برداشت آزاد از دکتر محمود خاتمی
▬ مرحله اول تفکر ویتگنشتاین با این دگماتیسم همراه بود که باید زبانی صوری (فرمال) ساخت که به مسائل واقعی در نفس الامر (که البته فنومنالیستی است) چنان که هست اطلاق شود.
▬ در نظریه تطابق ویتگنشتاین متقدم، حدود زبان، منطبق بر حدود عالم است.
▬ اما ویتگنشتاین متأخر، امکان دستیابی به زبان صوری را منتفی میداند و به زبان متداول (ordinary language) بر میگردد.
▬ این نظر، او را به مور (George Edward Moore, 1873-1958) نزدیک میکند. به نظر مور، باید به زبان عرف عام نزدیک شد.
▬ اما مور دکارتی است، و آموزهی دکارت را در مورد شهودی که وضوح و تمایز دارد، به کار میگیرد. بر مبنای این آموزه، ملاک عینیت، وضوح است.
▬ ویتگنشتاین تلقی دکارتی از عینیت و ربط آن با سوژه را گرهی میداند که باید گشوده شود. لذا، در مقابل، نظریه بازیهای زبانی را مطرح میکند. این بازیها با پیروی از یک سلسله قواعد (rule-following) حاصل میشوند و به ما صورتهای حیاتی میدهند. ما چندین عالم داریم که در هر عالم تیپ زبان بسته به نوع زبان متفاوت است. در ویتگنشتاین جنبه هرمنوتیک ظهور ندارد. دغدغه او این است که فلسفۀ به بن بست رسیدۀ تحلیلی مرحله اول را به راه نجاتی برساند. او می خواهد بعضی الگوهای ذهنی فلاسفه زمان خود را بشکند، از جمله بحثی که در تفکرات دکارتی پیش میآید.
▬ بازی زبانی، مستلزم وجود «طرف» است. باید مجموعه و جایی باشد که این قوانین در آن جاری شود.
▬ بدین ترتیب، ویتگنشتاین زبان خصوصی (private language) را رد میکرد.
▬ میتوان زبان خصوصی جعل کرد، اما در آن، هیچ صورت حیات مشترک وجود ندارد، و کاربرد اجتماعی و کارآمدی معرفتی ندارد. در واقع، اگر در چیزی قاعده و قانونی باشد، آن دیگر زبان خصوصی نیست. زبان خصوصی توهمی و فهم ناپذیر است.
▬ در اینجا، سؤال او این است که آیا کسی که زبان خصوصی دارد، دارای ذهنیاتی هست که خاص خودش باشد و برای دیگران هم اعتبار داشته باشد؟ زبان خصوصی که دلالت بر حالات فردی ما میکند فاقد چنین اعتباری است. ذهن، قادر نیست قواعدی وضع کند که برای همه معتبر باشد. البته این امر، خود منوط به قبول آن است که آیا ذهن ما حالات یا فرایندهایی دارد یا نه؟ ویتگنشتاین، منکر وجود چنین چیزهایی است.
▬ انکار ویتگنشتاین فلسفه ذهن را از بین میبرد، چرا که ذهن اگر مجموعهای از حالات و فرایندها نباشد دیگر نمیتوان آن را شناخت.
▬ ویتگنشتاین، رفتارهای فیزیکی ما را هم جزء بازی زبانی به حساب میآورد. زبان در اینجا، فاقد ساختار منطقی است.
▬ بخش عمده بازیهای زبانی مبتنی بر رفتار است. اگر ذهن ما یک سلسله تواناییها در به کار بردن بازیهای زبانی است که بخش عمده آن را رفتار تشکیل میدهد، نتیجه آسان این است که باید تفسیری رفتارگرایانه از ذهن ارائه دهیم. با توجه به اینکه رفتارگرایی در ۱۹۲۰ شکل میگیرد و در زمان ویتگنشتاین از رونق برخوردار است، ممکن است، ظن رفتارگرا بودن او تقویت شود، اما ویتگنشتاین رفتارگرا نیست.
▬ ویتگنشتاین رفتارگرا نیست. توصیفی و علمی بحث میکنند، و ساختار ذهن را از بیرون بحث میکنند. در باب این گونه امور به دو شکل میتوان بحث کرد. زمانی، بحث ما به شکل توصیفی (descriptive) است، در اینجا، بیان ما علمی است. رفتارگراها نگاه دیگر را نگاه اظهاری (expressive) میدانند. این نگاه از درون بحث میکند. میتوان بعدها از این بیانهای اظهاری برداشت مفهومی داشت، اما در حین بیان، من در حال بیان حالات درونی خود هستم. در اینجا، از حوزه رفتارگرایی خارج میشویم. ویتگنشتاین به این نگاه تمایل دارد.
▬ ویتگنشتاین بر سر یک دوراهی قرار دارد. از یک سو، در نگاه توصیفی بحث اول شخص و دوم شخص پیش میآید؛ یعنی اینکه باید بین شخص بیان کننده و شخص شنونده حالت یا فرایند مشترکی وجود داشته باشد که تفاهم صورت بگیرد. از سوی دیگر، دکارتیها قائلند که وقتی بیان اظهاری دارید، باید شهود را مفروض بگیرید و اگر ما دکارتی شویم با مشکل زبان خصوصی روبرو میشویم. در دکارت از اول شخص آغاز میکنیم و بحث را ادامه میدهیم، اما نمیتوانیم به نحو معتبری به دوم شخص برسیم.
▬ ویتگنشتاین، زبان را به جای شهود میگذارد. در زبان، شهودی نیست. شهود سوژه دکارتی با معرفت ابژه آغاز میشود اما شهود ویتگنشتاینی، اگر تعبیر درست باشد، با بحث زبان صورت میگیرد. در مرحله اظهاری (expressive) چاله زبان خصوصی وجود دارد. او برای گذر از این چاله، قائل میشود که بین اول شخص و دوم شخص، تقارنی وجود دارد که مبتنی بر بیان anaphoric [به شکل سوم شخص] است که فرد از حالات خود میکند. این anaphoric و توصیفی کردن باعث میشود که حالات خود را در مفهوم بیان کنیم. روایات سوم شخص مفهومی هستند.
▬ ویتگنشتاین متأخر، از جهت رد موضع دکارتی مخالفتی با مور داشت، که از سردمداران جریان اول فلسفه تحلیلی است. او از سوی دیگر، ذهنیت (mentality) و ساختار واحد زبان را منکر شد و از این حیث با دیگر سردمداران مرحله اول مخالفت کرد. او با تحلیل روانشناسانه کردن (به معنای علمی) از ذهن نیز مخالفت کرد. مجموعه مسائلی که او پدید آورد در مرحله دوم فلسفه تحلیلی مورد توجه قرار گرفته است.
▬ ویتگنشتاین، نه با حلقه وینیها و نه با همراهان تفکر دوم خود سر سازگاری نداشت. تنها کسی که با او همراهی میکرد نورمن ملکوم (Norman Malcolm, 1911-90) امریکایی بود که مخالفتی با مور داشت.
▬ همین همراهی، باعث نضج مرحله دوم فلسفه تحلیلی، در امریکا شد؛ به همت نورمن ملکوم.
مآخذ:...
هو العلیم