برداشت آزاد از علامه محمد حسین طباطبایی در «تفسیر المیزان»
• دانشمندان، پس از آن که واقعاً دانشمند شدند و تنها پس از آنکه واقعاً دانشمند شدند، لاجرم نجوایی در درون خود خواهند داشت.
• فکر میکنم اصلاً مهم نیست که چه کیشی داشته باشند. اگر واقعاً دانشمند شوند، ناخودآگاه در درون خویش خواهند گفت: «رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَة إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ» (پروردگارا، پس از آنكه ما را هدايت كردى، دلهایمان را دستخوش انحراف مگردان، و از جانب خود، رحمتى بر ما ارزانى دار كه تو خود بخشايشگرى/ آلعمران، ۸).
• این درخواست، یكى از آثار رسوخ و ثبات آنان در علم است، كه چون خدا را آن طور كه باید شناختند یقین كردند كه از ناحیه خود مالك هیچ چیز نیستند، و مالكیت، منحصر در خداى عز و جل است، و چون چنین ایمانى دارند، در هر حال، این ترس را دارند كه خدا دلهایشان را بعد از رسوخ علم منحرف سازد، لذا به پروردگار خود پناه مىبرند و درخواست مىكنند كه پروردگارا دلهای ما را بعد از آنكه هدایتمان كردى منحرف مساز، و از ناحیه خود رحمتى به ما ببخشاى، تا نعمت رسوخ در علم براى ما باقى بماند، و ما را در سیر بر صراط مستقیم هدایت، كمك كند، و در سلوك در مراتب قرب، یارمان باشد.
• شاید بپرسید چرا بعد از این درخواست (پروردگارا دلهای ما را منحرف مساز)، درخواست رحمت كردند؟ جوابش این است كه منحرف نكردن دلها مستلزم آن نیست كه رسوخ در علم را همیشه داشته باشند، زیرا ممكن است دلهایشان را منحرف نكند، ولى علم را از دلهایشان بگیرد، و در نتیجه افرادى باشند پا در هوا، نه علمى داشته باشند تا سعادت یابند، و نه انحرافى تا كه داراى شقاوت گردند، بلكه در حال جهل و استضعاف همواره بمانند، در حالى كه احتیاج ضرورى و مبرم به علم داشته باشند.
• علاوه بر این كه احتیاج این طایفه تنها بقاى رسوخ و نفوذ در علم نیست، بلكه آنان در طریقى قدم برمىدارند كه به انواعى از رحمت نیازمندند، انواعى كه جز خدا كسى نه، از آنها اطلاع دارد و نه مىتواند بشمارد، خود آنان هم آن طور كه باید اطلاع ندارند، و لیكن به طور اجمال مىدانند كه بقاىشان در این حالت، یعنى حالت رسوخ در علم شرایط بیشماری دارد، كه حصول آنها به دست خداى تعالى است و دلیل بر این گفتار ما دنباله كلام خود آنان است، كه مىگویند: «رَبَّنا إِنَّكَ جامِعُ النَّاسِ لِیوْمٍ لا رَیبَ فِیهِ ..». چون در گفتار قبلیشان یعنى همین آیه مورد بحث نخست به خدا پناه بردند از این كه انحراف و زیغ وارد در دلهایشان شود، و در نتیجه رسوخ در علم را از دلهایشان برباید.
• سپس در جمله «وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَۀ إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ»، درخواست ریزش رحمت او را مىكردند تا حیات قلوبشان ادامه یابد، و اگر كلمه «رحمت» را نكرده و بدون الف و لام آوردند، و آن گاه آن را به وصف «من لدنك» توصیف نمودند، براى این بود كه گفتیم: خود آنان هم به طور مفصل اطلاعى از آن شرایط ندارند، و نمىدانند كه آن رحمت چه طور باید باشد، تنها این را مىدانند كه اگر رحمتى از پروردگارشان شامل حالشان نشود، و اگر آن رحمت از ناحیه خداى عز و جل نباشد، هیچ یك از حوائجشان برآورده نگشته، و هیچ امرى از ایشان به سامان نمىرسد.
• و اگر در پناه بردن، تنها به خدا پناه بردند، و در درخواست رحمت هم تنها رحمت او را درخواست كردند، براى این بود كه چنین افرادى ایمان دارند به این كه تمامى ملك صرفاً از آن خدا است، و اسباب ظاهرى هیچ چیزشان از خودشان نیست.
• «رَبَّنا إِنَّكَ جامِعُ النَّاسِ لِیوْمٍ لا رَیبَ فِیهِ، إِنَّ اللَّهَ لا یخْلِفُ الْمِیعادَ» این سخن از راسخین در علم، به منزله تعلیلى است كه علت سؤال رحمت خود را بیان مىكنند، چون علم دارند به اینكه اقامه نظام خلقت و دعوتهای دینى و تلاش انسان در مسیر وجودش همه مقدمه است براى جمع شدن در روز قیامت، روزى كه هیچ چیزى به جز رحمت خدا به درد نمىخورد، و جز رحمت او یاورى نیست. چنان كه خداى سبحان فرموده: «إِنَّ یوْمَ الْفَصْلِ مِیقاتُهُمْ أَجْمَعِینَ، یوْمَ لا یغْنِی مَوْلًى عَنْ مَوْلًى شَیئاً، وَ لا هُمْ ینْصَرُونَ، إِلَّا مَنْ رَحِمَ اللَّهُ» (محققا روز قیامت كه روز جدایى حق از باطل است میقات همه آنان است، روزى است كه هیچ سرپرست و دوستى به درد دوست خود نمىخورد، و مردم یارى نمىشوند، مگر كسانى كه مشمول رحمت خدا باشند. سوره دخان آیه ۴۲).
• و به همین جهت بود كه راسخین در علم، رحمت پروردگار خود را درخواست نموده، تعیین و تشخیص نوع آن را به خود خدا واگذار كردند، تا رحمتى را شامل حال آنان كند كه برایشان سودمند باشد.
• و در كلام خود روز قیامت را به این صفت توصیف كردند كه روزى است كه در وقوع آن شكى نیست، تا به این وسیله، كمال اهتمام خود و اصرار در سؤال را موجه سازند، و همین توصیفشان را هم با جمله: «إِنَّ اللَّهَ لا یخْلِفُ الْمِیعادَ» تعلیل كردند، براى این كه گفتیم كه: این گفتار سخن راسخین در علم است، و علم به چیزى در دلى رسوخ نمىكند و ریشهدار نمىشود، مگر این كه علم به علت آن نیز رسوخ كند، و علت شك نداشتن آنان در وقوع روز قیامت این است كه خدا به وقوع آن وعده داده، و به همین جهت وقتى گفتند: «لِیوْمٍ لا رَیبَ فِیهِ» دنبالش گفتند: «براى این كه خدا خلف وعده نمىكند».
• نظیر این وجه در كلام دیگرشان هم آمده است، و آن این است كه وقتى گفتند: «وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَة» دنبالش علت آن را ذكر كردند كه «إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ» (براى این كه تو وهاب و بخشندهاى. سوره آل عمران آیه ۸) پس وهاب بودن خدا موجب مىشود كه آنان درخواست رحمت كنند و اگر علاوه بر كاف خطاب «انك» كلمه «انت» را هم آوردند، براى این بود كه خبر «ان» را منحصر كنند، و در نتیجه جمله: «من لدنك» را تعلیل كنند و بگویند اگر از تو خواستیم كه از ناحیه خودت رحمتى به ما ارزانى بدارى، براى این بود كه ما به جز تو وهاب و بخشندهاى سراغ نداریم.
• و باز نظیر این وجه در گفتار دیگرشان جریان مىیابد كه بعد از آن كه گفتند: «رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا» چیزى گفتند كه به منزله علت آن درخواست است، و آن این بود كه گفتند: «بَعْدَ إِذْ هَدَیتَنا» كه معناى مجموع این دو جمله چنین مىشود: «پروردگارا قلوب ما را مبتلا به زیغ و انحراف مفرما، آخر تو ما را هدایت كردهاى».
• و همچنین، در جمله: «آمنا به» كه دنبالش گفتند: «كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا» و این دو جمله نیز از همین قبیل است، و معناى مجموعش این است كه «راسخین در علم مىگویند ما به آن ایمان داریم براى این كه همه قرآن از ناحیه پروردگار ما است».
• پس این طایفه مردمى هستند كه به پروردگار خود ایمان آورده، و بر ایمان خود استوارى به خرج دادند، در نتیجه خداى سبحان هم هدایتشان كرد، و عقولشان را تكمیل فرمود، و نتیجه كمال عقلشان، این شد كه سخنى جز با داشتن علم، نگویند، و عملى جز با علم به صحت آن، انجام ندهند، و به همین جهت خداى عز و جل ایشان را راسخین در علم نامید و به كنیه «أُولُوا الْأَلْبابِ» یاد كرد.
• خواننده گرامى اگر در تعریفهایی كه خداى تعالى از اولوا الالباب نموده دقت فرماید، خواهد دید كه درست همان كسانى هستند كه نشانىهاى آنان در آیات زیر آمده: «وَ الَّذِینَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ یعْبُدُوها وَ أَنابُوا إِلَى اللَّهِ، لَهُمُ الْبُشْرى، فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ، أُولئِكَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ».
• و كسانى كه از پرستش طاغوت اجتناب مىكنند و همواره به خدا انابه و رجوع مىنمایند، تنها مژده مر ایشان را است، پس بندگان مرا كه هر سخنى را مىشنوند و بهترین آن را پیروى مىكنند بشارت بده، كه تنها اینان هستند كه خدا هدایتشان كرده، و همینها هستند اولوا الالباب. سوره زمر آیه ۱۸). كه در این آیات ایشان را بداشتن چند نشانى تعریف كرده: اول داشتن ایمان، دوم پیروى از بهترین سخن، سوم انابه و رجوع به خداى سبحان، و اگر به آیه مورد بحث مراجعه كنى خواهى دید كه در آن راسخین در علم را هم به همین اوصاف توصیف فرموده است.
• حال ببینیم التفات از ضمیر خطاب به غایب در آیه، چه نكتهاى را مىرساند؟ و چرا راسخین در علم كه خدا را مخاطب قرار داده و مىگفتند: «پروردگارا تو مردم را در روزى كه شكى در آن نیست جمع خواهى كرد» در آخر آیه خداى تعالى را غایب فرض نموده و گفتند: «خدا خلف وعده نمىكند»؟.
• جهتش این است كه وعده نامبرده اختصاص به راسخین در علم ندارد، بلكه هم براى آنان وعده است و هم براى دیگران، و بدین جهت مناسب بود كه به جاى «ربنا» (و نسبت دادن رب بخصوص خود) كلمه «اللَّه» را بیاورند، چون الوهیت حكمى عام دارد، كه شامل همه چیز مىشود.
مآخذ:...
هو العلیم