت حرکت می‌کند و از سه اتومبیلی که سرعتشان ۱۱۰ کیلومتر در ساعت است می‌گذرد. با این حال، پلیس او را متوقف کرده و جریمه‌اش می‌کند. چرا؟
۸- در نیمه‌های شب تلفن زنگ می‌زند. مردی از خواب بیدار می‌شود و تلفن را برمی‌دارد. در پی چند لحظه فردی که تلفن کرده است تلفن را قطع می‌کند و با احساس راحتی می‌خوابد. احساس راحتی او ناشی از چیست؟
۹- مردی در رستوران، گارسن را صدا می‌کند و می‌گوید در فنجان چایش مگس افتاده است. گارسن می‌گوید: هیچ اشکالی ندارد الآن برایتان فنجان چای تازه‌ای می‌آورم». وقتی گارسن بازمی‌گردد، پس از چند لحظه، مرد به او اعتراض می‌کند که این همان فنجان چایی است که برده بود، چگونه مرد این را می‌فهمد؟
۱۰- مردی ترتیبی می‌دهد که بدون پاسپورت از ۳۰ کشور خارجی دیدن کند. او در هر کشوری با احترام پذیرفته می‌شود و با طیب خاطر آن‌جا را ترک می‌کند. او از همه این کشورها فقط در طول یک روز دیدن می‌کند. چگونه؟
۱۱- یک شیخ عرب به دو پسرش می‌گوید برای این‌که معلوم شود کدام یک دارایی او را ارث می‌برد قرار است با شترهای‌شان در یک مسابقه شرکت کنند. آنان هر دو به شهر دوری می‌روند و شتر هر یک که دیرتر به شهر خودشان برسد برنده خواهد بود. دو برادر مسابقه را از شهر مبدأ شروع می‌کنند. آن دو پس از روزها سرگردانی بی‌هدف در بیابان بالاخره از فرزانه‌ای می‌خواهند آنان را راهنمایی کند. آن دو پسر از شنیدن راهنمایی مرد فرزانه به سرعت او را ترک می‌کنند، روی شترها می‌پرند و با سرعت هرچه بیشتر به سوی شهر مقصد می‌تازند. راهنمایی مرد فرزانه چه بود؟
۱۲- مردی در یک شهر کوچک ۲۰ زن را عقد می‌کند و جالب این است که به چند همسری نیز متهم نمی‌شود. چرا؟
۱۳- مادری دو پسر داشت که هر دو در یک ساعت، یک روز و یک سال متولد شده و در عین حال، دوقلو نبودند، چگونه ممکن است؟
۱۴- مردی می‌میرد و به بهشت می‌رود. در بهشت خود را میان انبوه کسانی می‌بیند که همه لختند و همگی‌شان نیز ۲۱ ساله به نظر می‌رسند. او به اطرافش نگاه می‌کند تا ببیند کسی را در آن میان می‌شناسد یا نه. به یکباره نگاهش به زن و مردی می‌افتد که گوشه‌ای ایستاده‌اند. آن‌ها را می‌شناسد و می‌فهمد که حوا و آدماند. او چگونه آدم و حوا را می‌شناسد؟
۱۵- یک قاتل به اعدام محکوم می‌شود. با این حال، به او فرصتی می‌دهند از یکی از سه اتاقی که انتخاب می‌کند بگذرد و اگر زنده ماند آزاد شود. در اتاق اول با مشعل‌های بزرگ آتش بسیار زیادی فضای اتاق را پر کرده است. در اتاق دوم چند شیر بسیار گرسنه‌اند که دو سال است چیزی نخورده‌اند. در اتاق سوم چند آدمکش حرفه‌ای مسلح حضور دارند. او برای زنده ماندن کدام اتاق را انتخاب می‌کند؟
۱۶- در پی یک تلفن نامشخص، پلیس به خانه‌ای می‌رود تا فرد مظنون به قتلی را دستگیر کند. فردی که به کلانتری تلفن کرده به آن‌ها گفته که مظنون را ندیده، اما، شنیده اسمش «احمد» بوده است. او فقط در پی مشاجره‌ای کوتاه در داخل خانه صدای شلیک گلوله‌ای را شنیده است. پلیس به سرعت خودش را به خانه می‌رساند. در خانه با یک نجار، یک راننده کامیون، یک مکانیک اتومبیل و یک مأمور آتش‌نشانی مواجه می‌شوند که نشسته‌اند و ورق بازی می‌کنند. پلیس‌ها بدون تردید و هیچ‌گونه بازجویی سراغ مأمور آتش‌نشانی می‌روند و او را به عنوان فرد مظنون دستگیر می‌کنند. چرا؟
۱۷- فرزاد با پدر و مادرش در تهران زندگی می‌کند. آخر هفته که والدین او از خانه بیرون می‌روند مریم که همسایه دیوار به دیوار آن‌ها بود نزد او می‌آید که پیش هم باشند. درست سر ساعت ۸، مریم از خانه بیرون می‌رود تا از مغازه‌ای که با پای پیاده پنج دقیقه فاصله دارد سیگار بخرد. یک دقیقه پس از رفتن او، دو مرد وارد خانه می‌شوند و بدون توجه به فرزاد، تلویزیون و کامپیوتر را برمی‌دارند که ببرند. فرزاد تا پیش از آن، آن دو مرد را ندیده بود و آن‌ها هم از نظر قانونی حق نداشتند تلویزیون و کامپیوتر را ببرند. با این حال، فرزاد برای جلوگیری از آن‌ها اقدامی نمی‌کند. چرا؟
۱۸- مردی کنار خیابان لاستیک پنچر شده اتومبیلش را تعویض می‌کرد. چهار مهره چرخ را باز کرده و داخل قالپاق ریخته بود. هنگام تعویض چرخ به قالپاق می‌خورد و آن را واژگون می‌کند. از شبکه فلزی روی جوی مهره‌ها به داخل جویی می‌ریزند که در آن آب جاری است. مرد معطل مانده بود که چه کند. موتورسیکلت سواری که آن وضع را می‌بیند او را راهنمایی می‌کند. مرد سوار اتومبیلش می‌شود و می‌رود. راهنمایی موتورسیکلت سوار چه بود؟
۱۹- اربابی یکی از زارعین خود را در حضور دیگر زارعین تهدید به اخراج می‌کند. می‌گوید به شرطی اخراجش نمی‌کند که اجازه دهد او با دختر جوانش ازدواج کند. با این حال، برای این‌که خشم زارعین را برنینگیزد به دختر می‌گوید حاضر است فرصتی به او بدهد. می‌گوید از همان کوره راهی که ایستاده‌اند و شن‌ریزی شده است دو سنگ را، یکی سفید و یکی سیاه، برداشته و داخل کیسه‌ای که همراه دارد انداخته است. اگر دختر از داخل کیسه سنگ سفید را درآورد او به آن‌ها اجازه می‌دهد در ملکش بمانند بدون این‌که لازم باشد با او ازدواج کند. ولی، اگر سنگ سیاه را بیرون بیاورد او بازنده است. یا باید بروند یا برای ماندن راضی به ازدواج با او شود، اما، دختر دیده است که ارباب دو سنگ سیاه را داخل کیسه گذاشته است. او می‌داند نمی‌تواند این را به دیگران بگوید چون فکر می‌کند اگر جلوی دیگر زارعین ارباب را به فریبکاری متهم کند او حتماً آن‌ها را اخراج خواهد کرد. چه کند تا مسابقه را ببرد؟
۲۰- مردی روی خط راه‌آهن می‌رود و متوجه می‌شود قطار می‌آید. او به جای این‌که از ریل فاصله بگیرد و کناری بایستد به طرف قطار می‌رود. چرا؟
۲۱- پستچی بسته‌ای را حمل می‌کرد. او بدون آن‌که داخل بسته را ببیند فهمید که داخل آن چیست. چگونه ممکن است؟
۲۲- در عالم برزخ در داخل یک اتاق قرار داری. در آن اتاق دو در است که یکی به بهشت و دیگری به جهنم می‌رود. تو می‌خواهی به بهشت بروی، اما، نمی‌دانی کدام در را باید انتخاب کنی. دو طوطی سخنگو هر یک روی میله‌ای جلوی یک در نشسته‌اند. یک طوطی همیشه راست و طوطی دیگر همیشه دروغ می‌گوید، اما، نمی‌دانی کدام طوطی بر میله کدام در نشسته است. تو فقط می‌توانی از یکی از این دو طوطی یک سوال بپرسی. چه سوالی باید بپرسی تا بتوانی در بهشت را تشخیص بدهی؟
۲۳- دیده‌اید که دریچه‌های روی راه‌های دسترسی به کانال‌های شبکه‌های آب و فاضلاب و... که در کف خیابان‌ها و پیاده‌روها گذاشته می‌شود (دریچه‌های روی «منهول»ها) دایره‌ای شکلند. چرا؟
مأخذ: اعتماد
هو العلیم

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.