فیلوجامعه‌شناسی

مقالات و يادداشتهاي روز

جامعه دلخورهای نالان!

فرستادن به ایمیل چاپ

برداشت آزاد از چارلز سایکس ادامه مطلب...در «ترجمان»


▬    چیزی خارق‌العاده دارد در جامعهٔ آمریکا [و شاید بسیاری از جوامع امروز] اتفاق می‌افتد. رشته‌های مخفی گلایه‌های هیجانی، نژادی، جنسی و روانی در زندگی آمریکایی در هم پیچیده‌اند. بنیانِ این زندگی، بیش‌ازپیش، بر پایه این تأکیدِ غم‌بار نهاده شده است که «من قربانی‌ام».
▬    جالب اینکه قربانی‌سازی در آمریکا مساوات‌طلبانه است. از معتادانِ فقیرترین محله‌ها تا آنچه رانندگانی که در ثروتمندترین محله‌ها آدم می‌کشند، شعار قربانیان یکی است: «تقصیر من نیست، من را مسئول ندانید».
▬    شگفت اینکه این تسامحِ «سرزنشم نکن» فقط برای خود به کار می‌رود، نه دیگران؛ این تسامح با پاک‌دینی ایدئولوژیکی همخوانی دارد که به دلیل مطالبهٔ مداومش برای نزاکت روانی، سیاسی و زبانی معروف است. قربانی‌سازی ظرفیت بی‌نهایتی دارد، نه‌فقط برای تبرئهٔ خود از سرزنش، بلکه برای خلاصی از مسئولیت‌پذیری در طوفانی از توجیه‌هایی مثل نژادپرستی، جنسیت‌گرایی، والدین فاسد، اعتیاد و بیماری. قربانی‌سازی راهی است برای فرافکنی احساس گناه روی دیگران.
▬    اگر جنبش‌های رهایی‌بخش قبلی انقلاب‌هایی برآمده از انتظارات نوظهور بودند، این جامعه در چنگ انقلابِ «حساسیت‌های نوظهور» است که در آن آه و ناله روی آه و ناله تلنبار می‌شود. در جامعهٔ قربانیان، آدم‌ها نه‌تنها بر سر حق‌ها یا مزیت‌های اقتصادی، بلکه برای آوردنِ بیشترین امتیاز در شاخصِ «حساسیت» هم با یکدیگر رقابت می‌کنند. شاخصی که طبق آن به‌جای منطق،‌ «احساسات» است که ارزشمند قلمداد می‌شود. این شاخص با حساسیت‌های فوق‌العاده‌ای تشدید می‌شود که بسیار ریز و ظریف است، طوری که می‌تواند نژادپرستی را در آهنگ کلام تشخیص بدهد، تبعیض جنسیتی را در الگوی چینش صندلی‌های کلاس درس کشف کند و ستمگری مردسالارانه را در ریمل یا غزلی از شکسپیر افشا کند.
▬    فرهنگ جدید تنها حاکی از آمادگی برای احساس تأسف برای خود نیست، بلکه نشان‌دهندهٔ آمادگی فرد است برای اینکه دلخوری‌هایش را همچون سلاحی برای کسبِ مزیت اجتماعی در دست بگیرد و نواقص را در حکم استحقاق خودش برای جلب احترام از سوی جامعه ببیند. حتی ثروتمندان هم فهمیده‌اند اینکه مظلوم باشند، مزیت‌هایی دارد. در محوطهٔ دانشگاه‌های سرآمد، دانشجویان سریعاً دستور زبان و پروتکل‌های قدرت را یاد می‌گیرند: مسیر رسیدن به برتری اخلاقی و حقوقِ اساسیِ آه‌وناله‌ای، وقتی قربانی باشی به کارآمدترین شکل به دست می‌آید. آنچه دانشگاه به دنبال آن است، احتمالاً همان چیزی است که یک منتقد «نظریهٔ میدانیِ یکپارچهٔ سرکوب» نامیده است.
▬    آمریکایی‌ها سنتی قدیمی برای همدلی با ستمدیده‌ها دارند؛ همدردی با آدم‌های بدبخت همیشه نشانهٔ شرافت و از اصول اخلاقی اساسی این ملت بوده است. اما دغدغه‌مان برای قربانیان واقعی بدبختی یا بی‌عدالتی زمانی به طور جدی محک می‌خورد که فهرستِ دیوانه‌وار قربانیان همچنان رشد می‌کند؛ حالا فقط اعضای گروه‌های اقلیت نیستند که ادعا می‌کنند در وضعیت قربانی قرار دارند؛ طبقهٔ متوسط، هنرمندان میلیونر، دانشجویان آیوی لیگ، «بچه‌هایی که بلوغ زودرس داشته‌اند»، چاق‌ها، آدم‌های وابسته، قربانیانِ نگاه (سوگیری علیه آدم‌های غیرجذاب)، «تبعیض علیهِ سن»، ‌«والدینِ آسیب‌رسان» و در غیر این صورت، آسیب‌دیده از نظر روانی، همگی حالا درگیر بازی پرطمطراق رقابت بر سر قربانی‌بودن شده‌اند. آدم‌های مشهور در اعتراف به داستان‌های پرآبِ چشم از آزاری که در کودکی دیده‌اند با هم رقابت می‌کنند، در حالی که برنامه‌های گفت‌وگوی تلویزیونی نمایشی از قربانیانی را نشان می‌دهند که طیفی از قربانیان زنای با محارم که چاقی مفرط دارند تا معلولانِ معتاد به سکس را دربر می‌گیرد. ستون‌نویسی به نام باربارا آمیل در مجلهٔ مک‌لین نوشت: «اگر موجودی مریخی فکر کند مشکل اول آمریکای شمالی، زنانی است که در بدبختی‌های شخصی‌شان غرق شده‌اند، نمی‌شود ایرادی به او گرفت. اعتیاد، تجربهٔ آزار و درد ... انگار همه‌مان داریم در درد خودمان خفه می‌شویم».
▬    لورنسمید با توصیف «سیاست وابستگی» جدید فقرا در دههٔ ۱۹۹۰، می‌گوید کنشگرانِ چنین سیاستی «ادعا می‌کنند که حق دارند مورد حمایت باشند؛ نه بر اساس وضعیتِ امروزشان، بلکه بر پایهٔ زخم‌های گذشته. امروز زخم‌ها دارایی‌اند، مثل یک چک حقوق در سیاست عصر ترقی‌خواهی. ادعای افراد این است که قربانی‌اند، نه کارگر».

▀█▄ همه سهمی از این سفره می‌خواهند
▬    اما رقابت سنگین است: آرون ویلداوسکی حساب می‌کند که اگر تمام گروه‌هایی را با هم جمع کنید که خودشان را جزء اقلیت‌های تحت ستم می‌دانند -زنان، سیاه‌پوستان، جوانان، بومی‌های آمریکا، بیکارها، فقرا و غیره- عددشان می‌شود ۳۷۴ درصد از جمعیت. رسانه‌ها نیز همچنان دسته‌های جدیدی از قربانیان را می‌سازند.
▬    مثلاً گزارش جدیدی در سی‌بی‌اس، با شتاب‌زدگی وجود «بی‌خانمانی پنهان» را افشا کرد: آدم‌هایی که با اقوامشان زندگی می‌کنند. به قول گزارشگر واشینگتن پست، «زمانی به این نهادها ’خانواده‘ می‌گفتیم...».
▬    علی‌رغم اینکه مطبوعات عمومی در شیوع ناتوانی نقش دارند، ظاهراً این احساس به وجود آمده که چیزی در این میان غلط است. در سال ۱۹۹۱، مجلهٔ نیویورک داستانی دربارهٔ «فرهنگ جدید قربانی» را روی جلدش کار کرد که عنوان آن «سرزنشم نکن!» بود. تایم همین موضوع را با گزارشی به نام «بچه‌های زرزرو: قربانیان ابدی» روی جلدش کار کرد؛ اسکوایر به چیزی که «اتحاد ناله‌کنندگان» می‌نامید پرداخت؛ و هارپرز پرسید: «همه قربانی‌اند؟» در حقیقت، فرهنگ جدید ظاهراً دارد با تغذیه کردن از خودش رشد می‌کند.
▬    فرهنگِ درمان‌محورِ ما مجهز شده است به تشخیصِ مداوم بیماری‌های جدید. تعداد بیماری‌ها به شکل تصاعدی چند برابر شده است. جامعهٔ درمان‌محور «بیماری» را جایگزین شر کرده است؛ به جای پیامد، به درمان و درک اصرار می‌ورزد؛ به جای مسئولیت، طالب شخصیتی است که طبق غرایزش عمل می‌کند. بهانه کردن بیماری تقریباً در هر مورد از رفتارهای غلط عمومی به روال معمول تبدیل شده است. وقتی مچ ریچارد برندزن، رئیس دانشگاه آمریکا گرفته شد که تماس‌های تلفنی مستهجن داشت، رفتارش را ناشی از این دانست که در کودکی آزار دیده و برای «درمان» به بیمارستان رفته. رابرت آلتون هریس، قاتلِ محکوم‌شده که بعداً برای کشتن دو پسر ۱۶ ساله اعدام شد، ادعا می‌کرد که قربانی سندرم الکل جنینی است. دادستان سان‌فرانسیسکو، دن وایت، در طول محاکمه‌اش برای قتل شهردار آن شهر و یکی از همکارانش، دفاع «توینکی» را ابداع کرد. (وایت ادعا می‌کرد که اعتیادش به غذای ناسالم و مصرف مداوم آن غذا،‌ مغزش را پریشان کرده و سبب این خشم خشونت‌بار شده).
▬    بر اساس یک تخمین، امروزه ۲۰ درصد از آمریکایی‌ها ادعا می‌کنند که مبتلا به نوعی اختلال روانی قابل تشخیص هستند. هزینهٔ اقتصادی برای جامعه‌ای با چنین اختلال‌هایی به رقم تخمینی ۲۰ میلیارد دلار در سال می‌رسد. اگر اختلال‌های اعتیادی و اعتیاد به الکل هم در نظر گرفته شود، این رقم به بیش از ۱۸۵ میلیارد دلار در سال می‌رسد. روان‌رنجوری از هر نظر، صنعتی با رشد بالا به شمار می‌رود. در دههٔ ۱۹۹۰، احتمال افسردگی جوان‌ها نسبت به والدین و پدربزرگ و مادربزرگ‌هایشان، وقتی هم‌سن آن‌ها بودند، ۱۰ برابر بیشتر بود. بسته به معیار سنجش، نیمی از کل آمریکایی‌ها را می‌شود چاق یا مبتلا به «اختلال خوردن» توصیف کرد.۵ متخصصان تعداد معتادان به الکل را به طور ثابت ۲۰ میلیون یا بیشتر می‌دانند. اگر اعضای خانواده هم به‌عنوان «وابستگان» اضافه شوند، تعداد افراد تحت تأثیر تا ۸۰ میلیون نفر بالا می‌رود. انجمن ملی مشکلات اعتیاد جنسی تخمین می‌زند که بین ۱۰ تا ۱۵ درصد از کل آمریکایی‌ها یا حدود ۲۵ میلیون نفر، «معتاد» به سکس هستند. شورای ملی قماربازان بی‌اختیار ادعا می‌کند که ۲۰ میلیون آمریکایی به بازی‌های شانسی معتاد هستند، در حالی که ۵۰ میلیون آمریکایی «افسرده و مضطرب» توصیف می‌شوند. سندرم پیش از قاعدگی (پی‌ام‌اس)، که زمانی بیماری دههٔ ۸۰ در نظر گرفته می‌شد، عملاً می‌تواند به تقریباً تمام زنان در سنی مشخص نسبت داده شود. تخمین‌ها برای افراد معتاد به خرید و بدهکاران معتاد سخت‌تر به دست می‌آید، اگرچه هر دو گروه با جدیت دنبال تشکیل شبکه‌های حمایتی هستند.
▬    جنبش پزشکی‌سازی همه چیز به معنای واقعیِ کلمه سراغ همه چیز رفته است. به گفتهٔ دو محقق، استن کاتز و ایمی لئو، ستاد تسهیلات ملی برای گروه‌های خودیاری، تحقیقاتی انجام داده است دربارهٔ تشکیلِ احتمالی کارگروهی برای کسانی که «کمی بیش‌ازحد،‌ اما نه به شکلی افراطی، کوکاکولا می‌نوشند».
▬    مسئولیت این غلیان قربانی‌ها را به گردن چه باید انداخت؟ وسوسه‌ای قدرتمند وجود دارد برای صف کردنِ دوبارهٔ مظنونین همیشگی، از جمله توسل به ویژگی‌های ساده‌سازی‌شدهٔ جمعیتی. نسل انفجار جمعیت -کسانی که به آن‌ها اطمینان داده شد که می‌توانند هر چه می‌خواهند داشته باشند و به این باور رسیدند که باید هر چه می‌خواهند را داشته باشند- حالا با واقعیتی مواجه شده‌اند که خیلی کمتر اطمینان‌بخش است. از نظر اقتصادی، عصر رشد پایدار که به خوش‌بینی بعد از جنگ دامن می‌زد، دیگر تضمین‌شده نیست. بعد هم مسلماً نوبت وکلاست. در سال ۱۹۹۱، آمریکا ۲۸۱ وکیل به ازای هر ۱۰۰ هزار نفر داشت، در مقایسه با ۸۲ وکیل به ازای ۱۰۰ هزار نفر در انگلیس و عدد ناچیز ۱۱ وکیل به ازای هر ۱۰۰ هزار نفر در ژاپن. از نظر تعداد، آمریکا ۷۰ درصد از کل وکلا را داشت. شواهد حاکی از این است که سر این وکلا حسابی شلوغ بوده است. در سال ۱۹۶۰، کمتر از ۱۰۰ هزار شکایت در دادگاه‌های فدرال ثبت شد؛ در سال ۱۹۹۰، ۲۵۰ هزار شکایت در همان‌جا ثبت شد. علی‌رغم اینکه هیچ جمله‌ای در زبان انگلیسی به اندازهٔ حکم شکسپیر برای «کشتن همهٔ وکلا» وسوسه‌کننده نیست، تقصیر اشباع‌شدنِ کشور از اقامهٔ دعوا را نمی‌توان فقط بر گردن وکلای مدافع، نسل انفجار جمعیت یا حتی اقتصاد انداخت. تمایل شدید به فرار از مسئولیت فردی و سرزنش دیگران گویا به شکل بسیار عمیقی در فرهنگ آمریکایی جا گرفته است.
▬    هر چقدر هم که آیندهٔ ذهن آمریکایی در معرض خطر باشد، سرنوشت شخصیت آمریکایی احتمالاً هشداردهنده‌تر است. در فرایند ساخته‌شدنِ آمریکای مدرن، انسان اقتصادی جایش را به انسان مضطرب داد؛ و انسان خودشیفته جای انسانی را گرفت که از شرایط بیرونی و دیگران تأثیر می‌گرفت؛ اما انگار در نهایت، همهٔ آن‌ها در شخصیتِ انسانِ رنج‌دیده جمع شده‌اند.

▀█▄ ناله به سرود ملی ما تبدیل شده است
▬    آمریکایی‌ها بیش از پیش طوری رفتار می‌کنند که انگار به خاطر بدبختی‌هایشان حقوق مادام‌العمر دریافت می‌کنند. انگار قراردادی با آن‌ها بسته‌اند که برای همیشه از مسئولیت فردی رهایشان می‌کند. یک اقتصاددان بریتانیایی با تحیر اشاره می‌کند که در آمریکا، «اگر کارت را از دست بدهی می‌توانی به خاطر فشار ذهنی ناشی از اخراج، شکایت کنی. اگر بانکت ورشکست بشود، دولت سپرده‌هایت را بیمه کرده است ... اگر هنگام مستی رانندگی و تصادف کنی، می‌توانی از کسی شکایت کنی که نتوانسته به تو هشدار بدهد که آن‌قدر ننوشی. همیشه فرد دیگری برای سرزنش کردن هست».
▬    متأسفانه، با این دست‌فرمان به گرهِ ترافیکی‌ای می‌رسیم که همهٔ راه‌ها را در اجتماع مختل می‌کند. وضعیتی که در آن همه به دنبال کسی یا چیزی می‌گردند که سرزنشش کنند و درعین‌حال، هیچ تمایلی ندارند که مسئولیت چیزی را بپذیرند. قربانی‌گرایی حالا در قانون و رویهٔ قضایی محفوظ است و در تأکید اورولی فزاینده بر «حساسیت»‌ در زبان، دارد بافت جامعه را از نو می‌سازد، از جمله خط‌مشی‌های استخدام، عدالت کیفری، آموزش و سیاست‌گذاری شهری. اجتماعی که از شهروندان به‌هم‌وابسته تشکیل شده بود، جایش را به جامعه‌ای از دلخورهای رقابت‌جو و منفعت‌طلب داده که به آزردگی‌های شخصی‌شان، جامهٔ قربانی‌گرایی پوشانده‌اند.
مأخذ:ترجمان
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در دوشنبه, 13 بهمن 1399 ساعت 00:29

بیانیه بهمن ۱۳۹۹... بروزرسانی آبان ۱۴۰۰... بروزرسانی مهرماه ۱۴۰۲«.»

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▀▄█▌ ██████ بروزرسانی مهرماه ۱۴۰۲«.»
مورخ یک‌شنبه بیست و سه مهرماه هزار و چهارصد و دو، و منطبق بر رأی متفق هیأت اجرایی جذب دانشگاه معظم تهران، آنچه در دی و بهمن ۱۳۹۹ گذشت، یکسره ابطال و رأی تبدیل وضعیت در گروه جامعه‌شناسی احیاء گردید. آنچه پس از سه سال، و مدت‌ها پس از استقرار تیم جدید مدیریت دانشگاه تهران و بی‌ارتباط به این تغییر مدیریت، بیش از هر چیز اهمیت دارد، آن است که اتهامات مربوط به تخلف علمی عجیب «تقلب از خود»!، توسط سه نسل متوالی از مدیران و داوران آموزشی و پژوهشی دانشگاه تهران، از جناب استاد دکتر محمد رحیمیان، تا جناب استاد دکتر محمود کمره‌ای و جناب استاد دکتر سید محمد مقیمی، به قوت رد شد، و البته در کنار آن، تقلای سیاسی و غیرعلمی درون گروه جامعه‌شناسی لغو گردید. باید تأکید کنم، هیچ یک از دو مقاله بازپس‌گیری/رترکت نشد و نخواهد شد، و پرونده به همان شکل نخستین مختوم گردید. این، تصویر شرافتی است که در تمام دوران تحصیل و تدریس از سال ۱۳۷۴ تا حال محفوظ داشته شده است، که وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا ما رَحِمَ رَبِّي إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَحِيمٌ «یوسف/۵۳»...


▀▄█▌ ██████ متن بیانیه بهمن ۱۳۹۹...
▬    در ادامه رقابت‌های غیرسازنده در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران و در استمرار تقلای سیاسی و غیرعلمی درون گروه جامعه‌شناسی، اتهام اشتراک بین دو مقاله علمی-پژوهشی مطرح گردیده، با اینکه در مقاله دوم به مقاله اول ارجاع داده شده است.
▬    موضوع اتهام، وجود اشتراک میان دو مقاله مستخرج از یک رساله دفاع شده با درجه ممتاز، خصوصاً با توجه به بخش تدارک نظری مقاله دوم است، «در حالی که در صفحه ۳۷ مقاله دوم به مقاله اول ارجاع داده شده است». طبق قاعده رساله‌های زمینه علوم اجتماعی، معمولاً دو مقاله از آن استخراج می‌گردد؛ مقاله نخست به ارائه یافته‌های رساله در زمینه نظری می‌پردازد، و مقاله دوم، الگوی نظری به دست آمده را در یک موقعیت تجربی آزمون می‌کند. این دو مقاله عبارت بوده‌اند از:

•    «سنخ‌بندی نظریات مربوط به بازی‌های رایانه‌ای» در شماره پاییز۹۸ (۳۱) مجله «رسانه‌های دیداری- شنیداری»، طی ۳۸ صفحه (http://javm.iribu.ac.ir/article_97157.html
•    «هویت‌یابی در فرایند بازی‌های ویدئویی؛ مطالعۀ موردی چهار بازی شاخص: دوک نوکم، دزدی بزرگ اتومبیل، طومارهای پیران، ندای وظیفه»، در شماره پاییز۹۹ (۷۹) مجله «جامعه‌شناسی کاربردی» دانشگاه اصفهان، طی ۲۴ صفحه (https://jas.ui.ac.ir/article_24406.html).


▬    در این رابطه لزوماً نکاتی را متعرض می‌گردم:

░▒▓ ۱. به گواهی معاونت پژوهشی و رئیس اسبق دانشگاه تهران، جناب آقای دکتر محمد رحیمیان، برای نخستین بار است که چنین اتهام و پرونده‌ای به عنوان «تخلف علمی» گشوده می‌شود، و این اتهام با وجود مخالفت ایشان نواخته شده است.

░▒▓ ۲. در هیچ یک از اسناد پژوهشی، اعم از کتاب «مجموعه ضوابط و مقررات استخدامی اعضای هیأت علمی دانشگاه‌ها و مؤسسات آموزش عالی و پژوهشی کشور»، کتاب «آیین‌نامه‌ها و دستورالعمل‌های پژوهش و فناوری دانشگاه تهران»، کتاب «دست‌نامه راهنمای اعضای هیأت علمی دانشگاه تهران»، کتاب «راهنمای پژوهشی اعضای هیأت علمی جدید الاستخدام و انتقالی»، و آخرین نسخه «منشور موازین اخلاق پژوهش» معاونت پژوهش و فناوری وزارت علوم، تحقیقات و فناوری، «قانون پیشگیری و مقابله با تقلب در تهیه آثار علمی» مصوب ۳۱ مرداد ۱۳۹۶، و نهایتاً، «قانون حمایت حقوق مؤلفان و مصنفان و هنرمندان» مصوب ۱۱ دی ۱۳۴۸، عنوان و محتوایی مشابه «تقلب از خود» تعریف نگردیده است. در ماده ۲۳ «قانون حمایت حقوق مؤلفان و مصنفان و هنرمندان»، ماده واحده «قانون پیشگیری و مقابله با تقلب در تهیه آثار علمی»، و بند ۲۶ از فصل ششم «منشور موازین اخلاق پژوهش»، به صراحت آمده است که تقلب علمی، منحصراً به برداشت از اثر «دیگری» یا «دیگران» اطلاق می‌شود.

░▒▓ ۳. در مقاله دوم، به مقاله اول ارجاع داده شده است (صفحه ۳۷).

░▒▓ ۴. لزوماً باید متعرض گردم که ایراد این اتهام از جانب ریاست دانشکده علوم اجتماعی، در ادامه ایراد اشکالات «غیرقانونی» صورت می‌گیرد که روند تبدیل وضعیت را بلاوجه، به مدت چهار سال به تعویق افکنده و شکل بهانه‌جویی یافته بود. فرآیند تبدیل وضعیت از تاریخ ۲۲ مهرماه سال ۱۳۹۲ با مصوبه گروه جامعه‌شناسی (به شماره ۴۸۸۳۱/۵۰) آغاز شد، و کمیته بررسی صلاحیت‌های علمی (مورخ ۷/۷/۱۳۹۳ به شماره ۲۰۳۳۴۶/۸۱) و هیأت ممیزه دانشگاه (۲/۱۰/۸۴) نهایتاً بر احراز نمره بالای ۱۰۴.۸ امتیاز بر تبدیل وضعیت صحه گذاشتند، و تمام مراحل، بویژه کمیسیون ماده چهار دانشگاه و امور گزینش تا ۲۵/۵/۱۳۹۵ به انجام رسید. نظر به تغییر شکلی فرم تبدیل وضعیت (محتوای دو فرم دقیقاً یکی بود)، انتقال محتوای پیشین به فرم جدید از جانب کارگزینی دانشگاه الزام شد. انتقال اطلاعات فرم پیشین به فرم جدید صورت پذیرفت، و فرم جدید برای تجدید امضا تحویل کمیته بررسی صلاحیت‌های علمی دانشکده گردید. این کمیته در جلسه دوم شهریورماه ۹۵ خود در تصمیمی که در تاریخ ۱۸/۸/۱۳۹۵ با تأخیر ابلاغ گردید، انتقال امضاءهای پیشین را منوط به ارائه یک مقاله علمی-پژوهشی افزوده کرد! از آن زمان تا خرداد ۱۳۹۹، ۷ مقاله عمدتاً نگارنده منفرد ارائه شد؛ وفق سه مصوبه شورای مرکزی جذب دانشگاه تهران، مورخ ۲۲/۹/۱۳۹۶، ۱۷/۱۱/۱۳۹۷، و ۳/۷/۱۳۹۸، دایر بر قرار تبدیل وضعیت با ارائه یک مقاله و یک مقاله و اخیراً دو مقاله، تا کنون، در عین احراز ۱۰۴.۸ امتیاز پرونده تبدیل وضعیت سال ۱۳۹۲، مجموع ۴۰ مقاله علمی-پژوهشی و علمی-ترویجی، ۱۲ کتاب، تدریس متجاوز از ۲۰۰ واحد، تماماً با ارزیابی بالای متوسط دانشکده و دانشگاه چه از جانب عموم دانشجویان، و چه از جانب دانشجویان استعداد درخشان، پایان‌نامه‌ها، و سایر فعالیت‌های آموزشی و پژوهشی، هفت مقاله علمی-پژوهشی در اجرای سه مصوبه شورای جذب ارائه شده است، که هر یک به بهانه‌ای از جانب کمیته بررسی صلاحیت‌های علمی دانشکده علوم اجتماعی پذیرفته نشده است؛ مقاله در مجله علمی-پژوهشی «اسلام و مطالعات اجتماعی» پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، نظر به دریافت درجه علمی-پژوهشی از حوزه علمیه، از جانب شورای مرکزی جذب غیرقابل‌پذیرش تلقی شد؛ به رغم آن که به استناد ماده واحده مصوبه جلسه ۶۲۵ مورخ ۲۱/۳/۱۳۸۷ شورای عالی انقلاب فرهنگی، «مصوبات شورای عالی حوزه علمیه قم در خصوص اعطای امتیاز علمی دارای اعتبار رسمی بوده و موجد امتیازات قانونی در دانشگاه‌ها و حوزه‌های علمیه می‌باشد». پذیرش مقاله در مجله علمی-پژوهشی «بررسی مسائل اجتماعی ایران» دانشگاه تهران مورخ ۳۰ مرداد ۱۳۹۷ ارائه شد، ولی به رغم رویه قبول یک پذیرش مقاله برای تبدیل وضعیت، این پذیرش مقاله نیز مورد قبول واقع نشد، به رغم آن که در موارد تبدیل وضعیت، رویه دانشگاه به آن است که یک پذیرش مقاله را قابل قبول می‌شمرد. مقاله در مجله علمی-پژوهشی «نظریه‌های اجتماعی متفکران مسلمان» دانشگاه تهران، با این عنوان که این مجله «جامعه‌شناسی» نیست! پذیرفته نشد، به رغم آن که این مجله، در گروه علوم اجتماعی نمایه نشریات معتبر وزارت علوم، تحقیقات و فناوری، فهرست شده است و مدیر مسؤول و سردبیر آن، هر دو جامعه‌شناس هستند. اخیراً، و در فاصله مهرماه ۱۳۹۸ تا خرداد ۱۳۹۹، دو مقاله منتشر شده در مجله علمی-پژوهشی «رسانه‌های دیداری و شنیداری» و مجله علمی-پژوهشی «جامعه‌شناسی کاربردی»، و همچنین یک پذیرش از مجله علمی-پژوهشی «دین و ارتباطات» ارائه شد تا دیگر بهانه‌ای برای رد تبدیل وضعیت در بین نباشد، اما در عمل، روندهای سیاسی مؤثرتر واقع گردید.

░▒▓ ۵. نکته آخر این که، کسانی در کمیته بررسی صلاحیت‌های علمی، اتهام تخلف علمی را روا داشته‌اند، که مع الاسف، خود، مبتلا به تقلب از دیگری، و از خود، هستند که مراتب این تقلب اعلام و قطعی شده است:

▬    کتاب «نظریه‌های متأخر جامعه‌شناسی» که در روی جلد و شناسنامه کتاب به «ترجمه و تألیف: حمیدرضا جلایی‌پور / جمال محمدی» معرفی شده است، دقیقاً حاوی پانصد صفحه مطلب است که از این پانصد صفحه، ۳۳۲ صفحه، یعنی، ۶۶٫۴ درصد از کتاب نوشته و ویراستهٔ کرایج کالهون است. دقیقاً دو سوم کتاب، نوشته کسی است که نامی از او در شناسنامه و روی جلد کتاب نیامده است، کرایج کالهون. مترجم تمام این بخش‌ها نیز دکتر جمال محمدی بوده‌اند که ایشان هم به عنوان مؤلف و مترجم دوم معرفی شده است! در مجموع این کتاب ۹ نویسنده دارد که سهم هر یک به این شرح است: کرایج کالهون (۳۳۲ صفحه از ۵۰۰ صفحه، ۶۶٫۴ درصد)، تونی بیلتن (۳۴ صفحه، ۶٫۸ درصد)، آنتونی گیدنز (۲۵ صفحه، ۵ درصد)، جاناتان ترنر (۲۵ صفحه، ۵ درصد)، کریس جنکس (۲۲ صفحه، ۴٫۴ درصد)، و جفری الکزندر و محمد رضا جلایی‌پور (۲۰ صفحه، ۴ درصد)، و حمید رضا جلایی‌پور (تنها ۲۸ صفحه، معادل ۸٫۴ درصد از کتاب). مشاهده می‌فرمایید که این نحو معرفی کتاب، هیچ تناسبی نه با تألیف و نه با ترجمه کتاب ندارد، و نگارندگان و مترجم بخش عمده کتاب، دانشجوی سابقی است که حقوق تضییع‌شده‌ای در این اثر دارند (مستندات).

▬    همچنین در مورد کتاب «جامعه‌شناسی پزشکی» که بر روی جلد، دیوید آرمسترانگ و دکتر محمد توکل به عنوان مؤلف، و آقای احمد خزایی به عنوان مترجم معرفی شده است. این کتاب، حاوی ۲۲۸ صفحه مطلب است که ۱۴ صفحه مقدماتی، ۱۱ صفحه مؤخره نوشته دکتر محمد توکل است، و اجازه دیوید آرمسترانگ به چنین شراکتی در مقدمه کتاب ملحوظ نیست. جالب آن که دکتر محمد توکل در سه مقاله از چهارمقاله که ذیلاً به مناسبت دیگری به آن‌ها اشاره می‌شود، خود را نویسنده اول کتاب معرفی کرده است. در هر حال، گمان نمی‌رود که با چنین سهمی بتوان دکتر محمد توکل را نویسنده دوم به حساب آورد، چنان که خود ایشان در رزومه دانشگاه تهران، این کتاب را ترجمه خویش معرفی فرموده‌اند، با این که بر روی جلد کتاب، دقیقاً آقای احمد خزایی مترجم کتاب معرفی شده است. در واقع، این کتاب نوشته دیوید آرمسترانگ، ترجمه آقای احمد خزاعی، و با مقدمه و مؤخره دکتر محمد توکل است، و هر نحو اعلام مالکیت معنوی دیگر در مورد این کتاب، بی‌گمان مصداق تقلب است (مستندات).

▬    نمونه دیگر از عملکرد دکتر محمد توکل، چهار مقاله هم‌پوشان بدون ارجاع به یکدیگر زیر است؛ بخش قابل توجه، تا ۹۵ درصد، از این چهار مقاله کلمه به کلمه با یکدیگر اشتراک دارند، بدون آن که هیچ یک از مقالات به یکدیگر ارجاعی داشته باشند(مستندات):

۱. محمد توکل و هادی فراهانی «بررسی جامعه‌شناختی اختلالات روانی در سایگون و مقایسه آن با اراک»، در مجله بررسی مسائل اجتماعی ایران، دوره هشتم، شماره دوم، صص ۲۵۱-۲۷۱، پاییز و زمستان ۱۳۹۶.
Tavakol, Mohamad, and Hadi Farahani, Sociological Study of Mental Disorders in two industrial cities: Saigon and its passing comparison with Arak, Islamic Perspective (Journal of the Islamic Studies and Humanities), Vol. 21, Spring 2019, pp. 49-72.

۲. محمد توکل و هادی فراهانی «بررسی جامعه‌شناختی اختلالات روانی (مورد مطالعه: اراک)»، در مجله اخلاق زیستی، دوره هفتم، شماره بیست‌وششم، صص ۲۱-۸، زمستان ۱۳۹۶.
Tavakol, Mohammad, Le Thi Mai, and Mina Mansouri, Sociological Study of Mental Disorders in HCMC (Vietnam), Journal of Social and Development Sciences, Vol. 9, No. 4 (2018).

▬    متجاوز از ۹۰ درصد اشتراک بین دو مقاله از دکتر سیّد مهدی اعتمادی‌فرد (رئیس دانشکده) و دکتر تقی آزاد ارمکی (رئیس هیأت ممیز دانشکده علوم اجتماعی) ملحوظ هست (مستندات):

•    «پایگاه خانوادگی، سنخ‌های دینداری و کیفیت ارزش‌های مذهبی در ایران»، در پژوهش جوانان، فرهنگ و جامعه، بهار و تابستان ۱۳۸۹، ش.۴، صص.۲۴-۱.
•    «پایگاه خانوادگی و کیفیت ارزش‌های مذهبی در ایران»، در مطالعات توسعه اجتماعی ایران، بهار ۱۳۸۹، ش.۲، صص. ۲۶-۵.

▬    نهایتاً، متجاوز از ۹۰ درصد اشتراک بین دو مقاله از دکتر محمدرضا جوادی‌یگانه ملحوظ هست (مستندات):

•    «برخی ویژگی های رادیو»، در پژوهش های ارتباطی زمستان ۱۳۸۱ - شماره ۳۲ ISC (16) صفحه از ۱۴۸ تا ۱۶۳.
•    «ویژگی های رادیو و برنامه های آن»، در مطالعات فرهنگی و ارتباطات زمستان ۱۳۸۲ - شماره ۱ ISC (20) صفحه از ۱۵۵ تا ۱۷۴.

░▒▓ یک نکته افزوده:
این مشاجرات بر سر پرونده علمی شامل ۴۰ مقاله علمی-پژوهشی و علمی-ترویجی، ۱۲ کتاب، و تدریس متجاوز از ۲۰۰ واحد، درست در زمانی صورت می‌گیرد که در همین زمان، یک داوطلب محترم به عضویت هیأت علمی پذیرفته می‌شود که در رزومه خود، هیچ مقاله و هیچ کتاب و هیچ سابقه آموزشی ندارد!
▬    به این شرح که:

▓ در زمینه کتاب:
▬    در رزومه ایشان، انتشار کتاب بر مبنای پایان‌نامه با عنوان ذیل اعلام گردیده:
Der östliche Westen; Grenz- und Fremdheitskonstruktionen in iranischen Reiseberichten des 19
▬    صرف‌نظر از آنکه این کتاب را نمی‌توان در وب‌سایت‌های انتشار کتاب یافت و ارزیابی کرد، ایشان با عنوان بسیار مشابهی، کتاب دوم خود را معرفی کرده‌اند:
Die Grenzen des Fremden; Konstruktionen der Fremdheit in iranischen Reiseberichten des 19
▬    که به این کتاب هم نمی‌توان در هیچ آدرسی دست پیدا کرد!
▬    نهایتاً، در کتاب سومی، خود را دستیار نویسنده معرفی کرده‌اند، که از قضا، نویسنده کتاب نیز همراه با ایشان تقاضای عضویت هیأت علمی خود را به گروه جامعه‌شناسی تسلیم کرد که رد شد! با این تفاوت که نویسنده کتاب، آن را «در دست انتشار» معرفی کرده‌اند:
«کتابشناسی جامع آثار ترجمه شده از زبان فارسی به آلمانی؛ از  ۱۶۵۴تا  ۲۰۱۷میلادی»
▬    هر چند که این کتاب، نه یک اثر جامعه‌شناختی بلکه در فن کتابداری است! مع‌الوصف، تا این لحظه نیز این کتاب که به تاریخ ۱۳۹۷ معرفی شده، منتشر نشده است!

▓ در زمینه مقالات:
▬    در زمینه مقالات نیز وضع به همین منوال است. ایشان مدعی انتشار دو مقاله شده‌اند! که اولی در مجله‌ای با عنوان «اشپکتروم ایران» منتشر شده است که حایز هیچ رتبه علمی-پژوهشی یا علمی-ترویجی نیست.
▬    مقاله دوم، از اساس مقاله نیست، بلکه مدخلی از یک مجموعه کتاب‌شناسی است که گویا قرار بوده مجلد مربوط به سده هجده و نوزده آن در سال ۲۰۲۰ منتشر شود که تا این لحظه منتشر نشده است! به هر حال، و به فرض انتشار، این را نیز نمی‌توان یک مقاله به حساب آورد، بلکه مدخلی در فن کتابشناسی و نه جامعه‌شناسی خواهد بود!

▬    در مجموع، در رزومه تقدیمی این داوطلب محترم به گروه جامعه‌شناسی، هیچ کتاب و هیچ مقاله‌ای ملحوظ نیست، و با این حال، گروه جامعه‌شناسی با عضویت ایشان موافقت کرده است! و در همین هنگام خواستار ممانعت از تبدیل وضعیت، اخراج، یا از همه عجیب‌تر، انتقال به گروه علوم اجتماعی اسلامی عضو موجود گروه گردیده است؛ این، یک نمونه نمایا از اقداماتی است که در گروه جامعه‌شناسی، منحصراً به هدف تغییر سیاسی ترکیب گروه و بدون ملاحظه مصالح میان‌مدت و بلندمدت علمی گروه جامعه‌شناسی صورت گرفته است. تنها پرسشی که باید در قبال دگرگونی‌های این سال‌ها پرسید آن است که این تغییرات بر مبنای چه درک علمی از مسیر دانش جامعه‌شناسی، و خدمات علمی این گروه به دانشجویان و دانشگاه اتخاذ شده است؟

و منه التوفیق و علیه التکلان
دکتر حامد حاجی‌حیدری
بهمن ۱۳۹۹

 

▀▄█▌ ██████ بروزرسانی آبان ۱۴۰۰... نمونه دیگر: یک مقاله در دو مجله!


▬    مقاله ۱:  «ناهمگونی‌های ناهمگرای مهاجرت ایرانی و محدودیت‌های معنایی و نظری دیاسپورا: مورد ایرانی‌های مقیم فرانسه»،
و
▬    مقاله ۲:  “Divergent Heterogeneities in Iranian Migration in France: Semantic and Theoretical Limitations of Diaspora”

▬    دو مقاله یکسان، مقاله اول، به نام «دکتر طاهره خزایی» که اخیراً به عضویت هیأت علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران پذیرفته شده‌اند، و دومی، در نقش نویسنده اول!: «دکتر سید مهدی اعتمادی‌فرد» و نویسنده دوم: «دکتر طاهره خزایی»
▬    در مقاله فارسی اشاره شده است که مقاله مستخرج از رساله پایان‌نامه با راهنمایی «اریک مسه» بوده است. طبق مندرجات پایگاه theses.fr دکتر سید مهدی اعتمادی‌فرد، هیچ نقشی در تیم رساله پایان‌نامه نداشته است. رئیس هیأت داوران فرانسوا دوبه، و هیئت داوران متشکل از اریک مسه، فرانسوا دوبه، ماری لادیر فولادی، ژنیویو زوآ، فرانسوا دو سینگلی، و ماریون پائولتی بودند. از قرار ماری لادیر فولادی و ژنویو زوزا در تدارک رساله و دفاع مشارکت داشته‌اند.
▬    *** وقوع تخلف علمی، در مورد تبدیل دکتر سید مهدی اعتماد‌فرد، به نویسنده این مقاله!، و حتی نویسنده نخست! این مقاله محرز است.
▬    *** وقوع تخلف علمی، در عدم ارجاع به مقاله اخیرالانتشار به مقاله قبل محرز است.
▬    *** نیز، نظر به آن‌که گویا دکتر سید مهدی اعتمادی‌فرد در آخرین ماه‌های سرپرستی بر دانشکده علوم اجتماعی به واسطه این مقاله و مقاله دیگری که با مشارکت خانم دکتر سمیه خوش‌سرور (که ایشان هم نامزد عضویت هیأت علمی گروه جامعه‌شناسی بوده‌اند) و دکتر احسان چیت‌ساز تدارک دیده، به دانشیاری دست یافته است، این تخلف علمی، پایه‌های این ارتقاء را نیز واژگون خواهد ساخت.
▬    ***از این گذشته جای این پرسش هست که آیا ارتباطی میان این تخلف علمی، و عضویت خانم دکتر طاهره خزایی در گروه جامعه‌شناسی دانشگاه تهران هست؟ این موضوع، تحقیق در مورد یک تخلف احتمالی اداری از سوی سرپرست دانشکده علوم اجتماعی را ضروری می‌سازد (مستندات: دانلود).

آخرین بروز رسانی در دوشنبه, 06 آذر 1402 ساعت 05:05

نـ ̓ ̓ـقل‌تاریخی: بروزرسانی: حساب دانلد ترامپ در توییتر به طور دائم مسدود شد، و در فیس‌بوک و اینستاگرام تعلیق گردید

فرستادن به ایمیل چاپ

برداشت آزاد از زومیت؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    رویدادهای این روزها باید در تاریخ «کشور ما» ثبت شود، باشد که غرب‌گرایان برای همیشه در خاطر داشته باشند که غربیان، امروز، همان کارهایی را می‌کنند که ده سال پیش، در لحظات حساس تاریخ ما، ما را بدان ریشخند می‌کردند...
▬    به‌ دنبال حمایت دانلد ترامپ از اعتراضات خشونت‌بار روزهای اخیر پایتخت آمریکا، حساب کاربری او در توییتر، فیس‌بوک و اینستاگرام تعلیق شد و یوتیوب یکی از ویدئوهای او را حذف کرد.

با نمک تر این که میشل اوباما از توییتر و فیس بوک خواسته است تا اکانت های ترامپ را برای همیشه مسدود کنند:

https://sputniknews.com/us/202101081081699916-michelle-obama-urges-twitter-facebook-to-ban-trumps-accounts-forever

▬    توییتر در بیانیه‌ای رسمی اعلام کرد که حساب کاربری دانلد ترامپ را به‌ مدت ۱۲ ساعت به‌ حالت تعلیق درمی‌آورد. توییتر می‌گوید دانلد ترامپ در توییت‌هایش به ‌شکلی مکرر و شدید، سیاست تمامیت مدنی این شبکه‌ی اجتماعی را نقض کرده که به‌ همین دلیل، توییتر تصمیم‌ به تعلیق حساب او گرفته است.
▬    توییتر می‌گوید اگر نقض قوانین ادامه داشته باشد، حساب کاربری دانلد ترامپ به‌طور دائمی مسدود خواهد شد. به گفته‌ی توییتر و بر اساس گزارش ورج، تا زمانی ‌که ترامپ سه توییت نقض‌کننده‌ی قوانین را به‌طور کامل حذف نکند، حساب او بازنمی‌گردد. تصمیم‌ تعلیق حساب کاربری ترامپ در توییتر به ‌دنبال انتشار ویدئویی با عبارت «خطر خشونت» اتخاذ شد.
▬    به ادعای حساب کاربری Twitter Safety، در نتیجه‌ی وضعیت خشونت‌آمیز بی‌سابقه و ادامه‌دار واشینگتن، درخواست حذف سه توییت حساب کاربری realDonaldTrump@ را ثبت کرده است. در ادامه‌ بیانیه آمده است: « ... این یعنی حساب کاربری realDonaldTrump@ پس از حذف سه توییت مورد بحث به ‌مدت ۱۲ ساعت قفل می‌شود. اگر توییت‌ها حذف نشوند، حساب ترامپ قفل باقی می‌ماند. نقض قوانین توییتر در آینده، شامل سیاست‌های تمامیت مدنی و تهدیدهای خشونت‌آمیز، به تعلیق دائمی حساب کاربری realDonaldTrump@ منتهی خواهد شد.»
▬    دانلد ترامپ به‌دفعات با قوانین شبکه‌های اجتماعی دست‌و‌پنجه نرم کرده است و بارها شاهد اعمال برخی قوانین خاص بر صحبت‌های ترامپ در شبکه‌های اجتماعی بوده‌ایم؛ زیرا حساب‌های ترامپ بسیار پربازدید هستند. ترامپ در توییتی نوشته بود:«وقتی غارت شروع شود، تیراندازی هم شروع می‌شود.» توییتر این توییت را محدود کرد؛ اما شاهد حذف شدن آن نبودیم.  توییتر می‌گوید سیاست حذف نکردن این‌گونه توییت‌ها، در اولویت نیست. این شبکه‌ی اجتماعی وقتی تشخیص بدهد خطر آسیب رسیدن به مردم بسیار بالا رفته است، اولویت‌های اعمال قوانینش را تغییر می‌دهد.
▬    از زمان شکست دانلد ترامپ در انتخابات ریاست ‌جمهوری ایالات متحده‌ی آمریکا، بارها در رسانه‌های مختلف به احتمال مسدود شدن حساب کاربری او اشاره شده است. توییتر مدتی پیش گفت زمانی ‌که جو بایدن به‌‌عنوان رئیس‌ جمهور رسمی آمریکا شناخته شود، قوانین عمومی را برای حساب ترامپ هم اعمال می‌کند و در صورت نقض قوانین، آن را مسدود خواهد کرد.
▬    اما مسدودسازی حساب کاربری ترامپ در توییتر، تنها اتفاق مهم امروز نبود. بر اساس گزارش‌ها، فیس‌بوک و اینستاگرام نیز ترامپ را به ‌مدت ۲۴ ساعت تعلیق کرده‌اند. به ادعای ورج، فیس‌بوک اعلام کرده است که دانلد ترامپ به ‌مدت ۲۴ ساعت اجازه‌ی انتشار پست ندارد.
▬    طی چند روز اخیر گروهی از طرفداران دانلد ترامپ در پایتخت آمریکا ناآرامی‌ ایجاد کرده‌اند و ترامپ در حمایت از آن‌ها پست‌هایی در شبکه‌های اجتماعی منتشر کرد. فیس‌بوک این پست‌ها را حذف کرد و از مسدودسازی حساب کاربری ترامپ خبر داد. حساب کاربری ترامپ در اینستاگرام نیز به‌ مدت ۲۴ ساعت اجازه‌ی منتشر کردن پست جدید ندارد.
▬    اوایل روز گذشته ترامپ پستی در فیس‌بوک منتشر کرد و به معترضان گفت به خانه برگردند. در ادامه‌ی این پست که ویدئویی به آن ضمیمه شده بود، دانلد ترامپ گفت: «انتخابات را از ما دزدیده‌اند.» فیس‌بوک این پست و پست دیگری که ترامپ در آن از طرفدارانش خواسته بود «این روز را تا ابد به‌ خاطر بسپارند»،‌ حذف کرد.
▬     ورج در گزارشی دیگر از حذف شدن ویدئویی در یوتیوب خبر داد که ظاهرا توسط دانلد ترامپ با محوریت اعتراضات اخیر منتشر شده است. به گفته‌ی یوتیوب، ترامپ به‌دفعات ادعاهایی اشتباه درباره‌ی انتخابات مطرح کرده است. البته اگر یوتیوبرها به ‌هنگام حرف زدن درباره‌ی موضوعات مختلف به پیام‌های ترامپ اشاره کنند، یوتیوب ویدئوی آن‌ها را حذف نمی‌کند.
▬    در روزهای آغازین انتخابات آمریکا، یوتیوب به ‌دلیل نحوه‌ی برخورد با ادعاهای مطرح‌شده درباره‌ی انتخابات، به‌شدت مورد انتقاد قرار گرفت. در آن زمان ویدئوهایی که به موفقیت ترامپ در انتخابات اشاره می‌کردند حذف نشدند. بررسی‌‌ها نشان می‌دهد که برخی از کاربران اعتراضات خشونت‌بار پایتخت آمریکا را در یوتیوب به‌‌صورت زنده استریم کرده‌اند. یوتیوب در تلاش است تا در زمانی کوتاه، این ویدئوهای پخش زنده را حذف کند.
▬   
مآخذ:...
هو العلیم

 

آخرین بروز رسانی در شنبه, 20 دی 1399 ساعت 12:59

جهان در سال ۲۰۲۱ دگرگون خواهد شد؟

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    ایران: انتخابات ریاست جمهوری که یحتمل به زوال غرب‌گرایان خواهد انجامید
▬    ایالات متحده: بازگشت به امریکا، آن‌طور که همیشه بوده است
▬    چین: با قدرت به بازی برمی‌گردد
▬    آلمان: آنگلا مرکل از صدارت اعظم کناره خواهد گرفت، و فضای جانشینی او مبهم است
▬    اسرائیل: احتمالاً بنیامین نتانیاهو، جای خود را به نفتالی بنت، رهبر حزب راست افراطی خواهد داد که قصد دارد انحراف به چپ نتانیاهو را اصلاح کند و تضادهای بیرونی و درونی اسرائیل را تشدید خواهد کرد.
▬    روسیه: پوتین بر مخالفان درونی خود، بیش از پیش فایق می‌آید. الکسی ناوالنی، رهبر مخالفان، تحت فشار افشاگری‌هایی است که نشان می‌دهد که برای متهم کردن دولت، خودش را مسموم کرده است.
▬    هند: تأثیر کوید۱۹ بر اقتصاد و اجتماع هند، به معنای واقعی کلمه عظیم بود، و گفته می‌شود که چهارصد میلیون نفر به فقر مطلق گسیل می‌شوند. سیاست‌های تند حزب حاکم بهاراتیا جاناتا، اعتراض گسترده و عظیم کشاورزان در جریان راهپیمایی به سمت دهلی را در پی داشت، و روند تخریب مساجد مسلمانان نیز در هند استمرار دارد. مبارزات انتخاباتی سال ۲۰۲۴، از هم‌اکنون آغاز شده است.
توأم با اقتباس‌های آزاد
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در یکشنبه, 14 دی 1399 ساعت 23:59

سـ☲☷☶ـوژه‌تحقیق: ملاحظاتی در تاریخ‌شناسی علم

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    اولین مسئله اساسی که باید به آن پرداخته شود، این است که معنای «تاریخ‌شناسی» به طور کلی و «تاریخ‌شناسی علم» به طور خاص چیست؟ تاریخ‌شناسی را می‌توان فن مطالعه «وقایع ثبت شده پیشین» توصیف کرد. نکته مهم منعکس در این تعریف حداقلی از هر نوع تاریخ‌شناسی این است که تاریخ‌شناسی مستقیماً به رویدادهای پیشین دسترسی ندارد و بلاواسطه وقایع گذشته را مورد مطالعه قرار نمی‌دهد، بلکه رویدادهای پیشین که در منابع مختلف و به انگیزه‌ها و دلایل مختلف ثبت شده‌اند را بررسی می‌کند. تاریخ‌شناس، داده‌هایی که توسط مورخان ثبت شده‌اند را مورد تحلیل ثانوی قرار می‌دهد. این، مطلب نخست.
▬    نکته بعد این است که شاید بتوان گفت که وظیفه مورخ صرفاً وقایع‌نگاری است؛ یعنی تنظیم وقایع به ترتیب زمانی بدون هیچ گونه تلاش برای طبقه‌بندی یا توضیح آن‌ها. ولی واقع آن است که کمتر بتوان اذعان کرد که مورخان چنین کرده‌اند؛ از این بیش، به طور قاطع می‌توان گفت که تاریخ وقایع‌نگاری از توسیدید تا کنون، چنین وقایع‌نگاری به خود ندیده است؛ بویژه در زمینه‌هایی مانند تاریخ فرهنگ، اجتماع، سیاست، یا بویژه تاریخ علم که مد نظر ما در این گفتار است. شاید وقایع‌نگاری مطلق در موضوعاتی مانند زیست‌شناسی یا زمین‌شناسی میسر باشد که آن نیز در عمل اتفاق نیفتاده است، اما در زمینه‌های اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، و معرفتی، به منظور مفید ساختن نقل تاریخی، مورخ باید رویدادهای بی‌نهایت متنوع را بر مبنای مبادی منطقی انتخاب و روایت نماید. نه تنها نقل نامحدود جزئیات وقایع از جانب مورخ ناممکن به نظر می‌رسد که در عمل نیز روی نداده است، بلکه بدون گزینش و طبقه‌بندی رویدادها، ثبت تمام وقایع در عمل نیز مفید به نظر نمی‌رسد.
▬    نکته این است که کلمه «تاریخ» به عنوان موضوع فن «تاریخ‌شناسی»، موضوع مبهمی برای یک علم است؛ و این ابهام، بویژه وقتی با تاریخ علم سر و کار داریم بیشتر هم می‌شود؛ در علم جانورشناسی، از تاریخچه زندگی موش کور سخن می‌رود، و در زمینه علوم زمین‌شناسی و نجوم، تاریخ سیاره زمین که مسکن خفاش سیاه نیز هست، مراد است. پس، همواره تاریخ‌شناسی علم آن‌گونه که واقعاً در سیر رویدادهای عینی تاریخ رخ داده است، از یک سوی، در معرض تداخل با رویدادهای ثبت شده در علوم دیگر است؛ و از سوی دیگر، با رویدادهایی تهدید می‌شود که ثبت نشده‌اند یا ثبت آن‌ها کشف و رؤیت نشده است. از این جهت به نظر می‌رسد که اصرار بر کشف اصل توالی رویدادهای عینی در تاریخ‌شناسی به طور کلی، و تاریخ‌شناسی علم به طور خاص، این معضل را به دنبال دارد که علی‌الاصول و به نحو پیش‌فرض، انطباق قاطعی میان وقایع ثبت شده و وقایع عینی وجود ندارد و لزوماً در جریان انتخاب ثبت کنندگان، رویدادهایی جا مانده‌اند.
▬    در نتیجه، مسیر دیگری در تاریخ‌شناسی و تاریخ‌شناسی علم، می‌تواند این باشد که اقتضائات و ملزومات فعلی را مبنایی برای احصاء رویدادها قلمداد کنیم؛ کاری که به نظر می‌رسد، ثبت کننده ماضی رویدادهای پیشین نیز کم و بیش چنان کرده است. اگر لاجرم، ثبت کننده رویدادهای تاریخی مجبور بوده است که از میان میلیاردها رکورد و رویداد قابل ثبت برخی را که از نظرش مربوط می‌آمده را ثبت کند، و انبوهی را نیز حذف نماید، یک مسیر مهم در تاریخ‌شناسی می‌تواند این باشد که با اعلام آشکار این محدودیت، ما نیز روایت خود را از توالی رویدادها منطبق بر نیاز و منظر امروز بنا بگذاریم.
▬    این راهبرد، بویژه در مورد تاریخ‌شناسی علم موجه به نظر می‌رسد، چرا که عموماً منظور ما از تاریخ‌شناسی علم، بن‌بست‌گشایی از مسائل امروز دانش است، و اگر ما تاریخ‌شناسی علم را در سایه پرسش‌ها و الزامات امروز بازسازی نماییم، بهتر می‌توانیم مصالح لازم برای گسترش امروز علم را تدارک ببینیم. در عین حال، همواره باید اذعان و تحفظ داشته باشیم که تاریخ‌شناسی علم، فن مطالعه «وقایع ثبت شده پیشین علم» است، نه لزوماً توالی راستین رویدادها.
▬    از این گذشته، منظور ما از اصرار به انطباق روایت‌ها با رویدادهای عینی در علوم طبیعی، خصوصاً از آن جهت است که از کشف توالی عینی رویدادها در گذشته، در پی آن هستیم که شبکه‌ای علی را کشف کنیم که ما را قادر به برآورد و پیش‌بینی آینده رویدادهای طبیعی نماید؛ ولی در زمینه تاریخ، و بویژه تاریخ علم، با تاریخ‌سازی‌های انسانی، و بویژه تاریخ‌سازی آگاهانه دانشمندان مواجه هستیم، و مقصود ما پیش‌بینی نیست. منظور از تاریخ‌شناسی، تجهیز اراده‌های انسانی بر ساخت و ساز خلاقانه‌تر و درست‌تر آینده است.
توأم با اقتباس‌های آزاد
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در جمعه, 05 دی 1399 ساعت 13:18

انتخابات ایالات متحده: کالج الکترال چیست و چگونه کار می‌کند؟

فرستادن به ایمیل چاپ

برداشت از لورن چادویک از یورونیوز؛ادامه مطلب... فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    صرفنظر از این که دانلد ترامپ یا جو بایدن، محبوب‌ترین کاندیدای ریاست جمهوری نزد مردم امریکا باشند، این امکان هست که محبوب‌ترین، شکست بخورد، و به کاخ سفید راه نیابد.
▬    دلیل این است که برخلاف بسیاری از کشورهای دیگر، انتخابات ریاست جمهوری در ایالات متحده، بر اساس این‌که چه کسی بیشترین آرا را کسب کند، تعیین نمی‌شود. در مقابل، در یک سیستم بحث برانگیز، کالج‌های الکترال در ایالت‌های جداگانه، رأی هر ایالت را اعلام می‌کنند.
▬    یک کالج الکترال به گروهی از انتخاب‌کنندگان گفته می‌شود که نماینده یکی از ۵۰ ایالت ایالات متحده هستند و به یک نامزد ریاست جمهوری رأی می‌دهند.
▬    به هر ایالت تعدادی انتخاب‌کننده اختصاص داده می‌شود؛ به عنوان مثال، کالیفرنیا ۵۵ نماینده دارد، در حالی که وایومینگ ۳ نماینده. این میزان رأی چندان دقیق، مبتنی بر تمایز جمعیت نیست، به نحوی که کالیفرنیا ۶۸ برابر وایومینگ جمعیت دارد، ولی شمار آراء الکترال آن، ۱۸.۳ برابر است. از این قرار است که نسبت دقیقی میان افکار عمومی امریکایی و رئیس جمهور وجود ندارد، طوری که در سال ۲۰۰۰ و هنگامی که جورج دبلیو بوش ۲۷۱ رأی الکترال به دست آورد و به ریاست جمهوری رسید، ال گور در سراسر کشور ۵۰۰۰۰۰ رأی بیشتر به دست آورد. یا در سال ۲۰۱۶، دانلد ترامپ با ۳۰۴ رأی الکترال پیروز شد، در حالی که، هیلاری کلینتون نزدیک به ۳۰۰۰۰۰ رأی بیشتر کسب کرد.
▬    الکترال‌ها، به طور معمول به هر کاندیدایی که بیشترین آرا را در ایالت کسب کند، رأی خواهند داد. بنا بر این، هر کسی که رأی مردم در کالیفرنیا را از آن خود کند، ۵۵ رأی کالج الکترال را به خود اختصاص می‌دهد. برای پیروزی، یک نامزد ریاست جمهوری به ۲۷۰ رأی بیشتر یا بیشتر از کالج‌های الکترال نیاز دارد. در مجموع ۵۳۸ الکترال وجود دارد: ۴۳۵ نفر، نماینده ایالت‌ها هستند، به علاوه، تعداد ۱۰۰ سناتور، در کنار ۳ نماینده از واشینگتن دی سی.
▬    به رغم عدم محبوبیت سیستم الکترال در بین رأی دهندگان امریکایی، بعید به نظر می‌رسد که این سیستم تغییر کند، زیرا، کنگره مجبور است قانون اساسی را اصلاح کند. دو سوم هر دو مجلس کنگره باید بر این موضوع به توافق برسند، که چنین توافقی با نظام حزبی نسبتاً پایاپای فعلی، علی الاصل دشوار به دست می‌آید.
▬    هنگامی که بنیانگذاران ایالات متحده قانون اساسی را در سال ۱۷۸۷ نوشتند، در مورد نحوه انتخاب رئیس جمهور و معاون رئیس جمهور ایالات متحده به جدال برخاستند. از یک سوی، بنیانگذاران، پس از نبرد علیه سلطنت انگلیس، نگران بودند که قدرت در قوه مجریه، بیش از حد تمرکز بیاید، و شکل تازه‌ای از سلطنت را احیا کند، و در سوی دیگر، به دموکراسی مستقیم نیز بی‌اعتماد بودند؛ شماری نیز، نگران برقراری توازن منافع ایالت‌ها بودند. نتیجه این شد که برخی از افراد خواهان انتخاب رئیس جمهور از جانب کنگره بودند و برخی دیگر خواهان استقلال ریاست جمهوری از کنگره شدند. مذاکرات قانون اساسی رو به پایان بود، و نمایندگان از کثرت مذاکرات خسته؛ در نهایت، به مصالحه‌ای رسیدند دایر بر این که، ایالت‌ها رئیس جمهور را انتخاب می‌کردند نه کنگره.
▬    بسیاری از مورخان می‌گویند که این سیستم، ریشه در تجارت برده نیز دارد. کالج الکترال به ایالت‌های جنوبی این امکان را می‌داد که سه پنجم جمعیت گسترده برده خود را به کل جمعیت ایالت اضافه کنند تا آرای الکترال و کرسی‌های بیشتری در کنگره را به دست آورند. البته کالج الکترال، در جریان دوازدهمین متمم قانون اساسی که در سال ۱۸۰۴ به تصویب رسید، به سبک امروز اصلاح شد.
▬    این طراحی لااقل برای امروز، شاکله دقیقی نیست، چرا که در سال ۱۸۰۴، احزاب سیاسی به شکل امروز وجود نداشت، و معلوم نبود که با وجود این احزاب، دموکراسی چه سر و شکلی خواهد یافت، چنان که اکنون به نظر می‌رسد که یکسره از سر و ریخت افتاده است.
مآخذ:...
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در پنجشنبه, 15 آبان 1399 ساعت 11:27

فنّاوری هوشمند و چالش پایان اشتغال

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ادامه مطلب... فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▀█▄  چکیده
▬    آینده‌ی بدون شغل، اصلاً ممکن هست؟ برای مردمان عصر صنعتی، اشتغال، بسیار بیشتر از راهی برای درآمدزایی یا پر کردن وقت خود است. ولی، واقع آن است که شغل، لزوماً تأثیر ذاتی در حس خودشکوفایی ندارد، و احساس وابستگی افراد به «شغل» به جای «کار» از انگیزه‌های دنیای صنعتی ماقبل توسعه نشأت می‌گیرد. «شغل» ذاتی انسان نیست؛ انسان، بدون «کار»، یا فعالیت و کردار در عالم، ناممکن به نظر می‌رسد، ولی «شغل» به معنای «کار در ازای دستمزد»، ماهیت و ذات زندگی انسان محسوب نمی‌شود؛ پس، آینده «بدون کار» ممکن نیست، ولی آتیه «بدون شغل» ممکن هست. برای رویارویی با مسائل آینده مربوط به پایان «اشتغال»، و ترویج «کار»، تدابیری لازم است که این گزارش، سرخط ابعاد این تدابیر را کاوش می‌کند.

▀█▄  واژگان کلیدی
▬    نظام تأمین اجتماعی، اشتغال، دستمزد، جایگزین‌های اشتغال، بازنشستگی خودخواسته، مدیریت فراغت و خلاقیت

▀█▄  مقدمه
▬    آینده‌ی بدون شغل، اصلاً ممکن هست؟ این دست استفهام‌های انکاری را کسانی مطرح می‌کنند که میان «کار» و «شغل» تمایزی قایل نیستند. بله؛ انسان، بدون کار، یا فعالیت و کردار در عالم، ناممکن به نظر می‌رسد، ولی «شغل» به معنای «کار در ازای دستمزد»، ماهیت و ذات زندگی انسان محسوب نمی‌شود؛ پس، آینده «بدون کار» ممکن نیست، ولی آتیه «بدون شغل» ممکن هست.
▬    در دوران مدرن صنعتی، برخی از افراد برای تولید کالاها یا ارائه خدمات به صورت خود اشتغالی تلاش کرده‌اند، اما، شمار عمده افراد، توسط دیگران استخدام شده‌اند یا برای کارهایی که انجام داده‌اند دستمزد گرفته‌اند یا بردگی کرده‌اند. ما برای اشتغال در اداره‌جات یا خطوط مونتاژ، تکامل پیدا نکرده‌ایم. از نظر تاریخ بشری، اشتغال، یک تحول نسبتاً تازه است، در عین حال، در طول تاریخ مضبوط، کار و نه اشتغال، مهم‌ترین عامل تعیین‌کننده کیفیت زندگی و ساختار جامعه بوده است.
▬    امروز، دولت‌ها برای تعیین و حمایت از حقوق و وظایف کارفرمایان و کارگران/کارمندان، قوانین پیچیده‌ای را تدوین کرده‌، و در همین حال، خودشان به عنوان کارفرمایی مهم عمل کرده‌اند. در این راستا، عنصر اصلی در سیاست اقتصادی، تمایل به حفظ سطح بالایی از اشتغال بوده است و تغییر سطح اشتغال، مدت‌هاست که به عنوان شاخصی برای موفقیت اقتصادی و نحوه اداره یک کشور در نظر گرفته شده است. امروز، برای بیشتر افراد، «دستمزد» شغل، اصلی‌ترین روش برای تأمین مالی غذا و سرپناه برای خود و خانواده است. هم‌چنین، اشتغال، شیوه‌ای را که افراد بخش قابل توجهی از وقت خود را می‌گذرانند تعیین کرده، و برای بسیاری از افراد، هویت و پایگاه اجتماعی آن‌ها را شکل داده و هم‌چنین، تأثیرات عمیقی بر عزت نفس، آرزوها و به زیستن جسمی و روانی ایشان گذاشته است؛ ولی، حالا، بسیاری از افراد رفته رفته به این باور می‌رسند که در آینده‌ای قریب به وقوع، شغل و مزدوری، کمیاب خواهد شد؛ چرا که ماشین‌ها و خصوصاً ماشین‌های هوشمند، در بسیاری از مشاغل، مزایای بالقوه آشکاری نسبت به کارگران انسانی دارند، خصوصاً مشاغلی که به دقت و اطمینان بیشتر، سازگاری و دسترسی بالا، و امکان جابجایی و جایگزینی تمام وقت، نیاز خواهند داشت. ابعاد عمده چنین آینده‌ای چه خواهد بود؟

▀█▄  امید به مزیت‌های فناوری‌
▬    برخی گمان می‌کنند که اتوماسیون یا خودکارسازی هوشمند، منجر به از دست رفتن فرصت‌های شغلی برای توده‌های مردم نخواهد شد، و خبری از پایان اشتغال هم نخواهد بود. آن‌ها استدلال می‌کنند که فناوری‌های نوظهور، همواره، به همان میزان شغلی که از بین می‌برند را ایجاد خواهند کرد.
▬    اگر این نکته را بپذیریم، بدین معناست که انقلاب جاری صنعتی که توسط هوش مصنوعی و رباتیک برانگیخته شده است «فقط یکی دیگر از مزیت‌های فناوری است»، و از این نظر، مشابه آنچه قبلاً پیش رفته است، می‌باشد؛ آیا واقعاً چنین است؟ یا همان طور که بسیاری ادعا می‌کنند، فناوری سایبر با همه فناوری‌هایی که بشر تا حال ساخته، متفاوت است، چرا که عنصری از «هوشمندی» در آن قرار گرفته. در واقع، مزیت اصلی عاملیت انسانی را در خود ایجاد و تقویت می‌کند؛ این فناوری به رغم همه فناوری‌های پیشین، هوشمند یا «سایبر» است. در حالی که فناوری‌های قبلی، شامل ماشین‌آلاتی بودند که به اپراتورهای هوشمند و تصمیم‌ساز انسانی نیاز داشتند، ماشین‌های هوشمند جدید، مستقل از عاملیت انسانی، عمل می‌کنند و حتی الگوریتم‌های عملیاتی خود را تغییر می‌دهند؛ آن‌قدر تغییر می‌دهند که برنامه‌ریزان اولیه، دیگر سر از کارشان در نمی‌آورند. ماشین‌های هوشمند یا هوش مصنوعی، تا آنجا پیش می‌روند که کمتر به برنامه‌ریز انسانی اتکا پیدا می‌کنند، حداقل در زمانی که مرحله راه‌اندازی اولیه را بگذرانند.

▀█▄  مشاغل «اساساً انسانی»
▬    شمار دیگری از مخالفان پایان اشتغال، بر آن‌اند که برخی مشاغل، «اساساً انسانی» هستند، و هرگز نمی‌توانند با دم و دستگاه‌های مصنوعی جایگزین شوند. این، تا حدودی درست هست، اما نباید دامنه این نحو مشاغل را بسیار گسترد. ضابطه اصلی این است که مشاغلی که نیاز به سطح بالایی از خلاقیت یا هنر داشته باشند، مشاغلی خواهند بود که از دسترس ماشین‌ها بسیار دور هستند.
▬    باید به مشاغلی اشاره کرد که شامل مناسبات انسانی و اخلاقی، صمیمیت، همدلی، دلسوزی و «برخوردهای مبتنی بر شخصیت اخلاقی» هستند و دستگاه‌های مصنوعی نمی‌توانند چنین ویژگی‌هایی را تقلید کنند. برخی، شبیه‌سازی‌های ماشینی از «احساسات» و «شخصیت» را جذاب و جالب یافته‌اند. امروز، ربات‌های متعددی وجود دارند که فی‌المثل، «همدمی و همراهی» را برای بزرگ‌سالان مبتلا به زوال عقل فراهم می‌کنند. این دستگاه‌ها، حتی مزیت‌های مهمی در قیاس با عاملیت‌های انسانی دارند. مثلاً موارد متعددی از سوء استفاده از سالمندان توسط پرستاران، یا سوء استفاده از پرستاران توسط بیماران یا بر عکس، یا مواردی از این دست گزارش شده است. در عوض، سالمندان و بیمارانی که می‌توانند ترکیب مناسبی از خدمات انسانی در کنار خدمات ماشینی برای خود دست و پا کنند، نتیجه بهتری می‌گیرند. در کل به نظر می‌رسد که ماشین‌ها در این نحو موارد، قدری قابل اعتمادتر هستند.
▬    در حال حاضر، در مورد توان تقلیدی ماشین‌ها از رفتارهای پیچیده انسانی، تردیدهایی مطرح می‌شود، هر چند که با وجود پدیده‌ای مانند گوگل اسیستنت، این تردیدها کمرنگ می‌گردد. گوگل اسیستنت، به عنوان یک منشی، آن‌چنان شبیه منشی و تلفنچی واقعی واکنش نشان می‌دهد که افراد بسیاری به اشتباه افتادند و در واکنش، گوگل متعهد شد که برای اجتناب از این فریب، در آغاز مکالمه اعلام شود که پاسخگویی توسط ماشین و نه منشی واقعی صورت می‌گیرد. با این وصف، مطمئناً می‌توانیم پیش‌بینی کنیم که مهارت‌های پیچیده انسانی مانند مهارت‌های گفتاری، مدام تکامل می‌یابند و توان تعامل هوش‌های مصنوعی گاه به طور جهشی با یک ابداع بسیار مؤثر بهبود قابل ملاحظه‌ای پیدا کرده است.
▬    تاریخ طولانی ساخت و تکامل ابزارآلات از عروسک گرفته تا ربات‌های انسان‌نما، نشان‌دهنده تمرکز و استعداد ما در بهبود این شرایط است. ما آمادگی روانی قابل ملاحظه‌ای برای سرمایه‌گذاری و توجه به این حیطه داریم، و همواره داشته‌ایم. برخی از پروژه‌ها با هدف توسعه ربات‌های بهیار انجام می‌شوند و می‌توان اطمینان داشت که تلاش‌های بلیغ برای تجهیز چنین سامانه‌های مصنوعی، با شبیه‌سازی همدلی، دلسوزی، نگرانی و شوخ‌طبعی، نهایتاً به سرانجام خواهد رسید. بنا بر این، به رغم اختلاف نظر در مورد ماهیت، میزان و سرعت تغییرات احتمالی، کمتر کسی انکار می‌کند که فناوری در آینده نزدیک، تأثیرات عمیقی بر روی نیروی کار، حتی در بخش‌هایی که بسیار انسانی تصور می‌شوند، خواهد گذاشت.

▀█▄  ابهام جدی در نظام تأمین اجتماعی
▬    در دنیایی که به شدت به سوی گرمایش جهانی، آلودگی فزاینده و فقر روزافزون به عنوان شرایط معمول پیش می‌رود، زندگی بدون اشتغال دشوار خواهد بود. اما، در دنیای معتدل و «سبز»، با جمعیتی که به خوبی از جانب عملکرد ماشین‌ها و مالیاتی که صنایع پر سود متکی بر استفاده وسیع از ماشین‌ها می‌پردازند، زندگی بدون شغل، و پر از کارهای خلاقانه و فراغت، می‌تواند بسیار دل‌پذیر هم باشد. انواع دیدگاه‌های آرمان‌شهری و ضد آرمان‌شهری از آینده با انبوهی از افراد بدون اشتغال را می‌توان به راحتی ترسیم کرد، که برخی از آن‌ها قضاوت‌های تندی در خود دارند. بخش اعظم تفاوت بین این تصاویر، نشان‌دهنده تأثیر عوامل زمینه‌ای از جمله محیط زیست، اقتصادی و سیاسی است.
▬    درآمد، به وضوح یک زمینه تحلیلی بسیار مهم در میدان تحلیلی پایان اشتغال است؛ بدون هیچ گونه درآمد شغلی، مردم چگونه می‌توانند از پس غذا و سرپناه خود برآمده، و چگونه دسترسی به منابعی را فراهم می‌کنند که به آن‌ها امکان حفظ حداقل کیفیت برای یک زندگی معقول را می‌دهد؟ واضح است که مردم باید بتوانند کالاهایی را که ربات‌ها تولید می‌کنند، خریداری کرده و برای خدماتی که ربات‌ها ارائه می‌دهند، بهایی را پرداخت نمایند تا چرخه تولید استمرار یابد؛ ولی، با کدام پول؟
▬    در روندی که از هم‌اکنون نیز آغاز شده، طی چند دهه آینده از حجم نیروی انسانی استخدامی به‌شدت کاسته شده و پرداخت چیزی به نام «دستمزد» کمیاب می‌گردد. افراد تشویق می‌شوند تا کسب و کار خود را راه بیندازند و از فروش کالا و خدمات پول دربیاورند. در کوتاه‌مدت انتظار می‌رود تا مشاغل کارفرمادار میان جوانانی که تازه وارد بازار اشتغال شده‌اند و تجربه‌ای برای کارآفرینی ندارند، توزیع شود که این مستلزم تغییر در مفهوم بازنشستگی است. لاجرم، مفهوم بازنشستگی به معنای پایان دوره اشتغال در مشاغل کارفرمادار و ورود به بازار کارآفرینی خواهد بود. اما این ایده نیز دشواری‌های خود را دارد. چه تعداد از افراد می‌توانند در سنین میان‌سالی به قدر کافی برای کارآفرینی خلاق باشند؟ آیا نظام تأمین اجتماعی مهیای این میزان گسترده از تغییر شکل و تغییر مسیر هست؟

▀█▄  بدون اشتغال و بدون دستمزد...
▬    این روزها، اغلب طراحان برنامه‌های توسعه مفروض می‌گیرند که بسیاری از منابع افزایش کیفیت زندگی از جمله بهداشت، هنر، آموزش، استفاده از مقدورات ورزشی و مراکز تفریحی، باید با کمترین هزینه یا حتی بدون هزینه قابل تهیه باشند. چگونه هزینه چنین خدماتی باید از سوی دولت‌ها تأمین گردد؟
▬    پاسخ در با کارآیی بالای صنعت مجهز به ماشین‌های هوشمند نهفته است؛ با این سطح از کارآمدی، ایده «درآمد عمومی» یا «تضمین عایدی اولیه» ممکن و میسر می‌نماید؛ ولی آیا واقعاً چنین ایده‌ای مطلوب هست؟ تأثیرات روانی احتمالی عدم اشتغال چه خواهد بود؟ در یک زندگی بدون اشتغال و دستمزد، آیا مردم از نظر روانی به پوچی می‌رسند؟ رنج خواهند برد؟ آیا می‌توانند سطح به زیستن و حس نیک‌بختی را در خود حفظ کنند؟ و همچنان انگیزه‌های لازم برای فعالیت و شکوفایی را در خود حفظ نمایند؟ به هر حال، دستمزد، برای قرن‌ها، کنتور و نمایش‌گری برای فعالیت مفید و مثمر ثمر بوده است، و اگر اشتغال یا همان کار در ازای دستمزد از دست برود، آیا افراد می‌توانند معیارهای دیگری را جایگزین سازند؟

▀█▄  جایگاه جامع اشتغال در عصر صنعتی
▬    شغل برای مردم عصر صنعتی و پس از آن، هم لذت به بار می‌آورد و هم درکی از فضیلت را تقویت و تحکیم می‌کند؛ یعنی از هر دو جهتی که به طور تاریخی مسیرهای تحقق و قوام امر اخلاقی شناخته شده‌اند، شغل، می‌تواند تجربه‌های حامل خوش‌بختی را تقویت کند. بسیاری از افراد می‌گویند که از زندگیِ شغلیِ خود به طور مثبت لذت می‌برند، و شغلشان منشأ احساسات مثبت بسیاری، از جمله دغدغه‌مندی، علاقه، تفریح، عزت نفس، رضایت و موفقیت است. در واقع، برای بسیاری از افراد این زمانه، اشتغال، منبع غالب تجربیات مثبت زندگی است. حتی اغلب افرادی که شغل مناسبی دارند، تجربه‌های مثبت بیشتری در شرایط شغلی دارند تا شرایط تفریحی. بخش مهمی از مناسبات اجتماعی افراد در محیط شغلی رقم می‌خورد و بسیاری از دوستان راسخ افراد، دوستان شغلی هستند. ارزش شغل، به عنوان مستمسکی برای همراهی در محیط شغل و دوستی با همکاران، فقط در صورت از بین رفتن این موارد قابل درک است، به عنوان مثال، وقتی فرد، شغل خود را از دست می‌دهد، بازنشسته می‌شود یا دورکاری می‌کند، تحولاتی در زندگی و سرعت انتقال و سایر حالات روانی و اجتماعی‌اش پیش می‌آید که تازه می‌تواند نقش شغل مستمر را در زندگی خود قدر بداند. شغل، به افراد، معنای متمم زندگی و حس هدفمندی می‌بخشد، بنابراین، سهم ارزنده‌ای در احساس فضیلت به زیستن آن‌ها دارد. اشتغال اغلب شامل کارهایی است که ذاتاً مستوجب پاداش و از این رو، رضایت‌بخش هستند، و همچنین، هدف مشخص و قابل ارزش‌گذاری دارند.
▬    پس، شغل در حال حاضر، یک عامل اصلی در کیفیت زندگی و رفاه مردم محسوب می‌شود. اکثر بزرگ‌سالان بخش قابل توجهی از زندگی خود را در محل اشتغال می‌گذرانند، بسیاری از افراد سرمایه‌گذاری زیادی را در حرفه خود انجام می‌دهند، و هویت اجتماعی و پایگاه اجتماعی، غالباً با شغل یک شخص ارتباط نزدیکی دارد. عبارت «شغل شما چیست؟» غالباً به این معناست که «شما چه کسی هستید؟» مدت‌ها است که می‌دانیم، اشتغال طیف گسترده‌ای از مزایا را جدا از درآمد مالی، به افراد ارائه می‌دهد. این مزایا شامل ۱. وسیله‌ای برای گذران وقت و روز و هفته، ۲. سرزندگی جسمانی، ۳. توانمندی‌های شناختی و اجتماعی، ۴. فرصت‌های استفاده از مهارت‌های فعلی و رشد مهارت‌های جدید، ۵. تماس منظم اجتماعی، ۶. شناخت و قدرشناسی، ۷. پایگاه اجتماعی و احساس هویت و ۸. عضویت در گروه‌ها و سازمان‌های گسترده‌تر و کسب هویت.
▬    به رغم همه این مزایا، در عین حال، محیط شغلی بازخوردهای عاطفی قوی و متنوعی را، در هر دو سوی مثبت و منفی، برمی‌انگیزد. نکته این است که محیط شغلی، خوی و خصلتی دوگانه را در خود حمل می‌کند؛ هم آگاهی ایجاد می‌کند، و هم بیگانگی به بار می‌آورد. محیط شغلی علی‌الاصول، احساس غرور و رضایت را تحریک می‌کند، اما، با نژندی‌هایی که تقسیم کار و سلسله‌مراتب به وجود می‌آورد، ممکن است باعث ناامیدی و افسردگی نیز بشود. اشتغال می‌تواند باعث بالا رفتن روحیه و شادی باشد، اما، می‌تواند عصبانیت و اضطراب را برانگیزد و همچنین در اغلب اوقات، بسیار استرس‌زا است. در نتیجه، در جریان یک آینده بدون اشتغال، در عین تقویت همکاری‌های دیگر انسانی، این امکان هست که شرایط انسانی بهتری رقم بزنیم، گو این که خطر پوچی برای بخش مهمی از جمعیت که نمی‌توانند برای خود مشغولیت خلاقه تعریف کنند، هست.

▀█▄  جایگزین‌های اشتغال‌
▬    بین «شغل»، «حرفه» و «خویشکاری» می‌توان تمایز قائل شد. این تفاوت، از اساس، به افتراق میان کار و شغل بر می‌گردد. اگر در همین تجربیات امروز نیز دقت کنیم، میزان به زیستن افراد از «شغل» به «حرفه»، و از «حرفه» به «خویشکاری»، فزونی می‌یابد؛ در واقع، کسی که صرفاً مزدور است و به کاری وادار می‌شود که علاقه چندانی به آن ندارد، به زیستن شغلی کمتری در مقایسه با یک حرفه‌ای ماهر در شغلی که خود انتخاب کرده و مزد دریافت می‌کند دارد، حتی اگر از شخص حرفه‌ای، دریافتی مالی بیشتری داشته باشد. و هر دو مزدور، علی العموم، در قیاس با کسی که مزدور نیست و بیزنس شخصی خود را به پیش می‌برد، به زیستن کمتری تجربه می‌کنند، هر چند که عایدی مالی بیشتری هم داشته باشند. در واقع، آن‌چه اهمیت دارد، «معنابخشی» ناشی از کار یا شغل است. این که در عصر صنعتی متداول شده است که مردم موفقیت خود را در شغل با فزونی عایدی بسنجند، یک لایه سطحی از فرآیند «معنابخشی» است و آن‌چه عمیق‌تر و مهم‌تر محسوب می‌شود، خود را در تمایز میان مزدوران ساده، مزدوران حرفه‌ای و خویش کاران در همین شرایط هم نشان می‌دهد.
▬    شواهد غیرقابل‌انکاری وجود دارد که اغلب مردم این روزگار، که شغل مزدوری دارند، شغل خود را استرس‌زا می‌دانند و این محیط‌های شغلی غالباً مشکلات بهداشت روانی را تشدید می‌کنند. یک نظرسنجی در سال ۲۰۱۶ توسط انستیتوی کارمندان و توسعه در انگلستان نشان داد که یک سوم از افراد شاغل، مشکلات سلامت روان از جمله افسردگی، استرس و اضطراب را تجربه کرده‌اند؛ و شواهد نشان می‌دهند که در بسیاری موارد، موقعیت شغلی موجد این مشکلات بوده است. علاوه بر تأثیر منفی شدید بر کارکنان و خانواده‌های آن‌ها، استرسِ کارکنان نیز تأثیر عمده‌ای بر شرکت‌ها (از نظر افزایش غیبت کارمندان، گردش مالی کارمندان و غیره) و بر بودجه ملی دارد؛ اگر هزینه بیمه‌های درمانی کشورهای پیشرفته صنعتی را رصد کنیم، درمی‌یابیم که استرس کارکنان، عامل بسیاری از مراجعات درمانی است. از همان دوران انقلاب صنعتی، زندگی شغلی یک چالش بوده است و آسیب‌های شدید و طولانی مدت را پدید می‌آورد. در این شرایط، استقبال از پایان اشتغال، در عین حمایت از استمرار کار خلاقه، در سایه یک نظام حکمرانی که توزیع عواید کار ماشینی در جامعه را وظیفه خود بداند، هدف‌گذاری صحیحی برای نظریه اجتماعی جدید به حساب می‌آید.

▀█▄  بازنشستگی خودخواسته...
▬    با لحاظ جمیع جهات، الگوی مناسب برای آینده، آتیه‌ای است که در آن عدم اشتغال به یک قاعده طبیعی تبدیل می‌شود. یک طرح مقدماتی برای غنا بخشیدن به مفهوم «اشتغال» این است که اشتغال در طول دوره زندگی یک شهروند را به چهار دوره‌ی «اشتغال غیر خویش‌فرما»، «اشتغال خویش‌فرما»، «آنتروپورنری»، و «فعالیت مسؤولانه برای اجتماع» منقسم کرد. در این طرح مقدماتی، دوره بازنشستگی در این چهار مرحله هضم می‌شود، به این ترتیب، که همه اعضای جامعه، پس از ده تا پانزده سال اشتغال غیر خویش‌فرما، از یک امکان پایه تأمین اجتماعی معادل بازنشستگی فعلی بهره‌مند خواهند شد، و این چتر تأمین اجتماعی، به مرور، بر حسب نیاز و بر حسب فعالیت اجتماعی فرد گسترده و گسترده‌تر خواهد گردید. مرحله اول، یا «اشتغال غیر خویش‌فرما»، مصادف با ورود تازه‌ی متقاضی اشتغال به بازار عرضه نیروی کار است. در این دوره، ابتکار و طراحی شغل از آن کارفرماست، و عرضه‌کننده نیروی کار می‌پذیرد که با قواعد و طراحی کارفرما، به کار بپردازد، و به این ترتیب، بخشی از ارزش نیروی کار خود را که اغلب هم قابل ملاحظه است، به کارفرما واگذار می‌نماید؛ به مصلحت جامعه و شخص است که هر چه زودتر از این مرحله عبور کند؛ ولی، عموماً، افراد، ده تا پانزده سال در این مرحله می‌مانند و پس از انقضاء این دوره، از یک سطح پایه تأمین «بازنشستگی خودخواسته» برخوردار خواهند شد.
▬    به نظر می‌رسد که تأثیر «بازنشستگی خودخواسته» نسبت به عدم اشتغال عمومی بسیار متفاوت است، و قطعاً بسیاری از بازنشستگان داوطلب از سبک زندگی خود بسیار راضی خواهند بود، منوط بر این که ارزش کار، فراغت، و خلاقیت در به زیستن و سلامتی به خوبی جا بیفتد. «بازنشستگی خودخواسته» در سنین پایین‌تر از سن کهن‌سالی رخ می‌دهد، و در این شرایط، فرد این توان را دارد که کار، اشتغال خویش‌فرما، فراغت، یا مشغولیت اجتماعی عمده‌ای را برای خود آغاز کند. در این زمینه، تحقیقات فعلی در موضوع تأثیرات بازنشستگی می‌تواند تا حدودی گمراه‌کننده باشد. تحقیقات فعلی نشان می‌دهند که بازنشستگی همبستگی منفی قابل توجهی با سلامت روانی و جسمی دارد. مطالعه‌ای که توسط مؤسسه امور اقتصادی در انگلیس انجام شده است نشان می‌دهد که افراد معمولاً، افزایش به زیستن را برای مدت کوتاهی بلافاصله پس از بازنشستگی تجربه می‌کنند، اما در میان‌مدت و بلندمدت، بازنشستگی منجر به کاهش چشمگیر سلامت می‌شود. این مورد هم برای مردان، و هم برای زنان صادق است. یک بررسی دیگر در انگلستان نشان داد که بازنشستگی، احتمال خودارزیابی «بسیار خوب» یا «عالی» از سلامتی را در حدود ۴۰٪ کاهش می‌دهد و هم‌چنین، احتمال ابتلا به افسردگی بالینی را در حدود ۴۰٪ می‌افزاید.
▬    خب در این نوع تحقیقات، نوعاً اثرات متغیر دخیل افزایش سن، مورد توجه بایسته قرار نگرفته است. سخن بر سر این است که سن بازنشستگی فعلی برای شروع بیزنس یا مشغولیت اجتماعی جدید مناسب نیست؛ وانگهی، افراد در سنین بالای شصت سال، طبیعتاً درگیر دشواری‌هایی می‌شوند که حکمت اصلی بازنشستگی را از ابتدا با خود حمل می‌کرده است؛ این در حالی است که وقتی افراد زودتر از زیر بار اشتغال تخفیف دهنده غیر خویش‌فرما خلاص شوند، این استهلاک‌های شغلی نیز کاهش می‌یابد و افراد می‌توانند در بلندمدت وضع و حال استانداردتری را برای خود حفظ کنند.

▀█▄  لزوم طراحی مجدد نظری و عملی
▬    در شرایط فعلی که دانشمندان علوم رفتاری و همچنین سازمان‌ها و دولت‌ها تمرکزی به تغییر فاز از تقسیم کار و شغل به تقسیم خلاقیت ندارند، ما با امواجی از دشواری روحی و روانی مواجه خواهیم بود. این واقعیت که زندگی شغلی موجب به زیستن و سلامتی می‌شود و بیکاری اغلب به به زیستن و سلامت جسمی و روحی آسیب می‌زند، به خوبی می‌تواند نشان دهد که در مقیاس بزرگ، عدم اشتغال ناشی از تحولات هوش مصنوعی و رباتیک منجر به تیره‌روزی عمده و بهداشت بد روانی خواهد شد. این روند، قطعاً یکی از سناریوهای بالقوه است.
▬    اگر اکثر مردم فاقد شغل یا تأمین اجتماعی مناسب باشند، پیامدهای هولناکی را می‌توان انتظار داشت. تعهدات شغلی فعلی، یک چارچوب معهود و متعارف ساخته است، که افراد، طی آن، برنامه زندگی روزانه و هفتگی، رفتار، اهداف ثابت، و انگیزه‌های زندگی خود را می‌سازند. شغل، فرصت‌هایی برای خلاقیت، رشد مهارت و همکاری با افراد دیگر فراهم می‌کند، که بدون تجدید برنامه‌ریزی در زمینه فراغت و خلاقیت، فارغ از این دستمزدها و چالش‌ها، بسیاری از افراد مطمئناً عمری تباه شده را پیش روی خود می‌یابند.
▬    راهبرد اصلی این است که بیندیشیم چه چیزی افراد را به شکوفایی و کامیابی و خوشبختی می‌رساند؟ سپس، با در نظر گرفتن استراتژی‌های غیرِ شغلی، چنین تأثیرات مفیدی را جهت ارتقا و بهبود، طراحی و اجرا کنیم. به لحاظ تاریخی، شرایط ایده‌آلی فراهم آمده است؛ اوقات فراغت وسیع، روزهای تعطیل، رفع استرس و ازخودبیگانگی ناشی از شغل، و امکان زندگی محدود و جمع و جور. این شرایط ایده‌آل تاریخی، می‌تواند به مصیبت اعظم بدل شود، اگر دانشمندان و سازمان‌ها و دولت‌ها، در پذیرش شرایط جدید مماشات کنند. بدون چنین تأملات و تدابیری، زندگی پیش روی ما می‌تواند بغایت ناعادلانه، خسته‌کننده، از ریخت افتاده و مستعد حس حرمان گردد.

▀█▄  مدیریت فراغت و خلاقیت
▬    یکی از راه‌های مدیریت فراغت در آینده، می‌تواند این باشد که مزیت‌های رابطه شغلی را در حیطه‌هایی غیر از دستمزد و کارفرمایی، بازسازی کنیم. مزیت‌هایی مانند برنامه‌ریزی زمانی منظم، روابط انسانی نسق‌دار، موفقیت در وظایف محدود محول شده، تبادل مطلوب اجتماعی با همکاران و همالان، و انجام کارهای جالب و جذاب ممکن است احساسات مثبتی به وجود آورند. این جذابیت‌ها آن‌قدر زیاد هستند که گاه افراد بدون نیاز مالی، خود را درگیر مسائل شغلی متعارف می‌کنند، تا از یک زندگی منظم و باانگیزه بهره‌مند شوند. آن‌ها درگیری شغلی را متحمل می‌شوند تا حس غرور، افتخار، رضایت و سر حال بودن را به دست آورند؛ این‌ها بخش اصلی آن چیزی است که به آن «هوش عاطفی» اطلاق می‌شود.
▬    حال اگر، شرایطی فراهم آید تا افراد بتوانند از این مواهب در چهارچوب کارهای خلاقانه یا خدمات اجتماعی بهره‌مند شوند، زمینه برای زیست بدون شغل فراهم خواهد شد. افراد، به خوبی می‌توانند استراتژی‌های رفتاری‌ای را یاد بگیرند که باعث به زیستن، سعادت و خودشکوفایی آن‌ها شود. دشوار بتوان گفت که این سخن روانشناسان مطب‌نشین، کشف بزرگی است که: «اگر فعالیت‌هایی را می‌شناسید که باعث می‌شود احساس خوبی داشته باشید، آن را بیشتر و بیشتر انجام دهید!»؛ ولی در هر حال، همین جمله، مسیرگشایی خوبی انجام می‌دهد؛ برخی افراد نسبت به وقایع و شرایطی که از نظر عاطفی به طرق خاص روی آن‌ها تأثیر می‌گذارد، توجه و درک بسیار کمی دارند، و باید آن‌ها را متوجه این زمینه‌ها کرد تا زندگی در شرایط تازه راه خود را باز کند. افراد، باید قدردان فعالیت‌هایی که باعث تحریک احساس غرور شده، یا باعث می‌شود احساس رضایت یا نیک‌بختی عمیقی تجربه کنند، باشند.

▀█▄  جمع‌بندی
▬    نتیجتاً، برای مردمان عصر صنعتی، اشتغال بسیار بیشتر از راهی برای درآمدزایی یا پر کردن وقت خود است. این مردمان چیزی از عزلت و گوشه‌گیری برای تأمل در احوال جهان نمی‌دانند و بیشتر زندگی را تحرک و زیر و رو کردن دنیای مادی، آن هم در قالب مزدبگیری و اشتغال می‌بینند. برای آن‌ها شغل، فقط ابزاری برای رسیدن به پول هدف نیست، بلکه یک ارزش و هدف ارزشمند است؛ و حداقل از نظر شمار عمده‌ای، شغل، معنای واقعی زندگی است. برای بسیاری از افراد، شغل، شایع‌ترین دلیل آن‌ها برای بیرون آمدن از رختخواب در صبحگاه است.
▬    زندگی بدون شغل (و نه کار) عین بطالت است و این شغل است که اخلاق سخت‌کوشی، و شرافت، و وظیفه‌شناسی را نسق می‌بخشد، و اگر کسی اشتغالی نداشته باشد، مورد ملامت‌های گوناگون و هتک حرمت قرار می‌گیرد. بسیاری از افراد، نقش شغلی خود را بخشی کلیدی از هویت خود می‌دانند. آن‌چه آن‌ها «انجام می‌دهند» بر درک خود و درک دیگران از این که چه کسانی هستند تأثیر می‌گذارد. بدون نقش شغلی، ممکن است احساس کنند که حداقل بخشی از وجودشان مفقود شده است.
▬    روش‌ها و زمینه‌های دیگری غیر از شغل موظف وجود دارد که طی آن افراد می‌توانند روش‌های جذاب را برای پر کردن وقت خود بیابند، شور و اشتیاق و علاقه‌های خاصی را تحقق بخشیده و توسعه دهند، و می‌توانند فعالیت‌هایی که با رغبت و تمایل همراه هستند، شناسایی کرده و برایشان برنامه‌ریزی کنند.
▬    مهارت‌های لازم برای «مدیریت فعالانه امور روزمره»
▬    واقع آن است که شغل تمام‌وقت از ساعت ۹ تا ۵، ۵ روز در هفته، لزوماً تأثیر ذاتی در حس خودشکوفایی ندارد، و احساس وابستگی افراد به «شغل» به جای «کار» از انگیزه‌های دنیای صنعتی ماقبل توسعه نشأت می‌گیرد. این سنخ از وابستگی به شغل، به چند دلیل اشتباه است؛ اولاً از این بابت که در مقیاس راستین زندگی انسانی، تنظیم نشده است. برای انسان، به دنیا آمدن نه آغاز آغاز است، و نه پایان پایان. انسان باید خود را در یک مقیاس وسیع‌تر برنامه‌ریزی کند و نباید با برنامه‌ریزی در نسبت با مرگ مدرنی که پایان همه‌چیز است، توقع حس مناسبی از به زیستن را بپرورد. از این جهت دوران بازنشستگی بیش از آن که دوران تازه حیات خلاقه پرثمر انسانی تعریف شود، به نحوی دردناک، به مهیا شدن برای مرگ و نابودی تعبیر می‌گردد.
▬    افرادی که شاغل هستند، معمولاً، «وقت ندارند»؛ و در واقع، ممکن است بعضی اوقات خود را به قدری در شغل درگیر کنند، که احساس غرق شدن به آن‌ها دست دهد. در مقابل، کسانی که شغلی ندارند، ممکن است احساس کنند که «خیلی وقت دارند»؛ در هر دو حال، افراد گمان می‌کنند که فعلاً نمی‌توانند چندان به دنبال آینده باشند، یا انگیزه‌ای نیرومند برای خود دست و پا کنند، یا حتی نتوانند به گذشته نگاه کرده و موفقیت‌های خود را قدر بدانند. چنین افرادی، بی‌حوصله و ناامید شده و به رنجوری و افسردگی گرفتار می‌گردند. به نحوی متناقض‌گون رفته رفته، چه برای آنان که «وقت ندارند» و چه آنان که به سیاق فوق «خیلی وقت دارند»، پر کردن وقت، به یک مشغله فی‌نفسه تبدیل می‌شود. آنان به خود خاطرنشان می‌کنند که در هفته ۱۶۸ ساعت وجود دارد، و اگر فرض کنند که حداکثر هفته‌ای ۴۰ ساعت شغل دارند، برای گذران ۱۲۸ ساعت دیگر به انبوهی تدابیر از قرص خواب گرفته تا مصرف بی‌هدف تلویزیون، پناه می‌برند. برای بسیاری از افراد، وظیفه پر کردن این زمان بیداری، واقعاً تکلف دشواری است. آن‌ها با سادگی نمی‌توانند یک جدول زمانی داشته باشند که ایشان را نسبتاً مشغول، پر انرژی، و تحریک شده نگه دارد. هر کسی نمی‌تواند فعالیت منظمی در زمینه سرگرمی، فعالیت‌های گروهی، یادگیری مهارت‌های جدید و مشارکت در پروژه‌های شخصی و جمعی، برای خودش سامان دهد. هر چند بی‌مشغله بودن، افراد را از استرس خلاصی می‌بخشد، ولی پیشبرد بی‌هدف زندگی نیز عوارض خود را دارد.
▬    برای رویارویی با مسائل آینده مربوط به پایان اشتغال، افراد باید مهارت‌های لازم برای «مدیریت فعالانه امور روزمره» خود بیاموزند. در زمانی که فرد، محل شغلی مشخص ندارد، ممکن است پاداش‌های اجتماعی که اغلب در محیط شغلی اعطا می‌شود، نیاز به نوعی مهندسی هدفمند داشته باشد. افراد باید آگاهانه یک برنامه هفتگی ایجاد کنند تا الگوی هفتگی را که قبلاً توسط شغلشان تحمیل شده بود، جایگزین نمایند. مردم تلاش زیادی می‌کنند تا پروژه‌هایی مانند خرید خانه یا برنامه‌ریزی برای تعطیلات را سامان دهند، اما، وقتی صحبت از جنبه‌های عمومی‌تر زندگی آن‌ها می‌شود، غالباً منفعل هستند. بسیاری از مردم هرگز طراحی مجدد سبک زندگی خود را به عنوان پروژهای که ممکن است نیازمند تفکر و برنامه‌ریزی استراتژیک باشد، در نظر نمی‌گیرند. آن‌ها باید علاوه بر مراقبت از تراکم بهینه «امور روزانه»، فعالیت‌های برنامه‌ریزی شده خود را طوری تنظیم کنند که هر روز چندین فعالیت لذت‌بخش را شامل شود و بین روزهای متفاوت، تمایز ایجاد نماید.
▬    از جمله فعالیت‌های لذت‌بخش، تنظیم ارتباطات انسانی درست و مثبت است. یکی از مواردی که مردم بدون اشتغال را بیش از همه دل‌تنگ می‌سازد، «ارتباط عادی با همکاران» است. این، شامل مشارکت در پروژه‌ها و هم‌چنین، تعاملات غیررسمی، جوش و خروش و جنبه «دنباله‌دار» زندگی کاری (و نه زندگی شغلی) است. البته، افراد، وقتی شاغل نیستند، فرصت بسیار بیشتری برای تعامل با خانواده خود دارند، اما، ارتباط با حلقه‌ای فراتر از خانواده، ارزش جداگانه‌ای دارد که قابل جایگزینی نیست. ولی، چالش‌هایی فراروی این منظور هست؛ در بسیاری از فرهنگ‌ها، ماهیت و شکل جوامع به طرز چشمگیری تغییر کرده است، و بسیاری از افراد در حال حاضر تماس چندانی با همسایگان خود ندارند. ممکن است برای اطمینان از سطح بهینه از تماس ارتباط اجتماعی، تلاش قابل توجهی انجام شود. با این حال، جامعه، دارای حلقه‌هایی مانند هیأت، مسجد، کلیسا، گروه‌های محلی، تیم‌های ورزشی، و غیره هستند که می‌توانند در این رابطه کمک کنند.
▬    کمک هوش مصنوعی به مدیریت فعالانه امور روزمره
▬    با این اوصاف، خود هوش مصنوعی چه کمکی می‌تواند به رفع دشواری‌های ناشی از پایان اشتغال کند؟ هم‌اکنون، هوش مصنوعی در قالبی مانند گوگل می‌تواند برای شناسایی حوزه‌های «علاقه» و «انگیزش» کاربر را تشخیص دهد و او را به مسیرهای مرتبط هدایت نماید. هوش مصنوعی می‌تواند با استفاده از مجموعه الگوریتم‌ها، فعالیت‌هایی که فرد احتمالاً از آن‌ها لذت برده و آن‌ها را معنی‌دار می‌یابد، ارائه دهد. بنابراین، شکل خاصی از خواندن ذهن و نقشه‌برداری ذهنی توسط این فناوری‌ها صورت می‌گیرد. داده‌های جمع‌آوری شده از افراد با استفاده از فن‌های هوش مصنوعی، می‌توانند مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرند، و موارد مشابه به یکدیگر ربط بیابند و از این رویه مسیرهای آینده‌نگرانه شکل بگیرد. چنین ارزیابی‌هایی می‌تواند بسیار سودمند باشند، اما، این امکان هست که به همان اندازه خطرناک و اسباب سوءاستفاده نیز باشند.
▬    اولویت اول، توزیع معقول فرصت‌های شغلی و فرصت‌های فراغت مناسب است. هوش مصنوعی با توانی که در یادگیری و انطباق خود با شرایط دارد، امکان مهمی برای این توزیع است. در واقع، تصمیم‌سازان دولتی، اگر بخواهند، می‌توانند از این امکان برای فائق آمدن به وظایف دشوار جدید خود در توزیع عادلانه فرصت‌های فراغت استفاده ببرند.
▬    در این میان، نکته آن است که سطح توقع از هوش مصنوعی در این زمینه و در هر زمینه دیگر باید تعدیل و مدیریت شود. اغلب، در مورد این توانمندی‌ها اغراق می‌شود باید دانست و آگاه بود که ممکن است توان هوش مصنوعی، بموقع، به حد مورد انتظار نرسد، یا از آن مهم‌تر، تمام نفوس جهان دسترسی برابری به این توانمندی‌ها نداشته باشند.
▬    آن بخش از توان هوش مصنوعی که موجب کاهش اشتغال فاحش می‌شود، به سرعت اثر خود را بر اقتصاد جهانی گذاشته است، ولی ورود مؤثر هوش مصنوعی به سیاست و توزیع فرصت‌ها، به سهولت رخ نمی‌دهد یا از آن استقبال نمی‌شود. میلیون‌ها انسان فوق‌العاده خلاق، هرگز در فعالیت‌های خلاقانه شرکت کافی نخواهند کرد. غم‌انگیز است که بدانیم که تعداد زیادی از نفوس بشر، احتمالاً، اکثریت بزرگ‌شان، به پایان عمر خود می‌رسند و هرگز نخواهند توانست فعالیت‌هایی که باعث سعادت آن‌ها می‌شود را کشف کنند. افراد زیادی وجود خواهند داشت که استعدادهایشان برای همیشه کشف نشده باقی خواهد ماند.
▬    آینده را چگونه باید ساخت؟
▬    آخرین پرسشی که باید به آن پاسخ داد این است که آینده را چگونه باید ساخت؟ مهارت خواندن، نوشتن، اخلاق و دین، ریاضیات، تاریخ، ادبیات، و هنر، مهارت‌های عمومی همچنان مفید هستند. مدیریت سبک زندگی، تعامل اجتماعی و فرزندپروری باید به اقلام عمده آموزش تبدیل شوند. آموزش کودکان در گروه‌های بزرگ کلاس درس دیگر کارآمد نخواهد بود. رباتیک، مهم‌ترین آموزشی است که نه تنها به آموزش‌ها افزوده می‌شود، بلکه محور سایر آموزش‌ها خواهد گردید. کارآفرینی و «خویشکاری» نیز می‌تواند افراد را به اشخاصی الهام‌بخش و پیشرو تبدیل کند که این نیز لازمه مسیر آینده است.
▬    مجبور کردن افراد (و نه صرفاً کودکان) به پیروی از برنامه‌های آموزشی استاندارد، به ناچار باعث می‌شود بسیاری مجبور به انجام کارهایی شوند که به آن‌ها علاقه‌مند نیستند، و در آن‌ها ضعیف هستند. باید به جای اینکه دانش‌آموزان و دانشجویان را مجبور کنیم که از یک برنامه استاندار پیروی کنند، به آنان اجازه دهیم تا نقاط قوت خود را پیدا کنند و مدام پیدا کنند. فرایند مهم شناسایی استعدادها و احساسات فرد، به یک روند مستمر و مادام‌العمر تبدیل می‌شود. باید امکان کشف سامانمند ترکیب جنبه‌های شخصیتی افراد، به طور مستمر ممکن شود، و افراد، برنامه و سبک زندگی خود را مستمراً بر این مبنا مورد تجدید نظر قرار دهند. وقتی ارزش‌های شخصی خود را شناسایی کردیم، در موقعیت خوبی قرار خواهیم گرفت تا بدانیم چگونه می‌توانیم به بهترین وجه، زندگی خویش را مطابق با آن ارزش‌ها ادامه دهیم (توأم به برداشت‌های آزاد از نیل فرود و برخی منابع دیگر).

▀█▄  منابع و مأخذی برای مطالعه افزون
▬    N. Frude. 2019. “Technological Unemployment and Psychological Well-being; Curse or Benefit?”, in M. A. Peters, P. Jandrić, A. J. Means (Eds.). EDUCATION AND TECHNOLOGICAL UNEMPLOYMENT. , SPRINGER VERLAG, SINGAPOR, pp.95-114.
▬    Frude, N. (1983). The intimate machine. London: Century. (Kindle Edition: Future Eye Publishing,
2017, Amazon UK).
▬    Frude, N. (1984). The robot heritage. London: Century.
▬    Graeber, D. (2018). Bullshit jobs: A theory. London: Allen Lane.
▬    Robertson, I. (2017). What is a good day at work: Wellbeing, expectations and experiences of work.
Manchester: Robertson Cooper.
▬    Robinson, K. (2010). The element: How finding your passion changes everything. London: Penguin.
▬    Sahlgren, G. (2013). Work longer, live healthier: The relationship between economic activity, health
and government policy. London: Institute of Economic Affairs.
▬    Seligman, M. E. P. (2011). Flourish: A new understanding of happiness and wellbeing. London:
Nicholas Brealey Publishing.
▬    Sheahan, A. (2013). Basic income guarantee. New York: Palgrave Macmillan.
▬    Warr, P., & Nielsen, K. (2018). “Wellbeing and work performance”. In E. Diener, S. Oishi, & L. Tay
(Eds.), Handbook of well-being. Salt Lake City, UT: DEF Publishers.
مأخذ:مرکز ملی فضای مجازی
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در چهارشنبه, 02 مهر 1399 ساعت 10:19

پلتفرم سیاست انقلابی

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    وقتی سیاستمداران انقلابی دچار رخوت دوران صلح می‌شوند، و وظیفه خود را مانند مشاغل دیگر، فقط یک «شغل» تصور می‌کنند که به ازای آن، «اضافه‌کاری» و «حق اولاد» و «کمک‌هزینهٔ ورزش» و «کمک‌هزینهٔ خرید کتاب» و حتی «کمک‌هزینهٔ اوقات فراغت فرزندان» طلب کنند، امر واقعی سیاسی، همان امری که مزیت اصلی انسان بر حیوان است، به محاق می‌رود؛ اما، چه چیزی می‌تواند رخوت را در سیاستمداران دوران صلح و عافیت بشکند؟ شاید بحران‌هایی مانند کوید19...
▬    بحران‌ها، موقعیت‌هایی هستند که سیاستمداران بزرگ، پایه و مایه خود را در آن‌ها بروز می‌دهند. برای هر سیاستمدار، تنها معدود فرصت‌هایی از این دست بحران‌ها پیش می‌آید تا در جریان آن‌ها نامی در تاریخ ماندگار کنند، و تنها شمار محدودی از آنان، سر بزنگاه، جسارت و کنشگری لازم برای حمله به عمق حادثه را می‌یابند. سیاست، پراسترس‌ترین شغل دنیاست! ولی تاریخ‌سازترین هم می‌تواند باشد؛ و جوهر انسان در هیچ کاری همچون سیاست نمود نمی‌یابد، چرا که «انسان، حیوان سیاسی» است.
▬    ولی مشکل سیاستمداران شاغل به شغل معمولی، لزوماً شخصی نیست، بلکه اغلب، این شرایط دوران صلح و عافیت است که شجاعت مدیران را در درگیری کامل‌عیار با بحران‌ها می‌ستاند و آنان را به آدم معمولی تبدلی می‌کند. وضعیت استراتژیک سیاستمدار به این بستگی دارد که منابع خود را چگونه به کار می‌گیرد تا واقعاً بتواند شرایط بحران را پیش ببرد؛ برای آن که سیاستمداران جرأت رویارویی با بحران‌ها را پیدا کنند، زمینه‌سازی‌ها یا همان تخصیص اولیه منابع اجتماعی و فرهنگی لازم است. در دکترین انقلابی مدیریت، منابع اولیه‌ای که مدیران را تجهیز و تقویت می‌کرده است، عمدتاً عقیدتی و فرهنگی بوده‌اند، ولی در طول دوران ما بعد سازندگی، متداول شد که انگیزه‌های مادی مدیران را تحریک کنند، و حاصل این سیاست، آن شد که مدیران، خود را به سمت انگیزه‌های مالی مدیران جهانی نزدیک کردند و خود را در مقایسه با این مقیاس‌ها قرار دادند. بدین ترتیب، مدیریت ما رفته رفته از مدیریت انقلابی فاصله گرفت؛ حالا، آن‌ها هم دوست دارند مانند فوتبالیست‌های لژیونر، دریافت خود را با میزانی غیر از خدمت تنظیم کنند؛ با میزانی هم‌وزن مدیریت یک بانک خصوصی در مالزی!
▬    با فاصله گرفتن مدیریت از تیپ انقلابی، تخصیص منابع مالی اولویت یافت، ولی، حقیقت آن است که حتی، در بهترین شرایط نیز تخصیص بودجه و منابع بهینه نیستند؛ و در شرایط کشورهای بحران‌خیز مانند ایران که چهارراهی‌ترین جغرافیای جهان را به خود اختصاص داده است، این تخصیص‌ها آشفته‌تر هم می‌شوند، و مدیریت رو به انحطاط می‌گذارد. جنس سیاستمداران، وقتی با اعداد روبه‌رو می‌شوند، سازگار شدن با تغییر به نظرشان یک قمار نادرست می‌آید، اما، مدیران مسؤولیت‌پذیر جهادی، می‌توانند نه با افزایش هزینه کل، بلکه با سوق دادن انعطاف‌پذیر بودجه موجود خود به سمت درست، فرصت‌های جدید را آشکار و شکار کنند.
▬    خصلت اصلی سیاست، فراسوی همه تخصص‌ها، از یک فراست برمی‌خیزد که می‌تواند موانع اختصاصی و بخشی را از پیش روی عاملیت‌های حیطه‌های جزیی بردارد و نیازها را در سرتاسر ملت، به هم متصل سازد. راهبران سیاسی، اغلب، انتخاب‌های خود را بر مبنای درک شهودی، احساسات درونی تزکیه شده، و هیجان‌های تربیت‌یافته اتخاذ می‌کنند، و اگر توجه به نفع‌جویی‌های فردی و گروهی این فراست را بکاهد، تصمیم‌های درست، ساخته و پرداخته نخواهند شد. برای آن‌که بدانیم چرا ملت‌ها، مستمراً فرصت‌های نجات را از دست می‌دهند و به رغم توسعه مادی و تخصصی، جامعه را به سمت قهقرا در بهزیستن پیش می‌برند، باید به تجزیه و تحلیل صلاحیت‌های اخلاقی سیاستمداران همت گماریم. رهبران کشور‌ها از تهدیدهایی که وضعیت و قدرت شخصی و گروهی آن‌ها را نشانه گرفته است وحشت دارند، و به همین خاطر، تا می‌توانند می‌کوشند تا وضع موجود را حفظ کنند، و همان را مبنای حق و تعیین آن‌چه «منصفانه» است قرار دهند، که این، آشکارا رشد اخلاقی اجتماع را تهدید می‌کند.
▬    سیاستمداران نافرهیخته، نه‌تنها از کسر منافع شخصی می‌هراسند، بلکه هم‌چنین، از رشد عاملیت‌های دیگر نیز می‌ترسند. ولی تیپ «سیاستمدار خدمتگذار»، در خدمت ظرفیت‌هاست؛ عاملیت‌های انسانی هر جامعه، اصلی‌ترین ظرفیت‌های هر جامعه‌ای هستند؛ آن‌ها می‌خواهند مهم‌ترین استعدادهای خود را بروز دهند و زندگی را بامعنا استمرار بخشند؛ این درک فرهنگی از جامعه، کمک می‌کند تا مدیر، منابع خود را علاوه بر و بیش از منابع مادی، به سمت منابع انسانی معطوف کند، و بدین ترتیب معجزه‌ای صورت دهد که نمونه‌های آن را در سرتاسر تاریخ پس از انقلاب به کرات دیده‌ایم (توأم با برخی اقتباس‌های آزاد).
مأخذ:صبح‌نو
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در چهارشنبه, 02 مهر 1399 ساعت 10:11

جایگزین Library Genesis

فرستادن به ایمیل چاپ

منابعادامه مطلب...


▬    بالاخره، پایگاه گسترده اشتراک کتاب «http://gen.lib.rus.ec»، پس از چند روز اختلال، توسط منابع فدرال مسدود شد.
▬    البته گویا نبردی برای فایق آمدن بر فیلترها در جریان است.
▬    آخرین پیشنهاد پایگاه گسترده اشتراک کتاب‌ها، جایگزینی «http://libgen.rs» بوده است.
▬    هیچ اطلاع فنی در مورد امنیت این پایگاه یا آدرس‌های دیگر نداریم، تنها می‌دانیم که این‌ها منابعی برای دسترسی فراگیر به کتاب هستند!
مآخذ:...
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در چهارشنبه, 26 شهریور 1399 ساعت 21:30

به سر دویدن در پی دولتمردی ”قاطع و محبوب“

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


۱.    مردم ما طی این سال‌ها، دولتمردان مختلفی را تجربه کرده‌اند؛ شماری را مورد حمایت پایدار خویش قرار داده‌اند، و شماری نیز، خیلی زود یا قدری دیرتر، محبوبیت خویش را از دست داده‌اند.
۲.    اتکاء و اطمینان به دولتمردان، نقش مهمی در تقویت و تحکیم سایر متغیرهای اجتماعی بازی می‌کند. وقتی مردم چنین اتکائی دارند، فرهنگ و اقتصاد و ممارست‌های مدنی، روند رشد باثباتی را طی می‌کنند، و بوضوح، هر کس، هر جا هست، فارغ از دل‌نگرانی سیاست و قدرت، به ایفای نقش اجتماعی خود همت می‌گمارد؛ این است، نقش اجتماعی یک دولتمرد خوش‌کارکرد.
۳.    گذشت آن زمان که مردم از سیاست دوری می‌گزیدند؛ امروزه، تقریباً، هر کس، با سیاست و قدرت سر و کار دارد، و شکل و شمایل دور از سیاست، دیگر شکل و شمایل موجهی به شمار نمی‌آید. همه مردم دنیا، بخشی از قلب خود را در سیاست خرج می‌کنند، و اگر دولتمردان کار خود را در ثبات این قلب به درستی بازی نکنند، مردمان به دشواری می‌توانند تعادل خود را در سایر امور حفظ کنند. ماهیت و کیفیت سیاست تأثیر بسزایی بر کار و زندگی همه مردم دارد و مردم نیز نسبت به این تأثیر آگاه‌اند.
۴.    انجام تکالیف اداری، مطلقاً کافی نیست؛ یک دولتمرد، هر قدر هم بتواند محیط جمعی مطلوب و لذت‌بخشی را برای مردم‌اش به وجود آورد و با آن‌ها در چارچوب روابط حقوقی، پایدار عمل کند، باز از دیدگاه مردم، کافی به شمار نمی‌رود. دولتمرد، باید علاوه بر انجام وظایف اداری خود، دو خصلت را با هم داشته باشد؛ قاطع و در عین حال، پر محبت باشد.
۵.    ولی سؤال این است که چگونه دولتمردی می‌تواند اتکاء و اطمینان را به قلب مردم خویش ببخشد؟ در یک کلام، دولتمردی که قاطع و در عین حال محبوب باشد. ترکیب هوشمندی از قاطعیت و محبت لازم است و تدارک چنین ترکیبی کار دشواری است که تا حدودی شم و ملکه اخلاقی تیز یک دولتمرد قابل را ایجاب و احضار می‌کند. چطور چنین ترکیب غامضی، خصوصاً در صدر یک دستگاه اداری عظیم دولتی به دست می‌آید؟
۶.    اولین نکته آن است که دولتمرد باید یکسره در خدمت ارتقای ملت باشد و این اطمینان را هم به مردم بدهد که هر اقدام قاطع، در راستای خدمت به ملت است، نه با هیچ ملاحظه دیگر. یک دولتمرد قاطع و بامحبت، نباید به فکر ارتقای خود یا گروه خاصی از مردم باشد؛ او باید همه بستگی‌ها و وابستگی‌ها را از خود دور کند و پیوسته در کار اثبات آن باشد که اعمالی که قاطعانه به آن‌ها دست می‌زند، منافع کلی و پایدار ملت را تضمین می‌کند، نه هیچ شخص و گروه و دسته خاصی را. اثبات این موضوع، در ایران با بافت قومی و عشیره‌ای، همواره دشوار بوده است، ولی وقتی یک دولتمرد موفق به اثبات این مطلب شده است، توانسته است، بخش مهمی از نقطه اتکاء ملی را تضمین کند و تأثیری تاریخی از خود به جای بگذارد. یک راه خوب دولتمرد برای دستیابی به چنین منظوری، اهتمام او به ظرفیت‌ها و توان‌های ملی و محلی است که واقعاً و در باور مردم، در جهت ارتقاء ملت حرکت می‌کنند. این ظرفیت‌ها، نقطه‌های راهنمایی برای سیاستمدار هستند، که به او مسیر حرکت درست در متن منافع ملی را گوشزد می‌کنند.
۷.    نکته بعد این است که دولتمرد به گفت و گو با مردم و اقشار مختلف آنان اهمیت بدهد و صرفاً غرق در انجام وظایف اداری نشود. او باید سعی کند تا به بهانه‌های مختلف با مردم، گفت و گوهای مفید و مثمر ثمری داشته باشد و این کار دشوار را می‌توان با نخبگان فرهنگی آغاز کرد. اگر دولتمرد از گفت و گوی فراگیر و علنی با مردمی که احتمالاً منافع شخصی را اولویت می‌بخشند و طبیعتاً تصویر روشنی از جهت‌گیری‌های کلی ملی ندارند، هراس و واهمه دارد، بهتر است، ابتدا از گفت و گو با فعالان فرهنگی وجیه‌المله آغاز کند، تا رفته رفته زمینه اجتماعی را برای گفت و گوهای فراگیر و علنی با مردم بدون آن که رقابت‌ها افق کلی ملی را تهدید کند، مهیا گرداند. گفت و گوهای توأم با تفاهم، بین دولتمردان و مردم به شکل صریح و بدون تعارف، در ابتدا به سختی اتفاق می‌افتد، و باید در اجرای آن‌ها صبورانه و با حوصله عمل کرد. هر از گاه، صحنه‌هایی از پرخاش مردم به یک دولتمرد را در گوشه‌ای از جهان، بر صفحه‌های تلویزیون می‌بینیم، و این نشان از دشواری گفت و گوی دولتمرد با مردمی که طبیعتاً خبره و مطلع امر سیاست محسوب نمی‌شوند است، ولی ممارست و کمک گرفتن از چهره‌های وجیه المله، کلید فتح باب گفت و گو در چنین موقعیت‌هایی است.
۸.    مطلب مهم و بعدی آن است که سیاستمدار باید اجازه ندهد اقشار مختلف مردم رو در روی هم قرار گیرند؛ دولتمرد باید زهر اختلافات را بگیرد؛ و اگر سیاستمداری نتواند یا نخواهد جلوی تضادها و انسدادهای گفت و گویی را بگیرد و اجازه دهد تا هر کدام از مردم، دیگران را به وفور متهم کنند، آن گاه نخواهد توانست تا از ظرفیت‌های ملی به درستی و به نحوی مثمر ثمر استفاده کند. عاقلانه‌تر آن است که سیاستمداران، با جلوگیری از شکل‌گیری جو منفی و مملو از بدگویی در میان ملت، ضمن تأمین آرامش و امنیت که بخش مهمی از کارکرد سیاست امروز است، فرصت کافی برای رسیدگی به وظایف مهم‌تر و کلیدی‌تر را به خود بدهد.
۹.    در همین راستا، سیاستمدار قاطع و محبوب، این توان را دارد تا تک تک مردم را با کمک زمینه‌های سخت‌افزاری و نرم‌افزاری موجود، به مشاوران صادق خود تبدیل کند. در کشور متنوع و در متن فرهنگ پرتجربه‌ای مانند ایران، دولتمرد، باید در همه جا و همه حال به یاد داشته باشد که در هر شرایطی به مشاوره و کمک‌های فکری و غیرفکری مردم در دوردست‌ترین نقاط کشور نیازمند است. با زمینه‌های فنی که دنیای دیجیتال و فناوری فراگیر ارتباطات فراهم آورده است، این نوع بهره‌مندی میسرتر شده است و سیاستمدار ایرانی مطلقاً نباید از این امکان صرف نظر کند. این زمینه فنی باعث می‌شود تا یک نوع احساس عمومی حمایت شدن و حمایت کردن بین تمام بخش‌های کشور شکل بگیرد. «کشور به یک ۱۱۰ سیاسی احتیاج مبرم دارد».
۱۰.    نهایتاً و مهم‌تر این که، دولتمرد عمیقاً قاطع و محبوب، منوط به تزکیه نفس است. او باید مستمراً زمانی را برای خلوت کردن با خود اختصاص دهد، و سیاست را به مرامی اخلاقی تبدیل نماید. در این زمینه، نمی‌توان به مشاوران یا حسابگری‌های شخصی و اداری اتکاء کرد، بلکه دولتمرد باید اخلاق را به مثابه ملکه‌ای در خود پرورده باشد تا مردم هم بتوانند در او رشحات بزرگواری و حکمت را ببینند. بخش مهمی از ملکه و توان اخلاقی، در اخلاص محقق می‌شود که در شرایط جامعه امروز، متاع کمیابی است. ساز و برگ‌های اداری متداول مبتنی بر رقابت‌های ویرانگر برای پیشبرد برنامه‌های فردی بنا شده است، ولی دولتمردی می‌تواند به چهره ملی قاطع و محبوب تبدیل شود، که در جریان سعود سیاسی خود، اسیر منیت‌ها، نفع‌طلبی‌ها، و باندبازی‌ها نگردد و سلامت اخلاق و اخلاص خود را حفظ کند، و تنها با حفظ چنین روحیه‌ای است که می‌تواند به مسیر درست سیاسی ادامه دهد و قاطع و در عین حال محبوب بماند (توأم با برخی اقتباس‌های آزاد).
مأخذ:صبح‌نو
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در یکشنبه, 23 شهریور 1399 ساعت 23:15

صفحه 10 از 406